لطفا منتظر باشید

شهداى كربلا، پيشوايان زاهدان تاريخ‏

 

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

اگر عزيزان به خون آغشته سال شصت و يك را كه در محضر امام عاشقان حضرت سيدالشهداء، آگاهانه جان خود را با آن وضع، نثار حضرت حق كردند و با شهادت خود دوام قرآن و نبوت و امامت را براى ابد تضمين نمودند، پيشواى تمام زاهدان تاريخ و بلكه پيشواى تمام مردان راه حق بدانيم، كلمه مهمى در حق آنان نگفته‏ايم كه آنان از تمام تصورات و خيالات ما نسبت به هر امر مثبتى، برتر و بالاترند.

«عنصر شجاعت» كه نوشته فقيه فرزانه مرحوم حاج ميرزا خليل كمره‏اى است، معارف و آثارى از اهل بيت عليهم السلام و بزرگان در توضيح حقيقت آن شهيدان نقل مى‏كند كه به قسمتى از آن اشاره مى‏رود:

حضرت على عليه السلام كفى از خاك كربلا بوييد، به جاى تعقيب نماز ذكرى گفت: وه شگفتا! از تو اى خاك اسرارآميز، از تو در رستاخيز گروه گروه بر مى‏خيزند كه بى‏حساب داخل بهشت خواهند شد.

حضرت على عليه السلام به كربلا گذر كرد و فرمود:

خوابگاهى است از سوارانى، قتلگاهى است از عشّاقى، اين كوى، كوى شهيدانى است كه گذشتگان از آنان پيشى ندارند و آيندگان به آنان نمى‏رسند!!!

حضرت باقر عليه السلام مى‏فرمايد:

على عليه السلام با دو تن از ياران خود به كربلا گذشت، هنگامى كه به آن سرزمين گذر كرد، چشمانش پر از اشك شده گفت: اين خوابگاهى است از سواران آن‏ها، اين باراندازى براى بنه آن‏ها است، در اين جايگاه خون آنان به زمين ريخته مى‏شود، خوشا به تو پاكيزه خاكى كه بر فراز تو خون احبا خواهد ريخت‏ «1».

ربيع بن خثيم يكى از زهاد ثمانيه است، از نظر حفظ زبان از ناروا بيست سال درنگ كرده سخن نمى‏گفت، خاموش بود، تا حسين عليه السلام شهيد شد از او يك جمله شنيده شد. باز به سكوت خود برگشت تا مرد.

آن‏ها را به سنان نيزه زده و آورديد. به خدا سوگند! گزيدگانى را كشته‏ايد كه اگر پيامبر خدا خود را به آنان مى‏رسانيد البته دهن آنان را مى‏بوسيد و آنان را در دامن و در كنار خود مى‏نشاند، بار خدايا! تو سرشت آسمان و زمين را پديد آورده‏اى، آگاه به نهان و آشكارى، تو به دادگرى بين بندگان خود در اختلاف، حكم خواهى كرد.

كعب الاحبار از دانشمندان است كه به او خوشبين نيستم و با اين وضع اين جمله زير را مى‏گفته، گويا اين نغمه را از حنجره ديگران آموخته بود، سالم بن ابى جعبره مى‏گويد: از او شنيدم كه مى‏گفت:

مردى از اولاد رسول خدا صلى الله عليه و آله كشته مى‏شود و هنوز عرق اسب‏هاى ياران او خشك نشده، داخل بهشت خواهند شد و با حور العين دست به گردن خواهند بود، مى‏گويد: در اين گفتگو بوديم كه حسين عليه السلام بر ما گذر كرد گفتيم: او همين است؟ گفت: آرى‏ «2».

كشّى، رجالى معروف مى‏گويد:

حبيب از آن هفتاد و دو تن مردانى بود كه حسين عليه السلام را يارى دادند و به كوه كوه آهن برخورد كردند و به استقبال سرنيزه‏ها با سينه و شمشيرها با رخسار رفتند، برآنان پيشنهاد امان و مال و منال مى‏شد، زير بار نمى‏رفتند و مى‏گفتند:

عذرى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما نيست، اگر حسين او عليه السلام كشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد، ايستادند تا در پيرامون او تمام كشته شدند «3».

به قول فيض آن عارف مست جام بلى:

 

خوش آن كه كشتگان غمش را ندا كنند

 

تا وعده‏هاى اهل وفا را وفا كنند

آن دم كه دوست گويد اى كشتگان من‏

 

از لذت خطاب ندانم چها كنند

در شور و وجد و رقص درآيند عاشقان‏

 

از شوق دوست جامه جان را قبا كنند

آن دم كه دوست پرسش بيمار خود كند

 

دردش يكان يكان همه كار دوا كنند

     

سر گر به پاى دوست فشانند عاشقان‏

 

هر دم براى دادن جان جان فدا كنند

     

عشّاق اگر الست ديگر بشنوند از او

 

بى‏خود شوند و تا به قيامت بلا كنند

     

 

شهداى كربلا عبارتند از عده معدودى كه از اين چند جهت يعنى روشنى تاريخ و شجاعت و جنگ‏جويى با معنويت رجال، براى توليد جو معنويات و منطقه حسنات شايسته‏اند.

كاوش از روش آنان كه كانون حسنات و كانون اخلاقند، مى‏تواند جوّ را تغيير دهد، به شرط اين كه سرسرى به تاريخ آنان ننگريم و كاوشى كنيم كه از همه نواحى به تربت آنان راه يابيم و هر چه در آن تربت، مدفون است كه رابطه، با عظمت آنان و عظمت‏جويى ما دارد، بيابيم و پيام اخلاقى آنان را كه پياپى مى‏رسد در نيوشيم، چه از منطق‏هاى آتشين ادب‏آميز، چه از ابراز حقيقت دوستى و حق‏پرستى، چه از اقدام به خدمت در مواقع خطير و چه از مردانگى و پشتيبانى از مظلوم و چه از پيشروى در بين همسران، چه از استقبال و قدردانى از فرد عظمت و قهرمان آن، چه از نلرزيدن در ايستگاه‏هاى خطرناك، چه از فرزانگى و يك تنه تقويت از حق كردن و چه از فداكارى و قربانى دادن، خلاصه جانفشانى و رجوليّت و پاك روانى و نيك نهادى و كارهاى برازنده‏اى كه اثر پرمايگى روان و جان آن‏ها است.

همه اين امواج و اشعه معنوى را به وسيله احتكاك مى‏توان به اهتزاز در آورد و خود را در جوّ حيات تازه فناناپذيرى كشانيد و به اندازه‏اى تغييرات جوى و تأثرات خويش به منطقه بقا و جوار خدا نزديك‏تر شده‏ايم و معنى حسنات و منشأ ثواب‏هاى موعود، همين است.

اگر گفته فيلسوف درباره قوّه و ماده كه گويد: هر ذره ماده عبارت است از قوهّ‏هاى غير متناهيه كه مانند انجماد آب به يخ بسته شده است و اگر بتوان آن ذره را بشكنيم همان قواى غير متناهيه را استخراج خواهيم كرد و مورد استفاده قرار خواهيم داد، اغراق به نظر آيد (چون جسم و جسمانيات متناهى التأثير و التأثر است) درباره «جان و روان» كه قواى خود را در پيكر انسان تمركز داده، فوج فوج بيرون همى فرستد اغراق نيست و درباره عدّه معدودى از مردان عبقرى مانند شهيدان كوى حسين قابل تصديق است كه از آثار عظمت مالامالند و از گريبان فعاليت آنان منطق‏هايى، ابرازهايى، پر از عاطفه و پر از حماسه و مانند آب روان روى هم مى‏غلطد!!

بنگريد از درون پيراهن آنان آثار توحيد، تقوا، اخلاق چنان سرشار به عالم منتشر و پراكنده شده و مى‏شود كه اگر توحيد هيكلى داشت، همين طور آثار بروز مى‏داد.

هزاران دشمن به مقصد جان، هزاران آرزوهاى تقوا سوز، هزاران ازدحام اخلاق شكن، نتوانست فعاليت اخلاقى آنان را تعطيل كند، يا دامن تقواى آن‏ها را لكه‏دار نمايد، يا به نيروى توحيد و جان يكى شده با توحيد آنان چيره گردد!!

پس تراكم قواى غير متناهيه تا اندازه‏اى قابل تصديق است، اگر در شكستن ذرات و استخراج قوه‏هاى غير متناهيه، هنوز امتحان به عمل نيامده، در تحليل شخصيت اينان و آثار نفسياتشان تا اندازه‏اى رسيدگى شده و ديده شده كه از بنيه آنان، هم آزادى و هم ضبط نفس، هم روانى و هم حكومت بر نفس، هم شجاعت و هم قانون، هم محبت و هم ضلالت، هم لطف و هم دلسوزى، هم قهرمانى و رزم‏آورى، هم خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت كفر و هم خود باختن در برابر حقيقت و فضيلت به حد كامل سرشار توأماً بيرون مى‏ريزد.

پس نامتناهى بودن جان و روان يا انجماد قواى غير متناهيه را در جهان جان تصديق مى‏كنيم و براى توليد جو معنويت و بزرگ كردن خيال شنونده و عظمت روح خواننده، تاريخ و پيام اين مهين مردان، ما را كافى است.

در هر صورت آنچه مهم است در اين زمينه بدانى اين است كه اين همه صفت‏ و خصلت و اين همه بزرگى و عظمت و اين همه جلالت و معنويت از كانونى چون زهد، يعنى بى‏رغبتى كامل به آنچه نبايست رغبت داشت و رغبت كامل به معشوق حقيقى، يعنى حضرت ربّ العزه به دست مى‏آيد و حلاوت زهد براى زاهدان حقيقى در دنيا هم چون حلاوت نعمت‏هاى بهشت در قيامت براى بهشتيان است و چون اين حلاوت حاصل شود، زاهد پس از آن دنبال چه رود و دنبال كه رود.

زهد، ذروه انسانيت و مقام اعلاى آدميت و منبع تمام كمالات و ايجاد كننده تمام خصايل الهى در انسان است.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- الخرائج والجرائح: 1/ 183، باب 2.

(2)- بحار الأنوار: 44/ 224، باب 30، حديث 2؛ الأمالى، صدوق: 140، المجلس التاسع والعشرون، حديث 4.

 

 

(3)- رجال الكشى: 78، حديث 133؛ بحار الأنوار: 45/ 92، باب 37، حديث 33.

 

 

 مطالب فوق برگرفته شده از 

کتاب : عرفان اسلامی جلد هشتم

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه