عارفى ابليسى را ديد پايش را داخل مسجد مى گذارد و سريع بيرون مى آيد پرسيد: چرا چنين مى كنى؟
گفت: يك عابد زاهد نماز مى خواند مى خواهم بروم نمازش را از آن حالت معنوى بيندازم ولى يك نفر از اولياء خدا گوشه مسجد خواب است از ترس او كه در خواب است مسجد نمى روم.
اگر ما يك قدرتى فوق قدرت ابليس كسب كنيم كه قدرت كسب آن را هم داريم ما جزء مخلصين مى شويم، ديگر به ما نمى تواند دست پيدا كند. الان كه همه جانبه راه به ما دارد در خانه ما، در دل ما، اخلاقيات ما، روحيات ما، مانند خونى كه در رگهاى آدم جارى است در تمام وجود آدم مى رود و مى چرخد، چطور مى تواند در درون ما بيايد مگر هر دلى دچار حسرت و ريا، يا دچار نفاق و غرور و عصبانيت و خشم هست.
منبع : پایگاه عرفان