لطفا منتظر باشید

جلسه بیست و یکم _ شب 22 رمضان

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کسی که خدا را بخواهد، خداوند به مزد این خواستن ده نور در قلب او که چراغ‌دان خود پروردگار است تجلی می‌دهد، روشن می‌کند، با این ده نور همه فکر و عمل و اخلاق و روش و منش انسان مثبت می‌شود، در برابر گناهان هم ضد ضربه می‌شود، مقاومت پیدا می‌کند و به قول خارجی‌ها واکسینه می‌شود، گناه هجوم می‌کند ولی این نیروی پرقدرت معنوی گناه را دفع می‌دهد.

خواستن خدا محصول معرفت به خداست، منبع معرفت قرآن کریم است دعاهاست، روایات و اخبار توحیدیه است، با جملات اول دعای کمیل انسان خدا را می‌شناسد، با بخشی از مطالب دعای عرفه و دعای ابوحمزه انسان خدا را می‌شناسد، با آیات بیان‌کننده صفات الهی انسان خدا را می‌شناسد، به همه هم نگفتند بیست سال برو زانو بزن تحصیل علم کن تا بشناسی، به یک عده‌ای که تحصیل علم کردند در صورت توبه وظیفه کرده که خدا را به مردم بشناسانند راحت هم بشناسانند از دلایل  فلسفی و حکمی و دلایل پیچیده هم گفتند بپرهیزید، اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ ﴿النحل‏، 125﴾ این حکمت غیر از حکمت و فلسفه بیرون است این حکمت آیات قرآن مجید است، پنج جلسه، ده جلسه به عالم ربانی پاک باتقوا برای آدم صحبت بکند آدم خداشناس می‌شود.

یک روایتی را دیدم درباره یک مسأله ظاهر عالم از رسول خدا که اهل دل اینقدر زیبا این روایت را تاویل به مسئله معنوی کردند که انسان می‌بیند اصل روایت تاویلش است رسول خدا می‌فرماید اغتنموا برد الربیع فانه یعمل بابدانکم کما یعملوا باشجارکم بهار را و هوای بهاری را غنیمت بدانید، هوای بهار با بدن شما کاری می‌کند که با درختانتان می‌کند، درخت‌های خشک بی‌ریخت بی‌برگ و بار زمستانی را هوای بهار لباس سبز می‌پوشاند، شکوفه‌های سفید و صورتی بر آنها نمایان می‌کند میوه‌دارشان می‌کند، سایه‌دارشان می‌کند، طبیعت را زیبا می‌کند، آراسته می‌کند، و اجتنبوا برد الخریف از باد پاییز کنار بکشید فانه یعمل بابدانکم کما یعمل باشجارکم، باد پاییز برگها را زرد می‌کند همه را می‌ریزد، درخت‌ها را لخت می‌کند و بی‌ریخت می‌کند.

اولین باری که روایت را در کتاب یک محقق قرن ششم دیدم دیدم که  ایشان می‌گوید که پیغمبر مهم‌ترین گوینده در این عالم بوده، نباید گفتارش به این سادگی باشد، کی از باد بهار فرار می‌کند که حالا پیغمبر سفارش بکند باد بهار را غنیمت بدانید، کی از باد پاییز خوشش می‌آید که حالا پیغمبر می‌گوید خودت را کنار بکش، می‌گوید باید این انسانی که در علم و عقل نظیر نداشته از این گفتارش یک نظر دیگر داشته باشد، و آن نظر این است که از نسیم زبان آگاهان و بیداران و اولیاء الهی وقتی وزید غنیمت بشمارید این وزش را چون این وزش وزش ملکوتی است، وزش روحی است، وزش معنوی است، این وزش دزد گردن‌کلفتی مثل فضیل را تبدیل به یک  عالم عارف می‌کند، دزد خطرناک بیابان بصره را تبدیل به یکی از اولیا الهی می‌کند، این نسیم یعنی نسیم علم، یعنی نسیم معرفت، اما از زبان بدان اجتناب بکنید که حرفهایشان قاتل عقلتان است قاتل دینتان است، قاتل اخلاقتان است، قاتل اعمالتان است، قاتل خوبی‌تان است تمام برگ و بار درخت انسانیت را می‌ریزد از وجود شما می‌گوید این است منظور کلام پیغمبر.

بنابراین اگر آدم پنج جلسه ده جلسه، بحث توحید را آن هم توحید قرآن و دعا و روایات را از یک آدم الهی بشنود، می‌شود عارف به پروردگار بعد از عرفان به پروردگار می‌شود خداخواه، می‌شود عاشق پروردگار  که دیگر می‌خواهد دائما کنار خدا بماند و دستش را از طرف او برنگرداند به جای دیگر دراز بکند. از این نفس‌ها بوده همیشه الان هم هست از این نفس‌ها نمی‌شود زمین پروردگار از حجت خالی باشد این امکان ندارد همیشه حجت خدا بر بندگانش تمام است.

یک دهان‌های دارد در بین بندگانش که اینها کارهای مهمی صورت می‌دهند، اینها دلهای مرده را زنده می‌کنند، قلبهای از کار افتاده را برمی‌گردانند، عقل‌های معطل را راه می‌اندازند، خب وقتی آدم خداشناس شد، خداخواه هم می‌شود، چون نمی‌شود انسان زیبایی بی‌نهایت را بشناسد و نخواهد، این شناختن با خواستن حقیقت وصل به حق است، آن شناختن واقعی، آنی که می‌شناسد می‌خواهد آنی هم که می‌خواهد بلند می‌شود دنبال شناخته شده راه می‌افتد به هر جا هم می‌خواهد برسد ، برایش مهم نیست که در راه خواستن معشوق مالش، جانش، اولادش، هزینه شوند، می‌خواهد خواهان دنبال خواسته شده راه می‌افتد.

خب وقتی خدا را بخواهد یک نوری که به قلبش می‌تاباند نور هدایت است، یک نگاهی با همدیگر به کتاب خدا می‌اندازیم ببینیم درباره این نور هدایت پروردگار عالم چی می‌گوید، حدود هشت نه تا آیه است البته آیه در این زمینه زیاد است من هشت نه تا را انتخاب کردم، هر چند تایش را برسم برایتان بگویم، یک هدایت خدا هدایت مادی است، این برای همه است، کاری به قلب ندارد، لطفی دارد به بندگانش، تعهدی به قول ما دارد خودش تعهد کرده نسبت به بندگانش عمل می‌کند، می‌خواهد بندگانش خوب باشند می‌خواهد بد باشند درست باشند، نادرست باشند، یک هدایتش هدایت مادی است، در این زمینه دو تا آیه برایتان بخوانم وَ أَلْقىٰ فِي اَلْأَرْضِ رَوٰاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهٰاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ  ﴿النحل‏، 15﴾.

من آمدم برای اینکه شما راه‌های مقاصدتان را پیدا بکنید، سرگردان نشوید، گم نشوید، آمدم در گرده زمین کوههای برافراشته قرار دادم، ان تمید بکم، این کوهها کارشان این است که زمین را از دچار شدن به زلزله مرتب حفظ بکنند، چون اگر زمین دائما زلزله داشته باشد نظام زندگی موجودات زنده را به هم می‌ریزد، یک جا زلزله می‌آید زمین فرو می‌آید، یک جا زلزله می‌آید نباید در آن ناحیه آب خیلی فراوان بزند بیرون بیرون می‌زند، زلزله می‌آید تپه‌ها را جابجا  می‌کند، زلزله سخت می‌آید سونامی ایجاد می‌کند، من با این کوهها زمین را زیر پایتان آرام نگه داشتم که وقتی دارید حرکت می‌کنید مقصدتان را گم نکنید، چون اگر زلزله‌های خطرناک دائمی باشد جاده‌هایتان را همه را خراب می‌کند شما جایی را پیدا نمی‌کنید، و انهارا در کره زمین نهرهای زیادی را قرار دادم که برایتان روشن شده این نهر از شمال جنوب اروپا آبش حرکت می‌کند به شمال روسیه می‌رسد، این را می‌دانید پیدا کردید، حالا کشتی می‌اندازید در این نهر که می‌تواند کشتی در آن حرکت بکند با بار، راحت می‌آیید از بغل بیست تا کشور که این  نهر از آنجاها رد می‌شود رد شوید، هر جا می‌خواهید بارتان را خالی می‌کنید می‌فروشید دوباره بار می‌کنید دوباره از نحر برمی‌گردید  به طرف مقصد خودتان و سبلا از میان دل کوهستان‌ها، از میان تپه‌ها، ماهورها جاده درست کردم لعلکم تهتدون یک نوع هدایت است این هدایت مادی است.

در آیه دیگر می‌گوید و علامات در کره زمین یک  نشانه‌هایی هست که هر نشانه‌ای ویژه یک جایی است، ویژه یک مملکتی است، ویژه یک کویری است، ویژه یک بیابانی است، ویژه یک صحرایی است شما با این نشانه‌ها و در شب تاریک وَ عَلاٰمٰاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ  ﴿النحل‏، 16﴾ با ستاره‌ها مقصدها را پیدا می‌کنید که شمال کجاست، جنوب کجاست، با ستاره‌ها صبح را پیدا می‌کنید، با ستاره‌ها چهار جهت را پیدا می‌کنید، با ستاره‌ها قبله را پیدا می‌کنید، ستاره‌ها علاوه بر اینکه در عالم برای خودشان جایگاه ویژه‌ای دارند برای هدایت شما هم به مقاصد کار می‌کنند.

به این خاطر است که علم نجوم از هزاران سال قبل مورد توجه بشر بوده، این هدایت هدایت مادی است، اما یک هدایت هم دارد هدایت معنوی که خیر دنیا و آخرت ما را این هدایت معنوی تامین می‌کند بدون این هدایت ما راه بهشت را صددرصد گم می‌کنیم می‌افتیم در جاده جهنم صددرصد.

این هدایت‌ها را هم بر عهده سه نفر گذاشته که ما را هدایت کنند نفر اول خودش است، نفر دوم پیغمبر است، سوم قرآن است کریم است، و اما خودش، و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم، صراط مستقیم خودش معماری برای خودش است، ترسیمش برای خودش است، طرح و نقشه‌اش برای خودش است، صراط مستقیم شما همین امشب خانه تشریف بردید یک چند لحظه قران را باز کنید آیه صد و پنجاه و دو و یا سه و چهار و پنج سوره مبارکه انعام، در این دو تا آیه پنجاه و سه و پنجاه و چهار نه مسئله اقتصادی، عملی، اخلاقی، فکری را مطرح کرده در آیه سومش بعد از این نه مسئله می‌گوید وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ ﴿الأنعام‏، 153﴾، شما را هدایت می‌کند به صراط مستقیم وَ اَللّٰهُ يَهْدِي مَنْ يَشٰاءُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ  ﴿النور، 46﴾.

هر کسی خدا را بخواهد مزدش این است که خدا هدایتش کند به صراط مستقیم. شما همان دو سه تا آیه را در زندگی هر چی را کم دارید عمل بکنید پر کنید شما می‌شوید در صراط مستقیم، پایان صراط مستقیم خودش است، بهشتش است، رضایتش است، لقائش است سفر در این صراط مستقیم هم زمانش خیلی کم است چهل، پنجاه، بیست و پنج، هجده، گاهی آدم سه سال در صراط مستقیم هست بعد عمرش تمام می‌شود می‌میرد، گاهی هجده سالگی می‌رود بهشت یکی بیست و پنج سالگی می‌میرد ده سال در صراط مستقیم بوده خانم‌ها هم به تناسب تکلیف خودشان، یکی هم شصت سال در صراط مستقیم بوده خب چهل و پنج سال جاده را طی کرده خستگی هم ندارد طی این جاده مگر ما این بیست و یک روز از پیمودن جاده روزه خسته شدیم؟ مگر ما از دو احیا خسته شدیم؟ مگر ما از کربلا رفتن با ماشین خسته شدیم، مگر ما از چندرغاز پول دادن در راه خدا خسته شدیم؟ مگر ما از دو رکعت  نماز خسته شدیم؟ مگر ما از این گریه کردن‌ها خسته شدیم صراط مستقیم چه خستگی دارد؟ فشاری ندارد صراط کج خستگی دارد، کمرشکن است، گم شدن دارد مار و عقرب دارد دزد دارد ترس دارد اضطراب دارد، ناامنی دارد، آبروریزی دارد، اما صراط مستقیم این چیزها را ندارد. خستگی هم ندارد.

من تا حالا در این عمر پنجاه سال منبر برنخوردم کسی بیاید به من بگوید که آقا ما را معالجه کن من بهش بگویم چت است؟ بگوید از عبادت خسته شدم  از خدا خسته شدم از دین خسته شدم از امام حسین خسته شدم، از گریه خسته شدم، اما برعکس در این پنجاه ساله آمار که من نگرفتم خیلی آمدند گفتند آقا از گناه خسته شدیم، از دروغ خسته شدیم، از غیبت خسته شدیم، از رابطه با نامحرم خسته شدیم، همه این گناهان را گفتند برایم، چی کار بکنیم؟ خب آقا جاده‌ای که خستگی برایت آورده برگرد بیا در صراط الهی آنجا نشاط می‌آورد، شادی می‌اورد آنجا لذت می‌آورد اگر لذت ترک لذت بدانی دیگر لذت نفس لذت نخوانی، اگر بدانی.

یادم نیست من فکر می‌کنم این داستان را اوائل انقلاب در یکی از مجالسم گفتم شاید خیلی از آنهایی که  مستمع آن جلسه بودند مردند نیستند خیلی داستان عجیبی است، خستگی ندارد راه خدا، وقتی که خانم شاهرخ‌میرزا پسر امیر تیمور، که پادشاه آرامی بود علم‌دوست بود برخلاف پدر خبیثش بود، خانمش گوهرشاد خانم از سمرقند به خاطر عشق به حضرت رضا آمد مشهد زیارت، به ذهن این خانم افتاد کنار حرم حضرت رضا یک مسجد درست کند، یکی از بابرکت‌ترین مسجدهای کره زمین این مسجدگوهرشاد است، از بابرکت‌ترین، هفتصد سال است در این مسجد اینقدر طلبه درس خوانده اینقدر مرجع تقلید درست شده، اینقدر دلسوخته درست شده، اینقدر دعا کمیل در این مسجد خوانده شده، خیلی مسجد با برکتی است، هر سه وقت هم در این مسجد نماز پر است، زمستان و تابستان.

به متراژ این زمین گفت خانه‌ها را بخرید، زور هم به کسی نگیرید، قیمت هم قیمت خوب بدهید، اگر یک کسی اینجا خانه‌اش را فروخت بتواند بزرگتر از این را آنورتر بخرد خانه‌ها همه خریده شد به معمار گفت نقشه بکش نقشه همین بود که الان هست بسیار نقشه عالی است پسندید، بعد گفت از هر کجا می‌خواهید گچ بیاورید خاک بیاورید آن وقت که آهن نبود الوار بیاورید، آجر بیاورید سنگ بیاورید، کاشی بیاورید، تمام مسیرهای منتهی به مسجد را صد متر صد متر دویست متر دویست متر سطل آب کاه یونجه، جو، پر کنید این حیوان‌هایی که بارشان می‌کنید برای مسجد مصالح می‌آورند اینها تشنه نکشند گرسنگی نکشند، با بار که دارند می‌آیند تشنه شدند آب باشد، جو باشد، یونجه باشد، کاه باشد، احدی هم حق ندارد به یک دانه از این مرکب‌های بارکش سیخونک بزند ما می‌خواهیم مسجد بسازیم، مردم بیایند عبادت یک حیوان نباید آزار ببیند، گاهی چه فکرهای خوبی پیدا می‌شود؟ این فکرها هم در صراط مستقیم پیدا می‌شود.

شروع شد مسجد، شبستان‌ها آماده شد ایوان‌ها چهارتایش آماده شد، به طرف حرم حضرت رضا هم یک ایوان، حالا می‌خواهند گنبد مسجد را بزنند، همین گنبد را عوض نکردند طرحش را کاشی‌هایش عوض شده ولی ساختمانش نه، یک روزی آمد برای بازدید مسجد، هوا باد داشت، زن هم جوان و زیبا، باد اتفاقی چادرش را یک خرده  کنار زد یک دانه از این عمله‌ها که بالا داشت کار می‌کرد دید عاشقش شد تمام، دو سه روز بعد عمله مریض شد، العشق مرض سودایی یزید بالفکر و الخیال و لا یزول الا بسفر و الوصال، این عشق‌ها بیماری است، سالم‌ترین عشق عشق به پروردگار است، آن عشق مرض است، آدم را می‌اندازد این عشق آدم را بلند می‌کند.

آمار می‌دادند به ایشان کارگرها را، آمار را نگاه کرد دید یک کارگر ده پانزده روز است مریض است خوب هم نشده، خودش است و مادرش کس دیگر را ندارد، هر چی مادر می‌گفت مادر چه شده است می‌گفت یک چیزیم هست نمی‌توانم بگویم بالاخره به مادرش گفت، گفت من عاشق گوهرشاد خانم شدم، گفت پسر جان این شوهر دارد شوهرش شاه است، اصلا بفهمند دو تایی‌مان را می‌کشند، گوهرشاد خانم گفت که آدرس این عمله را بگیرید من بروم دیدنش، بروم مثلا برنجی، خرمایی پولی قندی شکری ببریم برایش، آمد کنار بستر این جوان، گفت چه شده پسرم؟ گفت مریض هستم دارم می‌میرم، همه فکرم به هم ریخته شب و روز ندارم، مادر بالاخره  مادر است مادر مادر است گفت خانم بیماری‌اش را من دو سه روز است فهمیدم عاشق شماست دلش می‌خواهد شما زنش شوید، گفت عیبی ندارد این را زودتر به من بگو، من از شوهرم جدا  می‌شدم برای نجات جان یک انسان می‌آمدم به پسر تو شوهر می‌کردم گفت پسرجان عیبی ندارد، من به تو قول می‌دهم به تو شوهر کنم، اما مهریه‌ام را اول می‌گیرم، خب حالا یک مهریه میلیونی است دیگر زن شاه که دیگر مهریه‌اش چهارده سکه و پنج تا سکه و یک شاخه نبات نیست، حتما یک چهارم مملکت مهریه‌اش است، کله گنده‌های صندلی‌دار به این حرفها قانع نیستند، من دخترم را با چهارده تا سکه؟ سن دختر من بیست و هفت سال است من مطابق سال میلادی مسیح سکه می‌خواهم، دو هزار و پانزده تا، هزار و سیصد و نود و چهار تا، مگر سی چهل کیلو گوشت چقدر می‌ارزد؟

روح این دختر را که نمی‌خواهی بفروشی بدنش را می‌خواهی بفروشی، گوشت کیلو چند؟ که دو هزار و پانزده سکه بهار آزادی دیوانه ننه دیوانه، پدر دیوانه دختر دیوانه ضد اسلام، ضد دین، ضد اخلاق، گفت مهریه‌ام را اول می‌گیرم، عمله که دیگر در مرض سکته است حالا بشنود چقدر سکته است دیگر خیالش راحت بود میمیرد، گفت  خانم مهریه‌تان چقدر است؟ گفت چهل شبانه روز در محراب این مسجدی که هنوز نماز خوانده نشده بروی نماز بخوانی چهل شبانه‌روز، گفت بگو چهارصد شبانه‌روز من می‌روم می‌خوانم من دیگر دارم خوب می‌شوم گفت خیلی خب از امشب برو شروع  کن.

سحرگه رهرویی در سرزمینی چنین گفت این معما با قرینی، که ای صوفی شراب آنگه شود صاف، که در شیشه بماند اربعینی، انگور را که می‌اندازند در چهل روز شراب می‌شود هم نجس می‌شود انگور هم خوشه‌ها هم خود شیشه، بعد از چهل روز که سرکه می‌شود هم شیشه پاک است هم خوشه و هم سرکه. چهل روز تمام شد، دفتردارش را فرستاد گفت برو به عمله بگو ما حاضر هستیم آمد زانو زد و گفت مشتی خانم آماده است که طلاق بگیرد با او ازدواج کنی گفت برو سلام به خانم برسان بگو کسی که وصل به خدا شده لذت خدا را چشیده لذت تو برایش هیچ ارزشی ندارد، این راه خستگی ندارد، گناه خستگی دارد. وگرنه عشق‌بازی با خدا چه  خستگی دارد؟ تازه بیماری‌های آدم خوب می‌شود اضطراب‌های فکری آدم جمع می‌شود، پریشانی از بین می‌رود، بی‌سر و سامانی از بین می‌رود. این است راه خدا.

والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم، من را که بخواهی خودم دستت را می‌گیرم می‌گذارمت در صراط مستقیم خسته هم نمی‌شوی، کی به هم می‌رسیم بنده من؟ بهشت، آخر جاده بهشت است. وای که دینداری چه لذتی دارد، دینداری چه آرامشی به آدم می‌دهد به به. همین دیشب را که بودیم با هم چه لذتی بردیم، چقدر لذت بردیم.

 

برچسب ها :