
شیطان و اهل تقوا - جلسه هشتم - (متن کامل + عناوین)
عظمت كعبه و انسان
حريم و حرمت در كلام خدا
اصفهان، مسجد سيد دهه دوم صفر 1370
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
در رابطه سوره مباركه بلد درباره شخصيت استعدادى انسان و عظمت اين موجود والا مسائلى را شنيديد.
كعبه مكرمه، مسجد الحرام، حرم الهى كه از هر طرف كعبه چهار فرسخ با كعبه فاصله دارد، يك سلسله شرايط مهم الهى و معنوى دارد كه زائر ملزم است و بر او واجب است كه آن شرايط را رعايت كند، شكستن آن شرايط در قرآن مجيد آمده كه جرم بزرگى است و جريمه سنگينى دارد. شكستن حرمت مكه و شكستن حرمت مسجد الحرام و حرمت حريم دوست، گناهش بسيار سنگين است و قرآن مجيد صريحاً مىفرمايد كه شكنندگان حرمت حرم به عذاب اليم دچار مىشوند:
» يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا «(124)
اما حريم انسان و حريم انسانيت، عظمتش از آن حرم عظيمتر است، ارزش معنويش از آن منطقه بيشتر است، عنايت وجود حضرت حق به حريم حرم انسانيت كه مركز خانه اوست يعنى قلب بيش از حرم كعبه و مسجد و حريم مسجد ارزش دارد.
ابرهه براى خرابكردن خانه آمد درباره او گفت:
» أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَبِ الْفِيلِ × أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضْلِيلٍ × وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ × تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ «(125)
مگر نبود كه آن بدبخت بيچاره، اراده كرد به حريم حرمت من، به بيت من، به مسجد من، به حرم من، حمله كند و من تاروپود او را با فرستادن پرنده ابابيل به باد دادم.
اگر كسى به اين حرم حمله كند و حرمت اين حرم را بشكند يعنى حرمت انسانيت را از بين برده است و حرم امن را مورد حمله قرار داده است.
خدى متعال با او چه خواهد كرد؟ با ابرههاى كه مىخواست به سنگ و گل حمله كند، آن جور رفتار كرد، با ابرهه هواى نفس، با ابرهه غرائز، با ابرهه شهوات كه به حريم الهى در قلب و روح و انسانيت حمله مىكند چه خواهد كرد؟
يك آيه در قرآن مجيد دارد كه خيلى آيه ترس آورى است، ابليس يك حمله به انسان بيشتر نكرد و يك دفعه هم حمله كرد، در قرآن مجيد مىگويد: به ملائكه و او گفتم: به آدم، همه سجده كنيد، همه سجده كردند.
» إِلَّآ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرِينَ «(126)
من برگشتم و گفتم: چرا سجده نكردى؟ گفت:
» خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ «(127)
مرا از آتش آفريدى و او را از گل، چرا او را سجده كنم؟
خداى متعال به او گفت:
» فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ × وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ «(128)
حمله به انسان و انسانيت
البته اين حمله شيطان، حمله به بدن نبود، حمله به بدن كه جريمه دارد، يك كسى خودش به بدن حمله كند كه منجر به كشته شدنش بشود، چاقو به خودش بزند، زهر بخورد، از بالاى پشت بام خودش را بيندازد، اين حمله به بدن جريمه اش عذاب ابد هميشگى است و اگر خودكشى كرد، ديگر نجات از جهنم ندارد اين حمله به بدن است.
يك وقت به بدنِ خودش، حمله نمىكند، به بدن ديگران حمله مىكند، خوب در باب قصاص فرمودند: اگر كسى چاقو به كسى زد، عمدى يا غيرعمدى، بايد هزار مثقال طلا ديه بدهد. نطفهاى كه چند روز از صلب پدر، وارد رحم مادر شده، خود مادر اگر به نطفه حمله كند يا پدر يا كسى ديگر، نطفه بيفتد يا سقط بشود، بعد از چند روز جريمه دارد، گوشت خالى باشد جريمهاش سنگينتر است، گوشت با استخوان باشد سنگينتر است، گوشت و استخوان و گوشت روى استخوان باشد سنگينتر است، طفل شده باشد، شكل گرفته باشد، سنگينتر است.(129)
و اگر يك نفر به مؤمنى حمله كند و او را بكشد قتل مؤمن است كه خدا مىفرمايد:
» جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا «(130)
حالا اگر كسى به روحانيت خودش حمله كند، يعنى به قلب و عقل و روح كه در حقيقت به كعبه و مسجد و حرم حمله كرده، روح همان چهار فرسخ در چهار فرسخ است، عقل مسجد الحرام است، قلب بيت الله است،(131) با ابرهه شهوات و با ابرهه هواها به اين سه منطقه حمله كنيم، خيلى خطرناك است، تكبر در مقابل خدا، قرآن مجيد مىگويد: اگر كسى به اين سه حريم حمله بكند، برادر شيطان، است همان
» وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدِّينِ «(132)
شامل حالش مىشود، البته اگر از اين حمله دست بردارد، توبه بكند، مثل توبه حر بن يزيد كه توبهاى بود از آنچه كه در او بود و توبه او مثل توبه ابولبابه و ديگر تائبان تاريخ مىشود.(133) پيغمبر در اين باره مىفرمايد:
» التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه «(134)
اما اگر حمله ادامه پيدا بكند تا طير ابابيل بيايند. انسان دچار عذاب سنگينى مىشود.
حقايقى در سوره بلد
اين معانى را بايد توجه داشت در سوره بلد وقتى كه مسئله بلد را مطرح مىكند كه طرح بلد در حقيقت طرح حرم و مسجد و بيت است، پس از آن والاترين انسان را مطرح مىكند و نشان مىدهد كه شخصيت و عظمت انسان كه داراى سه روح است، حرم روح و مسجد عقل و كعبه دل، خيلى بالاتر از اين بلدى است كه حرم و مسجد و بيت دارد.
چقدر زيبا اين دو موضوع را به هم ربط مىدهد:
» لَآ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ × وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ «(135)
در حالى كه با بودن تو به اين بلد قسم نمىخورم. با بودن تو يعنى چه؟ يعنى اين بلد يك تكه زمين چهار فرسخ در چهار فرسخ است، يك مسجد است و يك بيت، همه هم از سنگ و گل، به اين بلد قسم، با توجه به اين كه تو در آن هستى، يعنى با وجود اين كه حريم و حرم و مسجد عقل تو و كعبه عقل تو اينجا باشد، من به اينجا قسم مىخورم، اگر نباشد من كه قسم ندارم به اينجا بخورم، اينهمه انعكاس انسانيت است، كعبه انعكاس قلب ابراهيم است » هُدىً لِلْعالَمين « مسجد انعكاس عقل جناب ابراهيم عليه السلام است :
» إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَلَمِينَ «(136)
تصميم، كار معرفت و عقل است و بيت هم انعكاس قلب جناب ابراهيم عليه السلام است » هُدىً لِلْعالَمين « قلب از اين وسيعتر در قرآن بيان شده:
» وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ «(137)
اين انسان است، آنهايى كه بيدار بودند كه بيدار بودند، خوابهايى هم كه مردند، بدبخت دنيا و آخرت شدند، بيدارهايى كه الان هستند كار خود را انجام مىدهند، آنهايى هم كه چرتشان برده، در بقيه سوره بيدار باش برايشان مىزنند.
» وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ × لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِى كَبَدٍ «(138)
انسان را ما در رنج و تلاش و كوشش و زحمت آفريديم، بايد متحمل زحمت بشود تا به جايى برسد، خودش را ساده و كوچك و معمولى نبيند و از همه مهمتر خودش را جدا از من نبيند:
» أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «(139)
خودش را جدا از من نبيند.
» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا «(140)
به انسان بگو كه: پول باز نشود، من براى پول بازى درستش نكردم، اگر بنا به پول بازى باشد من قبل از خلقت انسان، آنقدر حيوان درست كردم روى زمين بازى مىكنند، احتياج نبود تو را براى بازى كردن درست بكنم. البته در واقع حيوانات همه توحيدى هستند.
» أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «
قدرتى نيست كه او را احاطه كرده باشد، قدرتت را از قدرت من نبر، اگر قدرتت را از قدرت من ببرى، چيزى نيستى، يك بدن متحركى هستى كه به تعبير بزرگان راه الهى همچون دو تا سنگ آسيابى هستى كه چيزى در آن نريزند و او براى خود بگردد.
تو اگر خود و قدرتت را از من جدا كنى، بدنت و روحت مثل دو تا سنگ خودشان را مىخورند، در آخر كار آنوقت هيچ چيز نمىماند.
» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا × أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ «(141)
غير از اين كه در آيه قبل گفتم: خودت را از قدرت من جدا نكن، بگذار از عنايت وجود من در تو بريزد والا روحت و بدنت هر دوتايى همديگر را مىخورند، چون هر دو گرسنهاند و تو را نابود مىكنند، اگر سنگ خالى آسياب باشى.
خودت را از ديد من جدا ندان، چون در محضر من هستى و من تو را دائماً مىبينم.
» لَآ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ × وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ × وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ × لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِى كَبَدٍ × أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «(142)
آنچه را كه گفتم براى تو ديدنى نيست كه ببينى در عالم چه خبر است، پس اين دو تا چشم را براى چه به تو دادم، كعبه را نمىشود ببينى، مسجد را نمىشود ببينى، حرم را نمىشود ببينى، پيغمبر را نمىشود ببينى، اين قرآن من را نمىشود ببينى، خودت را نمىشود ببينى، چند تا چيز در اين آيه كوتاه گفت: بلد يعنى حرم و مسجد و بيت، پيغمبر ماولد، زهرا خود قرآن، ماولد امام مجتبى(143)، والد يعنى پيغمبر و اميرمؤمنان، اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام را نمىتوانى ببينى، پس چشم براى چه به تو دادم.
» أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ × وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ «
اين دوتا چشم و زبان و لب را براى چه به تو دادم، نمىشود در تمام مدت عمرت يك دفعه بروى بپرسى من چه كسى هستم؟ من چه هستم؟ براى چه مرا خلق كردند؟ براى چه مرا اينجا آوردند؟
» أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ × وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ × وَ هَدَيْنَهُ النَّجْدَيْنِ «(144)
با صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و دوازده تا امام، صد و چهارده كتاب، عقل خودت، حكمت حكيمان، عرفان عارفان واقعى، الهامات نفسى ، اين دو تا راهى كه نشانت دادم يك راه به رضايت من و بهشت من و يكى به طرف نارضايتى من و جهنم من مىرود.
اما تو نمىخواهى بپرسى تا بفهمى! !
تو انبياء و قرآن را هيچ كاره و خودت را عقل كل مىدانى! !
چه هجومى از اين بالاتر، اين هجوم كه بالاتر از هجوم ابرهه به بيت الله است، هجوم به خويش از هجوم ابرهه سنگينتر است، آنوقت او را با طير ابابيل ساكتش كرد، آنوقت اين هجوم را با بازكردن هفت طبقه جهنم ساكت مىكند.
» وَ الزَّبَانِيَةِ الَّذِينَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ يُنْظِرُوه «(145)
او را بگيريد و ببنديد و به طرف جهنم پرتش كنيد.
قرآن مجيد مىفرمايد: وقتى در جهنم آتش مىافتد، جهنم هم از افتادنش عصبانى مىشود آن وقت عصبانيت آتش به حدى است كه مىخواهد تكه تكه بشود.
آن وقت همنشينانش آنجا يزيد و معاويه و بدكاران و بدكرداران و كفار و منافقين و افراد لعين و پست و كثيف هستند.
غيراز آنها رو در رو با كارگران جهنم هم است كه خدا در قرآن درباره شكل و قيافه ايشان مىگويد:
يك جورى است مالك دوزخ و همكارانش كه خدا بدريختتر از اينها، عصبانىتر از اينها، حمله ورتر از اينها، هجوم كنندهتر از اينها، در كل خلقت نيافريده است.
» أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ «
پس چشم را براى چه به تو دادم، ممكن است يكى بگويد: حالا قرن پانزدهم است، پيغمبر نيست، نمايندگانش كه هستند، تمام اين روايات، فقهاء، نمايندگان پيغمبر هستند.(146) قرآن مجيد حقيقت پيغمبر است.
بعد از اينكه خودم را نشان دادم، انبيا و ائمه عليهم السلام را فرستادم، قرآن آوردم در وجود تو، براى خودم حريم و مسجد و بيت درست كردم، باز هم مىگويى همه كاره خودم هستم، خدا كارهاى نيست، بعد از اينهمه بيدار باش، حالا چرا تكليف قبول نمىكنى؟
» فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ × وَ مَآ أَدْرَيكَ مَا الْعَقَبَةُ «(147)
يك تكليفت اين است كه بلند بشوى، خودت را از زير بار تمام تحميلات شيطانى، زنجيرها و اسارتهاى شهوات و اميال شرق و غرب آزاد كنى.
» فَكُّ رَقَبَةٍ «(148) خودت و همسر و زن و بچهات را از فرهنگ شيطانى آزاد كن.
» فَكُّ رَقَبَةٍ « آزاد كن خودت را و اسيران ديگر را هم آزاد كن.
به اميرالمؤمنين مىگويد: على جان يك نفر را هم از دست شيطانها نجات بدهى و هدايت كنى در پرونده تو بهتر است از آنچه كه آفتاب بر او مىتابد.(149) ديگر دردها و راه درمان آن را نيز مىگويد.
رسيدگى به ايتام و فقرا
روز سختى و ندارى مردم، به مردم كمك كن.
» أَوْ إِطْعَمٌ فِى يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ × يَتِيًما ذَا مَقْرَبَةٍ «(150)
اين مسئوليت سنگين است كه مىگويد: همه يتيمهاى قوم و خويشت را بايد رسيدگى كنى، يك نفر يتيم در كنار تو بى دين بشود، خدا تو را مؤاخذه خواهد كرد.(151)
» أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ «(152)
چه پيرمردهاى مسكين از كارافتاده آبرو دار، چه بى دستها و بى پاها و بى چشمهاى آبرودار هستند كه خرجى زن و بچه شان از كوه دماوند به گردنشان سنگينتر است، نمىتوانند اداره كنند چرا نمىرسى؟(153)
» ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْمَرْحَمَةِ «(154)
آرى، بعد از اين همه حرفها، بعد از آن كعبهام، بعد از آن مسجدم، بعد از آن حرمم، بعد از آن پيغمبرم، بعد از اين قرآنم، بعد از خودم، بعد از دو چشمىكه به تو دادم، بعد از زبان و لبى كه به تو دادم، بعد از راهى كه به تو نشان دادم، بعد از اينهمه دستورهايى كه به تو دادم، » ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ « آنهايى كه آمدند با من آشتى كردند، به من برگشتند، حريم من را محافظت كردند.
حريم الهى
حفظ حريم من به چهار برنامه است:
تقوا، خوددارى از محرمات، عمل صالح، اخلاق حسنه.
» وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ « مردم را مرتب به استقامت دعوت كردند.
» وَ تَوَاصَوْاْ بِالْمَرْحَمَةِ « مردم را به رحمت به محبت و عاطفه كشيدند.
» أُوْلئِكَ أَصْحَبُ الْمَيْمَنَةِ «(155) اينها بغل دستهاى خودم هستند، اين آخرين منزل است براى عوام و خواص.
» وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا «
آنهايى كه چشمهايشان را بستند و گفتند: ما كه هيچ چيز را نمىبينيم، هيچ صدايى هم نمىشنويم، فقط دنبال اضافه كردن مال و ثروت خود هستند و فقط پول را مىشناسند.
» وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا هُمْ أَصْحَبُ الْمَشَْمَةِ × عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةُ «(156)
آتشى برايشان درست كردم كه همه اطراف آنها را احاطه مىكند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
124) توبه (74 : (9؛ »خدا آنان را در دنيا و آخرت به عذابى دردناك مجازات خواهد كرد.«
125) فيل (4 - 1 : (105؛ »آيا ندانستهاى كه پروردگارت با فيل سواران چه كرد ؟ × آيا نيرنگشان را در تباهى قرار نداد ] ونقشه آنان را نقش بر آب نساخت ؟ ! [ × و بر ضد آنان گروه گروه پرندگانى فرستاد ؛ × ] كه [بر آنان سنگهايى از نوع سنگ گِل مىافكندند .«
126) ص (74 : (38؛ »مگر ابليس كه تكبّر ورزيد و از كافران شد .«
127) اعراف (12 : (7؛ »مرا از آتش پديد آوردهاى و او را از گِل آفريدى.«
128) حجر (35 - 34 : (15؛ »] خدا [ گفت : از اين ] جايگاه والا كه مقام مقربان است [ بيرون رو كه رانده شدهاى ، × و بىترديد تا روز قيامت لعنت بر تو خواهد بود .«
129) الكافى: 276/7، بَابُ أَنَّ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً عَلَى دِينِهِ فَلَيْسَتْ لَهُ تَوْبَةٌ، حديث 2؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سُئِلَ عَنِ الْمُؤْمِنِ يَقْتُلُ الْمُؤْمِنَ مُتَعَمِّداً أَ لَهُ تَوْبَةٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ قَتَلَهُ لِإِيمَانِهِ فَلَا تَوْبَةَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ قَتَلَهُ لِغَضَبٍ أَوْ لِسَبَبِ شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فَإِنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ يُقَادَ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عُلِمَ بِهِ انْطَلَقَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ فَأَقَرَّ عِنْدَهُمْ بِقَتْلِ صَاحِبِهِمْ فَإِنْ عَفَوْا عَنْهُ فَلَمْ يَقْتُلُوهُ أَعْطَاهُمُ الدِّيَةَ وَ أَعْتَقَ نَسَمَةً وَ صَامَ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ وَ أَطْعَمَ سِتِّينَ مِسْكِيناً تَوْبَةً إِلَى اللَّهِ U.»
130) نساء (93 : (4؛ »كيفرش دوزخ است كه در آن جاودانه خواهد بود.«
131) بحار الأنوار: 153/90، باب 1، حديث 14؛ »الذِّكْرُ مَقْسُومٌ عَلَى سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ اللِّسَانِ وَ الرُّوحِ وَ النَّفْسِ وَ الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ السِّرِّ وَ الْقَلْبِ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا يَحْتَاجُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ فَاسْتِقَامَةُ اللِّسَانِ صِدْقُ الْإِقْرَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الرُّوحِ صِدْقُ الِاسْتِغْفَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْقَلْبِ صِدْقُ الِاعْتِذَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْعَقْلِ صِدْقُ الِاعْتِبَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْمَعْرِفَةِ صِدْقُ الِافْتِخَارِ وَ اسْتِقَامَةُ السِّرِّ السُّرُورُ بِعَالَمِ الْأَسْرَارِ فَذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجَهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِكْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِيمُ وَ الْحَيَاءُ وَ ذِكْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِيمُ وَ الرِّضا وَ ذِكْرُ السِّرِّ عَلَى رُؤْيَةِ اللِّقَاءِ.«
معدن الجواهر: 48، باب ذكر ما جاء في خمسة؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عليه السلام: خَمْسَةٌ يُفْسِدُونَ الْقَلْبَ قِيلَ وَ مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ تَرَادُفُ الذَّنْبِ عَلَى الذَّنْبِ وَ مُجَاوَرَةُ الْأَحْمَقِ وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ وَ طُولُ مُلَازَمَةِ الْمَنْزِلِ عَلَى سَبِيلِ الِانْفِرَادِ وَ الْوَحْدَةِ وَ الْجُلُوسُ مَعَ الْمَوْتَى قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَاالْمَوْتَى قَالَ كُلُّ عَبْدٍ مُتْرَفٍ فَهُوَ مَيِّتٌ وَ كُلُّ مَنْ لَا يَعْمَلُ لآِخِرَتِهِ فَهُوَ مَيِّت.«
132) ص (78 : (38؛ »و حتماً لعنت من تا روز قيامت بر تو باد .«
133) بحار الأنوار: 93/22، باب 37، حديث 64؛ »] تفسير القمي [ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ نَزَلَتْ فِي أَبِي لُبَابَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُنْذِرِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله لَمَّا حَاصَرَ بَنِي قُرَيْظَةَ قَالُوا لَهُ ابْعَثْ إِلَيْنَا أَبَا لُبَابَةَ نَسْتَشِيرُهُ فِي أَمْرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَا أَبَا لُبَابَةَ ائْتِ حُلَفَاءَكَ وَ مَوَالِيَكَ فَأَتَاهُمْ فَقَالُوا لَهُ يَا بَا لُبَابَةَ مَا تَرَى أَ نَنْزِلُ عَلَى حُكْمِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَقَالَ انْزِلُوا وَ اعْلَمُوا أَنَّ حُكْمَهُ فِيكُمْ هُوَ الذَّبْحُ وَ أَشَارَ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ نَدِمَ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ خُنْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ نَزَلَ مِنْ حِصْنِهِمْ وَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وَ مَرَّ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ شَدَّ فِي عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ شَدَّهُ إِلَى الْأُسْطُوَانَةِ الَّتِي كَانَتْ تُسَمَّى أُسْطُوَانَةَ التَّوْبَةِ فَقَالَ لَا أَحُلُّهُ حَتَّى أَمُوتَ أَوْ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَيَّ فَبَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَقَالَ أَمَا لَوْ أَتَانَا لَاسْتَغْفَرْنَا اللَّهَ لَهُ فَأَمَّا إِذَا قَصَدَ إِلَى رَبِّهِ فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِ وَ كَانَ أَبُو لُبَابَةَ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَأْكُلُ بِاللَّيْلِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ وَ كَانَتْ بِنْتُهُ تَأْتِيهِ بِعَشَائِهِ وَ تَحُلُّهُ عِنْدَ قَضَاءِ الْحَاجَةِ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ رَسُولُ اللَّهِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ نَزَلَتْ تَوْبَتُهُ فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى أَبِي لُبَابَةَ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَأُؤْذِنُهُ بِذَلِكَ فَقَالَ لَتَفْعَلَنَّ فَأَخْرَجَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْحُجْرَةِ فَقَالَتْ يَا أَبَا لُبَابَةَ أَبْشِرْ قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.«
134) بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حديث 16؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: 74/2، باب 31، حديث 347.
135) بلد (2 - 1 : (90؛ »قسم مىخورم به اين شهر ، × در حالى كه تو در آن جاى دارى.«
136) بقره (131 : (2؛ »] و ياد كنيد [ هنگامى كه پروردگارش به او فرمود : تسليم باش . گفت : به پروردگار جهانيان تسليم شدم .«
137) انعام (75 : (6؛ »و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمانها و زمين به ابراهيم نشان مىدهيم تا از يقينكنندگان شود .«
138) بلد (4 - 3 : (90؛ »و سوگند به پدر و آنچه زاده است ؛ × همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم .«
139) بلد (5 : (90؛ »آيا گمان مىكند كه هرگز كسى بر او دست نيابد ؟ !«
140) بلد (6 : (90؛ »مىگويد : ثروت فراوانى را ] براى مبارزه با پيامبر و اسلام [ تباه كردهام !«
141) بلد (7 - 6 : (90؛ »مىگويد : ثروت فراوانى را ] براى مبارزه با پيامبر و اسلام [ تباه كردهام ! × آيا گمان مىكند كه هيچ كس او را نديده است ] كه همه اعمال و كردارش را ثبت كند ؟ [«
142) بلد (5 - 1 : (90؛ »قسم مىخورم به اين شهر ، × در حالى كه تو در آن جاى دارى × و سوگند به پدر و آنچه زاده است ؛ × همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم . × آيا گمان مىكند كه هرگز كسى بر او دست نيابد ؟ !«
143) بحار الأنوار: 269/23باب 15، حديث 18؛ »عن أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ قَوْلُ اللَّهِ U وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَ مَا وَلَدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليه السلام.«
شواهدالتنزيل: 430/2، حديث 1090؛ »عن أبي جعفر في قول الله U وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قال الوالد أمير المؤمنين، و ما ولد الحسن و الحسين عليه السلام.«
144) بلد (10 - 8 : (90؛ »آيا براى او دو چشم قرار نداديم ؟ × و يك زبان و دو لب ؟«
145) صحيفه سجاديه: دعاى 3.
146) الكافى: 46/1، باب المستأكل بعلمه و المباهي به، حديث 5؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِينِكُمْ.«
بحار الأنوار: 216/1، باب 6، حديث 32؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لِوَلَدِهِ مُحَمَّدٍ: تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ فَإِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ.«
147) بلد (12 - 11 : (90؛ »پس شتابان و با شدت به آن گردنه سخت وارد نشد ؛ × و تو چه مىدانى آن گردنه سخت چيست ؟«
148) بلد (13 : (90؛ »آزاد كردن برده.«
149) وسائل الشيعة: 15/42، باب 10، حديث 19951؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ U عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَوَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ.«
150) بلد (15 - 14 : (90؛ »يا طعام دادن در روز گرسنگى و قحطى ، × به يتيمى خويشاوند.«
151) الكافى: 6/3، باب فضل الولد، حديث 12؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: مَرَّ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ عليه السلام بِقَبرٍ يُعَذَّبُ صَاحِبُهُ ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا هُوَ لَا يُعَذَّبُ فَقَالَ يَا رَبِّ مَرَرْتُ بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ أَوَّلَ فَكَانَ يُعَذَّبُ وَ مَرَرْتُ بِهِ الْعَامَ فَإِذَا هُوَ لَيْسَ يُعَذَّبُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنَّهُ أَدْرَكَ لَهُ وَلَدٌ صَالِحٌ فَأَصْلَحَ طَرِيقاً وَ آوَى يَتِيماً فَلِهَذَا غَفَرْتُ لَهُ بِمَا فَعَلَ ابْنُهُ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِيرَاثُ اللَّهِ U مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَلَدٌ يَعْبُدُهُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام آيَةَ زَكَرِيَّا عليه السلام رَبِّ فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا. يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا.«
152) بلد (16 : (90؛ »يا مستمندى خاكنشين.«
153) بحار الأنوار: 38/69، باب 94، حديث 30؛ »فِي مَنَاهِي النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله قَالَ صلى الله عليه وآله أَلَا وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقِيرٍ مُسْلِمٍ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْتَخِفُّ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ وَ قَالَ صلى الله عليه وآله مَنْ أَكْرَمَ فَقِيراً مُسْلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ.«
154) بلد (17 : (90؛ »علاوه بر ] انجام [ اين ] تكاليف [ ، از كسانى باشد كه ايمان آوردهاند و يكديگر را به صبر و مهربانى سفارش كردهاند.«
155) بلد (18 : (90؛ »اينان سعادتمنداناند.«
156) بلد (20 - 19 : (90؛ »و كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدند ، آنان شقاوتمنداناند × بر آنان آتشى سرپوشيده احاطه دارد ] كه هيچ راه گريزى از آن ندارند . [«