آثار دو برداشت نادرست از قرآن کریم
یکی از خیانتهایی که به قرآن مجید شده است، تحمیل عقاید جبریون به برخی از آیات آن است. این گروه عقاید خود را با آیاتی پیرامون موضوعات هدایت و ضلالت توجیه میکردند. این خیانت از شروع حکومت بنیامیه صورت گرفت و در حکومت بنیعباس به اوج خود رسید. نتیجه این خیانت محروم شدن امت اسلام از ارزشهایی بود که از اختیار و ارادۀ انسان در راه مثبت به دست میآمد. به عبارت دیگر افراد، بیدینی و مرتکب شدن به گناه را، محصول جبر میدانستند و به همین خاطر خود را از تمامی آثار تقوا و عمل صالح، محروم میکردند.
خیانت دیگری که از قرن نوزدهم به بعد به قرآن مجید شد، تفسیر کردن آیات توسط مسائل طبیعی عالم ماده بود. این عقیده به ایران نیز راه پیدا کرد. برای نمونه ملائکه را به انرژیهای موجود در طبیعت که در جریانات عالم مادی اثرگذار هستند، تفسیر میکردند. نتیجۀ چنین تفکری تنزیل دادن قرآن کریم از هویت وحیانی به مطالب زمینی و مادی بود.
اختیار انسان در انجام گناه
شیعیان طبق آموزههای خود که مبتنی بر آیات قرآن و تعالیم اهلبیت: است، قائل به جبر نیستند، و خود را دارای اختیار و اراده می دانند. بعضی افراد اگرچه در ظاهر عقیدۀ به جبر ندارند ولی در بعضی موارد از عقیدۀ جبریون تبعیت میکنند. در قیامت هم این افراد، همان سخنان جبریون را به خداوند میزنند ولی پروردگار با اقامۀ حجتهایی آنان را محکوم میکند. یکی از این عقاید رایج باطل این است که میگویند: اینکه ما انواع گناهان جنسی را دچار میشویم بر عهدۀ خداوند است، زیرا اگر خداوند خواستار این بود که این گناهان را انجام ندهیم، ما را زیبا خلق نمیکرد. زیرا این زیبایی باعث جذب افراد میشود و همین امر باعث آلوده شدن به گناه میشود. بعضی افراد نیز محرومیتهای خود را مانند زشتی چهره باعث اجبار به انجام گناه میدانند، زیرا کسی به آنان توجه نمیکند. به وسیله قرآن مجید میتوان به چنین سخنان باطلی، پاسخهای بسیار زیبایی داد.
یکی از پاسخهای قرآن کریم به این افراد داستان حضرت یوسف (ع) است. زمانیکه برادران حضرت یوسف (ع) بعد از چندین سال او را شناختند، متعجب شدند. زیرا او را درون چاه انداخته بودند ولی او نه تنها زنده بود، بلکه عزیز مصر نیز شده بود. یوسف (ع) آنان را از تعجب خارج کرد و فرمود: ﴿مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين ﴾[1].
درست است که خداوند حضرت یوسف (ع) را به زیباترین چهره آفرید ولی ایشان چهرۀ زیبای خود را با شهوترانان و زورگویان غریزۀ جنسی معامله نکرد. چهارده سال در کاخ مصر نفس خود را کنترل و صبر پیشه کرد. چهرۀ زیبا، باعث ترقی ایشان شد تا اینکه از اعماق چاه به روی تخت عزیزی مصر نشست.
شخص دیگری که میتواند شاهد مثال این افراد بهانهجو باشد، بلال حبشی است. بلال فردی سیاه پوست بود که چهرهای زیبا نداشت. البته این ملاک مربوط به انسان است وگرنه رنگ پوست و زیبا بودن و نازیبا بودن چهره در نزد خداوند، هیچ ارزشی ندارد. ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَ شَيْ ءٍ خَلَقَه ﴾[2] زیرا خداوند با معیار خود همه چیز را زیبا و کامل آفریده است. چنین انسانی که با معیار مردم، زیبا نبود و موی مجعد داشت با نردبان عبودیت خداوند، خود را به مقامی رساند که ـ اکثر مفسیرین میگویند ـ شأن نزول این آیۀ قرآن ایشان هستند: ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ﴾[3]
حضرت امام صادق (ع) در این باره میفرماید: زنى زيبا را در قيامت مى آورند كه به خاطر زيبايى اش در فتنه و فساد افتاده است. پس براى معذور نشان دادن خود مى گويد: پروردگارا، مرا زيبا آفريدى و به خاطر زيباييم به انواع شهوات و گناهان دچار شدم. پس حضرت مريم (س) را مى آورند و مى گويند: تو زيباترى يا ایشان؟!. ما او را بسيار زيبا آفريديم ولى خود را حفظ كرد و در فتنه و فساد نيفتاد. و مردى زيبا را مى آورند كه به خاطر زيبايى اش به انواع مفاسد و گناهان آلوده شد، مى گويد: پروردگارا، مرا زيبا آفريدى تا جايى كه زيبايى ام مرا به آغوش زنان نامحرم كشاند. پس يوسف (ع) را مى آورند و مى گويند: تو زيباترى يا اين ایشان؟! ما او را بسيار زيبا آفريديم ولى خود را حفظ كرد و در فتنه و فساد نيفتاد. [4]
شرح حال لقمان نیز پاسخ دیگری به این افراد است. ایشان اصالتاً اهل سودان بود. سودانیها اکثراً سیاه چهره و موی مجعد دارند. این فرد با شاگردی نزد چهار هزار حکیم و دانشمند و پیغمبر ظرف حکمت الله شد. که در سوره لقمان میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَة﴾[5] و در سوره بقره میفرماید: ﴿وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا﴾[6]. ظرف وجود این انسان سیاه چهره، مهبط نزول حکمت الله شد.
پس انسان اگر راضی به خلقت حق باشد، چه با چهره زیبا یا نازیبا و اهل بندگی هم باشد، به مقام ﴿أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّه ﴾[7] میرسد.
اگر انسان قائل به جبر یا تفویض نباشد و راه قرآن و ائمه: را طی کند، به طور مسلم نتایج عظیمی از جانب خداوند برای او ثبت میشود. همۀ فیوضات الهی در این دنیا به انسان نمیرسد بلکه همانطور که در قرآن آمده، بسیاری از منازل و کرامات برای بعد از مرگ انسان است. طبق این عقیده در هر شرایط جسمی، مالی، اجتماعی و.. انسان از نظر عمل، آزاد است و عمل او به عهدۀ خود اوست. خداوند انسان را به خوبیها هدایت و از بدیها نهی میکند. بنابراین اعتقاد به جبر، اعتقاد باطلی است که انسان را از فیوضات الهی و ارزشها محروم میکند. این عقیده انسان را به کمالات نمیرسد و اباحهگری را برای انسان زیبا جلوه میدهد. به عبارت دیگر فطرت انسان را از بین میبرد. در روایتی از امام صادق (ع) در مورد پلیدی این افراد - همانطور که قبلاً بیان شد - آمده است که: «من زعم أن الله يجبر عباده على المعاصي أو يكلفهم ما لا يطيقون فلا تأكلوا ذبيحته و لا تقبلوا شهادته و لا تصلوا وراءه و لا تعطوه من الزكاة شيئا»[8]؛ اگر کسی گمان کند خداوند بندگان گنهکار را به گناه مجبور میکند یا تکلیف ما لایطاق مى نماید، از گوشت حیوانى که او ذبح مىکند نخورید، شهادتش را نپذیرید، پشت سرش نماز نخوانید و ( اگر فقیر شد) از زکات نیز چیزى به او ندهید .
عدم وجود شقاوت یا سعادت ابتدائی
طبق حدیث «الشقي شقي في بطن امه ، و السعيد سعيد في بطن امه» [9] در ذهن بعضی افراد این شبهه مطرح میشود که شقاوت انسان شقی، از ابتدای عمر او رقم زده شده است و نیز سعات انسان سعادتمند، از ابتدای عمر او رقم زده شده است. جبریون نیز به این روایت تمسک میجویند.
جواب شبهه این است که - طبق روایاتی که مطرح شد - این عقیده به طور کامل مردود است زیرا اگر جبر یا تفویض باشد، دیگر بعثت انبیاء، امر و نهی، عذاب و پاداش معنا پیدا نمیکند.
این روایت به چند صورت نقل شده است. بحث مهم این روایت دربارۀ مادر است. شقی در بطن آن، شقی است این بدین معنا نیست که خداوند او را شقی میآفریند. «فی بطن امه» یعنی بستر شقی شدن فرد، مادر است، یا بستر سعید شدن فرد، مادر است.
دقت در انتخاب همسر
برای فهم منظور واقعی این روایت، باید در ابتدا نکات مهمی مطرح شود. انسان باید در امر ازدواج دقت بسیاری انجام دهد و طبق هوی و هوس خود تصمیمگیری نکند. انتخابی که به خاطر غریزه جنسی باشد، نمیتوان آن را عشق نامید. کسانی که نام این حس را، عشق گذاشتهاند، به لغت عشق خیانت کردهاند. این هیجان غریزۀ جنسی که بعضی نام آن را عشق گذاشتهاند، عشق الهی و ملکوتی نیست که ماندگار شود. عشقهای ملکوتی ثابتاند. «انّ للحسين فى قلوب المؤمنين محبّةً مكنونة»[10]؛ پیامبر (ص) میفرماید: همانا برای امام حسین (ع) عشقی (گنجینهای) پنهان در دل مؤمنین است که جزء رموز پروردگار مهربان عالم است. این عشق هیچگاه از بین نمیرود بلکه مدام افزایش مییابد.
حدیثی که میتواند به فهم حدیث مورد بحث کمک کند، این حدیث پیامبر (ص) است که راهگشای عظیمی در امر ازدواج میکند: «إياكم و خضراء الدمن . قيل: يا رسول الله، و ما خضراء الدمن ؟ قال: المرأة الحسناء في منبت السوء»[11]
از سبزه رشد کرده در زباله (مزبله) پرهيز كنيد، پرسيدند: سبزه مزبله چیست؟ فرمودند: زن زيبارویى كه در خانواده اى بیدین و پست رشد کرده است.
یعنی دختری که در این خانۀ بیدین، ضعیف الایمان و اهل گناه شده است و خانوادۀ این دختر سرشت او را به این طریق جهت دادهاند. به بیان فرودسی:
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر زبار آورد
همان میوه تلخ بار آورد
روایتی از پیامبر (ص) نقل شده است که در آخرالزمان بعضی از زنها که ازدواج میکنند، اگر مار و عقرب به دنیا آورند، بهتر است از آن انسانی که به دنیا آورند.[12]
این مطالب حدیث را میتوان در آیات سوره نوح مشاهده کرد. حضرت نوح (ع) به آثار منفی خانواده بد اشاره میکند:
﴿وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً *إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا﴾[13]
نوح گفت: اى پروردگار من هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار كه اگر آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى بدكار و ناسپاس زاد و ولد نمى كنند.
چند برداشت از روایت «الشقي شقي في بطن امه»
حال بر طبق توضیحات مذکور باید گفت: «الشقي شقي في بطن امه»، یعنی مواظب باشید، همسری را انتخاب نکنید که فرزندتان تیره بخت شود؛ در این حدیث بیان نمیشود که بیدین شود. هیچ مجرای رحمتی به سوی فرد شقی بسته نیست. هر مشرک و فاسقی در صورتی که خودش عامل بستن تمام درهای فیوضات به روی خود نباشد، میتواند به مقامات عالی برسد. مجرای رحمت حق به سوی چنین افرادی باز است و افراد بسیاری از این قبیل بوده که خود را به مقامات بالا رساندهاند و در قرآن و روایات و تاریخ، مثالهای فراوانی بیان شده است.
حضرت آسیه، در دامن فرعونِ شقی بودند و زمانی که ایشان سعادتمند شدند، خداوند ایشان را الگوی تمام عاشقان سعادت، قرار داد. ﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين ﴾[14]؛ و خدا براى همۀ اهل ايمان [چه مردان و چه زنان ] همسر فرعون را مثل زده است هنگامى كه گفت: اى پروردگار من براى من نزد خودت خانه اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كردارش رهايى بخش و مرا از مردم ستمكار نجات ده .
نام فرعون ذکر شده است تا اگر زمانی نام شقی بر کسی نهاده شد (مانند همسر فرعونِ شقی)، شخص بیان نکند که چون نام شقی بر من القاء شده است، دیگر نمیتوانم خوب باشم. آسیه همسر کافرِ شقی بود ولی وقتی سخن حضرت موسی (ع) را شنید، حق را پذیرفت و فرعون را رد کرد.
علاوه بر این معنای دیگر روایت «الشقي شقي في بطن امه» با کمک روایت پیغمبر (ص) این است که با زن بیدین که در خانوادهای بیدین رشد کرده است، ازدواج نکنید. منظور این است که خودتان فرزندانتان را نابود نکنید پس به این معنا نیست که خداوند فرزند را نابود میکند و روایت به این صورت نیست که: «الشقی شقی فی بطن امه بإراده الله». منظور روایت این است که بستر شقاوت شقی ، وجود مادرش است. همچنین بستر آمادهسازی فرد سعادتمند، مادر اوست، مانند حر بن یزید. «أنت الحر كما سمتك أمك »[15]. در این معنا، هیچ جبری از روایت برداشت نمیشود زیرا که در روایت، بطن مادر عامل است، نه ارادۀ خداوند که جبر صورت گیرد.
معنای دیگر این روایت میتواند این باشد که وقتی فرزندی در رحم مادر است﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاس ﴾[16] - چه بعد از تولد شقی شود یا سعادتمند- خداوند عالم به این مولود است. در قرآن نیز به این مطلب اشاره شده که خداوند وضع آنچه در رحمهاست - از همۀ جهات - میداند﴿يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحام ﴾[17].در این معنا هیچ جبری از روایات برداشت نمیشود زیرا ارادهی خداوند در روایت مطرح نیست بلکه منظور این است که بطن مادر، عامل است.
پس طبق توضیحات ارائه شده، این روایت نمیتواند دستآویز جبریون باشد. چون در روایت، شقاوت و سعادتی که عامل آن خداوند باشد، برداشت نمیشود.
ردّ جبر و تفویض در کلام حضرت باقر (ع)
روایت دیگری که در رد جبر و تفویض میتوان از آن بهره برد، از حضرت باقر (ع) نقل شده است:
«في التوراة مكتوب مسطور يا موسى إني خلقتك و اصطفيتك و قويتك و أمرتك بطاعتي و نهيتك عن معصيتي فإن أطعتني أعنتك على طاعتي و إن عصيتني لم أعنك على معصيتي و لي المنة عليك في طاعتك و لي الحجة عليك في معصيتك» [18]
در تورات نوشته و ثبت شده، اى موسى تو را آفريدم و انتخاب كردم و نيرو دادم و به طاعتم فرا خواندم و تو را از عصيان نسبت به خود نهى نمودم، (از امر و نهی در این قسمت روایت، برداشت میشود که اعمال انسان جبری نیست. چون اگر خداوند عامل گناه یا طاعت بود، دیگر امر معنا پیدا نمیکرد) اگر مرا اطاعت كنى تو را بر طاعتم يارى ميدهم (دلیل یاری خداوند، مهربانی فراوان اوست)، اگر از من سرپيچى نمائى تو را بر معصيتم يارى نميدهم (قسمت مهم این روایت، همین قسمت است چون خداوند میفرماید در انجام معصیت کمکی نمیکند و این بنده است که معصیت انجام میدهد)، در طاعتم بر تو منت دارم و نسبت به معصيت از خواسته هايم بر ضد تو دليل و برهان دارم.
نکته قابل ملاحظه در این روایت انتخاب حضرت موسی (ع)است که انتخاب جبری نبوده است. در احوالات حضرت موسی (ع) آمده است: «أوحى الله عز و جل إلى موسى ع أن يا موسى أ تدري لم اصطفيتك بكلامي دون خلقي قال يا رب و لم ذاك قال فأوحى الله تبارك و تعالى إليه أن يا موسى إني قلبت عبادي ظهرا لبطن فلم أجد فيهم أحدا أذل لي نفسا منك يا موسى إنك إذا صليت وضعت خدك على التراب أو قال على الأرض.»[19]
خداوند به موسى فرمود: مى دانى چرا از ميان بندگانم تو را براى شنيدن كلامم به نحو مستقيم انتخاب كردم؟ عرضه داشت: نه. خطاب رسيد: به خاطر اين كه در عبادت و بندگى همانندت را نيافتم كه نسبت به من در نفس خود به اين اندازه با تواضع باشد. اى موسى! تو بنده اى هستى كه در پيشگاه من به وقت نماز صورت بر خاك مى گذاشتى.
پس نتیجهای که میتوان از این روایات گرفت این است که خداوند انسان را مجبور به کاری نکرده است. خلقت انسان امری جبری است اما انجام اعمال برای انسان، اختیاری است و برای خداوند فقط هدایتگری واجب است که هدایت کرده است. ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون ﴾[20]
گفتيم: همگى از آن [مرتبه و مقام ] فرود آييد؛ چون از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس كسانى كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.
[1]. یوسف (12) : 90 : بى ترديد هر كس پرهيزكارى كند و شكيبايى ورزد، [پاداش شايسته مى يابد]؛ زيرا خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.
[2]. سجده (32) : 7 : همان كسى كه آنچه را آفريد نيكو ساخت .
[3]. حجرات (49) : 13 : اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقيناً خدا دانا و آگاه است.
[4]. الکافی :8/228: «يؤتى بالمرأة الحسناء يوم القيامة التي قد افتتنت في حسنها، فتقول : يا رب ، حسنت خلقي حتى لقيت ما لقيت، فيجاء بمريم عليه السلام، فيقال: أنت أحسن أو هذه؟ قد حسناها فلم تفتتن، و يجاء بالرجل الحسن الذي قد افتتن في حسنه، فيقول: يا رب، حسنت خلقي حتى لقيت من النساء ما لقيت، فيجاء بيوسف عليه السلام، فيقال: أنت أحسن أو هذا؟ قد حسناه فلم يفتتن».
[5]. لقمان (31) : 12.
[6]. بقره (2) : 269.
[7]. حجرات (49) : 18.
[8]. بحار الأنوار:5/11.
[9]. تفسير نور الثقلين : 2/18.
[10]. الحق المبين فى معرفه المعصومين: 588.
[11]. الکافی :5/332.
[12]. غرر الحكم: 407، حديث 9356؛ «وَلَدُ السَّوْءِ يَهْدِمُ الشَّرَفَ وَ يَشِينُ السَّلَفَ؛ فرزند بد شرف را خراب ميكند، و پيشينيان خود را عيب ناك مى گرداند.»؛ غرر الحكم: 407، حديث 9357؛ «وَلَدُ السَّوْءِ يَعَرُّ [يعز] السَّلَفَ وَ يُفْسِدُ الْخَلَف؛ فرزند بد پدران و پيشينيان خود را آلوده مى كند، و بازماندگان فاسد مى گرداند.»
[13]. نوح (71) : 27-26.
[14]. تحریم (66) : 11.
[15]. بحارالأنوار: 45/14؛ وقعة الطف: 216
[16]. روم (30) : 30.
[17]. لقمان (31) : 34.
[18]. بحارالأنوار: 5/9؛ المحجة البيضاء: 1/221.
[19]. الکافی : 2/123؛ بحارالأنوار: 13/8.
[20]. بقره (2) : 38.
منبع : پایگاه عرفان