پدید آورنده : محمد علی مجاهد ،
شعر عاشورا از مهم ترین و دیرسال ترین انواع شعر آیینی در زبان فارسی است که دامنة بسیار گسترده ای دارد و علی رغم کسانی که سعی دارند این نوع شعر فارسی را موضوعاً به دو مقولة «مناقبی» و «ماتمی» محدود کنند، به خاطر ارتباط تنگاتنگی که موضوعات توحیدی، نیایشی، پرستشی، عرفانی، اخلاقی، حکمی، تربیتی، اجتماعی، پندی، اعتراض، مقاومت، قیام، جهاد، شهادت، معرفت، و ولایت با آموزه های وحیانی و باورهای دینی دارند، می توان هر کدام از آنها را در قلمرو شعر آیینی مورد مطالعه و بررسی قرار داد و برای هر یک از این عناوین ارزشی، حوزه خاصی را در شعر فارسی در نظر گرفت.
اگر تاریخ شعر مکتوب فارسی را مرور کنیم، به دیرسالی شعر آیینی و قدمت زمانی آن پی خواهیم برد و اگر پژوهشگران شعر و ادب فارسی از حنظلة بادغیسی (متوفای 220 ق)، محمود ورّاق هروی (متولد 221ق)، پیروز مشرقی (متولد 283ق) و بوسلیک گرگانی معاصر عمرولیث (متوفای 265ق) به عنوان پیشگامان شعر فارسی یاد می کنند، ما نیز می توانیم برای نمونه از محمد بن مخلّد سگزی، معاصر و معاشر یعقوب لیث صفاری یاد کنیم که در نیمه اول سده سوم هجری می زیست و در قطعه شعری که برای ممدوح خود –یعقوب لیث– به مناسبت شکست عمار خارجی به دست سپاهیان وی سروده، به صراحت از وجود نازنین پیامبر اکرم6 نام می برد و با قیاسی مع الفارق، رفتار و کردار یعقوب لیث را با شیوه های کریمانه آن حضرت می سنجد! قطعه:
جز تو نزاد آدم و، حوّا نَکِشت
شیر نهادی به دل و برمَنِشت!
معجز پیغمبر مکّی تویی
به کُنش و به منش و به گُوِشت!
فخر کند عمّار، روزی بزرگ
گوید: آنیم که یعقوب کشت!
و یا از ابوطیّب محمد بن حاتم مصعبی نام ببریم که در دورة سامانیان (204 – 389ق) می زیست و منصب وزارت نصر بن احمد سامانی را بر عهده داشت و هم روزگار رودکی سمرقندی (متوفای 329ق) بود، که در چکامه و ماندگار خود به «تلمیح» از رسول گرامی اسلام6 یاد می کند و از اینکه نامردان ناپارسا، افزون از یک صد سال عمر می کنند و وجود مبارکی چون او، فرصت بیش از 63 سال زیستن را پیدا نمی کند، اظهار دلتنگی می کند:
جهانا! همانا فسوسی و بازی
که بر کس نپایی و، باکس نسازی...
چرا زیرکان اند بس تنگ روزی؟
چرا ابلهان راست بس بی نیازی؟
چرا عمر طاووس و درّاج، کوته؟
چرا مار و کرکس زید در درازی؟
صد و اند ساله یکی مرد غَرچه!
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟
اگر نه همه کار تو باژ گونه
چرا هر که ناکس تر، او را نوازی ؟!!....
با نگاهی گذرا به پیشینة مکتوب شعر فارسی و آثار ماندگاری که کیان معنوی و هویّت فرهنگی ملت ما را رقم زده اند، درمی یابیم که مفاهیم کلیدی مطرح شده در این گونه آثار، متأثر از آموزه های قرآنی و برگرفته از معارف ناب و اصیل اسلامی است.
قرآن کریم، نهج الفصاحه، نهج البلاغه، صحیفة سجادیه، کلمات قصار، ادعیة مأثوره و احادیثی که از حضرات معصومین علیهم السلام از دیرباز در اختیار ماست، در هر مقطع تاریخی، نظر اندیشمندان و متفکران را در حوزة دین و فرهنگ و حکمت و اخلاق و عرفان، به جانب خود معطوف داشته اند و چهره های شاخص شعر فارسی، از این منابع متین و متقن در آفرینش آثار فاخر خود سود جسته اند.
اگر مقوله های ارزشی یاد شده، اجازة ورود در قلمرو موضوعی شعر آیینی را داشته باشند –که دارند– و اگر این مفاهیم وزین و گران سنگ از جهات بسیاری مُلهَم و متأثر از معارف والای اسلامی باشند –که هستند-، کدام حوزه از گسترة زبان فارسی را می توان نشان داد که در سیطرة این مفاهیم بلند نباشد؟! و کدام محدوده از قلمرو وسیع زبان فارسی را می توان جستجو کرد که حضور این شهروندان شعر آیینی را با آغوش گرم پذیرا نبوده و خود را بی نیاز از آنها دیده باشد؟!
راز سیصد سال سکوت تلخ و معنی دار
عمر شعر آیینی در زبان فارسی از یازده قرن تجاوز نمی کند و نمونه هایی که به عنوان کهن ترین آثار منظوم آیینی از آنها یاد کردیم، متعلّق به سده سوم به بعد بودند و این به آن معناست که از شعر فارسی و انواع آن عموماً و شعر آیینی خصوصاً، هیچ نمونه ای تا سدة سوم، در منابع ادبی و تاریخی ما به ثبت نرسیده و حدود سیصد سال سکوت تلخ و معنی داری بر قلمرو شعر آیینی حاکم بوده است. راز این سکوت را در کجا باید جستجو کرد؟
بنابر نوشتة ابوجعفر حسن بن محمد بن حسن قمی در اثر گران سنگ خود تاریخ قم، در سده های آغازین هجری 130 تن از سخنوران شیعی که به دو زبان فارسی و عربی شعر می سرودند، در شهر قم زندگی می کردند و ابن عمید که در ادبیات عرب به خاطر ترسّلات ادیبانه و استادانه ای که داشت، به جاحظ دوم معروف بود، دربارة یکی از این شاعران ولایی، ابوجعفر عطار قمی، بر این باور پای می فشرد که اشعار فارسی وی از جهت طراوت و دلنشینی و غنای محتوایی، به مراتب از اشعار رودکی سمرقندی و منطقی رازی برتر است؛ در حالی که امروز ما در حسرت دستیابی به یک بیت از هزاران بیت آیینی این شاعران زبردست می سوزیم و راه به جایی نمی بریم؛ زیرا به تدریج از میان رفته و یا به عبارت منطقی تر این گونه آثار ولایی را از میان برده اند تا شیعه از جهت ادبی و فرهنگی، در سده های اول و دوم و سوم حرفی برای گفتن نداشته باشد، تا گفته شود که شیعه و به تعبیر آنها «رافضی ها»، فاقد ریشة تاریخی اند و بعدها حضور خود را به جامعة اسلامی تحمیل کرده اند!
راز این سکوت تلخ و معنی دار در سه قرن اولیه هجری، حضور کارگزاران متعصب حکومتی در جای جای ایران بود که شیعه ستیزی و شکنجه و آزار موالیان اهل بیت: در اولویت برنامه های اجرایی آنان قرار داشت و شاعران شیعی در این مقطع تاریخی به خاطر هراس از گزمه های خون آشام حکومتی، سروده های خود را به جای نگاشتن، غالباً به خاطر می سپردند تا از بهانه جویی های آنها در امان باشند و هنگامی که مرگ آنان فرا می رسید، سروده های آنان نیز با خود آنها به خاک سپرده می شد!
فرمان تاریخی برای اقامة عزاداری و آثار آن
این شرایط توان فرسا با صدور فرمان تاریخی معز الدوار احمد بن بویه دیلمی که از سال 320 تا 356 ق بر عراق و قسمت های جنوبی ایران حکومت می راند – به نفع شیعه تغییر کرد. وی به کارگزاران حکومتی آل بویه دستور داد که باید از روز عاشورای سال 352 ق مراسم عزاداری برای سالار شهیدان و شهدای کربلا به صورت گسترده و فراگیر با تعطیل کردن بازارها و اماکن عمومی و خصوصی، در ملأ عام اقامه گردد و به زنان دستور دهند تا در کوچه و بازار آشکارا در ماتم حسینی بمویند و عزاداری کنند و هراسی از بازخواست نداشته باشند، که سیاست حکومت آل بویه، احیای فرهنگ عاشورا و ترویج شعائر شیعی است.
1. ظهور مناقبیان و افول فضایلیان
چشم گیرترین نتیجه ای که این فرمان تاریخی به دنبال داشت، ظهور مناقبیان در عرصة تبلیغ و ترویج فرهنگ اهل بیت: بود. بنا به نوشته مورّخان، پس از صدور فرمان تاریخی معز الدوله به تدریج دوست داران خاندان عصمت و طهارت با استفادة از شیوة تبلیغی فضایلیان، به واگویی فضایل حضرات معصومان خصوصاً سالار شهیدان، در مساجد و اماکن عمومی و قهوه خانه ها پرداختند و برای جذب مخاطبان بیشتر، از فنّ شاهنامه خوانی و نقّالی نیز سود جستند و توانستند سنگ بنای ستایشگری آل الله را در گوشه و کنار کشور ایران کارگذارده، با مرور زمان فضایلیان را که کاری جز ترویج فضایل شیخین و توهین به مقدسات شیعیان نداشتند – از میدان تبلیغ فرهنگ اهل سنت بیرون کنند و این رخداد مبارک در اواخر سده پنجم هجری اتفاق افتاد.
2. حضور شعرای آیینی سُرا در صحنه
دومین پیامد محسوسی که منشور تاریخی احمد بن بویة دیلمی به همراه داشت، خلق آثار منظوم ولایی و عاشورایی از سوی شاعران دوست داران خاندان عصمت و طهارت: بود. پژوهشگران از ابوالحسن مجد الدین کسایی مروزی (متولّد 341 ق) به عنوان نخستین شاعر فارسی زبان شیعی یاد می کنند که اشعار آیینی او در حافظه تاریخی ادبیات فارسی به ثبت رسیده است.
اگر به تاریخ صدور فرمان تاریخی معز الدوله و سال تولد کسایی مروزی نگاه کنیم، به این مطلب پی می بریم که این شاعر شیعی به هنگام صدور آن فرمان تاریخی، کودکی یازده ساله بود و در شرایطی نشو و نمایافت که نه تنها از شکنجه و آزار حاکمان خودکامه شیعی ستیز، خبری نبود، بلکه موالیان، آل الله و شاعران آیینی از حمایت بی دریغ احمد بن بویه دیلمی و کارگزاران حکومتی او برخوردار بودند و برایند این تغییر شرایط، حضور شاعران آیین سرا در صحنه و متن جامعه اسلامی بود:
مرثیة عاشورایی کسایی مروزی که اولین سند مکتوب شعر عاشورا در زبان فارسی است علی رغم ساختار متوسط لفظی، از محتوای دلنشینی برخوردار است:
باد صبا درآمد، فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا...
دست از جهان بشویم عزّ و شرف بجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را، تازه کنم تولا....
تخم جهان بی بر، این است و زین فزون تر
کهتر عدوی مهتر! نادان عدوی دانا!
بر مقتل ای «کسایی»! برهان همی نمایی
گرهم بر این بپایی، بی خار گشت خرما
تا زنده ای چنین کن، دل های ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا
حکیم ناصرخسرو قبادیانی (394 – 481) مکنا به ابومعین و متخلّص به حجّت، از سخنوران توانا و پرآوازة سده پنجم هجری است. وی اگرچه شعر مستقلی در منقبت و یا مرثیت حسین بن علی علیهما السلام ندارد، ولی در جای جای دیوان اشعار خود، ارادت قلبی اش را به آن حضرت نشان داده و در شعرهای اعتراض آلود خود نیز از آن امام به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت استفاده کرده است:
حاکم در جلوة خوبـان به روز
نیم شبان محتسب اندر شراب
خون حسین آن بچشد در صبوح!
وین بخورد ز اُشتر صالح کتاب!
بر منبر حق شده ست دجال
خامـش بنـشین به زیر منـبر
اول بـه مـراد عـامِ نـادان
بـر رفـت بـه مـنبر پیـمـبـر
گفتا که: منم امـام و، میـراث
بستـد ز نبیـرگـان و دخـتـر
روی وی، اگـر سپیـد باشـد
رویِ که سیه بود به محشر؟!
ور می بروی تـو با امـامـی
کاین فعل شده ست زو مشهَّر
من با تو نی ام، که: شرم دارم
از فـاطـمه، و شُبَیـر و شبَّـر
منبع : پايگاه حوزه