
علت گوساله پرستى سامرى
- تاریخ انتشار: 26 دى 1392
- تعداد بازدید: 345
اين بهت آور است كه همه اينها حق نبود و گوساله حق بود، يعنى به اين راحتى حق را مىشود گم كرد، به اين راحتى حق را مىشود به ديگران داد. يعنى موسى ناحق، سامرى حق است. عصا به اژدها تبديل شدن ناحق و گوساله حق است. چطور انسان در مقابل حق تسليم نمىشود و رها مىكند و گوساله پرست مىشود؟
قرآن مجيد نقل مىفرمايد:
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
شما مايه گوساله پرستى را قبل از همه اين حرفها به دلتان خورانديد.
وقتى به يك گوساله مىرسيد، به پول مىرسيد، به مقام مىرسيد، تمام حق را در همه جلوههايش رها مىكنيد و به باطل مىگرويد، علتش چيست؟
موسى به او گفت: طبق همين
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
كه شما قبلا مايه گوساله پرستى را به خودتان تزريق كرديد.
در يك برهه آرامش، يك مرتبه ظاهر دينى پيدا مىكنيد و در نماز جماعت شركت مىكنيد و اقتدا به پيغمبر مىكنيد، با پيغمبر در جنگ شركت مىكنيد، اما به محض اينكه در قبر پيغمبر مرا مىبندند، همين شما كه به پيغمبر، به قرآن و به نماز جماعت گرويده بوديد، هيزم مىآوريد در خانه دختر پيغمبر را آتش مىزنيد. هجوم مىآوريد و در خانه را مىشكنيد و طناب به بازوى على عليهالسلاممىبنديد، كشان كشان پاى منبر مىبريد، به امام عليهالسلام كه از طرف خدا به امامت انتخاب شده، مىگوييد بايد مأموم باشى و آن كسى كه در هيچ چيزى با امام عليهالسلام قابل مقايسه نيست بايد امام جماعت شود، تو علم صرف بايد با جهل صرف بيعت بكنى چرا؟
چطور قرآن را كه حق است رها كرديد، سفارشات پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله را در غدير خم رها كرديد، على عليهالسلامرا با همه ارزشها رها كرديد، اصرار كرديد على امام مأموم بشود، ابوبكر عادى امام بشود، چرا؟ چون
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
شما اين مايه را قبلا به قلبتان تزريق كرديد.
اين مايه در يك برهه وقتى ظهور بكند، نمىگذارد آدم تسليم حق باشد او را به يك انسانى در برابر حق، ضد حق، ضد خدا، ضد قرآن، ضد انسان تبديل مىكند.
وقتى آدم محاسبه نكند، اين مايهها در وجودش شكل مىگيرد و يك روزى هم خرج مىشود. حضرت يوسف عليهالسلام در مقابل حوادث سنگينى قرار گرفت ولى چقدر معقول از كنار اين حوادث عبور كرد. خود را نباخت. دچار شهوت حرام نشد، روح و عقلش به اسارت دشمن درنيامد، در كارگردانيش در مدتى كه حاكم مملكت بود، يك ارزن ظلم از او صادر نشد به علت اينكه يك مايه قوى توحيدى را به قلب خود تزريق كرده بود، در تمام برنامههايى كه مىخواست وارد بشود با محاسبه رضاى خدا وارد مىشد. اين دو برداشت را ما از آيات سوره يوسف استفاده مىكنيم.