
شیطان و اهل تقوا - جلسه هفدهم – (متن کامل + عناوین)
- تاریخ انتشار: 6 آبان 1391
- تعداد بازدید: 769
سزاى شيطان
تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
اگر در آيه بيست و دوم سوره مباركه ابراهيم عليه السلام دقت كرده باشيد ، خداوند متعال در آن آيه به اين حقيقت اشاره مىكند كه شيطان در هر لباس و هر شكلى باشد ، هنگامى كه ضربه و زخم غير قابل درمان وارد كند و ارزشهاى انسانى و الهى شخص را به باد دهد او را رها مىكند . آن گرهى كه به كار شما مىزند ، اگر در دنيا با توبه باز نكنيد ، در قيامت باز شدنى نيست .
خداوند هشدارهاى جالبى نسبت به اين دشمن داده است ؛ در اوايل سوره مباركه ص به شيطان خطاب مىكند :
» لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ «(298)
پروردگار مىفرمايد : به خودم سوگند ، در قيامت ، دوزخ را از تو و كسانى كه از تو پيروى كنند ، پر مىكنم .
از آيه استفاده مىشود كه منظور اين آيه ، پيروىِ اختيارى است . مردم مىتوانند پيرو شياطين نباشند ، دعوت گمراهان را اجابت نكنند و در بند اين بندبازان حرفهاى نيافتند . يقيناً اگر در اينجا مسأله اجبارى در كار بود ، اين آيه نازل نمىشد .
طرح شبهه و پاسخ به آن
سؤالى را اينجا از طرف شما مطرح كنم ، كه خداى مهربان ، خداى عاشق هدايت و ارزشها كه نزديك به ده بار در قرآن ، محبت و عشقش به ارزشها را اعلام كرده است ، چرا شيطان را خلق كرد ؟
بهترين راه براى پاسخ به اين سؤال ، دقت در آيات قرآن است . شيطان شرّ ، متمرّد و عصيانگر است .(299) قرآن درباره آفرينش خدا مىفرمايد : آنچه از خدا صادر مىشود ، خير است ، چون خودش نيز خير بىنهايت است . از محالات است كه از خير ، شرّ صادر شود . امكان ندارد .
» الخير لا يصدر منه الاّ الخير «
آب و نور كه گياه را نمىسوزانند ، بلكه گياه را رشد مىدهند . مضرّ نيستند ، بلكه مفيدند .
علاوه بر اين ، قرآن مجيد در آيات ديگر مىگويد :
آنچه كه از خدا جلوه مىكند ، فضل ، رحمت ، احسان و عطا است ، شرّ نيست .
پس آيه :
» قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ × مِن شَرِّ مَا خَلَقَ«(300)
نمىخواهد بگويد كه در »ما خلق« عنصر شرّ وجود دارد ، بلكه اين مىخواهد بگويد : در »ما خلق« كسانى كه شرّ دارند ، شما از شرّ آنها به خدا پناه ببريد . ولى شرّ آنها جزء ذات خلقت آنها نيست ، بلكه عارضى است . بين ذاتى و عارضى خيلى فرق است .
بر مبناى اين آيات بايد گفت :
هيچ شيطانى ، شيطان نبوده است ، بلكه شيطان شده .
اما سراغ شيطانهاى انسى برويم:
» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «(301)
تمام شيطانهاى انسى كه اسم آنها به ظاهر شيطان نيست ، ولى هر كه در جاده شرّ بيافتد ، قرآن به او شيطان مىگويد . اين اسم ذات آنها نيست .
تخريب فطرت پاك
در سوره مباركه روم مىفرمايد :
» فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا «(302)
به تعبير اديبان عرب : الف و لام »الناس« ، الف و لام استغراق است ، يعنى »فطرت الله التى فطر كل الناس « تمام انسانهايى كه آفريده مىشوند ، براساس خير و توحيد آفريده مىشوند . يعنى هر انسانى كه از مادر به دنيا مىآيد ، توحيدى به دنيا مىآيد ، نه شيطانى . فرعون و نمرود به دنيا نمىآيد .
» لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ «(303)
ما در آفرينش تغييرى نخواهيم داد ، كه در ميان انسانها ، ده نوع نجس خلق كنيم .
اينجا شما ممكن است بگوييد : آيا بچههاى كفار ، مشركين ، لائيكها حرام زاده هستند ؟ دو جواب بايد داد ؛
اول اين كه : »انسان بما هو انسان« ذاتاً نجس نيست :
» إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ «(304)
علت نجاست ، شرك است و الا ذات آنها پاك است .
خود اين آيه دليل بر پاكى همه انسانها است . پروردگار عالم عقد و ازدواج را در هر ملت و گروهى به عنوان عقد صحيح قبول كرده است . لذا پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله هر مشرك و كافرى كه مسلمان شد ، نفرمود : تجديد عقد كند و فرزندان قبلى شما حرام زاده هستند .
يكى از پاكترين انسانها ، عمّار است . پدر و مادر عمار قبل از اسلام بت مىپرستيدند . پدر و مادر سلمان زرتشتى بودند و زرتشتى از دنيا رفتند ولى اينها پاكترين انسانها هستند .
بعضى بدون توجه مىگويند :
غير شيعه كه طواف نساء را بجا نمىآورند ، وقتى از حج برمىگردند ، زن بر آنها حرام است و فرزندانشان حرامزاده هستند . اين حرف صد در صد باطل است ، چرا كه امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
آنها بعد از تمام شدن اعمال حج ، طوافى به نام طواف وداع مىكنند ، همان كافى است .(305)
علاوه بر اين ، فقهاى آنها مىگويند كه اين گونه حج بجا بياورند ، آنها بر مبناى اجتهاد فقهىشان حج بجا مىآورند پس همسرانشان به آنها حلال است و فرزندانشان نيز حلالزاده هستند .
اما بچههايى كه از زنا به وجود مىآيند ، البته اطمينان يافتن از اين كه كسى زنازاده است ، خيلى مشكل است . كسى نمىتواند بگويد : فلانى حرامزاده است ، چون اولاً حرام زاده قابل شناخت نيست ؛ زمانى كسى مىتواند به كسى بگويد حرام زاده ، كه همراه سه عادل ديگر ، چهار نفرى زناى مادر آن شخص را به طور كامل با چشم ديده باشد و نطفه را نيز دنبال كرده باشد كه حتماً اين بچه در اين رحم ، از آن نطفه باشد . اين كه امكان ندارد .
ولى اگر حرام زاده - كه ما نمىتوانيم بشناسيم - دين را بپذيرد و در حد خودش عمل كند و ديندار از دنيا برود ، او نيز اهل نجات است . چون آن زنا كه تقصير او نبوده است . از نظر حكمت ، او را نمىشود مقصر دانست.
اين مسألهاى است كه با آيه سوره روم و آيه فطرت و با اين چند نكته بسيار مهمى كه گفتم ، ثابت مىشود . خدا كسى را شيطان خلق نكرده است ، بلكه تمام انسان و جنّ را از نظر ذات سالم آفريده است ، خودشان به شيطان بدل شدهاند . ابليس كه شيطان نبود و شرّ نداشت .
گمراهى اختيارى شيطان
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه قاصعه كه به شماره 234 در خطبههاى حضرت و در نهج البلاغه درج شده است مىفرمايد :
شش هزار سال كه دانسته نشد آيا از سالهاى دنيا بوده يا نه ، ابليس خدا را عبادت كرد . چون تفاوت سال در عالم هست ، بچهاى كه در كره زمين به دنيا مىآيد ، هشتاد و سه ساله شود ، معادل همين بچه اگر بچهاى در سياره پلوتون به دنيا آيد ، تازه يك ساله مىشود .
چون زمين در هر سال ، يك دور ، دور خورشيد مىگردد ، اما پلوتون در هر هشتاد و سه سالِ زمين ، يك دور ، دور خورشيد مىگردد ، پس يك سال آنجا ، مطابق با هشتاد و سه سال اينجاست . و هر روز قيامت ، مطابق با پنجاه هزار سال كره زمين است .
طلوع و غروب و افقها نيز فرق مىكند ، بستگى به گردش ، طول و عرضها دارد . مثلاً خورشيد در ماه كه طلوع مىكند ، يك هفته طول مىكشد تا غروب كند ، ولى در زمين كه طلوع مىكند ، در متعادلترين محل مانند عربستان ، دوازده ساعت بعد غروب مىكند .
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
شما خبر نداريد كه آن شش هزار سال ، آيا مطابق با سال كره زمين بوده است يا مطابق با سال غير از كره زمين . اگر مطابق با سال غير از كره زمين باشد ، شش هزار سالش شايد شش ميليون سال زمين باشد .
بنابراين خوب آفريده شد و خوب بندگى كرد ، اما بعد ، به انتخاب خودش ، راه شرّ را انتخاب كرد .(306) پس خدا ابليس را شيطان خلق نكرد كه ما ايراد كنيم كه خدايا ! ما كه مىخواهيم اهل هدايت ، اسلام و بهشت باشيم ، براى چه شيطان را در مسير ما قرار دادى ؟ جواب اين است كه او قرار نداده است .
جمله بسيار دقيقى در دعاى كميل ، كه خيلى اين حرف استوار است :
» فباليقين أقطع لولا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلّها برداً و سلاماً «(307)
اميرالمؤمنين عليه السلام هم يقين و هم قطع را مطرح مىكند . يعنى »نورٌ على نور« ، » فباليقين « كه قبلاً جاحد - منكر - و معاند نبوده ، چون فهميده كه جاحد و معاند باشد . اگر ما همه بچهها را جمع كنيم و بگوييم : خدا را دوست داريد ؟ مىگويند : آرى ، خيلى دوست داريم .
طبيعى است ، چون معاند نيستند . بعد معاند مىشوند . قرآن راجع به ابليس نيز همين را مىگويد : كه معاند نبود و بعد شد .
اگر منكر و معاند پيدا نمىشد ، هفت طبقه جهنم نيز بهشت بود . اينها اين هفت طبقه را جدا كردند ، و الا بهشت به گستره جهنم گسترده بود . اينها نگذاشتند ساخته شود .
طبق قرآن ، ابليس ذاتاً پاك بوده است . او از جنس ملائكه نبود ، بلكه قرآن مجيد صريحا مىگويد : ابليس از طايفه جنّ است و به خاطر پاكى و عبادت بسيار شديد ، به او اجازه دادند تا همنشين ملكوتيان شود .
تمرّد، آغاز شيطنت ابليس
بعد مىفرمايد :
وقتى ما فرشتگان را امر به سجده كرديم ، همه سجده كردند :
» وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرِينَ«(308)
در ادبيات عرب مىگويند :
» كان « در بعضى از موارد به معنى » صار « است . يكى از موارد آن همين است .
» وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرِينَ « يعنى »صار من الكافرين « كافر و بد نبود ، به انتخاب خودش بد شد . پس اكنون كه بد شده است ، شما به خاطر او بد نشويد .
من شيطان - موجود شرّ - را خلق نكردم ، من همه را پاك آفريدم ، آنها خودشان گمراهى را انتخاب كردند ، شما در دام اينها نيفتيد چون اينها دشمن شما هستند .
بررسى آيه شريفه آخرين لطايفى بود كه پيرامون مسأله شيطان بيان شد . به نظر مىرسد بحث كاملى بود ، چون معرفت به شيطان و دشمنشناسى واجب و جزء معرفتهاى مثبت و لازم است .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله در هيچ جنگى وارد نشد ، مگر اين كه جاسوسان زبردست و هنرمندى را براى شناسايى دشمن و تداركات آنها فرستادند . آنها نيز اطلاعات جالبى از شياطين براى پيغمبر صلى الله عليه وآله مىآوردند . اين كار لازم است .
يكى از قوىترين نقاطى كه شيطان در آنجا انسان را به بند و اسارت مىكشد و گمراهى را بر او بار مىكند ، نقطه مال و پول است .
عبادت پول، دستاويز شيطان
وجود مبارك فيض كاشانى »اعلى الله مقامه الشريف « اين انسان كمنظير ، والا ، حكيم ، فيلسوف ، عارف ، عاشق ، اهل حال ، اهل دل ، صاحب كتاب »المحجة البيضاء « است ، ايشان از حضرت على عليه السلام نقل مىكند :
اولين روزى كه آدم ضرابخانه را اختراع كرد ، ضرابخانهاى دستى بود و توانست از طلا و نقره پول درست كند ، كه اسمش از همان زمان درهم و دينار بود .
شيطانى - جنّى يا انسى - نشسته بود و اين اختراع را تماشا مىكرد كه دستگاهى درست شده و مقدارى طلا و نقره در كنار هم گذاشتهاند ، اما نمىدانست براى چيست؟
قطعه اول طلا و نقره را كه ضرب زدند ، اسمش را پول گذاشتند ، كه براى داد و ستدها و اين كه معاملات را از جنس به جنس بودن در بياورند ، آن را ساختند . شيطان نيز شنيد كه از اين به بعد ، براى اين كه داد و ستدها راحتتر شود ، پول در بازار زندگى مىآيد .
حضرت مىفرمايد: اولين سكه طلا و نقره كه ضرب خورد ، شيطان خندهاى كرد و آن را كف دست خود گذاشت و به پروردگار گفت : از اين به بعد ميليون ميليون از بندگان تو را راحت به جهنم مىكشم . اين نيز ابزار آن است .(309)
امروزه ثابت است كه دين و معبود بسيارى از مناطق جهان ، پول است . همه چيز؛ جنگها ، ارزان و گران شدنها ، عبادت بشر در كره زمين روى زلف آن مىچرخد.
» سيأتى على الناس زمانٌ . . . دنانيرهم دينهم «(310)
دورهاى مىآيد كه دين مردم پول مىشود .
گفت : خدايا ! براى گمراه كردن بندگان ، چقدر سختى كشيدم ، اما با اين درهم و دينار و اين پول ، بازار رشوه ، اختلاس ، ربا ، غصب ، كم فروشى ، تقلب و هر بازار ديگرى كه بخواهم درست مىكنم و مردم عاشق پول را از اين طريق به جهنم مىبرم .
هشدار پيامبر صلى الله عليه وآله در نحوه معاملات
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله هشدار خيلى سنگينى دادند . در مسجد ، بعد از نماز جماعت چهره مباركشان درهم بود ، معلوم بود كه غصه دارند . كسى گفت : يا رسول الله ! چرا ناراحت هستيد ؟ فرمود : اى سعد انصارى ! امروز شنيدم كه كسى در مغازهاش معاملهاى با نسيه يك ماهه كرده است ، كسى نيست كه به او بگويد : چرا دل بسته دنيا شدهاى ؟ كه جنس را يك ماهه فروختى ؟(311)
ناراحت بودند از اين كه كسى فكرش مشغول مال دنيا شود ؛ آيا موعد يكماه سررسيد يا نه ؟ به مالش مىرسد يا خير ؟ يا شايد طرف فرار كند و لذا گاهى در بين موعد يادآورى مىكند اين گرفتارى دنيايى آن است .
اميرالمؤمنين عليه السلام نماز مغرب را در كوفه خوانده بودند ، در راه خانه قصاب ايشان را صدا زد : على جان ! دو كيلو گوشت داريم ، مشترى نيامده ، ديگر هوا تاريك شده است ، آن ببر .
حضرت فرمودند : پول ندارم . گفت : نسيه ببر . فرمود : با شكم خودم رفيقتر از تو هستم . اگر از تو نسيه ببرم ، تا ده روز ديگر نتوانم پول آن را بدهم ، هر وقت مرا نگاه كنى ، نگاه تو معنى دارد ؛ تو كه على عليه السلام هستى ، چرا پول مردم را نمىآورى بدهى ؟ اما با شكم خود رفيق هستم ، به او مىگويم : تا ماه ديگر پول ندارم كه به تو گوشت بدهم ، او نيز با من انس دارد ، مىگويد : نشد ، صبر مىكنم .(312)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
298) ص (85 : (38؛ »كه: بىترديد دوزخ را از تو و آنان كه از تو پيروى كنند ، از همگى پر خواهم كرد«.
299) بحار الأنوار: 310/60، باب 3؛ »النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله: قَالَ لِأَبِي بَكْرٍ يَا أَبَا بَكْرٍ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ لَا يُعْصَى مَا خَلَقَ إِبْلِيسَ.«
تفسير نمونه: 113- 111/6، فلسفه آفرينش و مهلت دادن به شيطان
در اين گونه بحثها معمولا سؤالات مختلفى به ذهن مىآيد كه از همه مهمتر اين دو سؤال است.
1- خداوند چرا شيطان را آفريد؟ با اينكه مىدانست سرچشمه وسوسهها و گمراهيها مىشود؟
2- بعد از آنكه شيطان مرتكب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حيات او پذيرفت؟
درباره سؤال اول در جلد اول تفسير نمونه پاسخ گفتيمكه: اولا: خلقت شيطان از آغاز، خلقت پاك و بىعيبى بود و به همين دليل، ساليان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جاى گرفته بود، اگر چه از نظر آفرينش جزء آنها نبود، سپس با سوء استفاده از آزادى خود، بناى طغيان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند گرديد و لقب شيطان را به خود اختصاص داد.
ثانيا: وجود شيطان براى پويندگان راه حق نه تنها زيانبخش نيست، بلكه رمز تكامل نيز محسوب مىشود، زيرا وجود يك دشمن قوى در مقابل انسان،باعث پرورش و ورزيدگى او مىگردد، و اصولا هميشه تكاملها در ميان تضادها به وجود مىآيد، و هيچ موجودى راه كمال را نمىپويد مگر اينكه در مقابل ضد نيرومندى قرار گيرد. نتيجه اينكه شيطان گرچه به حكم آزادى اراده در برابر اعمال خلاف خود مسئول است، ولى وسوسههاى او، زيانى براى بندگان خدا و آنهايى كه مىخواهند در راه حق گام بردارند نخواهد داشت، بلكه به طور غير مستقيم براى آنها ثمربخش خواهد بود.
پاسخ سؤال دوم از آنچه در جواب سؤال اول گفتيم نيز روشن مىشود، زيرا ادامه حيات او به عنوان وجود يك نقطه منفى براى تقويت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلكه مؤثر نيز بود، حتى قطع نظر از وجود شيطان در درون خود ما، غرائز مختلفى وجود دارد، كه چون در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرند، يك ميدان تضاد را تشكيل مىدهند كه در اين ميدان پيشرفت و تكامل و پرورش وجود انسان صورت مىگيرد، ادامه حيات شيطان نيز تقويت مبانى اين تضاد است، به تعبير ديگر هميشه وجود يك راه راست با توجه به خطوط انحرافى پيرامون آن مشخص مىشود و تا چنين مقايسهاى در ميان نباشد، راه راست بازشناخته نخواهد شد. از اين گذشته همانطور كه در بعضى از احاديث مىخوانيم، شيطان بعد از انجام آن گناه، سعادت و نجات خود را در جهان ديگر به كلى به خطر انداخت، و لذا در برابر عباداتى كه كرده بود، تقاضاى عمر طولانى در اين دنيا كرد كه طبق قانون عدالت پروردگار، اين تقاضا پذيرفته شد.اين نكته مهم را نيز بايد توجه داشت كه خداوند اگر چه شيطان را در انجام وسوسههايش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بىدفاع قرار نداده است، زيرا؛ اولا: نيروى عقل و خرد به او بخشيده كه مىتواند سد نيرومندى در مقابل وسوسههاى شيطان به وجود آورد مخصوصا اگر پرورش يابد و تربيت شود.
ثانيا: فطرت پاك و عشق به تكامل را در درون وجود انسان به عنوان يك عامل سعادت قرار داده.
ثالثا: فرشتگانى كه الهام بخش نيكى ها هستند، به كمك انسانهايى كه مىخواهند از وسوسههاى شيطان بركنار بمانند مىفرستد، آن چنان كه قرآن مىگويد: »إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ« آنها كه مىگويند پروردگار ما خداوند يكتا است و سپس استقامت به خرج مىدهند، فرشتگان بر آنها نازل مىشوند و براى تقويت روحيه آنان انواع بشارتها و دلگرميها را به آنها الهام مىدهند.«
و در جاى ديگر مىخوانيم: »إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا« پروردگار تو به فرشتگان وحى مىكرد كه من با شما هستم و به شما كمك مىكنم كه افراد با ايمان را در مسير حق كمك كنيد و ثابت نگاه داريد.
300) فلق (2 - 1 : (113؛ »بگو : به پروردگار سپيدهدم پناه مىبرم ، × از زيان مخلوقاتى كه ] با انحرافشان از قوانين الهى به انسان [ ضرر مىرسانند.«
301) ناس (6 : (114؛ »از جنّيان و آدميان .«
302) روم (30 : (30؛ »] پاىبند و استوار بر [سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است.«
303) روم (30 : (30؛ »براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست ؛ اين است دين درست و استوار.«
304) توبه (28 : (9؛ »جز اين نيست كه مشركان پليدند.«
305) من لا يحضره الفقيه : 391/2 ، روايت شماره 2789 : »وروى عن ابى عبداللَّه عليه السلام فيمُن ترك طوافَ النساء اَنّه اِن كان طافَ طوافَ الوداع فهو طوافُ النساء« .
306) نهج البلاغه: خطبه 234؛ ». . . فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآْخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ.«
307) مصباح المتهجد: 848 )دعاى كميل(.
308) بقره (34 : (2؛ »و ] ياد كن [ هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : به آدم سجده كنيد ، ] پس [ سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد و از كافران شد .«
309) المحجه البيضاء: 43/6، باب ذم المال و كراهه حبه؛ جامع السعادات: 38/2، حب المال؛ »وضع أميرالمؤمنين عليه السلام درهما على كفه، ثم قال: أما إنك ما لم تخرج عني لا تنفعني و روي: إن أول ما ضرب الدينار والدرهم رفعهما إبليس، ثم وضعهما على جبهته، ثم قبلهما وقال: من أحبكما فهو عبدي حقا.«
310) مستدرك الوسائل: 376/11، باب 49، حديث 13300؛ »قالَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله أَنَّهُ قَالَ سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ وَ نِسَاؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ وَ دَنَانِيرُهُمْ دِينُهُمْ وَ شَرَفُهُمْ مَتَاعُهُم. . .«
311) الكافى: 312/5، باب النوادر، حديث 38؛ بحار الأنوار: 122/22، باب 37، حديث 92؛ »عن أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مُؤْمِنٌ فَقِيرٌ شَدِيدُ الْحَاجَةِ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ وَ كَانَ مُلَازِماً لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ كُلِّهَا لَا يَفْقِدُهُ فِي شَيْءٍ مِنْهَا وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَرِقُّ لَهُ وَ يَنْظُرُ إِلَى حَاجَتِهِ وَ غُرْبَتِهِ فَيَقُولُ يَا سَعْدُ لَوْ قَدْ جَاءَنِي شَيْءٌ لَأَغْنَيْتُكَ قَالَ فَأَبْطَأَ ذَلِكَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَاشْتَدَّ غَمُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله لِسَعْدٍ فَعَلِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ مِنْ غَمِّهِ لِسَعْدٍ فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ عليه السلام وَ مَعَهُ دِرْهَمَانِ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ عَلِمَ مَا قَدْ دَخَلَكَ مِنَ الْغَمِّ لِسَعْدٍ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تُغْنِيَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ فَهَاكَ هَذَيْنِ الدِّرْهَمَيْنِ فَأَعْطِهِمَا إِيَّاهُ وَ مُرْهُ أَنْ يَتَّجِرَ بِهِمَا قَالَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله ثُمَّ خَرَجَ إِلَى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ سَعْدٌ قَائِمٌ عَلَى بَابِ حُجُرَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَنْتَظِرُهُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله قَالَ يَا سَعْدُ أَ تُحْسِنُ التِّجَارَةَ فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ وَ اللَّهِ مَا أَصْبَحْتُ أَمْلِكُ مَالًا أَتَّجِرُ بِهِ فَأَعْطَاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله الدِّرْهَمَيْنِ وَ قَالَ لَهُ اتَّجِرْ بِهِمَا وَ تَصَرَّفْ لِرِزْقِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمَا سَعْدٌ وَ مَضَى مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله حَتَّى صَلَّى مَعَهُ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله قُمْ فَاطْلُبِ الرِّزْقَ فَقَدْ كُنْتُ بِحَالِكَ مُغْتَمّاً يَا سَعْدُ قَالَ فَأَقْبَلَ سَعْدٌ لَا يَشْتَرِي بِدِرْهَمٍ شَيْئاً إِلَّا بَاعَهُ بِدِرْهَمَيْنِ وَ لَا يَشْتَرِي شَيْئاً بِدِرْهَمَيْنِ إِلَّا بَاعَهُ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ فَأَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى سَعْدٍ فَكَثُرَ مَتَاعُهُ وَ مَالُهُ وَ عَظُمَتْ تِجَارَتُهُ فَاتَّخَذَ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ مَوْضِعاً وَ جَلَسَ فِيهِ فَجَمَعَ تِجَارَتَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِذَا أَقَامَ بِلَالٌ لِلصَّلَاةِ يَخْرُجُ وَ سَعْدٌ مَشْغُولٌ بِالدُّنْيَا لَمْ يَتَطَهَّرْ وَ لَمْ يَتَهَيَّأْ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ قَبْلَ أَنْ يَتَشَاغَلَ بِالدُّنْيَا فَكَانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله يَقُولُ يَا سَعْدُ شَغَلَتْكَ الدُّنْيَا عَنِ الصَّلَاةِ فَكَانَ يَقُولُ مَا أَصْنَعُ أُضَيِّعُ مَالِي هَذَا رَجُلٌ قَدْ بِعْتُهُ فَأُرِيدُ أَنْ أَسْتَوْفِيَ مِنْهُ وَ هَذَا رَجُلٌ قَدِ اشْتَرَيْتُ مِنْهُ فَأُرِيدُ أَنْ أُوفِيَهُ قَالَ فَدَخَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ أَمْرِ سَعْدٍ غَمٌّ أَشَدُّ مِنْ غَمِّهِ بِفَقْرِهِ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُفَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ عَلِمَ غَمَّكَ بِسَعْدٍ فَأَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ حَالُهُ الْأُولَى أَوْ حَالُهُ هَذِهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله يَا جَبْرَئِيلُ بَلْ حَالُهُ الْأُولَى قَدْ أَذْهَبَتْ دُنْيَاهُ بِآخِرَتِهِ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ عليه السلام إِنَّ حُبَّ الدُّنْيَا وَ الْأَمْوَالِ فِتْنَةٌ وَ مَشْغَلَةٌ عَنِ الآْخِرَةِ قُلْ لِسَعْدٍ يَرُدُّ عَلَيْكَ الدِّرْهَمَيْنِ اللَّذَيْنِ دَفَعْتَهُمَا إِلَيْهِ فَإِنَّ أَمْرَهُ سَيَصِيرُ إِلَى الْحَالَةِ الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا أَوَّلًا قَالَ فَخَرَجَ النَّبِيّفَمَرَّ بِسَعْدٍ فَقَالَ لَهُ يَا سَعْدُ أَ مَا تُرِيدُ أَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ الدِّرْهَمَيْنِ اللَّذَيْنِ أَعْطَيْتُكَهُمَا فَقَالَ سَعْدٌ بَلَى وَ مِائَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ لَسْتُ أُرِيدُ مِنْكَ يَا سَعْدُ إِلَّا الدِّرْهَمَيْنِ فَأَعْطَاهُ سَعْدٌ دِرْهَمَيْنِ قَالَ فَأَدْبَرَتِ الدُّنْيَا عَلَى سَعْدٍ حَتَّى ذَهَبَ مَا كَانَ جَمَعَ وَ عَادَ إِلَى حَالِهِ الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا.«
312) إرشادالقلوب: 119/1؛ »رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً عليه السلام اجْتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِنْدَهُ لَحْمٌ سَمِينٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا اللَّحْمُ سَمِينٌ اشْتَرِ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ لَيْسَ الثَّمَنُ حَاضِراً فَقَالَ أَنَا أَصْبِرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصْبِرُ عَنِ اللَّحْم.«