لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم _ شب 8 رمضان

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین. از آیات کتاب خدا صریحا استفاده می‌شود سر و سامان داشتن زندگی دنیا و آخرت انسان در گرو قلب سالم است. قیامت هم بیشترین مسئله مربوط به انسان قلبش است، عذاب را وقتی می‌گوید می‌گوید اَلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى اَلْأَفْئِدَةِ ﴿الهمزة، 7﴾، آتش مشرف به دل است، مشرف به قلب است، بهشت را می‌گوید، می‌گوید نزعنا من قلوبهم من غل، قلب پاک را وارد بهشت می‌کنند، پس باید به اندازه لازم به این عضو بپردازیم. مواظبش باشیم، دچار کفر نشویم، دچار شرک نشود، دچار حسد کینه، طمع، حرص، بخل، نشود. چون همه اینها بیماری است اگر این عضو بیمار شود همه اعضا را بیمار می‌کند، اعمال را، اخلاق را، قطعا فاسد می‌کند، و این بیماریها اگر بر او حاکم شود و درمان نشود آتش دوزخ در او اشراف پیدا می‌کند، تتبع علی الاعبئدة، اما وقتی پاک نگهش دارم، قلبی است آرام، با مهر، با محبت، با رقّت، با ایمان، با صدق، اعضا و جوارح را هم همه همان حالات را پیدا می‌کنند، انسان یک عمل صادقانه پیدا می‌کند، یک اخلاق صادقانه پیدا می‌کند می‌شود یک سرمایه‌دار سنگین الهی، هم در دنیا و هم در آخرت. در روایت بسیار مهمی که وعده دادم عرض بکنم، امشب به خواست خدا می‌گویم اما آیا همه موارد روایت فرصت می‌شود توضیح داده شود نمی‌دانم، روایت از رسول خداست، خیلی از کتابها هم نقل کردند، النور اذا دخل القلب انفصح له و انشرح، هنگامی که نور وارد دل شود دل به خاطر گل جمال آن نور و برای آن نور خودش را گسترده می‌کند، جا باز می‌کند، چون جای این نور نباید تنگ باشد، این یک خورشیدی است که محل مناسب خودش را می‌خواهد، می‌خواهد با تمام وجودش طلوع بکند، با تمام وجودش سود بدهد منفعت بدهد، خب این نور چیست؟ براساس دیگر روایات این نور نور ایمان به خدا و قیامت است. باور کردن خدا و قیامت، پیغمبر هم نمی‌گوید این نور را کسی دیگر وارد قلب شما می‌کند می‌گوید اذا دخل النور، وقتی شما قلبت را آماده کنی این نور آماده است برای ورود به قلب، جایش باید باز باشد. این آئینه را اگر کسی به طرف این نور بگیرد، منعکس می‌شود این نور در این آئینه، راه باور کردن خدا و قیامت خیلی راه آسانی است، فکر می‌خواهد، فهم قرآن می‌خواهد، فهم روایت می‌خواهد، هر کسی قرآن را در حد خودش فهمید و روایت را فهمید روایات اهل بیت را، یا با درس خواندن یا به محضر پیغمبر و امام مشرف شدن، یا در نبود آنها همنشینی با عالم ربانی، این نور وارد دل می‌شود، دل خودش را گسترده می‌کند برای این نور، یعنی این توان و این قدرت را پروردگار به قلب داده که تا این نور وارد شود یک افق عظیم گسترده‌ای برای طلوع این نور در اختیار این نور می‌گذارد. ایمان به پروردگار، به معاد، این نور نور محبت است، عشق به خدا به انبیا، به ائمه طاهرین، علیهم السلام. به اولیاء خدا. یک کسی بلند شد در حرف پیغمبر عرض کرد فما علامت ذلک، نشانه ورود این نور به قلب چیست؟ چقدر زیبا این نشانه‌ها بیان شده، چقدر این روایت حال دارد خود روایت نور دارد، التجافی ان دار الغرور، این نشانه اولش است، کنده بودن از مادیاتی که مانع حرکت انسان به سوی خداست، این یک نشانه‌اش است. پول دارد، مغازه هم دارد کار هم دارد، درآمد هم دارد ولی به همشان می‌گوید که من غلام شما هستم نه برده شما و نه زندانی و اسیر شما هستم، من شما را می‌خواهم برای اینکه کمک بشوم برای سفر الی الله، برای کاری دیگر نمی‌خواهم نه می‌خواهم میلیاردها تومان از شما اندوخته کنم، نه کشته مرده یک خانه پنج هزار متری در کامرانیه هستم، نه کشته مرده گرانترین لباس هستم که خودنمایی بکنم، فخر بفروشم، آقایی بفروشم، شما را فقط یار می‌خواهم برای یاری دادن به من برای رسیدن به محبوبم. بالاخره در دنیا چاره‌ای ندارم خانه و مغازه می‌خواهم، درآمد و خرید و فروش می‌خواهم، به من اجازه ندادند که بروم گوشه یک خانه در را به رویم ببندم و مردم بیایند بگویند عابد و زاهد است ثواب دارد کمکش بکنیم نه، به من گفتند دنبال سهم دنیایی‌ات برو، و لا تنس نصیبک من الدنیا، حتی به من گفتند یادت نرود که سهمت را از دنیا برداری، بر هم می‌دارم به امر محبوبم، اما به فرشم، به خانه‌ام، به مغازم به پولم به همه، می‌گویم شما را برای کمک برای حرکت کردن به سوی جمال ازل و ابد می‌خواهم، من دنبال لقاء زیبای مطلق هستم، اسیر نیستم. این یک علامت. التجافی ان دار الغرور، و التزود لسکن القبور، یک علامت دیگر این نور وقتی وارد دل می‌شود این است که انسان هر روز با چشمش می‌بیند دارند مرده می‌برند قبرستان، هر روز می‌بیند افراد بزرگی بزرگ دنیایی، یا بزرگ معنوی، وکیلی، وزیری،رئیسی مرجع تقلیدی می‌میرند و می‌برند در خاکشان می‌کنند با دیگران هم هیچی فرقی برایشان نمی‌گذارند، سکنی یعنی محل اقامت و منزل اقامت، یک علامتش این است که این نور این نور ایمان، این نور باور قیامت، این نور محبت به خدا، این نور محبت به ائمه و انبیا و اولیا و پاکان، که همین نور را هم با کمک آنها گرفته کمکش می‌دهد برای بعد از زندگی این چهل پنجاه ساله، شصت هفتاد ساله که زندگی برزخی است و برزخ هم عالمی است که در قرآن به آن صریحا اشاره شده است، وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿المؤمنون‏، 100﴾، در سوره غافر هم به برزخ اشاره شده است، خبرهای زیادی هم از زمان پیغمبر تا حالا نه به طور گسترده، برای نمونه که من بیدار شوم، من بفهمم اولیاء خدا از برزخ خودشان به زنده‌ها دادند، یا زنده‌های پاک‌طینتی در عالم رویا از برزخ پاکان خبر گرفتند یا چشم‌دارها برزخ را دیدند و به ما خبر دادند. یا به آنها اجازه دادند بیایند خبر زندگی برزخی را به ما بدهند، یا به یکی اجازه دادند که لایق بوده در عالم رویا برزخ خوبان را ببیند، یا به یکی اجازه دادند با چشم سر برزخ پاکان را مشاهده کند. خبرها هم همه با آیات قرآن و روایات هماهنگ است اینهایی که من در کتابها دیدم، خداوند لطف داشته به من از کتابهای قرن سوم تا کتابهایی که الان می‌نویسند را تقریبا در حد وقتم من مطالعه کردم. یک علامت این نور این است که اینها برای اثاثیه و ابزار زندگی در برزخ در فعالیت هستند، می‌گویند یک خانه ما در دنیاست که بعد از شصت هفتاد سال باید تحویل ورثه بدهیم یا با یک زلزله می‌ریزد یا یک سیل می‌خورد و می‌برد یا یک آتش‌سوزی خاکسترش می‌کند، چون بیدار این حرفها هستند اسیر مال و ثروت و خانه و اثاث خانه نیستند چون بیدارند به کل اینها می‌گویند ما شما را برای یاری دادن به خودمان برای رسیدن به لقاء خدا می‌خواهیم، فکر نکنید زیاد بشوید نقاشی شوید، آینه‌کاری شوید خوشگل شوید می‌توانید دل ما را ببرید و ما را عاشق خودتان کنید و ما را اسیر بکنید ما را غفلت بهمان بدهید، نه اولا با شما با قناعت و بدون اسراف و بدون افراط زندگی می‌کنیم و در زندگی کردن هم شما را هدف نداریم شما را یار انتخاب کردیم، نعم العون الدنیا علی الآخرة پیغمبر می‌کند خوب یاری دنیا برای یاری دادن به ما برای آباد شدن آخرتمان است، خوب یاری است. اما خوب یاری است برای آنهایی که نور دارند. یا از برزخ خوبان خبری دارند، یا خوبانی در عالم رویا از برزخ خبر گرفتند، یا خوبانی چشمشان را باز کردند و برزخ را دیدند. چه داستان‌های زیبایی هم در این زمینه نقل شده. فکر هم نکنید که این حرفها باید به تایید علوم شیمی و فیزیک و دندانسازی و چشم‌پزشکی و هسته‌ای و انرژی‌های جهان و اینها هماهنگ با اینها باید باشد، اینها اصلا در حد رد و قبول این حرفها نیستند فیزیک چه ربطی به عالم معنا دارد، شیمی چه ربطی به عالم معنا دارد، چشم‌پزشکی چه ربطی به عالم معنا دارد، روانکاوی چه ربطی به عالم معنا دارد، ریاضی چه ربطی به عالم معنا دارد، اینها بر عهده وحی و انبیاء خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام است، قاعده قبول و رد اینها علوم مادی نیست، علوم مادی برای خودش محترم است و اصلا اجازه ندارند عالمان این علوم که آن علوم را وارد این صحنه کنند و به آن علوم بگویند باورت می‌شود که ما هم باور بکنیم؟ اگر باورت نمی‌شود ما هم باور نکنیم اصلا چه ربطی به این علوم دارد؟ تمام ارزش شما به این است که این حرفها را از طریق قرآن و نبوت پیغمبر و امامت امامان قبول کردید این ایمان است، این نور است، این ارزش است، این حقیقت است، این علوم هم قدیمی می‌شود هم دائما در معرض تغییر و تحول است، اما این حرفهای انبیا و خدا و ائمه نه کهنه می‌شود نه در معرض تحول است، مرگ هست قطعا، برزخ هست قطعا قیامت هست یقینا، حساب و کتاب هست یقینا، اصلا ملاک رد و قبول این حرفها علوم مادی نیست علوم مادی روی سر ما، کارهای خوبی هم برای ما کرده اتوبان ساخته، ساختمان صد طبقه ساخته، دندانپزشکی مدرن آورده، چشم‌پزشکی مدرن آورده، الاغ و قاطر و اسب را جمع کرده و قطار و ماشین و هواپیما آورده، خب دستش درد نکند. اما حوزه معنویت و حوزه قرآن و حوزه وحی و حوزه توحید و حوزه معاد و حوزه چگونه مردن، و حوزه برزخ، و جریاناتی که در اینها اتفاق می‌افتد اصلا ربطی به این علوم ندارد، که یکی بیاید بگوید دنیا آقا دیگر دنیای علم است، دنیای انرژی هسته‌ای است، دنیای کشف ستارگان است، دنیای این حرفها نیست چرا قاطی می‌کنید؟ کی گفته این حرفها میزان حق بودن یا باطل بودن مسائل الهی و معنوی است، کی گفته؟ هر کسی هم گفته دیوانه بوده، عقل درست و حسابی نداشته. پاسکال یکی از مهمترین ریاضیدانان جهان است فرانسوی هم هست، این از روی پلی روی رودخانه پاریس آن وقت هنوز ماشین نبود با درشکه دو اسبه داشت رد می‌شد، دو تا اسبها رم کردند درشکه را بالا و پایین کردند درشکه و اسبها از بالای پل با پاسکال افتادند در رودخانه، پاسکال نجات پیدا کرد، چهل سالش بود استاد مهمترین دانشگاه‌های فرانسه بود، استاد ریاضی بود، کله ریاضی بود، بعد از اینکه از رودخانه نجات پیدا کرد عزلت گرفت، گفتند چرا همه چیزت تغییر کرده؟ گفت برای اینکه نشستم با ریاضی که دیگر حرف در آن نیست، ریاضی قابل تغییر نیست، دو دو تا چهار میلیاردها سال پیش دو دو تا چهار تا بوده، میلیاردها سال بعد هم دو دو تا چهارتاست من نشستم دقیقا محاسبه ریاضی کردم که در این تصادف باید قطعا و صددرصد مرده باشم نمردم، کی من را نجات داد؟ خودم که خودم را نجات ندادم آب هم که داشت من را می‌خورد، درشکه دو اسبه که با من کله شد آمد در رودخانه، آنجا من فهمیدم عالم کلیددار و صاحب و کارگردان دارد از حالا به بعد می‌خواهم بروم سراغ او، به آن علوم چه ربطی دارد دخالت در این حقایق بکند. الان اگر یک غربی را امشب بیاورند اینجا، پرفسور استاد دانشگاه است، یک نگاهی به شماها بکند، یک نگاهی به ساعت بکند، یک نگاهی به منبر بکند، یک نگاهی به حرفها بکند، یک نگاهی وقت دعا و مناجات که رسید در آن تاریکی به جلسه بکند با هیچ قانون علمی‌اش می‌بیند وفق نمی‌دهد این یک عالم دیگر است، این یک حرف دیگر است، این یک داستان دیگر است یا می‌نشیند می‌پرسد یعنی چی؟ خب بهش حالی می‌کنیم خدا را، قیامت را، وحی را، دلیل هم برایش می‌آوریم یا قبول می‌کند یا نه، اما با دانشش نمی‌تواند دخالت در وضع شما بکند، بگوید چون با قواعد علم من کار شما در این نیمه شب گریه شما عدم استراحت شما یک ساعت گوش دادن شما به یک نفر وفق نمی‌دهد پس کل آن باطل است، اصلا دانش مادی همچنین حوزه‌ای را ندارد. کسی هم بخواهد دخالتش بدهد این طرف اشتباه می‌کند. کاملا اشتباه می‌کند. آن وقت از همه مهمتر گیرندگی این نور است که شماها را به قوی‌ترین صورت نگه‌تان داشته، این جاذبه خیلی عجیب است، دیوانه‌کننده است. من کاری به واجبات ندارم، اما شما را به خدا قسم با توجه به دهه‌های عاشوراهایی که با هم بودیم دیدید وضع دهه عاشورای صبح را، دیگر امشب یکی بیاید تک تک شما را از آخر مجلس تا منی که اینجا نشستم صدا بزند بگوید همین الان نقد هزار میلیارد دلار نو بهت می‌دهم نقد، هزار میلیارد، به من قول قطعی بده از الان رابطه دلت را با ابی عبدالله قیچی کنی، می‌کنید؟ این نور اینقدر جاذبه دارد. چند سال است ماهواره‌ها دارند بیداد می‌کنند شما چرا ماهواره‌ای نشدید؟ این نور نمی‌گذارد، چرا شما روزه‌هایتان را نمی‌خورید؟ این نور نمی‌گذارد، چرا بی‌نماز نمی‌شوید این نور نمی‌گذارد، چرا ماه رمضان را عاشقانه بغل گرفتید این نور نمی‌گذارد. آقا این نور عجیب است، ساخته‌های این نور هم عجیب هستند، البته ما که این نور را داریم همه ما از آدم گرفته تا مومنین الان درست است تفاوت داریم بعضی‌هایمان لامپ صد هستیم، بعضی‌ها دویست هستیم، بعضی‌ها پانصد هستیم، بعضی‌ها یک ستاره هستیم بعضی‌ها قمر هستیم بعضی‌ها خورشید هستیم، تفاوت داریم اما همه سر یک سفره نشستیم، بالاتر این سفره انبیاء نشستند پیغمبر نشسته، صدیقه کبری نشسته، یک خرده پایین‌تر اولیاء خدا بعد هم ما نشستیم ولی همه سر یک سفره، نه ما آنها را رها می‌کنیم و نه آنها حاضرند ما را رها کنند، به امام هشتم گفت در اصول کافی است گفت یابن الرسول الله من را دعا می‌کنید؟ امام چهره‌اش درهم رفت گفت مگر من چی گفتم عصبانی شدید؟ فرمود کل شماها پیش ما هستید چطور دعایتان نمی‌کنیم. شما که برابر ما هستید ما یادمان می‌رود شما را، شما پیش ما هستید چرا می‌گویی آقا ما را دعا می‌کنی؟ دیگر اینجوری حرف نزن. بعد از سه روز که از سفر آمد در این کوچه‌های خاکی مدینه و هوای گرم، رسول خدا برگشت گفت اشم رائحة رحمان من طرف الیمن، بوی خدا از یمن می‌آید، گفتند یک شترسوار آمده بود ببیند شما را نبودی، گفت مادرم به من گفته نصف روز مدینه بمان من طاقت فراق تو را ندارم نصف روز ماند رفت، یمن کجا مدینه کجا، الان عالم ملکوت کجا تهران کجا، الان اگر پرده را بلند کنند صدیقه کبری، علی علیه السلام، حضرت مجتبی ابی عبدالله پرده را بلند کنند به خدا قسم می‌گویند از تهران از این مجلس بوی خدا می‌آید، نمی‌دانید این نور چی کار می‌کند، اینها که جنس مردانشان است، روایت دارد وجود مبارک امام زمان می‌فرماید شیعیان من فرج من را می‌خواهید؟ نگفته دعای ندبه نگفته قرآن، نگفته توسل، نگفته ذکر، در آن روایت می‌گوید فرج من را می‌خواهید؟ خدا را به عمه‌ام زینب قسم بدهید، این سازندگی این نور است. و تزود لسکن القبور و التاحب لیوم النشور، یک علامت این نور این است که انسان را وادار می‌کند آخرت‌ساز خوبی بشود، خدایا آمدیم اما قدم قوی نداشتیم مثل اولیاء بیاییم، به قول مادرهایمان تاتی تاتی آمدیم، در این چند ساله عمرمان آمدیم گاهی، نه همیشه، نه زیاد، یک دو قدمی به عقب برگشتیم، دوباره آمدیم، مهم این است که در این حرکت آرام در این حرکتی که گاهی با یک گناه، دو تا گناه دو قدم عقب ماندیم دلمان به تو خوش است، دلگرم به کرم تو هستیم، دلگرم به آقائی تو هستیم، خیلی برایمان لذت دارد که امشب فهمیدیم جاذبه این نور اینقدر زیاد است که در این دنیایی که دریای فساد است ما را رها نکردی، تخت سینه‌مان نزدی بگویی برو گمشو، دوستمان داری. می‌خواهی ما را، ما هم تو را می‌خواهیم. امشب دو سه کلمه با تو حرف می‌زنیم فردا شب زنده بمانیم یک ساعت با تو حرف می‌زنیم، اما امشب دو سه کلمه مقدمتا حرف می‌زنیم.
برچسب ها :