فارسی
يكشنبه 16 ارديبهشت 1403 - الاحد 25 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

الطاف حضرت حق به صابران‏

بدون ترديد انسانى كه با ظرفيتى معين در برابر حوادث سخت به خاطر خدا صبر مى كند، و قدم از صراط مستقيم الهى بيرون نمى گذارد، و عبادتش را چون زمان رفاه و خدمتش را به بندگان چون زمان خوشى ادامه مى دهد، و پس از برطرف شدن حادثه باز هم به انتظار امتحان الهى مى نشيند، و هر جريانى را بر اساس مصلحت و حكمت از خدا مى داند، شايسته و لايق صلوات خدا و رحمت حضرت اوست، و اين گونه انسان ها هستند كه به هدايت الهى دست يافته و در مقام كرامت مقيم شده اند.

گويا با گوش جان شنيدند: هر كه وصل ما جويد و قرب ما خواهد، او را چاره اى نيست جز بار محنت كشيدن، و شربت اندوه چشيدن.

آسيه همسر فرعون همسايگى حق طلب كرد و قربت وى خواست گفت:

«رب ابن لى عندك بيتاً فى الجنة»

پروردگارا در همسايگى تو حجره اى خواهم كه در كوى دوست حجره نيكوست، آرى نيكوست ولى بهاى آن بس گران است، اگر چيزى به زر فروشند اين به جان و دل فروشند، آسيه گفت: باكى نيست اگر به جاى جانى هزار جان بودى دريغ نبودى، پس آسيه را به چهار ميخ كشيدند، و در چشم وى ميخ آهنين فرو بردند و او در آن شكنجه از دل مى خنديد و شادمانى داشت.

هر جا كه مراد دلبر آمد يك خار به از هزار خرماست

«بشر حافى و مستغرق عشق»

بشر حافى كه به دست موسى بن جفعر بنا به نقل عالم بزرگ ملا احمد نراقى در كتاب طاقديس توبه كرد و از اولياء خدا شد مى گويد: در بازار بغداد مى گذشتم، يكى را هزار تازيانه زدند ولى آه از نهادش برنيامد، آنگاه او را به زندان بردند، از پى او رفتم، پرسيدم كه اين زخم براى چه بود، گفت: از آن كه شيفته ى عشقم، گفتم چرا زارى نكردى تا تخفيف دهندت، گفت: بخاطر اين كه معشوقم به نظاره بود، به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم كه پرواى زاريدن و آه كشيدن نداشتم! گفتم:

اگر به معشوق اكبر و محبوب ازل و ابد نظر مى كردى چون بودى؟ نعره اى كشيد و در برابر اين سخن جان نثار كرد!!

آرى چون عشق درست بود بلا و مصيبت به رنگ نعمت شود، دولتى بزرگ است اين، جمال معشوق تو را به خود راه دهد تا در مشاهده ى وى همه قهر به لطف برگيرى!

خدايا مرا از من آزاد كن

ضميرم به عشق خود آباد كن

سرم را به ياد خودت زنده كن

روان مرا منبع ياد كن

به روى خودت باز كن ديده ام

دلم را به نظاره ات شاد كن

خرابم كن از مستى و بى خودى

وجودم به ويرانى آباد كن

به فردوس اعلام راهى نما

به علم لدنى ام ارشاد كن

درونم به اسرار معمور دار

برونم به طاعات آباد كن

ز شيطان و نفسم پناهى بده

ز جور اعاديم آزاد كن

بس اندوه و غم بر سر هم نشست

گشادى بده سينه را شاد كن

بود فيض در بند خود تا به كى

خدايا دلى از من آزاد كن

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

همهٔ مردم را از خودت بهتر بدان
امیر خواسته‌های نامشروعت باش!
راه توبه ى واقعى
از نو بساز
عشق به امام حسین
دعای بعد از نماز حضرت زهرا(س)
معیار صد درصد حق
حجاب‏ها در ماه رمضان‏
دريافت عجيب سهم امام‏
اعتقاد شيعيان‏

بیشترین بازدید این مجموعه

راه توبه ى واقعى
اعتقاد شيعيان‏
دريافت عجيب سهم امام‏
حجاب‏ها در ماه رمضان‏
عشق به امام حسین
امیر خواسته‌های نامشروعت باش!
عید یک ماه بندگی و عبادت
اگر دل خانه شیطان شود
همهٔ مردم را از خودت بهتر بدان
تلنگر

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^