فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ايمان و آثار آن - جلسه ششم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

ايمان و عدل

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

از ابتداى آگاهى و بينايى انسان و تكيه كردنش بر علم، چه آن آگاهى و بينايى اى كه از مسير پيامبران و فرستادگان خدا به دست آورده، و چه آن آگاهى و بينايى اى كه با كمك معلوماتش از مسير آزمايشات و تجربيات كسب كرده، واقعيت بسيار مهمى براى او روشن شده كه امروز هم با پيشرفت علوم مختلفى كه هر روز مى توان آن را در عالم زندگى ديد، او باز بر اين واقعيت دريافت شده امضاى صد در صد مى كند كه جهان آفرينش مبتنى بر عدل است، از كوچك ترين جزء غير قابل ديدن آن تا بزرگ ترين شى ءاش كه از نظر طول، عرض و حجم با ديگر اشيا قابل مقايسه نيست، اين طورى كه مى گويند، اين شى ء هم عرش است و آنچه بين عرش و كوچك ترين ذره وجودى اين عالم كه با هيچ اسلحه چشمى قابل ديدن و مشاهده و تجزيه نيست، هست.

در اين عالم، هر چيزى با وزن، عرض و حجمى معين، با سود و استفاده اى معين و در مكان و زمانى معين قرار گرفته است؛ چنان كه اگر پرسيده شود، آيا اگر تكيه گاه كوچك ترين جزء تا بزرگ ترين شى ء اين عالم، عدالت نبود، اين نظام شگفت انگيز، خانه خلقت و جهان آفرينش مى توانست برپا باشد؟ جواب اين پرسش، منفى است، و اگر پرسيده شود، آيا بدون تكيه بر اصل عدالت و بر ريشه عدل، كوچك ترين يا بزرگ ترين جزء عالم مى توانست لياقت ادامه حيات داشته باشد؟ جواب باز منفى هست. همين طور اگر پرسيده شود، آيا منهاى عدالت و عدل، از كوچك ترين جزء عالم تا بزرگ ترين جزء آن، مى توانستيم توقّع سودى را داشته باشيم؟ در پاسخ گفته خواهد شد، خير، ما نمى توانستيم.

 

بناگذارى هستى بر پاى عدل از نظرقرآن

قرآن كه مبيّن قوانين فرهنگ خدا و آيين پروردگار عزيز عالم است، وقتى جهان را به صورت كلى و تحت عنوان خانه خلقت نظام مورد توجّه قرار مى دهد، بر پا بودن آن را مبتنى بر اصل عدل مى داند، و همين قرآن هنگامى كه اجزاى منفرد عالم را تحت طرح بندى و بحث قرار مى دهد، نظام و ادامه حيات آن را متكى بر عدل و بر هدايت مى داند:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى* الَّذى خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذى قَدَّرَ فَهَدى* وَ الَّذى أَخْرَجَ الْمَرْعى*. فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى* «1»

ابتناى عالم هستى بر عدل، اصلى كلى است كه هم از طريق نبوت؛ يعنى عالى ترين طريقى كه در خور استعداد بشر بوده است، به او نمايانده شده، و هم از طريق دانش و علم نظرى كه بر روى مبانى براهين و استدلالات استوار هست، براى او اثبات گرديده و هم از طريق دانش تجربى و عملى كه بينايان و متفكران بنى آدم آن را در تجربه حسى به دست آورده اند.

 

ارتباط عدل با عالم خلقت

عدل؛ يعنى حكومت مجموعه مقرراتى كه هماهنگ با وجود مخلوق و در محدوده مخلوقيت آن و در محدوده ارتباط آن به عنوان يك جزء عالم خلقت با كلّ اين عالم هست؛ چنان كه اگر سيطره و حكومت اين مقررات از حريم خلقت شى ء و شيئيتش از آن گرفته شود، آن شى ء جزءاى سرگردان خواهد شد و به طرف متلاشى شدن به حركت درخواهد آمد، و اگر اين حكومت از ارتباط اين شى ء با عالم گرفته شود، آن شى ء نسبت به عالم، موجودى بيگانه مى شود؛ يعنى نمى توان بر آن، نه بار مثبت و نه بار منفى را ملاحظه كرد تا بشود آن را به عنوان يك جزء مربوط به عالم آفرينش مورد بحث قرار داد. روى هم رفته، جهان؛ يعنى خانه عدل، و آفرينش؛ يعنى خانه عدالت، و اجزاى خانه خلقت؛ يعنى محكومين به مقررات عدالت، و ارتباط شى ء با جهان؛ يعنى سيطره مقررات قانونى بر آن شى ء با ارتباطى كه با جهان آفرينش دارد، و اين مسأل ابتناى عالم بر عدل، نه براى اهل دين، و نه براى افراد بيرون از دين؛ نه براى انسان شرقى و نه براى انسان غربى؛ نه براى فرد وابسته به حريم ربوبيت، و نه براى فرد بريده از حريم ربوبيت، قابل انكار نيست.

از مسأله جهان و نسبتش با عدل كه فارغ شديم، سخن را متوجّه بنى آدم مى كنيم.

 

نياز انسان به عدالت

______________________________
(1) پى نوشت

1. اعلى: 1- 5: نام پروردگار برتر و بلند مرتبه ات را [از هرچه رنگ شرك خفى و جلى دارد] منزّه و پاك بدار. آن كه آفريد، پس درست و نيكو گردانيد. و آن كه اندازه قرار داد و هدايت كرد، و آن كه چراگاه را رويانيد، و آن را خاشاكى سياه گردانيد ....

 

انسان، يعنى موجودى بزرگ، شريف، لايق، مستعد، و بزرگوار؛ يعنى وجودى كه آفرينش تمامى قدرت ابداع خود را به كار گرفت تا او به وجود آيد؛ يعنى همان وجودى كه همت خود را به كار گرفت تا اين تمدّن و زندگى را براى اداره امور حيات به وجود آورد؛ يعنى موجودى كه جزءاى از اين پيكره بزرگ عالم خلقت هست.

تمام بينايان عالم كه مى گويند: اساس جهان بر عدل و عدالت مبتنى است، آيا مى توانند بگويند: زندگى و نظام خلقت با اين برنامه منظم در صورتى برپاست كه تكيه بر عدل داشته باشد، به جز نظام حيات انسان؟ آن ها نمى توانند بگويند، از كوچك ترين جزء عالم تا بزرگ ترين شى ء عالم، عدل را مى خواهد، ولى انسان عدل را نمى خواهد!

تعبير را گسترده تر كنيم: آن ها نمى توانند بگويند جهان هستى، حكومتِ مقررات عادلانه مى خواهد، ولى انسان چنين مقرّراتى را نمى خواهد! مى پرسيم مگر انسان موجودى بريده از اين عالم است؟ مگر انسان موجودى وابسته به اجزاى اين عالم نيست؟ مگر بدن انسان از زمان نطفه بودن تا هنگام مرگ، محكوم به مقررات عدل نيست؟ مگر دستگاه تنفّس به اندازه عادلانه هوا نمى گيرد؟ مگر بدن به اندازه عادلانه نور نمى گيرد؟ مگر بدن به اندازه عادلانه استعدادش رشد نمى كند؟ مگر بدن به اندازه استعداد عدالتش گلبول قرمز و گلبول سفيد نمى سازد؛ سلول درست نمى كند؛ به مبارزه با نابسامانى هاى كشور بدن و برقرارى حكومت عدل در آن برنمى خيزد؟ بله. تمام اين واقعيات مسلم است. اگر مزاج انسان از جاده عدالت منحرف شود، صاحبش مريض مى شود؛ اگر چشم از جاده عدالت منحرف شود، صاحبش به طرف كورى مى رود؛ اگر گوش از جاده عدالت منحرف شود، او به طرف كرى مى رود؛ حيات كه از جاده عدالت منحرف شود، به طرف مرگ مى رود. براى همين بايد گفت، بنيان بدن هماهنگ با بنيان عالم، متكى بر عدل است.

 

حاكم بودن عدل بر روابط انسان ها

امّا اگر بشر حكومت عدل را بر بدن قبول كند، در مسأله جامعه انسانى و زندگى همگانى و وابستگى انسان ها به يكديگر كه از بدن مهم تر است و از نظر بينش الهى هم از جهان گسترده تر مى باشد، در اين جا نيز بايد به طريق اولى حكومت عدل را بر روابط انسان ها در جامعه قبول كند. اگر بشر در اين جا عدالت را قبول نكند، جامعه به جامعه اى كه افرادش به يكديگر تجاوز مى كنند، تبديل مى شود؛ يعنى روابط طبيعى و سالم بين افراد جامعه برقرار نخواهد بود؛ برخوردها مستقيم نخواهد بود. بنابراين، دراين جا هم بشر، نيازمند به وضع مقررات است، و براى پياده شدن اين مقررات، حكومت لازم دارد، و براى پديد آمدن سلامت در همه شؤون زندگى اجتماعى، مقرراتى جهانى و انسانى لازم دارد تا بزرگ ترين منطقه شهرنشين تا دورترين نقطه ده نشينى كه جزء پيكره جامعه انسانى است، بتواند از خانه خلقت عادلانه بهره مند شود؛ يعنى اولًا حكومت لازم دارد؛ چون بدون حكومت، قانون اجرا نمى شود، و ثانياً قانون لازم دارد، قانونى كه لايق و سازنده سلامت در همه شؤون اجتماعى باشد كه بزرگ ترين فرد جامعه تا كوچك ترين فرد آن بتواند بنا بر ملاك استعداد انسانى خود از عالم بهره مند شود، و ثالثاً اين قانون بايد جهانى باشد، و اين قانون نمى تواند جهانى باشد، مگر اين كه سازنده و طراحش داراى دو جنبه باشد.

 

دو جنب لازم در طرّاح قانون عادلان جهانى

جنب اول طراح، اين است كه بينايى و بينش او به تمام جوانب حيات بشر باشد؛ يعنى او بايد در محدود بشريت، نسبت به تمام جوانب روابط انسان با عالم، بينايى داشته باشد. كسى كه مى خواهد طرح قانون جهانى بدهد، بايد بينشى مافوق جهان و مافوق انسان داشته باشد تا بتواند در هنگام طرح قانون به همه انسان ها بنگرد، و هم چنين بتواند روابط انسان ها را با آفرينش ببيند.

جنبه دوم اين طراح، آن است كه شخص قانونگذار بايد قانونگذارى باشد كه از جميع اغراض شخصى، شهوانى، هوايى، مادى، منطقه اى و طبيعى دور باشد.

به راستى، غير از خدا چه كسى مى تواند اين جنبه ها را داشته باشد؟ اگر انسان تنها آفريده شده بود، قانونى فردى بر او حاكم مى شد و او مثل گوزن در بيابان مى گشت، و يا مثل خرس در جنگل، و يا مثل شتر وحشى در بيابان، امّا بنى آدم مرتبط به يكديگر آفريده شده اند. شما انسانيد و فردى كه در آمريكا زندگى مى كند، انسان است؛ كسى هم كه در شوروى هست، انسان است؛ فردى هم كه در آفريقا هست، انسان است. شما نبايد گرسنه باشيد؛ چون انسان هستيد؛ آفريقايى هم نبايد گرسنه باشد؛ چون انسان است؛ بنگلادشى نبايد گرسنه باشد؛ چون انسان است. عالَم متعلّق به انسان است، و انسان متعلّق به عالَم؛ عالَم با بشر رابطه دارد و بشر هم با بشر ديگر رابطه دارد.

 

لزوم قانون در زندگى انسان ها

اگر قانون فعلى جهان قانون جهانى بود، يك گرسنه هم پيدا نمى شد؛ چون پيدا شدن اين انسان گرسنه، براى آن است كه قانون ناقص است. او هم انسانى مانند ما، از ما، متعلّق به ما و براى ما هست؛ ما هم براى اويم، و او هم براى ماست، و زمين متعلّق به انسان است. انسان حكومت لازم دارد و براى سلامت قانون مى خواهد، هم در روابطش با انسان هاى ديگر و هم در ارتباط با شخصيت خودش، و اين قانون بايد جهانى باشد، قانون در صورتى مى تواند جهانى باشد كه قانونگذارش بينشى جهانى و انسانى داشته باشد، علاوه بر اين، از همه اغراض بيرون باشد؛ براى اين كه اگر غرضى داشته باشد، ممكن است قانون را به نفع خودش وضع بكند؛ براى اين كه اگر غرض داشته باشد، ممكن است قانون را به نفع مردم خودش وضع كند و تنها در صدد اين باشد كه زندگى مردم خودش آباد باشد، هر چند چنين آباد شدنى منجر به بيچارگى ديگران شود. به طور مثال، چهارصد سال بود كه انگلستان داشت در مجلس عوام خود قانون وضع مى كرد و مردم انگلستان با اين قانونگذارى كاملًا در امنيت و آسايش و راحتى بودند، ولى همين قانونگذارى موجب مى شد قاره آسيا از دست انگلستان خون گريه كند. چرا؟ چون قانونگذار غرض شخصى و منطقه اى داشت و مى گفت: من بايد زنده بمانم و ديگرى بايد پايمال بشود: «الحكم لمن غلب.» تاريخ هند را مطالعه كنيد تا بدانيد چگونه به خاطر ظلم و ستم دويست ساله انگلستان در هندوستان، چند صد ميليون انسان هندى با داشتن كشورى با آن همه سرمايه هاى طبيعى، در خيابان ها گرسنه از دنيا رفتند.

انسان حكومت لازم دارد؛ قانون لازم دارد؛ به دليل اين كه جهان متكى بر قانون است و انسان جزء جهان مى باشد و جهان متعلّق به انسان. اين قانون در صورتى مى تواند سلامتى ايجاد بكند و عدل را در همه شؤون بگستراند كه واضع و مقنّن آن، جهان بينى و انسان بينى داشته باشد، و از اغراض هم به دور باشد.

دينداران و كسانى كه با حريم انبيا مربوط بودند، مى گفتند: بشر قانون مى خواهد. از طرفى، از زمان آدم تا الان، بى دين ها هم مى گفتند، بشر قانون و حكومت مى خواهد، امّا چه قانونى و چه حكومتى؟ تمام محلّ نزاع و بحث همين جا است. بى دين و بادين هر دو فرياد قانون مى زنند، و الان مى بينيد جهان مى گويد، قانون و مقررات، و به خداهم كارى ندارد؛ به انبيا هم كارى ندارد؛ به قرآن هم كارى ندارد؛ به دين هم كارى ندارد. قاره هاى بزرگ عالم، اصلًا قرآن را نمى شناسند؛ دين را نمى شناسند؛ خدا را نمى شناسند، اما مرتّب مى گويند، قانون؛ جهان مى گويد: قانون؛ انبيا هم مى گفتند: قانون. خدا هم مى گويد: قانون. على هم مى گفت: قانون. معاويه هم مى گفت: قانون. يزيد هم مى گفت: قانون. چرا؟ چون همه درك مى كردند كه بدون حكومت و بدون قانون بشر نمى تواند زندگى كند. قوانينى كه انبيا براى زندگى دادند، چون به بينش وجود مقدس لايزال متكى بود، خارج از اغراض و هوى بود؛ زيرا خدا نمى تواند غرض داشته باشد؛ چنان كه خدا هوى ندارد؛ خدا شهوت ندارد؛ خدا منطقه اى نيست؛ خدا يك ملت خاص ندارد؛ خدا براى سير كردن ديگران لازم ندارد كه ديگران را بكشد و زمين ديگران را ببلعد؛ خدا حاكم بر مقدّرات عالم است، و خالى از اغراض، قوانينى جهانى دارد.

 

دين جهان شمول

إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً «1»

؛ يعنى نه براى عربستان، بلكه براى همه.

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّهً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ «2»

؛ يعنى ما تو را براى انسان و همه مردم جهان فرستاديم. مردمى كه از سرچشمه مقررات الهى بهره مند شدند، مانند: سلمان، ابوذر، على عليه السلام، زهرا عليها السلام و مريم عليها السلام. آن ها كه در اين راه برنده شدند، در دنيا، نه نسبت به خود آلوده تجاوز شدند، و نه به حقوق ديگران تجاوز كردند. از جمل اين برندگان، على، زهرا، و مريم عليهم السلام است. هيچ كدام از حوادث جهان، چيزى از عليعليه السلام نگرفت، هر چند على عليه السلام از جهان چيزها گرفت و بزرگ شد و رفت؛ چنان كه زهرا و مريم عليهما السلام هم از اين جهان چيزها گرفتند؛ بزرگ شدند و رفتند. كسانى كه چه در دنيا از اين جهان استفاده كردند، و چه الان كه منتقل به آخرت شده اند، از آن بهره بردند و دارند بهره مى برند:

وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ «3»

؛ يعنى شهيدان هم كشته نشدند و از بين نرفتند؛ بلكه آن ها آزاد از دنيا رفتند و پيروز شدند.

إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ «4»

______________________________
(1) 2. فتح: 8: ما تو را گواه [بر اعمال امت ] و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم.

(2) 3. سبأ: 28: و ما تو را براى همه مردم جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم، ولى بيش تر مردم [به اين واقعيت ] معرفت و آگاهى ندارند.

(3) 4. آل عمران: 169: و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده اند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

(4) 5. فصلت: 30: بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت ] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [و مى گويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد.

 

؛ همين طور كسانى كه بر اعتقاد خودشان استقامت نمودند، آزاد از دنيا رخت سفر بربستند و پيروز شدند.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحید (1) - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
2ـ عمل صالح
حج و اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام‏
نقطه شقاوت در انسان‏
ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه
فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى‏
عذاب، نتيجه گناهان
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

تجارت مادی و معنوی- جلسه سوم
آزمايش پنج گانه انسان‏
وسائل هدايت - جلسه یازدهم (3) - (متن کامل + عناوین)
اهل حق و مواظبت از خود
معناى حقيقى عمران و آبادى‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
حفظ خانواده از اتهام‏
3 ـ تبديل سيئات به حسنات
پاداش پروردگار به صابران
پایان راه و رفع خستگی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^