لطفا منتظر باشید

اين را مى‏توان باور كرد؟

  • تاریخ انتشار:   16 تير 1392
  • تعداد بازدید:   371

 

در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برّى و بحرى و جوّى نگاشته شده بود خواندم:

يكى از كشاورزان مى‏گفت: يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم، صداى گربه‏اى توجه مرا جلب كرد، در خانه را باز كردم و ديدم گربه پشت در خانه من در حال فرياد كردن است، به تصور اين كه گرسنه است براى او غذا آوردم، ولى نخورد؛ گوشت و شير آوردم، لب نزد؛ دنبال او حركت كردم، آرام شد؛ او را تعقيب كردم و به كلبه‏اى گلى در وسط مزرعه كه پر از كاه بود رسيدم. گربه وارد كلبه شد و من هم دنبال او رفتم؛ ناگهان چشمم به چند بچه گربه افتاد كه هنوز چشم باز نكرده بودند، اطراف مادر را گرفتند و در آغوش او رفتند، چيزى از اين مسئله دستگيرم نشد. به خانه برگشتم تا فردا صبح شد، به ياد داستان ديروز افتادم، به خود گفتم: به كلبه سرى بزنم و احوال مادر و بچه‏هاى او را بگيرم، شايد احتياجى به غذا داشته باشند، مقدارى غذا با خود بردم؛ وقتى به كلبه رسيدم، ديدم بچه‏ها به سينه مادر چسبيده‏اند و سينه خشك مادر را مى‏مكند در حالى كه مادر آن‏ها مرده، بلافاصله سرپرستى بچه‏ها را به عهده گرفتم و عهد كردم آنان را بزرگ كنم. گربه مادر يك روز قبل از مرگ، چگونه از كجا از تمام شدن عمرش خبردار شد؟ و چگونه براى ادامه حيات فرزندانش به اين فكر افتاد كه به دنبال سرپرستى گشته و بچه‏هاى خود را به او بسپارد و سپس راه خانه كشاورز را از كجا پيدا كرد و چگونه او را به كلبه آورد؟ اين عمليات حيرت‏انگيز واقعاً جوشش وجودى خود حيوان است؟ اين را مى‏توان باور كرد؟ اين برنامه‏هاى اعجاب‏آور- به فرموده قرآن مجيد- جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى هست؟!

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه