جلسه شانزدهم _ شب 17 رمضان
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
اگر کسی خدا را بخواهد، پروردگار مهربان عالم ده راه هدایت یا به عبارت دیگر ده نور وارد قلب او میکند. خواستن خدا میوه معرفت به اوست، چیزی که برای انسان مجهول است نه میخواهد و نه نمیخواهد، خواستن و نخواستنی برای مجهول در کار نیست، الان ما از میلیاردها شیء و عنصر و حقیقت خبر نداریم، قلبمان نسبت به این میلیاردها شیءای که خبر نداریم در خواستن و نخواستن مساوی است نه میخواهد و نه نمیخواهد.
قلب زمانی حالت خواستن بهش دست میدهد یا نخواستن که انسان چیزی را بشناسد، بهش آگاه بشود، معرفت پیدا بکند، وقتی که بشناسد دو جهت دارد، یا به خاطر سود وجود شناخته شده مایل به او میشود میخواهد، یا به خاطر اینکه حس میکند برایش ضرر دارد کاری به کلی وجود او ندارد که در کارگاه عالم چه جایگاهی دارد، برای خودش احساس خطر میکند، وقتی میشناسد منبع خطر را نفرت پیدا میکند نمیخواهد.
شما عقرب را میخواهی؟ نه، چون میدانی اگر وارد حریم زندگیات شود میزندت نفرت داری، کاری هم به این نداری که عقرب در این عالم خلقت چه جایگاهی دارد برای خودش جایگاه خاصی دارد بیهوده هم آفریده نشده، من نمیخواهم وارد حریم من شود که شب خواب باشم بیاید کنار من من تکان بخورم، او هم بترسد به این خاطر نمیخواهمش، بیلحاظ جایگاهش در عالم خلقت. هر کاری هم بکنم دوستش داشته باشم دوستیاش برایم نمیآید. نفرت دارم، مار هم همینطور، شما مار را دوست داری همه میگویند نه، نه اینکه دوست نداریم از قیافهاش هم میترسیم، چون میدانند آن هم اگر وارد حریم من شود بزند گاهی به دکتر نرسیده من میمیرم و میکشد. اما حالا گلی که شناختیم، گل رز است، گل اطلسی است، گل مریم است، گل گلابگیری است، دوست دارید این گل را؟ کسی از زیبایی بدش نمیآید، اصلا زیبایی عالم نفرت قلبی نیست، زیباست، زینت میدهد زندگی را، آدم دوستش دارد، به غذاهای پاک خوشمزه علاقه دارید همه میگویند علاقه داریم، چون منفعت دارد، البته در اینجا در ارزیابی نباید به اشتباه بیفتم، خیلیها به اشتباه افتادند ما نیفتیم، مشروب را دوست دارد، حالا یکی دوست دارد برای اینکه در فروشش سود خوبی گیرش میآید، یک ظاهری را میبیند از مشروب وگرنه پوستش را بزند کنار داخلش عذاب الهی است، حالا آنهایی که ظاهربین هستند این اشتباه را دارند دوست دارد میگوید میفروشم پول خوبی گیرم میآید، ربا را دوست دارم چون یک تلفن است و یک میز، ماهی صد میلیون گیرم میآید، کار بدنی هم نمیکنم.
یا ارتباط با ن امحرم را دوست دارد که یقه پاره میکند دنبالش میدود ولی در ارزیابی اشتباه کرده فکر میکند مشروب ربا، یا برای یک جوان دختر نامحرم، برای یک دختر جوان نامحرم، منفعت دارد. اینجا نباید ما در ارزیابی خودمان تنها حبس شویم، این کار درستی نیست، بله اگر ما عقل کل بودیم تمام دریافتهایمان درست بود مشکلی نبود، اما هم طبق سخنان الهیون عالم هم طبق اثاث خلقتمان عقل ما جزئی است، یعنی نورافکنی نیست که تما م زوایای حیات ما را تا آخرت به ما نشان بدهد که در این امتداد زمان چی به نفعت است و چی به ضررت است؟ عقل ما عقل جزئی است. لذا از نظر اخلاقی انسانی، شرعی، درست نیست که ما حبس در ارزیابیهای شخصی شویم، اگر شویم آنوقت مشروب عامل جهنم زنای عامل جهنم، ربای عالم جهنم را برای خودمان بامنفعت میدانیم، این همه که دارند دنبال این کارها میروند در ارزیابیشان خودشان به این نتیجه رسیدند که منفعت است، در حالی که اینطور نیست.
آن وجود مقدسی که کارها را برای ما ارزیابی میکند یا به ما کمک میدهد ما ارزیابی درست بکنیم، همه چیز را با دیدنش تا بینهایت برای ما ارزیابی میکند، که اینجا برای ما منفعت داشته باشد دم مردن منفعت داشته باشد، در برزخ منفعت داشته باشد قیامت منفعت داشته باشد، اشتباه نکنیم یک چیزی را فکر کنیم برای ما سودمند است هم ضرر دنیایی دارد هم مرگی هم برزخی، و هم آخرتی.
برگردم به اول حرف، آنچه که برای ما منفعت دارد حالا یا برای خودم با دلیل با برهان، با علم، با تجربه تاریخ بشر، ثابت شده منفعت دارد، محبت من را جلب میکند، من دوستش دارم، آنچه که برایم ثابت است ضرر دارد خب دوستش ندارم نمیخواهم حالا صد میلیون دویست میلیون دو میلیارد ده میلیارد یکی امشب نقد بیاورد و یک کاسه و قدح زهر هم بیاورد و به ما بگوید این ده میلیارد را بگیر و این کاسه زهر را بخور میگویم نمیخواهم، چرا نمیخواهی؟ چون میدانی برایت ضرر دارد و میکشدت.
آن منابعی که انسان درک میکند ضرر دارد نمیخواهد دوست ندارد، منابعی که میفهمد و عالم به نفعش میشود دوست دارد هم وارد زندگیاش میکند هم تا آخر عمرش بیخستگی دنبالش میرود. مقدمه روشن است؟ حالا میرویم سراغ آن مطلب ریشهای، که پروردگار میفرماید هر کسی من را بخواهد نمیگوید هر کسی را من بخواهم جایش را عوض نکنید در ذهنتان، میگوید هر بندهای هر عبدی، هر مردی، هر زنی من را بخواهد یا معصوم میگوید هر کسی خدا را بخواهد، پروردگار عالم به خاطر ارزش این خواستن ده نور وارد قلبش میکند، حالا ارزیابی کنید این ده تا نور با ما در دنیا در وقت مرگ، در برزخ، در قیامت چه میکند یک کارش این است که ما در هیچ کدام از این موارد به تاریکی نمیخوریم، به حجاب بین خود و خدا نمیخوریم، این حجاب بنا به تحقیقات کمنظیرترین شخصیتهای شیعه از عذاب دوزخ برای انسان دردآورتر است. بنا به تحقیقات بزرگترین چهرههای شیعه، که واقعا در حد خودشان حقایق را هضم کردند.
حالا من فارسی و عربی این کتاب را هم آدرس بدهم کتاب سنگینی است میترسم حوصلهتان نگیرد یک صفحه را بخوانید به نام اسرار الآیات، چهارصد سال پیش نوشته شده، ترجمه هم شده اما ترجمه خیلی هماهنگ با متن عربی نشده، که از آن ترجمه آدم لذت ببرد ترجمه این نوع کتابها باید یک ترجمهای باشد که دل آدم را ببرد خشک نباشد، شما گلستان سعدی را ببینید هفتصد سال است در جریان است، خشک نیست، زیباست، تو دل برو است همین صفحه اول گلستان را که باز میکنید منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است، و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است، چون برمیآید مفرّح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است، بر هر نعمتی شکری واجب، اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور، از دست و زبان که برآید کاز عهده شکرش به درآید، بنده همان به که ز تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد، ورنه سزاوار خداوندیاش، کس نتواند که به جا آورد.
من این را کلاس ششم ابتدایی حفظ کردم البته دنبالهاش هم حفظ هستم، این یک انشای زیبا و پرمایه، با همراهی قرآن، با همراه بودن با روایت، با همراه بودن با طبیعت وجود انسان، با همراه بودن با شعر زیبا، ترجمه شده این کتاب، خشک است، انشای خوبی ندارد، نتوانسته حقایق این کتاب را در قالب فارسی بریزد ولی ترجمه شده زحمت کشیده، آن آقایی که ترجمه کرده است.
اسرار الآیات، خیلی کتاب علمی بالایی است، یکی از کتابهایی که من با آن مانوس هستم همین کتاب است، میآید میگوید که عذاب طبق قرآن کریم دو نوع عذاب است، یک عذاب عذابی است که در هفت طبقه دوزخ است، یا هفت درجه دوزخ، حالا هفت طبقه معنیاش این نیست که مثل آپارتمانهای هفت طبقه جهنم روی هم است نه هفت درجه عذاب دارد و هر جای جهنم به تناسب مجرمین مربوط به آن عذاب است، هیچ وقت یک عرقخور بینماز بیروزه ایرانی یا عرب را خدا قیامت نمیبرد بغل دست شمر، میبرد جهنم اما جهنمش اگر توبه نکند با شمر از اینجا تا آنور عالم غیب فرق میکند، یا هیچ وقت یک رباخوری که در قرآن میگوید باید برود دوزخ نمیبرد پیش فرعون یا یزید یا معاویه، فرق میکند عذابها، به تناسب گناه، حالا عذاب شمر به قول محتشم که در آن دوازده بندش در آخرین شعرهایش میگوید ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند، یک باره بر جریده رحمت قلم زنند، این فرق میکند با عذاب دیگران.
دارد موسی ابن عمران وقتی هارون برادرش از دنیا رفت گفت خدایا برادر من را بیامرز، خطاب رسید نه تنها برادرت آمرزش هر کسی را د ر این عالم میخواهی بخواه قبول میکنم الا آمرزش قاتل حسین، آن یکی را اصلا قبول نمیکنم. درجات دوزخ را میگویند هفت طبقه این یک عذاب است که آتش است و اینهایی که در قرآن است من حالا آن مقداری که یادم بیاید برایتان میگویم آتش گرزهای سنگین آتشین به کله اهل جهنم میزنند، با ورود به جهنم ساق پا به پشت ران میچسبد به زانو میآیند جهنمیها دیگر نمیتوانند بلند شوند، چرک و خون جوشان است چون جهنمیها لحظه به لحظه تشنه میشوند در آن گرما از این چرک و خونها میریزند در حلقشان، آب جوش است هوای دودآلود غلیظ تاریک است و اینکه جهنمیها که در جهنم نشستند قرآن میگوید مس گداخته شده را دائم از بالای سرشان میریزند رویشان، آنوقت ایشان تحلیل میکند میگوید یک عذاب هم که ما نمیتوانیم منکرش شویم در قرآن است، انهم یومئذ، یومئذ یعنی قیامت، یومئذ یعنی اذا قامت القیامة، حالا خدا خلاصه کرده این جمله را کرده یومئذ، كَلاّٰ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿المطففين، 15﴾ اینها قیامت نسبت به پروردگارشان در حجاب هستند، یعنی در یک ظلمت متراکمی که هیچ چیز از فیوضات خدا به اینها نمیرسد، اینها هم چون گیرندگیاش را ندارند در دنیا این گیرندگیها را همه را نابود کردند نمیگیرند. میگوید این عذاب حجاب که حالا من هر چی فکر میکنم این محجوب را چطوری برایتان معنی بکنم، نهایتا این است که به اینها فرض بکنید علنا که اینطور است گفته میشود برو نه تو بنده من هستی نه من خدای تو، بریده میشود. حجاب ظلمانی، این عذاب عذاب دل است، آن عذاب جهنم عذاب بدن است، فرق میکند. ما سرمان یک وقت درد میگیرد میگوییم عذاب میکشیم یک وقت هم دچار فراق یک محبوب میشویم هی گریه میکنیم آدم بزرگ گریه میکند آقا چه شده است؟ میگوید چه میدانی چه دردی روی دلم است، آدم داغدیده درد میکشد ولی دردش با سردرد و دلدرد و پادرد و زانودرد فرق میکند، فرق میکند.
یکی داشت بیدین میمرد همه نقل کردند همه آنهایی که این حرفها را نقل میکنند، رفتند پیغمبر را آوردند بالای سرشان واقعا رسول خدا دید بیدین دارد میرود، فرمودند پدر و مادر دارد؟ گفتند پدر ندارد مادر دارد فرمودند مادرش را بگویید بیاید، از این راضی شو، پیغمبر دارد میگوید از این راضی شو، گفت من نمیتوانم راضی شوم فرمود چرا؟ گفت دلم سوخته، دلم، این عذاب حجاب برای دل است، عذاب هفت طبقه جهنم برای بدن است بدن کجا دل کجا، برادرانم دل شعور دارد، پوست و استخوان و گوشت فقط میسوزد نمیفهمد برای چی دارد میسوزد، دل وقتی در دوزخ از عذاب حجاب میسوزد میفهمد که این پنجاه شصت ساله را ای کاش با خدا بودم عجب باختی دادم، برای از دست دادن خدا دارد میسوزد خدا هم دیگر به دست نمیآید اگر به دست میآمد که به جهنمیها میگفت تاریخ میدهم کل شما هزار سال بعد خاموش میکنم درمیآورم و میشورم و از سیاه و سوختگی درمیآورم و زیبایی بهتان میدهم و بروید در بهشت، باز اگر این وعده را به جهنمیها بدهد یک خرده راحتترند، اما فیها عذاب مقیم، عذاب پایدار است، دائمی است، میدانند تا ابد دیگر خدا را نمیتوانند به دست بیاورند خدا را در دنیا از دست دادند به قیمت همین زنا و ربا و آدمکشی و بمباران و بچه در یمن کشتن و غزه را نابود کردن، برای چندرغاز پول، مثلا این خلبانهایی که چهار ماه است دارند یمن زن و بچه و مرد میکشند در مسجدها دم افطار مسجد را با بمب خراب میکنند میکشند، آل سعود به اینها چقدر حقوق میدهد؟ خب همان حقوق اداره نظامیشان اضافه نمیدهد، مرد با یک هیجانی وارد بارگاه ابن زیاد شد گفت تا رکاب اسبم را طلا بچین گفت برای چی؟ گفت برای اینکه رفتم کسی را کربلا کشتم تیر زدم دست بریدم که از نظر مادر، پدر، جد، عمو، دایی از تمام مردم عالم بالاتر بوده، گفت تو که میفهمیدی بالاتر است غلط کردی کشتی بیندازید بیرون مردک بی شعور را، فهمیدی بالاتر بوده برای چی کشتی؟ میارزد برادران و خواهران به قیمت به دست آوردن دراهم معدودة ما خدا را از دست بدهیم و بهشت را.
یوسف را چند فروختند کاروانیان، یک بار فروختند، آن هم کاروانی که از چاه درآورد دو بار نفروختند، هولزده بودند میترسیدند مبادا مالکی داشته باشد، خانوادهای، صاحبی آوردند مصر، در بازار بردهفروشان قرآن میگوید وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرٰاهِمَ مَعْدُودَةٍ ﴿يوسف، 20﴾ به مال اندکی که این مال اندک در اهم معدودة، درهمها به ده تا انگشت نمیرسید، گفت آقا بده هفت هشت ریال بده بردار برو شر را بکن.
خب کاروان احمق بیشعور اگر معرفت داشتی که این پسر یعقوب است پدرش پیغمبر است جدش اسحاق است، و پدر جدش ابراهیم خلیل الرحمان است، و این پاکدامنترین انسان آن روزگار است، اصلا میفروختی حالا هر قیمتی هم بهت میدادند، دسته دسته مردم در همین مملکت دارند خدا و بهشت و انبیا و ائمه و قرآن و ماه رمضان را به یک شکم و به یک غریزه جنسی و دراهم معدودة مال حرام یا رشوه یا تقلب، یا ربا میفروشند. خدا و انبیا و ائمه و قرآن میفروشند که دو سه دقیقه لذت کنار یک نامحرم و نامشروعی را ببرند. چه معاملهای؟
چه خبر است دنیا، چه خبر است در جامعه، اصلا آدم ماتش میبرد مثلا شما ارزش خدا را حساب کن و اوامرش را، ارزش انبیا را حساب کن و اوامرش را، ارزش ائمه را حساب بکنید و اوامرشان را، به یک زن به یک دختر در خانوادهتان میگویید خدا با ارزشش انبیا و ائمه با ارزششان گفتند رو و مو و زیباییهای گردن و گردنبند و گوشواره را به نامحرم نشان نده، میگوید دوست دارم یعنی به یک ذره مو کل ارزشها را میفروشند. حالا دختر زن اگر یک سلمانی زن کل مویت را تیغ بزند بگذارند در ترازو چقدر میارزد؟ اصلا کی میخرد؟ مگر موهایی که تیغ زدند یا سلمانی مردانه یا زنانه میریزند در سطل زباله تو ببین خدا و انبیا و ائمه و خواستههایشان را به این که میخواهی مو و رویت را همه ببینند فروختی، بِئْسَمَا اِشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ ﴿البقرة، 90﴾ چه بد فروشی کردند، قرآن میگوید چقدر بد است فقط خدا بدیاش را میداند ما چه میدانیم. مگر ما میتوانیم بفهمیم چقدر بد است؟ فقط میبینیم قرآن میگوید بئس ما اشترو انفسهم بد است این معاملهای که کردند که خود را به یک ذره مو، به یک ذره پول در به یک ذره شکم، به یک ذره شهوت در برابر خدا و انبیا و ائمه و قرآن فروختند.
خب ما هم آدم هستیم، سی سال است چهل سال است داریم خودمان را به خدا میفروشیم، إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ ﴿التوبة، 111﴾ بنده من بیا خودم بخرمت، خودت را به مو میفروشی چی کار؟ خودت را به یک غریزه جنسی کثیف میفروشی چی کار که یک ذره این غریزه از بدنت میزند بیرون باید بروی حمام کل بدنت را آب بکشی چون همش نجس میشوی غسل باید بکنی، خب به چی داری خودت را میفروشی؟ فروشنده هستی خب بیا خودت را به من بفروش، من که خیلی با قیمت سنگین میخرم تو را، میخرم. یک بار گفتم این را در دهه عاشورا، جایش هم همانجاست، حالا بحث به این نقطه نورانی لطیف رسید بگویم، گوسفند را، گاو و زن و بچه و داماد و عروس و منطقه کشاورزی و کنار آب روان به همشان گفت هر چی دارم برای شما، گفت از من هم راضی باشید خانم از من راضی باش پسرها دخترها دامادها از من راضی باشید، من میخواهم بروم یک جا آنجا شما هیچ کدامتان نمیآیید با من زندگی کنید فقط حقتان را گذشت بکنید، فردای قیامت خدا نگوید حق زنت پایمال شد، حق بچهات گفتند تو اینقدر خوب هستی که ما هر چی حق داری که به ما به عهده تو داریم به تو بخشیدیم، یک دانه چادر بیابانی برداشت آمد در منطقه نینوا چادر زد بیست سال آنجا بود، هر کسی آمد رفت یا میشناخت یا نمیشناخت میگفت بابا زندگیات را رها کردی آمدی اینجا چی کار، اینجا که غیر از آفتاب سوزان و خاک و با این آب چیزی نیست، گفت من شنیدم ببینید فقط شنیدم نمیدانم خودم نمیدانم، من شنیدم عزیزترین مخلوق خدا در عاشورا اینجا شهید میشود، من آمدم که مبادا شهادت کنار او از من فوت بشود چون زمانش را نمیدانم، من میمانم تا محبوبم بیاید من کنارش شهید شوم، من خودم را با حسین معامله کردم من وقف کردم خودم را، این وقف را که نمیشود عوض کرد. شما میتوانید این مسجد را بفروشید؟ وقف که فروخته نمیشود. ماند، تا روز دوم محرم که ابی عبدالله پیاده شد بعد از بیست سال تازه یک نفس راحتی کشید، گفت همش مضطرب بودیم بیست سال، که انجام میشود نمیشود، بابا اگر فروشنده هستی عالیترین مشتری را داری، برگردیم باز به خط اول سخنرانی کسی که خدا را بخواهد، خدا خواستن چگونه است؟ به این است که بشناسم، وقتی بشناسم که تمام منافع من در دنیا وقت مرگ و برزخ و قیامت از او جریان پیدا میکند خب میخواهم ولی عقرب را نمیخواهم، مار را نمیخواهم، گراز و خوک را نمیخواهم چون سود ندارد برایم هیچی ضرر هم دارد، ربا را نمیخواهم چون در کنار او فهمیدم ربا و زنا آتش است، چی آتش است خب چیزی که برایم ضرر دارد و باور کردم نمیخواهم، اما آنی که فهمیدم و شناختم برایم منفعت دارد خب خیلی میخواهم.
کسی میگفت این گریه بر ابی عبدالله برای چیه؟ خب هزار و چهارصد سال پیش شهید شده شما چهتان است؟ گفتم ما کاری به زمان نداریم صحیحترین و بهترین روایات ما به ما گفتند گریه بر او برای شما سه تا منفعت دارد چون شناختیم گریه منفعت دارد دوست داریم گریه بکنیم نمیتوانی ببینی چشمت کور طوری نیست ما را نبین. ناراحت میشوی نبین، مگر مجبور هستی ما را نگاه بکنی داریم گریه میکنیم؟ گفتم به زمان کار ندارد شما اشتباهتان روی زمان است که هزار و پانصد سال پیش یکی کربلا شهید شده شما چه خبرتان است بعد از پانزده قرن؟ گفتم برای اینکه به ما ثابت شده ما هر چی منفعت واقعی برایمان دارد بله دوستش داریم دل بهش میدهیم لذت هم میبریم در حالی که داریم زار زار گریه میکنیم لذت هم میبریم، تخلیه هم میشویم، سبک هم میشویم، نمیخواهی؟ به جهنم که نمیخواهی ما میخواهیم چون ما میشناسیم، به ما گفتند این گریه از دلش سه چیز برایتان درمیآید، رحمت خدا، آمرزش خدا، شفاعت پیغمبر زهرا امیر المومنین، خب دوست داریم چون برایمان منفعت دارد. سود دارد.