امام عليه السلام به سوي خانواده اش بازگشت تا آخرين وداع را با آنان داشته باشد، در حالي که از زخمايش، خون جريان داشت، به بانوان حريم رسالت و آزاد زنان سراي وحي، سفارش نمود که چادرهاي خود را بپوشند و براي بلا آماده شوند و آنان را به صبر و تسليم در برابر قضاي الهي دستور داد و فرمود:
«براي بلا، آماده باشيد و بدانيد که خداوند شما را حمايت و محافظت مي کند و از شرّ دشمنان، نجات مي دهد و عاقبت کار شما را به خير مي گرداند، دشمن، شما را به انواع عذابها گرفتار مي سازد و به جاي اين مصيبت، انواع نعمتها و کرامتها را به شما عوض مي دهد، پس شکايت نکنيد و به زبان چيزي مگوييد که از ارزش شما بکاهد». (1) دولتها نابود مي شوند و کشورها از بين مي روند و تمدنها نيست مي شوند اما اين ايمان که آن را مرزي نباشد، به بقا شايسته تر و به جاودانگي از هر موجودي در اين زندگي، بايسته تراست. کدام جان است که چنين فجايعي را تحمل کند و با ثبات عزم، خرسندي و تسليم در برابر امر خداوند، از آنها استقبال نمايد؟ او کسي جز حسين عليه السلام نيست، اميد پيامبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و ريحانه ي آن حضرت و تصوير کاملي که نمايانگر حضرتش مي باشد.
امام به همراه ابن رباح «مسلم بن رباح»، آخرين فرد از ياران امام بود که همراه حضرت باقي ماند، تيري به صورت مبارک امام اصابت کرد، آن حضرت برزمين نشست و آن را کشيد، خون جاري شد، امام ديگر تواني نداشت، پس به ابن رباح فرمود: «دو دست خود را از اين خون، پرکن». پی نوشت: (1) مقرّم، مقتل الحسين، ص 276. (11) ابن عساکر، تاريخ 223 /14. کفايةالطالب في مناقب علي بن ابي طالب: 432 -43.
جانهاي دختران پيامبر صلي اللَّه عليه و آله آنگاه که امام را با آن حال ديدند به اندوه گداخته شد، به او آويختند و با دلهايي پريشان گشته با او وداع کردند، چهره هايي از هراس بي رنگ شده. امام که آنان را ديد لرزه بر اندامشان افتاده، بسيار به درد آمد.
«امام کاشف الغطاء» مي گويد: «چه کسي مي تواند حضرت حسين عليه السلام را براي توبه تصوير کشد، در حالي که امواج بلا در اطرافش متلاطم گشته و مصيبتها از هر سو بر سر او سرازير شده، در آن حالت، تصميم گرفته بود که با خانواده و باقيمانده ي کودکانش، وداع کند، پس به سراپرده اي که بر آزاد زنان نبوت و دختران علي و زهرا عليهاالسلام زده شده بود، نزديک شد، آن بانوان بزرگوار همچون دسته اي از کبکهاي پريشان گشته، خارج شدند و او را که غرقه در خون خود بود، در ميان گرفتند، آيا مي تواني حال آنان و حال حسين را در آن وضعيت هول انگيز در نظر مجسم نمايي و قلبت نسوزد و عقلت سرگشته نشود و اشکت روان نگردد؟». (2) .
ابن رباح، دستهايش را زير آن زخم گرفت و هنگامي که پر شدند، امام به وي فرمود: «آن را در دست من بريز».
وي آن را در دست حضرت ريخت و حضرت آن را سوي آسمان بالا برد و خطاب به خداي تعالي گفت: «خداوندا! انتقام خون فرزند دختر پيامبرت را مطالبه فرما».
آنگاه آن خون مبارک را به سوي آسمان پرتاب کرد و بنا به گفته ي ابن رباح، قطره اي از آن بر زمين نيفتاد. (11) .
(2) جنةالمأوي، ص 115.
(3) مقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 278 -277.
(4) الدرالنظيم، ص 551.
(5) مقرم، مقتل الحسين، ص 278.
(6) ابن قتيبه، عيون الاخبار 301 -300 /1.
(7) خوارزمي، مقتل 34 /2.
(8) انساب الاشراف 407 /3.
(9) خوارزمي، مقتل 35 /2.
(10) انساب الاشراف 408 /3.
محنت امام در وداع با عيال، از سخت ترين و شديدترين محنتها و مصايبي بود که آن حضرت تحمل نمود؛ زيرا دختران رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله بر صورت خود زدند و صداي گريه و شيون آنان، بلند گشت در حالي که جدشان رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را به گريه و زاري ياد مي کردند، خود را بر امام افکندند تا با وي وداع کنند، اين صحنه ي هول انگيز در جان امام به حدي اثر گذاشت که ميزان آن را جز خداوند نمي داند.
پليد ناپاک، «عمر بن سعد» بر نيروهاي مسلّحش فرياد کشيد و آنان را به يورش بر امام تحريک نمود و گفت: «مادام که به خود و خانواده اش مشغول است، بر او يورش بريد که به خدا اگر براي شما فراغت يافت، ميمنه ي شما از ميسره تان، تفاوتي نخواهد داشت».
آن پليدان، بر حضرت، يورش بردند و تيرهاي خود را به سويش پرتاب نمودند که آن تيرها ميان طنابهاي خيمه ها افتاد و بعضي از آنها به چادرهاي برخي از زنان برخورد کرد که پريشان گشتند و وارد خيمه شدند.آنگاه امام حسين عليه السلام، همچون شيري خشمگين به سوي آن مسخ شدگان خارج شد و با شمشير خود به درو کردن آن سرهاي پليد پرداخت، در حالي که تيرها از راست و چپ بر او پرتاب مي شد و آن حضرت، با سينه و گردن با آنها مواجه مي گشت (3) ، از آن ميان، تيرهايي که به آن حضرت اصابت نمودند و امام را به سختي مجروح ساختند عبارتند از:
1- تيري که به دهان پاک آن حضرت اصابت نمود و خون پاکش جاري گشت، حضرت دستش را در زير آن زخم گرفت و هنگامي که پر از خون شد، آن را به سوي آسمان بالا برد و خطاب به خداي تعالي گفت: «خداوندا! اين، در راه تو اندک است». (4) .
2- تيري که به پيشاني شريف درخشنده به نور نبوت و امامتش برخورد نمود که «ابوحتوف جعفي» به سوي وي پرتاب کرده بود، خون مبارکش روان گشت، حضرت، دو دست خود را به دعا بر آن آدمکشان جنايتکار برداشت و گفت: «خداوندا! تو مي بيني وضعي را که من از دست بندگان نافرمانت در آن هستم. خداوندا! آنان را به شمار آور و قدرتمندانه به هلاکت رسان و بر روي زمين کسي از آنها را باقي مگذار و هرگز آنان را مبخشاي».
آنگاه بر آن سپاه فرياد کشيد: «اي مردم بدکردار! بعد از محمد در عترتش چه بد عمل کرديد، شما پس از من کسي را نخواهيد کشت که کشتن او را مهم شماريد بلکه آن کار پس از کشتن من، بر شما آسان مي شود، سوگند به خدا! من اميدوارم که خداوند مرا به شهادت کرامت فرمايد و سپس براي من از شما انتقام بگيرد، در حالي که متوجه نباشيد...». (5) .
پاداش پيامبر صلي اللَّه عليه و آله که آنان را از زندگي در بينوايي و بدبختي نجات داد، اين بود که بر فرزندانش تعدّي نمودند و خونشان را ريخته، در مورد آنان مرتکب اعمالي شدند که پوستها از آن مي لرزند و چهره ها به شرم، نمناک مي شوند... خداوند، دعاي امام را اجابت فرمود و براي او از دشمنان جنايتکارش انتقام گرفت؛ زيرا جز اندکي نماندند تا فتنه ها و طوفانها بر سر آنان فرود آمد و انقلابي عظيم «مختار»، به خونخواهي امام برخاست و به تعقيب و پيگرد آنان پرداخت در حالي که آنان به بيابانها گريخته بودند و مأموران مختار در پي ايشان مي تاختند تا اينکه بسياري از آنها را به هلاکت رساند.
«زهري» مي گويد: «از قاتلان حسين، کسي باقي نماند مگر اينکه به کيفر رسيد، يا به قتل، يا به کور شدن، يا به روسياهي و يا از بين رفتن ملک در مدتي اندک». (6) .
3- از مهمترين چيزهايي که امام را به شدت مجروح ساخت، آن است که مورخان مي گويند: امام، پس از اينکه خونريزي، آن حضرت را ناتوان ساخته بود، اندکي ايستاد تا استراحت کند که پليدي، سنگي به سوي حضرت پرتاب نمود و به پيشاني شريف امام اصابت کرد، خون بر چهره اش جاري شد، امام پيراهن خود را برداشت تا خون را از روي چشمانش پاک کند که پليد ديگري تيري با سه پيکان بر آن حضرت زد و بر قلب مبارکش اصابت کرد؛ قلبي که مهرباني و دلسوزي براي همه ي مردم را دارا بود، آنگاه حضرت به نزديک شدن اجل حتمي، يقين کرد و به سوي آسمان نظر افکند در حالي که مي گفت:
بسم اللَّه و باللَّه و علي ملّة رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله... پروردگارا! تو مي داني که آنان فردي را مي کشند که بر روي زمين فرزند دختر پيامبري غير از من نباشد».
آنگاه، تير را از پشت خود خارج ساخت و خون همچون ريزش ناودان سرازير گشت، آن حضرت، دست خود را جلو آن گرفت و هرگاه پر مي شد به سوي آسمان پرتاب مي کرد و مي گفت: «حضور در ديدگاه خداوند، آنچه بر من وارد گشته را آسان مي کند».
امام، از خون خود مقداري برداشت و چهره و محاسن خود را با آن آغشته ساخت با هيبتي چون هيبت پيامبران، آنگاه چنين فرمود: «اين چنين خواهم بود تا خداوند و جدم رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را ملاقات کنم در حالي که به خون خود آغشته باشم...». (7) .
4- «حصين بن نمير» تيري به سوي آن حضرت انداخت که به دهان مبارکش اصابت کرد،خون جاري گشت و آن حضرت، خون را با دست خود مي گرفت و به سوي آسمان پرتاب مي کرد، در حالي که بر آن جنايتکاران مجرم، چنين نفرين مي کرد: «خداوندا! آنان را به شمارآور و با قدرت، هلاک کن و بر روي زمين، کسي از آنان را باقي مگذار». (8) .تيرها بر آن حضرت، پي درپي مي رسيدند تا آنجا که بدن شريف حضرت، قطعه اي از آنها شد... در حالي که ريزش خون و محنت تشنگي او را سخت رنج داده بود، پس بر زمين نشست و از شدت درد، گردنش را حرکت مي داد، در اين وضع بود که پليد ناپاک، «مالک بن نسر»، بر او حمله برد و آن حضرت را دشنام داده با شمشير، ضربه اي بر او زد، کلاه بلندي که امام بر سر داشت از اين ضربه، پر از خون شد. امام نگاهي به وي انداخت و او را نفرين کرد و فرمود: «با دست راستت نخوري و نياشامي و خداوند تو را با ستمکاران محشور سازد».
آنگاه آن کلاه بلند را انداخت و با شب کلاه عمامه بست (9) آن ستمگر به سوي کلاه بلند امام رفت و آن را گرفت که دستهايش فلج شدند. (10) .
منبع : سایت عاشورا