
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر

- تاریخ انتشار: 11 اسفند 1392
- تعداد بازدید: 88895
نافرمانى زن از خواستههاى به حق شوهر، و ناامن كنند خانه براى همسر، و تن ندادن به كارگزارى و تدبير مرد، و تلخى ايجاد كردن در محيط خانه، و آزار دادن به شوهر با عمل و رفتار و با زبان، و اصرار برخواستههاى نابجا و خارج از قدرت و توان مرد همه و همه بدون شك جنبه معصيت و گناه دارد، گناه و معصيتى كه خشم خدا و عذاب قيامت را در پى خواهد داشت، و قطعاً عاقلانه نيست كه زنى با آزار دادن به شوهر و سرپيچى از او در ا مور حق، خود را مستحق عذابى كند كه براى هيچ صاحب حياتى قابل تحمل نيست.
لازم مىدانم به چند روايت كه درونمائى از عذاب قيامت را بيان مىكند اشاره كنم.
از ابوبصير مردى كه مورد وثوق و اطمينان حضرت صادق (ع) بوده به سند صحيح روايت شده كه مىگويد به محضر حضرت صادق مشرف شدم و گفتم: اى فرزند پيامبر خدا مرا با بيان كردن عذاب الهى بيم ده كه دلم به شدت دچار قساوت شده است.
فرمود: اى ابومحمد براى زندگى دور و درازى كه زندگى آخرت است آماده باش، زندگى و حياتى كه نهايت و بن بست ندارد، به راستى نسبت به حيات آخرت انديشه كن، و براى آن توشه مناسب فراهم نما.
به راستى كه امين وحى روزى به محضر رسول خدا آمد در حالى كه قيافهاى در هم داشت و آثار اندوه در چهرهاش آشكار بود، در حالى كه پيش از آن هرگاه به نزد پيامبر مىآمد خندان و خوشحال مىآمد.
رسول خدا فرمود: اى جبرئيل چرا امروز خشمگين و اندوهناك آمدهاى؟ عرضه داشت امروز دمهائى را كه بر آتش دوزخ مىدميدند متوقف كردند، پيامبر پرسيد دمهاى آتش دوزخ چيست، پاسخ داد اى رسول الهى خداوند فرمان داد كه هزار سال بر آتش جهنم دميدند تا سپيد شد، پس هزار سال ديگر دميدند تا سرخ شد، آنگاه هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد، اكنون سياه و ظلمانى است، اگر قطرهاى از ضريع كه عرق بدن زنان زناكار اهل جهنم است و در ديگهاى دوزخ جوشانده مىشود و به عوض آب به جهنميان مىخورانند، در آبهاى اهل دنيا بريزند بناچار همه اهل دنيا از گندش بميرند، و اگر يك حلقه از زنجيرى كه هفتاد ذراع است و بر گردن اهل دوزخ مىگذارند بر دنيا بگذارند از حرارت آن تمام دنيا بگدازند، و اگر پيراهنى از پيراهنهاى اهل آتش را در ميان زمين و آسمان بياويزند اهل دنيا از بوى بد آن هلاك شوند!
چون امين وحى اين مسائل را بيان فرمود حضرت رسول و جبرئيل به شدت متأثر شدند، خداوند مهربان فرشتهاى به سوى ايشان فرستاد كه: پروردگار به شما سلام مىرساند و اعلام مىكند كه من شما را از اين كه دچار عذاب شويد ايمن نمودم، بعد از آن هر وقت جبرئيل خدمت آن حضرت آمد متبسم و خندان بود.
آنگاه حضرت صادق (ع) فرمود كه: در آن روز اهل آتش به عظمت دوزخ و عذاب خداوند پىمىبرند، و اهل بهشت عظمت بهشت و نعيم آن را آگاه مىشوند، و چون دوزخيان وارد دوزخ شوند، هفتاد سال مىكوشند تا خود را به بالاى جهنم مىرسانند، چون برسند فرشتگان عذاب با گرزهاى آهن به سر آنان مىكوبند تا به قعر جهنم درافتند، در ميان دوزخ پوست بدن آنان را تغيير مىدهند و پوست تازه بر آنان مىپوشانند كه عذاب بيشترى را بچشند.
سپس حضرت صادق (ع) به ابوبصير فرمود: آنچه گفتم براى تو بس است؟ عرضه داشتم آرى براى من كافى است. «1» از اميرمؤمنان (ع) روايت شده: براى اهل معصيت ميان آتش راههاى باريك زدهاند، و پاهايشان را در زنجير كردهاند، و دستهاى آنان را به گردنشان غل نمودهاند، و بر بدنهايشان از مس گداخته پيراهن پوشانيدهاند، و جبهها از آتش براى آنان بريدهاند، و در ميان عذابى گرفتارند كه حرارتش به نهايت رسيده، و درهاى جهنم را به روى ايشان بستهاند، و هرگز آن درها را نمىگشايند و ابداً نسيمى وارد آن نمىشود، و غمى از آنان بر طرف نمىگردد.
عذابشان پيوسته شديد است، و عقابشان هميشه تازه است، نه خانهايشان فانى مىگردد، و نه عمرشان به سر مىآيد، به مالك التماس و استغاثه مىكنند كه از پروردگارت بخواه به عمر ما خاتمه دهد و ما را بميراند، و او در پاسخ گويد: هميشه در اين عذاب خواهيد بود. «2» به سند معتبر از حضرت صادق (ع) روايت شده است: در جهنم چاهى است كه اهل جهنم از آن به خدا پناه مىبرند و آن چاه محلّ عذاب هر متكبر جبار و معاند و هر شيطان متمرد، و هر متكبرى است كه به روز قيامت ايمان نداشته باشد، و جاى هر كسى است كه با اهل بيت از در عداوت و دشمنى برآيد.
و فرمود: آن كه در دوزخ عذابش از ديگران سبكتر است كسى است كه در درياى آتش باشد، و دو نعل از آتش بر پايش قرار دارد، و بند كفشش آتشى است كه از شدت حرارت آن مغز سرش چون آب ديگ در جوش و غليان قرار دارد، و گمان كند كه عذابش از همه اهل دوزخ بدتر است در حالى كه عذاب او از همه آسانتر مىباشد. «1» 2- آيا تأمين هزينههاى زندگى از سوى مردان كه اين تأمين اغلب با مشقت و زحمت صورت مىگيرد، و گاهى براى آنان طاقت فرساست، و مسئلهاى است كه از طرف خداوند بر آنان به عنوان نفقه واجب و لازم شرعى مقرر شده است، مايه تشريع حق كارگزارى و مديريت و سرپرستى صحيح آنان بر همسرانشان نبايد باشد؟ البته پاسخ فطرى و عقلى هر منصفى مثبت است، قطعاً اين معنا درست نيست كه مردان با كمال رغبت و به عنوان فريضهالهى از عرق جبين و كدّ يمين زندگى زن را در حد لازم اداره كنند آنگاه همه مهار زندگى و طرح و نقشه آن و مديريت و كارگزارى با سلب اختيارات مرد به دست آنان باشد.
3- زنانى كه در آيهى شريفه از آنان به عنوان صالحات ياد شده در حقيقت زنانى هستند كه به ايمان به خدا و روز قيامت آراستهاند، و تسليم خواستههاى پروردگارند، و در برابر شوهر نرمخو، بردبار، زن زندگى و رعايتكننده حقوق همسر هستند، و اين حالات و ارزشها كه عناصر شخصيتى آنان را ساخته سبب شده قانتات يعنى مطيعان همسران باشند، و با اطاعتشان در برنامههاى حق و امور مثبت، و كارهاى پسنديده براى همسران توليد آرامش كنند، و رضايت آنان را جلب نمايند، و نگذارند تلخى وارد زندگى گردد، و مردانشان از طرف آنان به اندوه و غصه و فشار عصبى دچار شوند، و چنين زنانى حافظات للغيب هستند، يعنى در غياب شوهران به حفظ حقوق آنان، حقوقى كه از مردان از جانب خدا به عهده آنان است و نيز حفظ اسرار شوهران پاىبندند، و در اين زمينه نمىگذارند حقى پايمال گردد، يا سرّى فاش شود، آنان زنانى هستند كه خود را در غيبت طولانى شوهران حفظ مىكنند، و از خيانت به بستر شوهر با قدرت ايمان و تقوا اجتناب مىنمايند، و از اموال شوهران به شدت مراقبت كرده، نمىگذارند هزينه غير ضرورى بر مرد تحميل شود.
دقيقاً سلامت عرصه زندگى و نظام خانواده، و برپائى صحيح امور حيات، مرهون مديريت درست مرد، و تأمين مخارج و معيشت زن و فرزند از سوى او، و اطاعت و حفظ حقوق شوهر از جانب زن است.
اگر به اين حقايق و سفارشات حضرت حق به زن و شوهر عمل شود از نزاع و كشمكش جلوگيرى مىشود و پاى خطرناك اختلاف به ميان نمىآيد، و سلامت خانواده تهديد نمىشود، و زندگى به صورتى كه خدا مىخواهد تداوم مىيابد.
4- زنى كه به عللى غير شرعى، و با اقامه كردن مسائلى غير منطقى، و بر اساس غلبه احساسات بىريشه، و نهايتاً بخاطر تكبر در برابر حق، حقوق واجبه و حقه شوهر را رعايت نكند و از اطاعت او در امور لازم سرپيچى نمايد، و خانه و زندگى را به آشوب بكشد، و امنيت و آرامش را به هم بزند از نظر قرآن ناشزه محسوب مىشود، ناشزه در لغت به معناى سركشى و سرپيچى است، كارى كه پسند خدا و عقل نمىباشد، و موجب تضييع حقوق شوهر است.
خداوند براى خاموش كردن شعلهى نشوز پيشنهاد به شوهر داده، كه بايد به ترتيبى كه قرآن مجيد نظم داده به كار گرفته شود، و شوهر بايد دقت كند كه به همان ترتيب قرآن عمل نمايد:
1- موعظه و نصيحت.
2- دورى از همخوابگى.
3- تنبيه بدنى.
مردانى به اين حقيقت بايد توجه داشته باشند كه آشكار شدن نشانههاى نشوز، مجوز براى به اجرا گذاردن سه مسئله بيان شده در آيه شريفه است، اما اگر هيچ نشانهاى بر نشوز وجود نداشته باشد، مرد مطلقاً حق آزدن همسر خود را كه همسرى شايسته و قانت و حافظ حقوق است ندارد، و اگر بىعلت شرعى و منطقى به آزار زن دست يازد مرتكب ستم شده، و آلوده به معصيت و گناه گشته، و خود را در معرض خشم حق قرار داده است.
1- نصيحت با زبانى نرم، و همراه با كلماتى زيبا، و با هزينه كردن عاطفه و محبت به هنگام موعظه و بيم دادن به زن از عاقبت سوء نشوز، ممكن است در روحيه زن اثر بگذارد، و او را از مدار زشت نشوز خارج كند، و به گردونه اطاعت از شوهر بازگرداند، و آرامش روحى و امنيت خاطر براى مرد فراهم گردد، البته در اين زمينه اميد به اصلاح مجوز موعظه و نصيحت يا ترك همخوابگى و تنبيه بدنى است.
اگر زن ثابت كند كه نمىخواهد با شوهر ادامه زندگى دهد، و مصّر به جدائى است، و در گردونه لج بازى و كينهتوزى قرار گرفته، بايد مرد از نصيحت و ترك همخوابگى و تنبيه بدنى چشم بپوشد، و خود را بيهوده معطّل بازگرداندن زن به زندگى نكند، و خود را در معرض ستم او قرار ندهد.
2- ترك هم خوابگى نسبت به زنى كه علاقهمند به ادامه زندگى است، و شوهر خود را دوست دارد، تدبيرى است كه به عاطفه و احساس زن زخم مىزند، و ممكن است تحمل نكند، و از شوهر عذرخواهى كرده از نشوز و عدم اطاعت از همسرش دست بردارد، و به آغوش زندگى آرام بازگردد، و خواستههاى به حق شوهر را تأمين نمايد.
3- در سطور گذشته بنابر روايات خاطرنشان شد كه زنان اصالتاً امانات الهى و مايه سعادت و خوشبختى و عامل خداوند كنار همسر و ريشه آرامش دلها و نسلهاى پاك، و بستر ملكوتى براى به وجود آمدن فرزندان صالح و شايسته هستند.
آيا چنين عناصر با ارزش را آزادانه و بدون شرايط لازم، و خارج از حدود مقررات الهى مىتوان تنبيه كرد، آيا كبود كردن و مجروح ساختن اندام آنان ظلم و ستم نيست، آيا اسلام شكستن دلهاى رئوف و نازك اين فرشتگان زمينى را تجويز مىكند؟!
بيائيد جملهى وَ اضْرِبُوهُنَ را در آيهى شريفه با روايات وارده از پيامبر و اهل بيت كه معلمان قرآن و آگاهان به مفاهيم كتاب خدا، و عالمان به حدود مسائل هستند نگاه كنيم، من با ذكر يك مقدمه به تحليل وَ اضْرِبُوهُنَ مىپردازم.
اما تنبيه زنان بالذات، و زدن آنان با تجويز غضب و خشم و عصبانيتى كه به مرد به خاطر بىگذشتى و كمگذشتى دست مىدهد امرى حرام و ظلمى فاحش، و عملى ضد انسانى است.
از رسول خدا روايت مىكنند كه با زدن زنان به شدت مخالف بوده:
«انه نهى عن ضرب النساء من غير واجب:»
آن حضرت از زدن زنان مگر آنجا كه چارهاى از آن نباشد، آن هم زدنى كه كمترين زيانى به زن وارد نكند، نهى اكيد فرموده است.
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«ايضرب احدكم المرءة ثم يظل معانقها:»
آيا كسى كه از شما همسرش را مىزند، سپس او را در آغوش مىگيرد؟
رسول الهى با كمال تعجب اين پرسش را مطرح مىسازد كه چه اندازه بىشرمى و بىحيائى است كه كسى همسرش را بزند و سپس با او آميزش نمايد، اين برخورد در حقيقت مصداق كوسه و ريش پهن است!!
اميرمؤمنان مىفرمايد:
«العاقل يتعظ بالادب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب:»
روش تربيتى انسانها بايد مؤدبانه و همراه با آداب اخلاقى و رفتار شرعى و انسانى باشد، ولى روش تربيتى و آرام كردن حيوانات از طريق زدن ميسر است آن هم زدنى كه جنبهى ظلم به حيوان نداشته باشد، مردانى كه به كمترين بهانهاى كه ابداً مجوز زدن نيست زنان را به باد كتك و مشت و لگد مىگيرند، آيا آنان را جزء انسانها و عاقلان نمىدانند؟!
از رسول خدا روايتى مهم به اين مضمون رسيده است:
«انى اتعجب ممن يضرب امرءته و هو بالضرب اولى، لا تضربوا نسائكم بالخشب فانه فيه القصاص ولكن اضربوهن بالجوع و العرى حتى تريحوا فى الدنيا و الآخرة:»
در شگفتم از شوهرى كه همسرش را مىزند، در حالى كه خود او به كتك خوردن سزاوارتر است.
هان اى مسلمانان زنانتان را با چوب مزنيد كه موجب قصاص است، چنانچه در زدن آنان در آخرين مرحلهى لازم مجبور شويد، با سختگيرى در غذا و لباس آنان را از نشوز مانع شويد، اين روش به سود شما در دنيا و آخرت است.
شخصى از رسول الهى از حقوق زنان پرسيد، حضرت فرمود:
«ان لا يضرب وجهها و لا يقبحّها:»
به رويش نزدند و با او با ترشروئى برخورد نكند.
رسول خدا فرمود:
«الا اخبركم بشر رجالكم؟ فقلنا بلى فقال ... الضارب اهله و عبده:»
شما را به بدترين مردانتان خبر دهم؟ گفتيم آرى فرمود: آن كه همسر و كارگرش را بزند.
با توجه به اين روايات مردان مجاز نيستند هر زنى را بزنند، تا جائى كه موعظه اثر مىبخشد بايد موعظه كنند، و در صورتى كه موعظه نقشش را ايفا نكند بايد از طريق ضربه به عواطف و احساسات كه همان دورى از بستر اوست وارد شد، و بعد از آن چنانچه جاى گذشت باشد بايد از او گذشت كرد و راه عفو و بخشش را در پيش گرفت، اما اگر زمينه شرعى براى زدن باشد اولًا چه زنى را بايد زد، و ثانياً چگونه و به چه كيفيت بايد زد؟
گروهى از زنان هستند كه براى حقوق شوهر، و چهارچوب خانه احترام قايل نيستند، و در تأمين نيازهاى عاطفى و جنسى همسر كوتاهى مىكنند، و اصرار و پافشارى دارند كه بدون اجازهى شوهر از خانه خارج شوند و به هر مجلسى اعم از عروسى و عزا و مجالس عيش و نوش زنانه بروند، كمبود اخلاقى و عاطفى دارند، و به صفا و محبت و صميميت عرصهى خانه لطمه مىزنند و با دخالتهاى نابجاى خود، و خواستههاى نامعقولشان شوهران خود را زير فشار عصبى قرار مىدهند، اين گروه از زنان اگر با تنبيه آن هم برابر با مقررات شرعى و توضيحاتى كه از پيامبر و اهل بيت براى روشن شدن جمله وَ اضْرِبُوهُنَ رسيده، به چهارچوب رعايت حقوق شوهر، و اطاعت از خواستههاى منطقى او برگردند، بايد تنبيه شوند.
دربارهى چنين زنانى كه ضد صالحات و قانتات حافظات للغيب عمل مىكنند و روشى بسيار متفاوت با آنان دارند پيامبر مىفرمايد:
«شر الاشياء المرءة السوء:»
بدترين چيزها زن ناسازگار است.
و از حضرت صادق (ع) روايت شده:
«اغلب الاعداء للمؤمن زوجة السوء»
پرزورترين دشمنان براى مؤمن همسر ناسازگار است.
در نگاه قرآن و حديث و فقه اهل بيت، به اينگونه زنان ناشزه مىگويند، كه ريشهى آن از غرور و خود برتربينى آنان سرچشمه مىگيرد و نهايتاً اين گروه استثنائى كه در ميان زنان با ايمان تعدادشان كم است از شوهران خود پيروى نمىكنند، و زندگى را بر مردانشان تلخ و ناگوار مىسازند، و برخى از آنان دچار اختلال روانى نيز هستند، و هميشه دوست دارند قانون شكنى كنند و بر شوهران خود سلطه داشته باشند و از اين روش غير اخلاقى خود هم متأسفانه لذت مىبرند، و در اين زمينه به زنان آرام، متواضع، مطيع شوهر فخرفروشى هم مىنمايند!
اسلام راه بيدار كردن اين زنان، و بازگشتشان را به زندگى سالم و درست را در اين سه موضوع مىداند: نصيحت، دورى كردن از بستر، زدن چه راه و روش منطقى و درستى، خداوند مهربان براى بازگرداندن زن به كرامتش و اين كه برابر با ريشهى آفرينشش مايهى آرامش همسر شود فرمان مىدهد در مرحلهى اول زنان ناسازگار را با نصيحت و موعظه راهنمائى كنيد و عواقب وخيم حركات نامناسب آنان را كه ممكن است موجب از هم گسستن زندگى شود و به او و به شوهر و به فرزند خسارت وارد آورد، دوستانه و با لحنى پر از عاطفه و محبت تذكر دهيد، و اگر از نظر روانى ناآرام هستند آنان را با قواعد روانى و اخلاقى مداوا كنيد و تا زمانى كه از طريق نصيحت و موعظه مىتوانيد به وضع ناهنجار او خاتمه دهيد از راه قهر و خشونت وارد نشويد، اگر زن حق را نپذيرفت و از راه منطقى را تسليم نشد، خداوند دستور سختترى را با استفاده از عوامل عاطفى صادر مىكند و مىگويد بستر او را ترك كنيد و زن را از جهت عاطفى متأثر سازيد، زيرا تحمل ترك بستر براى زنان از نظر روانى فوقالعاده دشوار است، و اگر به شوهران خود ميل و رغبت داشته باشند با اين مبارزه منفى از ناسازگارى دست برداشته در راه درست و صحيح قرار مىگيرند.
در يكى از روزنامههاى خبرى آمده بود: يك دختر روسى خودكشى كرده بود، در نوشتهاى كه از او باقى مانده نوشته بود، هنوز مردى مرا نبوسيده است بنابراين زندگى براى من قابل تحمل نيست. «1» اين واقعه اين موضوع را تأييد مىنمايد كه زنان داراى عواطف جنسى زياد مىباشند، از نظر پناهگاه به وجود شوهران خود نيازمندند، ترك بستر آنان گرچه در زمان كم، آنان را در فشار روانى سخت قرار مىدهد، چنانچه اين دو مرحله جواب نداد و در اصلاح زن ناسازگار اثر نگذاشت، نوبت به مرحلهى سوم كه تنبيه بدنى است آن هم با حفظ شرايط لازم مىرسد.
قرآن و روايات و عقل سالم و قوانين موضوعه در برخى از ملتها اين تنبيه اصلاحى را تأييد مىنمايند، زيرا زنان استثنائى كه با حركات دور از عقل و منطق كانون عشق و صفاى خانواده را به آشوب مىكشانند، و نظم و همآهنگى آن را به هم مىريزند، و افكار شوهرانشان و اعضاء خانواده را مشوش مىنمايند، و از اين طريق نظام خانواده و اجتماعى اسلام را منحرف مىسازند، اشخاصى متخلف و قانونشكن محسوب مىشوند و نبايد داراى حاشيه امن باشند و لازم است كيفر كردار خود را ببينند، و اين روش يعنى به كيفر رساندن متخلفان و قانون شكنان در همه سرزمينهاى جهان معمول و متداول است، و افراد متخلف را در هر زمينهاى تنبيه و مجازات مىكنند، و تنبيه زنان متخلف و قانون شكن هم قطعاً نبايد از اين قانون عمومى و حاكم بر همهى ملتها مستثنى باشد.
رسول خدا تنبيه چنين زنانى را فقط به قصد اصلاح به نيت انتقام آن هم با حفظ حدود مسئله كه منجر به خراش و پارگى گوشت و سياه شدن بدن، و شكستن استخوان و سبب از كار افتادن عضو شود نگردد.
«اضربوا النساء على تعليم الخير:»
زنان ناسازگار را فقط به قصد اصلاح و تعليم مسائل مثبت، و ياد دادن برنامهى خير تنبيه كنيد.
عبدالله بن عباس ظاهراً از رسول خدا روايت مىكند:
«فأن رجعت و الا ضربها ضرباً غير مُبْرَحٍ:»
اگر زن به سازگارى با شوهر، و اطاعت از او برگشت به او كارى نداشته باشيد و اگر تسليم حق نشد او را به گونهاى تنبيه كنيد كه گوشت و استخوانش آسيب نبيند.
5- چنان كه حاكم شرع، و بزرگان و ريش سپيدان خانواده از عداوت و كينه و جدائى ميان زن و شوهر، البته زن ناسازگار بترسند بايد در چهارچوب خانه دادگاهى به دور از قوانين پيچيده به قضاوت حكمى از خانوادهى شوهر، و حكمى از خاندان زن تشكيل شود، و به وسيلهى اين دو با رعايت بىطرفى و حفظ حقوق طرفين به نيت اصلاح ميان زن و شوهر حكم لازم داده شود، و زن و شوهر خود را موظف بدانند كه از حكم آن دو قاضى خانواده و دلسوز پيروى كنند، يقيناً اگر دو حكم قصد اصلح ميان آن دو را باشند خداوند آنان را در انشاء حكم مؤثر هدايت خواهد فرمود، و نزاع خانوادگى پايان مىپذيرد، و آرامش به زن و شوهر بازمىگردد، و سفرهى نزاع برچيده مىشود.