الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قانون وراثت و حضرت زينب عليها السلام
از قانوني بحث میکنم كه نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته ميشود. بر اساس اين قانون، اوصاف، خصال، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیلة یک سلسلة عوامل و ابزار، به فرزندان آنها منتقل میشود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنا نیست؛ نسل به نسل، همة انسانها تحت تأثیر قانون وراثت هستند. دانشمندان امروز جهان، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیلة عنصري بسیار پیچیدهای به نام «ژن» به فرزندان منتقل میشود.
از شگفتيها است که پیغمبر عظیمالشأن اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم در پانزده قرن قبل، در ضمن یک حادثة جالب، به این حقیقت اشاره فرمودهاند.
زن و شوهر جوان سفیدپوستي وقتی که خداوند مهربان به آنها فرزندی عنایت میکند، شوهر میبیند این فرزند، سیاهپوست است. با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت که او زني پاکدامن، با عفت، باتقوا است، خیلی برایش شگفتآور بود که چرا فرزند آنها سیاهچهره به دنیا آمده است. اين شد كه او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجد میرود و به محضر رسولخدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مشرف شده و به ايشان عرض میکند، من سفیدپوستم و همسرم هم سفیدپوست است، ولی بچةمان سیاة حبشی به دنیا آمده است.
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم به او اطمینان صددرصد میدهد که این طفل از تو و از همسر تو است، اما در نطفة همة انسانها یک عنصری هست به نام «عرق»، و بعد فرمودند: «هذَا نَزِعَةُ عِرْقٍ»(اين از جا بركندن ريشه و اصلي است). اي مرد! بدان یقیناً این «عرق» انتقالدهندة اوصاف، خصايل و روحیات گذشتگان است به آیندگان، و قطعاً در پدران گذشتة تو، یا در پدران گذشتة همسرت، یک مرد و یا یک زن، سیاهپوست بوده و این «عرق»، این سیاهی را از آنها منتقل کرده است و از بچة تو این رنگ ظهور يافته و آشکار شده است. بنابراين، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل، طفل شماست(صحيح بخاري، ج8، ص31).
این قانون وراثت ميباشد كه برای دانشمندان هم ثابت شده است. البته، اگر آنها هم در این زمینه کشفی نداشتند، برای ما مسلمانها اين مسأله، مسألة ثابتشدهاي بود؛ چون علاوه بر روایات ما، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم؛ خداوند متعال دربارة ذریة انبیاي خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است: «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ»(آلعمران:34). آنان در کرامت، و در شرافت، و در آقایی، و در اخلاق، و در اوصاف، و در صفات، وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند. از ابراهیم علیه السلام اوصافش به اسماعیل علیه السلام منتقل شده و از اسماعیل نيز اين اوصاف به نسلش منتقل شده است، و از نسلش، به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم و ائمة طاهرین علیهم السلام منتقل شده است.
در کتابهای لغت هم نوشتند، عرقی که پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده: «فَاِنّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ» : ريشه و اصل، در پنهاني و به نازكي و باريكي بسيار دخالتكننده است(جلالالدين سيوطي، الجامع الصغير، ج1، ص505)، معنایش این است كه پدران و مادران، اوصافشان را به اولادشان انتقال میدهند.
نتيجة سخن تا اين جا، اين است كه در یک مرحله، باید از نظر قانون وراثت، دربارة وجود مبارک زینب کبری عليها السلام بحث کرد و گفت، زینب کبری عليها السلام بر اساس اين قانون، جلوة ذخیرههای عظیم معنوی چهار شخصیت است؛ یعنی وجود مقدس او، خورشیدی است که از افق گنجینههای شخصیتی چهار خزانۀ ارزشهای پروردگار مهربان عالم، طالع شده است.
خزینه اول، وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بوده
خزینه دوم، وجود مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است که پروردگار عالم، بنا بر تأویل ائمه طاهرین که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آنهاست: «وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ»(آلعمران:7)، از وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا عليها السلام، به دو دریا تعبیر کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور میکند: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ . بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَيَبْغِيَانِ. فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(رحمن: 22 ـ 19). امیرمؤمنان عليه السلام از دیدگاة خدا یک دریا است، ولی دریایی است که اول دارد، ولي آخر ندارد.
فرق ایشان با خدا همین است كه خدا اول ندارد و آخر هم ندارد. امیرمؤمنان عليه السلام اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزشها، حضرت زهراعليها السلام هم اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزشها، مجموعة عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا عليهما السلام، شخصیت زینب کبری عليها السلام را تشکیل داده است،
دو خزانۀ دیگر وجود مقدّس حضرت زينب عليها السلام هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدر مادر زینب کبری ميباشد، و یکی هم خدیجة کبری عليها السلام است که مادر مادر زینب کبری عليها السلام ميباشد.
از سخن حضرت علي عليه السلام درخطبة 192 نهجالبلاغه برميآيد كه حضرت خديجه عليها السلام اولين زني است كه اسلام آورده، و در روایات چنين بیان شده كه آن حضرت اولین زنی در عالم است كه در قیامت، قدمش به بهشت میرسد، خدیجه کبری عليها السلام است(قندوزي، ينابيع المودة لذوي القربي، ج1، ص469). خدیجه کبری عليها السلام کسی است که پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بیتوجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری عليها السلام میشد، پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم از او تعریف می کردند(علامة مجلسي، بحار الانوار، ج16، ص13) و در روایات ما آمده كه هنگام مرگ خدیجه عليها السلام ، جبرئیل عليه السلام نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری عليها السلام به پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم اعلام کرد. این مجموعة ارزشهای وجود پیغمبر، خدیجه، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا صلوات الله عليهم، یکجا در زينب کبری عليها السلام طلوع کرده است.
دانش زینب کبری عليها السلام
اما دربارة دانش زینب کبری عليها السلام، امام باقر علیه السلام دربارة حضرت زهرا عليها السلام و دانش آن حضرت یک نظر دارند، و وجود مبارک زینالعابدین علیه السلام هم دربارة عمة شان حضرت زینب کبری عليها السلام، از نظر دانش و بینش، یک نظر دارند.
امام باقر میفرماید: این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند، بیعلت، بیجهت، بیسبب و بیدلیل نبوده است. علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده: «فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ» (شيخ كليني، كافي، ج1، ص460). «فطم»؛ یعنی قطع کردن، جدا کردن. لغت «فطم»، به معنای بریدن است. معناي حديث چنين ميشود: فاطمه عليها السلام را فاطمه میگویند، به علت این که خدا به او فرمود: من با پرکردن تو از علم خودم، تو را و قلبت را از علوم همۀ زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش، نیازمند علوم بشری بشوی.
دانش زهرا عليها السلام دانشي الهی است. کنار بازار کوفه، وقتی زینب کبری عليها السلام خطبه خواندند و حادثة کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بینظیرشان آگاه کردند، زینالعابدین عليه السلام کنار محمل عمة خود، خدا را شکر کردند و فرمودند: عمه جان! من پروردگار عالم را شکر میکنم و سپاسش را میگویم كه الحمدلله تو تعلیم دیدة بدون معلّم بشری هستی(طبرسي، احتجاج، ج2، ص31)، و این دریای دانشی که در وجود تو موج میزند، مستقیماً الهی و خدایی است، همانطوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهراعليها السلام قرار داد، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری عليها السلام قرار داد
چنانكه گفتيم، بنا به نقل قرآن كريم، این کار یک بار براي حضرت مسيح عليه السلام اتفاق افتاده است. یا دربارة یحیی میفرماید:
«وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً»(مريم:12): ما مقام نبوت و حکمت را در حالی که يحيي عليه السلام بچة سه و چهار ساله بود، به او عنایت کردیم. این متن قرآن است. پس این بار دوم است كه این اتفاق به وسیلة خدا افتاده است. چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهراعليها السلام هم افتاده باشد؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری عليها السلام هم اتفاق افتاده باشد؟ این اتفاق، نشانگر کمال آن هاست؛ نشانگر عظمت روحی آنهاست. نشانگر ارزشهای انتقال یافته از امیرمؤمنان، حضرت زهرا، پیغمبر و خدیجه کبری صلوات الله عليهم در وجود مبارک اوست.
زینب کبری عليها السلام در دورة عمرش سه کلاس تشکیل داد، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس، چیزی باقی نمانده است. حیف از آن کلاسها و حیف از بیتوجّهی شاگردان آن کلاسها.
کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری داشتند، کلاس فقه بود. فقه دریای وسیعی است. یک طلبة ما در قم، وقتی فقیه کامل و مدرّس فقه میشود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادي در سی سال شب و روز بخواند، ولی همة این دریای فقه، پیش زینب کبری بود که اگر گفته های ایشان را در اين كلاس ثبت کرده بودند، باور کنید در مسايل فقهی، هشتاد درصد کار مراجع ما، با گفتههای زینب کبری عليها السلام آسان شده بود؛ چرا که او خودش چشمة صافی براي فقه بود، اما مراجع ما الآن کنار چشمة گلآلود هستند.
اگر این بزرگوران بخواهند در مسايلي از فقه در روايات غور و بررسي کنند و فتوا بدهند، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روايات باشد، و وجود چنين امكاني، بخش روایات را گلآلود کرده است. حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح، به میلیونها نفر شیعه فتوا بدهند؛ براي همين براي به دست آوردن روایت صحیح در این چشمة گلآلود، گروهي آمدند و روایات را تقسیمبندی کردند؛ اخبار و احادیث را تقسیمبندی کردند؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر مسلسل، خبر مسند، خبر مرسل، خبر ضعیف، خبر موثّق، خبر مجهول. در مجموعة این اخبار، اين تقسيمبندي نيز وجود دارد: خبر عامی، خبر خاصي(امامي)، خبر مطلق، خبر مقیّد، خبر مخصّص، خبر ناسخ. یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه، یا به یک خبر متواتر، یا به یک صحیحه، دست پیدا کند و بعد، بر اساس آن فتوا بدهد.
روشنفکرها خیال میکنند، فتوا دادن کار خیلی سادهای است، میگویند، خودمان میبینیم و میگويیم. من ميگويم: شما چه چیزی را میبینید و میگويید. دیدن شما دیدني علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست. آخر شما چه چیزی را میبینید و چه چیزی را میگوييد؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید. شما چه شناختی دارید؟ برای شناخت یک روایت، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی بايد دربارة چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید. شما دربارة دو نفر از آنها هم شناخت ندارید. این مرد در هشتاد و هشت سالگی، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتابها دستهبندی کرده بود، در ذهن داشت و همة اين راويان را میشناخت که روایت کدامها قابل قبول است، و کدامها مورد اعتماد هستند و کدامها قابل رد هستند، و کدامها مجهولند. کدامها غیرثقه هستند. کدامها ثقه هستند. کدامها مطمئن هستند. شما چه میدانید این حرفها را و اين كه چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود. دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد، نه یک روشنفکري كه از فرهنگ اروپايي ارتزاق كرده، نه روشنفکري كه در آمریکا تربیتشده است. دین را باید تربیت شدة قم، مشهد و نجف به مردم بدهد.
چنانكه گفته شد، حضرت زينب عليها السلام فقه میگفت و خودش چشمة زلال این علم بود.
حماسة زينب كبري عليها السلام
امّا در بارة برخورد ایشان با حادثة کربلا، خیلی ساده و آسان میگویم که برخورد زینب کبری عليها السلام در اين رابطه، برخوردي صابرانه بوده است.
اما این صبر در زینب کبری عليها السلام چگونه بوده؟ او سختترین، سنگینترین، دردناکترین و رنجآورترین حادثة تاریخ را دیده است. آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند، تمام سنگینی بار اين حادثه روی دوش زینب کبری آمد، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام سرپرستی کند، از شام تا مدینه و تا وقتی که زنده است؛ یک زن نه یک امت. اين حادثه بین یک امت تقسیم نشد، بلكه سنگینی آن بر روی دوش یک زن بود؛ سرپرستی تقسیم، بین چهار و پنج مدیر لایق مدبّر نبود. تنها بر دوش یک مدیر، مدبّر، لایق بود. آن حضرت با این حادثه، برخوردي الهی کرد. از زمان وقوع اين حادثه تا روز وفاتش، برای یک بار ، به خاطر حادثۀ کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد، از دل نکشید؛ بلكه کنار حادثة تلخي به وسعت، شاکر بود. چه کسی اين تحمّل را داشت کنار چنين حادثهاي بندة شاکر پروردگار باشد.
حكومت الهي زينب كبري عليها السلام
امّا راجع به سرپرستی او بايد گفت، شما میدانید كه اهلبیت را از چه مسیری به شام بردند. آن دژخيمان اهلبیت را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند؛ بلكه آنان اهلبیت علیهم السلام را در حالی که جلوی محملها 18 سر بریده را بر بالای نیزهها زده بودند، از منطقة موصل و حدود کرکوک، مرز روم شرقی، ترکیة آن زمان، به دمشق بردند؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترکنشین که آن وقت این ترکها و کردها اغلب مسیحی بودند. بعد در این شهرها اعلام میکردند و به خاطر یزید، این اکراد و این اتراک مسیحی بیرون میریختند و سرود میخواندند؛ پایکوبی میکردند؛ به زن و بچه داغدیده سنگ میزدند چوب پرت میکردند. اینها را تا دمشق این گونه بردند.
هر جایی هم كه آنها را پیاده میكردند، خود لشکر یزید آشپزخانة مفصّلی بر پا مینمود. امّا اهلبیت علیهم السلام به یک ذره نان خشک قناعت میکردند و سختی را تحمّل مینمودند. تا اين كه به شام رسیدند. یزید سؤال میکند، اینها از کربلا تا این جا چه عکسالعملی داشتند؟ در پاسخش گفتند: دو عکسالعمل داشتند. یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام، نه بچه دو و سه ساله آنها، و نه زن شصت و هفتاد سالة آنان، و نه این جوان بیمار آنها، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب کردند.این یک عکسالعمل.
عکسالعمل دوم آنها هم این بود كه با این سختی راه، گرسنگی و تشنگی هر جا آنها را پیاده کردیم، یا مشغول به خواندن قرآن شدند، یا عبادت كردند، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند. این حکومت زینب کبری عليها السلام، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است. اگر حکومت حکومتي الهی باشد، از حكمرانانش، چیزی جز آقامنشی و بندگی خدا، براي مردم ظهور نمیکند. اگر حکومت، این حکومت نباشد. البته، باید این همه فساد رواج سیل وار پیدا کند.
اما چنان زیبا زینب کبری عليها السلام بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ، کمتر حساب کردند و لحظهای هم از عبادت خدا غافل نشدند.
ما زمان شاه وقتی میخواستیم به حکومت انتقاد کنیم، اسم شاه را که نمیبردیم و به جای اسم شاه، اسم معاویه، یزید، ابوبکر، عثمان و اینها را میبردیم. ساواکیها پای منبر میفهمیدند ما چه داریم میگويیم. ما كه کنایه میزدیم، در خانه دور و بر نامه میآمد که ساواک شما را خواسته است، یا چهار روز بعد میآمدند در خانة ما چشممان را میبستند و می بردند و به زندان میانداختند. در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم، و اگر رو در رو او را میدیديم، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم.
یزید مات زده بود و نمیتوانست به میرغضب بگوید، گردن این زن را بزن. چون حرفهایی که زینب کبری عليها السلام زد، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد. اصلاً شام را به هم میریخت. یزید دید نمیتواند زینب کبری عليها السلام را اعدام بکند. این شرابخورِ سگ بازِ میمون بازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری عليها السلام سخت شکست خورده بود، میدانید چگونه تلافی کرد؟ جلوی چشم خواهر، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد. این بچههای کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند: وامحمداً واعلیاً. کاری زینب کبری عليها السلام کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد. وقتی دید یزید با چوب به لب و دندان سربریده حمله می کند، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد. خیزرانی که یزید بر آن لب می زد، بر دل زینب عليها السلام، نیشتر فرو ميكرد.
منبع : پایگاه عرفان