لطفا منتظر باشید

جلسه بیست و سوم_شب 24 رمضان

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

مسائل قلب چه مسائل مثبت و چه منفی که دخیل در هر دو خود انسان  است، یا ما قلب را به سوی سلامت می‌کشانیم، البته با مایه‌هایی که خداوند و نبوت و امامت در اختیار ما گذاشتند. یا نه قلب را به سوی فساد می‌بریم، با تسلیم شدن به خواسته‌های نامشروع که در درون خودمان خودش را نشان می‌دهد یا با دعوت شیاطین بیرونی و از همشان خبیث‌تر رفیق بد، معاشر بد.

قرآن از این رفیق بد و معاشر بد تعبیر به شیطان کرده است، در سوره مبارکه فرقان کلمه شیطان اصل لغتش سه حرفی است، شطن یعنی منبع زیان و ضرر، یعنی یک موجودی که هیچ سودی برای شما ندارد، هیچ منفعتی ندارد، کارش ضربه زدن است، ضرر زدن است، زخم می‌زند و بدترین زخمش این است که قیامت هیچی را گردن نمی‌گیرد، یعنی کاملا در صحرای محشر به تمام مریدانش می‌گوید به من چه، إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي ﴿إبراهيم‏، 22﴾ آیه بیست و دوم سوره ابراهیم است، وَ مٰا كٰانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ، اصلا زورم به شما  نمی‌رسید که شما را به گناه بکشانم راست هم می‌گوید همچنین سلطه‌ای خدا به او در بندگانش نداده، می‌گوید من فقط شما را به انواع گناهان دعوت کردم و شما هم جواب دادید همین من هیچ باری را از شما به دوش نمی‌گیرم و در این صحرا را نه شما می‌توانید من را از عذاب نجات بدهید و نه من می‌توانم شما را نجات بدهم هر دو ظالم هستیم و ا مروز هم ظالم یک دانه یاور و کمک ندارد. وَ مٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ أَنْصٰارٍ  ﴿آل‏عمران‏، 192﴾.

چقدر باید قیامت دل آدم بسوزد که دشمن هیچی گناهان آدم را به گردن نگیرد و بگوید به من چه و خدا هم به من چه او را قبول بکند، چون دارد می‌گوید من اصلا قدرت سلب اختیار شما را نداشتم که شما را بالاجبار وارد گناه بکنم، دعوت کردم با اختیار خودتان قبول کردید با اختیار خودتان هم به اجرا گذاشتید به من چه. اما آن طرف انبیا و اولیا الهی نمی‌گویند به من چه که شما متدین شدید، به ما چه که شما آدم خوبی شدید خودتان می‌دانید و خدا این را نمی‌گویند، خداوند متعال به تمام انبیا و  ائمه و اولیا و قرآن و عالمان ربانی اینی که در روایات است عالمان واجد شرایط اجازه شفاعت می‌دهد، می‌گوید اینها تربیت‌شده‌های شما هستند اینها به حرف شما گوش دادند تنها نگذارید  هر جا می‌روید با خودتان بردارید ببرید اما شیطان تنها می‌گذارد افراد را و می‌گوید به من چه، و بعد هم می‌گوید وَ مٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ أَنْصٰارٍ، یک نفر نیست به شما کمک بدهد یعنی خود من هم که شما را دعوت به گناه  کردم قدرت کمک کردن به شما را ندارم.

ولی آن‌طرف شما مردم مومن در قیامت هم یاری مثل خدا دارید، هم یاری مثل پیغمبر دارید هم یارانی مثل ائمه دارید، هم یارانی مثل عالمان ربانی دارید که آنها نمی‌توانند بی‌تفاوت نسبت به شما باشند نمی‌توانند یعنی از دستشان برنمی‌آید بی‌تفاوت باشند، همینجوری که در دنیا دلسوز بودند آنجا هم دلسوزند همان دل را دارند دیگر دلشان که قیامت عوض نمی‌شود. این صلاح و فساد قلب به دست ماست که ما چه خوراکی بهش بدهیم، یک وقت ما می‌آییم حقایق الهیه را، حقایق ملکوتیه را اخلاق حسنه را، واقعیات قرآن رادر کام دل و در دهان دل می‌ریزیم، خب این به شکل همان حقایق بار می‌آید، قیافه برایش درست می‌شود، شکل می‌گیرد. یک وقت هم مایه‌های نجس آن‌طرفی‌ها را در حلقش می‌ریزیم خب شکل همانها را می‌گیرد. صورت همانها را می‌گیرد.

در بیش از ده شب قبل شنیدید امیر المومنین می‌فرماید اینها الصورة صورة انسان قیافه قیافه آدمیزاد است و قلب قلب حیوان دل دل آدمی نیست، از بس که مواد نجس به کام این دل ریختند قیافه اصلی خلقتش را عوض کردند و به شکل حیوان شده. و القلب قلب حیوان. چند شب است می‌خواهم یکی دو سه تا آیه بخوانم غیر از آیاتی که تا شب پنج‌شنبه مطرح کردم آنها هنوز مانده و یک روایت خیلی پر قیمت آن چند تا آیه را امشب برایتان بخوانم اگر خداوند عنایت کند، چون بدون لطف او یک نفس هم نمی‌شود کشید یک کلمه حرف هم نمی‌شود زد.

البته آیه شریفه یک نشانه بسیار مهمی برای قلب بیان می‌کند و سه چهار مورد اخلاق و عمل از صاحبان آن قلب بیان می‌کند، خیلی آیات باحالی است، خیلی. انما المومنون، یعنی غیر از این نیست، انما یعنی غیر از این نیست همین است، دیگر حرف دومی ندارد إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ إِذٰا ذُكِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ذکر در لغت عرب یک وقتی مفصل بحثش را گفتم به معنی سخن گفتن هم هست، ذکر یعنی حرف زدن یک معنی‌اش هم به معنی یاد است، یاد پدرم افتادم، یاد همکلاسی قدیمم افتادم، اما اینجا در آیه شریفه به نظر می‌رسد به معنای سخن باشد، چون با وجلت بیشتر جور است، مومنان،   فرقی نمی‌کند مرد و زن آیاتی که ما می‌خوانیم کلی است هم شامل مردهاست هم شامل خانم‌هاست، چون در آنها هم از زمان آدم تا الان آدم  کارکرده زیاد است، انسان‌های والا، باکرامت، زیاد است کم نیستند. همه جا هم هستند که وجودشان برای دیگر خانم‌ها حجت است، حسود نیستند، بخیل نیستند، متکبر نیستند، اعلی حضرت شوهرشان نیستند، ظالم نیستند، اخلاق حسنه دارند، اخلاق کریمانه دارند، با شوهر با بچه‌ها، با داماد، با عروس فقط اهل وصلند نه اهل قطع، آدم‌های بردباری هستند آدم‌های سنگین و باوقاری هستند برخلاف بعضی از دخترها و زنها که جلف هستند خیلی شدید و افراطی غرب‌زده هستند، پوکند، پوچند، اعلی حضرت شوهرشان هستند، بی‌دین‌کننده خانواده هستند، بی‌دین‌کننده داماد و عروس هستند آدم‌های پوک و شیطانی هستند که شوهر زلیخا به یوسف در دربار مصر گفت یوسف اعرض ان هذا، چشم بپوش از این زن این زن درست نیست، خوب نیست، مقصر است، نفهم است، اعرض ان هذا، معلوم شده مقصر هم اوست درگیر نشو. ولی خانم‌هایی هم هستند واقعا فوق‌العاده هستند.

من یادم است هشت نه ساله بودم تقریبا تا بیست و یک سال شدم بیشتر نه چهارده پانزده سال مادر پدرم در یک خانه‌ای زندگی می‌کرد که آن زمان منطقه برق نداشت با این چراغ‌های قدیمی اولا خواندن قرآنش هر شب ترک نمی‌شد، شبهای جمعه چند تا سوره را حتما باید می‌خواند و هر شب نیمه شب تقریبا یک ما که بچه بودیم خب خواب بودیم شاید  ده بار من از خواب تا نماز صبح از صدای گریه و ناله و انابه و فریاد او در پیشگاه خدا بیدار می‌شدم، ده بار بیدار می‌شدم. با اینکه سنش هم از هفتاد گذشته بود گاهی که دست من را می‌گرفت ببرد روضه از در خانه که درمی‌آمد روضه ته یک کوچه که روبروی خانه‌اش بود یک مسجد بود بعدازظهرها روضه بود آنجا شب جلسه بود، خیلی با محبت به من می‌گفت مادر بلند شو برویم روضه از در خانه که درمی‌آمدیم مسجد ته کوچه پیدا بود یک خانم هفتاد و دو سه ساله، خیلی هم روگرفته، تا می‌دید یک مرد از ته کوچه از روبرو دارد می‌آید حالا مرد هم قیافه‌هایشان را من یادم است هشتاد سال نود سال، آنجا سن‌ها خیلی بالا بود آنوقت من نمی‌فهمیدم دارد چه کار می‌کند رویش را می‌کرد به دیوار اینقدر می‌ایستاد تا آن مرد بیاید رد شود بعد حرکت می‌کرد، خب اینها مومنان پیشگاه حق هستند، مرد و زن در این زمینه‌ها فرقی نمی‌کنند، چقدر من خاطره‌های آن روز برایم شیرین است در مقابل اوضاع امروز برایم بسیار تلخ است. چه کسانی را من در دوره عمرم دیده بودم که من عمرم در حدی نبود که از نفس آنها، از حال آنها بهره ببرم اما دیده بودمشان، حالا می‌فهمم که آنها مرد و زنشان از مصادیق این نوع آیات قرآن کریم بودند. این نوع آیات.

یک شب بیت خدمت آقا عرض کردم اتفاقا تلویزیون هم پخش کرد آن قطعه را، گفتم پدر من یک عمه داشت به توان شش و هفت از اولیاء خدا بود به توان شش و هفت، که قبرش هم با  ما خیلی فاصله دارد حدود شصت فرسخ دور از تهران است من گاهی اوقات می‌روم می‌روم سر قبرش چون می‌دانم از قبور اینها بهره‌های معنوی می‌شود گرفت، این اواخر عمرش همین شاید ده سال مانده بود به پایان عمرش کور شد، بر اثر سن بالا، آن‌وقت هم آن منطقه دکتر و اینها نبود که حالا آب مروارید است آب سیاه است بکشند کور شد به کل کور شد، دو سه سالی بود من ندیده بودمش، نرسیده بودم بروم ببینم، خداوند محبتی کرد رفتم در همان منطقه‌ای که شصت فرسخ از تهران دور بود سه تا اتاق بود گلی بود و طاقش هم چوبی بود پله می‌خورد می‌رفت بالا، چون زیر هر سه تا اتاق طویله بود شوهرش کشاورز بود بچگی‌ها شوهرش را دیده بودم، وقتی از پله‌ها رفتم بالا وارد اتاق که شدم وارد شدم هنوز شروع به صحبت نکرده بودم من را شناخت، خیلی محبت کرد و نشستم، چون می‌دانستم خیلی با قرآن کریم انس دارد، بهش گفتم عمه جان الان که چند سال است چشم نداری، چی کا رمی‌کنی با قرآن؟ گفت  عمه جان اولین روزی که من کامل کور شدم دیگر هیچی را  نمی‌دیدم به پروردگار عالم گفتم من چشم نمی‌خواهم، چون من واگذار به خودت هستم تا حالا خواستی من ببینم حالا نخواستی من ببینم لذا من چون و چرایی با تو ندارم، اما به پروردگار گفتم من را از دیدن قرآن محروم نکن، اذان مغرب و عشا را که می‌گویند نمازم را می‌خوانم قرآن در طاقچه از این قرآن‌ها قدیمی‌ها بود می‌آورم باز می‌کنم از چشمم رو به آیات قرآن یک نور می‌درخشد آیات را می‌بینم و می‌خوانم وقتی قرآن را می‌بندم این نور را هم می‌رود و دیگر جایی را نمی‌بینم انجور خانم‌ها هم بودند.

ای کاش می‌شد وضع اینها را آدم می‌رفت در پارکها، در خیابانها، در قطارها، در دانشگاه‌ها، در هواپیماها برای این زنان بی‌حجاب، برای این جلف‌ها، برای این پوک‌ها، برای این غربزده‌ها تعریف می‌کرد که آنها هم زن بودند شما هم زن هستید اقلا یک فکری به حال خودتان بکنید.

شما با این وضعتان کاملا روبروی خدا و انبیاء و ائمه ایستادید و عمدا در حال جنگ هستید، عمدا. انما المومنون بندگان مومن من اذا ذکر الله، هر وقت سخن خدا به میان بیاید یک کسی دارد از خدا حرف می‌زند، یک کسی دارد درباره خدا شعر حکیمانه می‌خواند، یکی دارد اوصاف خدا را بیان می‌کند، وجلت قلوبهم، با شنیدن آن مطالب قلبشان تکان می‌خورد، به هراس می‌افتد، دغدغه پیدا می‌کنند یک حالی می‌شوند، که ما بالاخره در این شصت هفتاد سال خوب تا کردیم خوب عمل  کردیم، مورد رضایت او بودیم، درست بوده این گذشته عمر ما، آینده‌مان با وجود مقدس او چی می‌خواهد بشود؟

وَ إِذٰا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِيمٰاناً  وقتی آیات خدا برایشان خوانده می‌شود اینقدر روح قبول دارند که به آن ایمانی که دارند اضافه می‌شود، وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ  ﴿الأنفال‏، 2﴾ فقط به او تکیه دارند می‌گویند همه کلیدها دست توست، من برای چی رنج بکشم، برای چی خوابم نبرد، برای چی اضطراب داشته باشم، به وقتش قفلی که به زندگی‌ام زدم یا خودم اشتباه کردم زدم و عذرخواهی هم کردم باز می‌کنی. برای چی بترسیم، وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ  ﴿الأنفال‏، 2﴾.

اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ اینها از نماز جدا نیستند، وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ  ﴿الأنفال‏، 3﴾، هر چی را بهشان دادم حالا یا کم است یا زیاد است مال است، آبرو است، علم است، انفاق می‌کنند، أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا  اینها با این اوصاف مومن واقعی هستند، لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ در پیش پروردگارشان مقاماتی دارند و مغفرة، آمرزش دارند و رزق کریم، و قیامت پاداش باارزشی دارند. صاحبان این‌گونه قلب، این خداست.

قلب را به ما داده راه سلامتش را هدایت کرده، مایه‌های پاکی برای تغذیه قلب مثل قرآن، فرهنگ اهل بیت در اختیار ما گذاشته، چرا با او نباشیم؟ چرا بهش تکیه  نکنیم؟ اصلا چرا با بودن او دغدغه فکری و قلبی و روحی داشته باشیم؟ من گاهی می‌آیند پیشم می‌گویند فلانی زنم، دخترم، کی، افسردگی گرفته می‌گویم بیخود گرفته، با بودن خدا  که آدم افسردگی نمی‌گیرد، گاهی می‌آیند می‌گویند کا ر ما چند وقت است درست نشده می‌گویم خب خدا خودش حوصله‌اش بی‌نهایت است هر وقت وقتش باشد کارت را درست می‌کند. یکی می‌آید می‌گوید درآمدم کم شده، می‌گویم خب آن روز را نگاه کن که دریاوار درآمدت را زیاد کرده بود این را چرا نگاه می‌کنی؟ با خدا بلد باش زندگی کنی. بلد باش.

کنار دریا پلنگ به یک کسی که تنها بود حمله کرد بنده خدا نتوانست دربرود درگیر شد، پلنگ هم از زانو با آن دندان‌های قوی و فشار آرواره پایش را قطع کرد و برداشت برد، این هم ا فتاده بود روی زمین حالا با پارچه پیراهنش هر چی بود زخم را بسته بود درد هم د اشت خون هم می‌رفت، یکی آمد رد شود گفت آقا حالت چطور است؟ گفت که الحمدلله که خیلی قشنگ  است الحمدلله که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی، این را خدا شفا  می‌دهد اما اگر با خدا درگیر بودم و اهل معصیت و جنگ می‌خواستم چی کار بکنم، خوش هستم حالا یک پا به ما داده بود مدتش را تا اینجا گذاشته بود پا را گرفت، یک دانه یک پایی عصر تاسوعا آمد کربلا، امام بغلش گرفت، گفت  چرا آمدی؟ در این جاده‌های پرمامور گفت آقا روزها پنهان می‌شدم لابه‌لای این تپه‌ها و چاله‌ها شبها یک پایی می‌آمدم چون شنیده بودم آمدی کربلا آمدم بهت برسم، یک پایم بیست سال پیش در جنگ صفین کنار پدرت رفت بهشت یک بدن مانده بود گفتم بیایم این را هم کنار تو بفرستم، چقدر آرام بودند کنار خدا.

 

 

 

برچسب ها :