جلسه بیست و یکم _ روز 25 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- انسان، پرارزشترین شاخهٔ درخت خلقت
- -عقل، مفیدترین میوه در شاخهٔ وجود انسان
- -ارزش عقل در کلام موسیبنجعفر(ع)
- تشخیص نور از ظلمت، در زمرهٔ کارهای عقل
- -عبادت پروردگار به کمک عقل
- حق انتخاب انسان در کنار عقل
- -امیرالمؤمنین(ع) طلای 24 عیار خداوند
- -بزنگاه بهشت و جهنم
- امیرالمؤمنین(ع)، جامع همهٔ ارزشهای الهی
- دفاع ابنعباس از امیرالمؤمنین(ع) در دربار معاویه
- -نشانهٔ هدایت خدا در بین بندگان
- -پناهگاه تقوای الهی
- -مرکز تیزهوشی و درک قوی
- -کوه بلند عقل و شعور
- -چراغ سفر در شبهای ظلمانی عالم
- -دعوتکنندهٔ مردم به راه خداوند
- -آگاهی به تمام کتب الهی گذشته
- -معرفت به معانی حقیقی کتب آسمانی
- -وصل به تمام دستگیرههای هدایت
- -پرهیز از ستم و آزار دیگران
- -دغدغهٔ شدید برای گمراهان
- -بهترین انسان در جهان
- -سرور تمام عابدان و جهادگران در دنیا
- -انجام بهترین حج و سعی
- -خطیبترین مردم دنیا
- -شوهر بهترین زنان عالم
- -پدر امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)
- -انسانی بینظیر در عالم
- -لعنت خداوند بر جسارتکنندگان به امیرالمؤمنین(ع)
- کلام پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در کتابهای مهم علمای بزرگ اهلسنت، گفتوگوی بسیار باارزشی بین عبداللهبنعباس و معاویه دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) اتفاق افتاده که شنیدنی است. قبل از آنکه به این روایت پرداخته شود، مقدمهٔ حکیمانهای به محضرتان عرض میکنم که با این گفتوگوی مهم بیارتباط نیست.
انسان، پرارزشترین شاخهٔ درخت خلقت
ما اگر تمام جهان خلقت را بهمنزلهٔ درختی فرض بکنیم که پروردگار مهربان عالم به دست قدرت و رحمت خودش کاشته، پرورش داده تا به این صورت درآمده است؛ البته به قول فلاسفه، بهصورت استعداد و قوه. یقیناً پرارزشترین شاخهٔ این درخت که همهچیز آن را از همین درخت هم میگیرد، انسان است.
-عقل، مفیدترین میوه در شاخهٔ وجود انسان
بقیهٔ موجودات عالم هم شاخهٔ همین درخت هستند، اما پروردگار عالم پرارزشترین و مفیدترین میوه را در بین همهٔ شاخههای درخت طبیعت، در شاخهٔ وجود انسان قرار داده که عقل است. بنا به نقل کلینی در جلد اول کتاب «اصول کافی»، امام صادق(ع) میفرمایند: وقتی خدا عقل را آفرید، به عقل فرمود که من در بین همهٔ آفریدگانم، محبوبتر از تو را نیافریدم. از این روایت معلوم میشود که عقل پرارزشترین میوهٔ شجرهٔ هستی است و خدا این عقل را در پرارزشترین شاخهٔ درخت هستی قرار داده است.
-ارزش عقل در کلام موسیبنجعفر(ع)
اینقدر عقل باارزش است که موسیبنجعفر(ع) از عقل در کنار همهٔ پیغمبران، فرستادگان و دوازده امام، بهعنوان حجتالله یاد میکند؛ یعنی حقیقتی که روز قیامت درِ هر عذری را به روی بندگان میبندد و با نعمت عقل، کسی نمیتواند برای انحرافات، معاصی و گناهانش عذر قابلقبولی در پیشگاه خداوند متعال بیاورد. این معنی حجت است. متن فرمایش امام هفتم این است: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول». امام در اینجا نمیفرمایند «عَلَی المُؤمِنین»، برای اینکه بدانید درون تمام غیرمسلمانها هم حجت خدا موجود است و به تناسب این حجت در قیامت معذور نخواهند بود؛ حالا یا صدای انبیا به آنها برسد یا نرسد. اگر برسد که معذور نبودنشان شدیدتر است و اگر نرسد، شما نگویید عاقبت آنهایی که دین به آنان نرسیده است، در قیامت چه خواهد شد؟ عاقبتشان با این حجتالله باطن رقم میخورد. حضرت در این روایت میفرمایند: همانا خدا بر مردم دو حجت دارد؛ چه در دنیا و چه در آخرت. یک حجت ظاهری دارد که پیامبران، رسولان و امامان هستند. یک حجت باطنی دارد که عقل است.
تشخیص نور از ظلمت، در زمرهٔ کارهای عقل
عقل در وجود ما چهکاره است؟ این پرارزشترین میوهٔ درخت طبیعت که در شاخهٔ وجود انسان نهاده شده است، کارهای زیادی دارد. یک کار عقل، تشخیص خوب از بد، بهتر از به، درست از درستتر، حق از باطل، نور از ظلمت، راه راست از راه انحرافی است. البته قبل از اینکه عقل وارد میدان شود، پروردگار عالم همهٔ راهها را بیان کرده است: «قَدْ تَبَینَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَی»(سورهٔ بقره، آیهٔ 256) من راه هدایت و راه انحرافی را کاملاً برای بندگانم روشن کردهام و کار او تمام است. وقتی نوبت ما میشود، به ما عقل داده و میتوانیم ما راه مستقیم را از انحرافی تشخیص بدهیم. وقتی تشخیص دادیم، باید انتخاب کنیم. اگر در تشخیص خودمان معطل بمانیم و انتخاب نکنیم، اهل نجات نیستیم.
-عبادت پروردگار به کمک عقل
این عقل است که امام صادق(ع) میفرمایند: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمٰنُ» مردم با همین عقل تشخیص دادند که پروردگار باید عبادت شود؛ چون خالق، رازق، کلیددار، مُحیی، مُمیت و شفادهنده است و دنیا و آخرت در اختیار اوست. خدا از همهٔ امکاناتش برای ما هزینه میکند و عقل ما به ما میگوید که شکر مُنعم واجب است. حالا میخواهم شکر بکنم، اما از کل نعمتهایش خبر ندارم. چگونه شکر بکنم؟ آیا با زبان بگویم که متشکر هستم یا باید کاری انجام بدهم که آن کار، شکر بشود؟
اینجاست که پروردگار انبیا و کتابهای آسمانی را فرستاده و میگوید شکر من، نفی تمام معبودهای باطل و عبادت معبود حق است. این شکر من است، ولی آن را عقل درک میکند. اگر ما عقل نداشتیم، 124هزار پیغمبر هم یکجا جمع میشدند و به ما میگفتند که شکر منعم واجب است، شکرش هم عملی است و زبانی نیست، ما نمیفهمیدیم! این عقل است که درک میکند و تشخیص میدهد.
حق انتخاب انسان در کنار عقل
این معنای حجتبودن عقل است که تشخیص میدهد و به ما میگوید این طلای 24 عیار است، بغل آن هم که خیلی اول کار روشن نیست و اگر فکر بکنی، میفهمی که حلبی زرد است. کدامیک از آنها را انتخاب میکنی؟ ما خیلی سریع و فوری میگوییم طلای 24 عیار. این ما نبودیم که گفتیم، بلکه عقل ما بود که بین طلای 24 عیار و حلبی زرد، بین الماس و سنگ بیارزش همشکل خودش که ده کیلوی آن جلوی پای ما ریخته، بین عقیق یمن (گرانترین عقیق) و عقیق ساخت کارخانههای آلمان (شکل عقیق یمن است)، بین آدم خوب و بد، بین عالم و جاهل، بین روز و شب، بین نور و ظلمت و بین حق و باطل تشخیص میدهد. روشن شد، حالا انتخاب کن.
-امیرالمؤمنین(ع) طلای 24 عیار خداوند
خدا حق انتخاب را هم در کنار عقل به خودم بده، ولی میگوید که انتخاب عاقلانه کن. بین علیبنابیطالب که طلای 24 عیار خدا، روز روشن خدا و حق واقعی «عَلیّ مَعَ الْحَق» است؛ همچنین و در علم و زهد، تقوا، فهم و ذکاوت بر تمام امت تا قیامت و بر گذشتگانش مقدّم است. میلیونها نفر دیگر هم هستند که آنها هم عاقل هستند، علم هم دارند، آدمهای خوب و مؤمنی هستند. عقل تو بین علی(ع) و دیگران، چه تشخیصی میدهد؟ عقل بدون بهکارگرفتن زمان میگوید: علی(ع) با این اوصافی که دارد، با این زندگی، «نهجالبلاغه» و دعاهایی که نشان داده، طلای 24 عیار است؛ بقیه هم طلای بین هجده، هفده، ده و پنج هستند تا به حلبی زرد برسد.
-بزنگاه بهشت و جهنم
این تشخیص داده شد و حق انتخاب به تو داده است؛ علی(ع) را بهعنوان اولیالامر و امام واجبالاطاعة انتخاب میکنی یا یک آدم معمولی و عادی را از بین مردم مدینه برمیگزینی؟ کدامیک را انتخاب میکنی؟ بزنگاه بهشت و جهنم، همین انتخاب است! اگر مادون علی(ع) را بهعنوان پیشوا، امام و اولیالامر انتخاب کردی، عاقبت تو در قیامت چه میشود؟
عقل که حجتالله است و باعث شد تو بین علی(ع) و دیگران، تشخیص بدهی علی(ع) در همهچیز از همه مقدّم است؛ اما تو به این تشخیص درست عقلت عمل نکردی و با اینکه برایت روشن بود، انتخاب درست نکردی و مادون او را برگزیدی. در قیامت باید خیلی محترمانه سرت را پایین بیندازی و خودت به جهنم بروی؛ اگر نروی، تو را میبرند. ابتدا خیلی محترمانه میگویند «ادْخُلُوهَا» دستهجمعی به جهنم بروید که سرشان را باید پایین بیندازند و بروند؛ اما اگر نرفتند، آنوقت خطاب دیگر میشود: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»(سورهٔ حاقه، آیهٔ 30) آنها را بگیرید و سراپا به زنجیر بپیچید. «ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ»(سورهٔ حاقه، آیهٔ 31) سپس بهطرف جهنم بکشید و در جهنم بیندازید. این مجموعه مربوط به عقل است.
امیرالمؤمنین(ع)، جامع همهٔ ارزشهای الهی
این ارزش عظیم را دارد و به ما میفهماند که علیبنابیطالب(ع) در همهٔ امور امتیاز دارد. دیگران هم اگر امتیازی داشته باشند که خیلیها دارند، با امتیازات امیرالمؤمنین(ع) قابلمقایسه نیست. مالکاشتر هم خیلی امتیاز دارد، اما کدامیک از امتیازاتش با امتیازات امیرالمؤمنین(ع) همسنگ است؟ هیچکدام! مالک هم آدم عابد، بااخلاق، مخلص، جهادگر و ازجانگذشتهای بوده است؛ ولی اگر کل امتیازات مالک را در ترازو بگذارند، در مقابل امتیازات امیرالمؤمنین(ع) وزنی نشان نمیدهد. البته وزن امتیازات مالک بدون مقایسهٔ با امیرالمؤمنین(ع) بسیار بالاست.
اینقدر وزن ارزشی مالک بالاست که از زمان امیرالمؤمنین(ع) تا قیامت، چقدر عالم، عابد، زاهد، فقیه، مرجع تقلید، حکیم، نویسنده و مفسّر قرآن بهوجود آمده و بهوجود میآید، وقتی امیرالمؤمنین(ع) خبر شهادت مالک را شنید، روی منبر مسجد کوفه آمد و به مردم گفت: مادری را سراغ ندارم که مانند مالک را بزاید. اگر او را با علی(ع) مقایسه نکن، خیلی وزنش سنگین است؛ اما اگر بخواهی امتیازاتش را با امیرالمؤمنین(ع) مقایسه کنی، هیچ امتیاز او بَرنده نیست.
حالا من که تشخیص داده، مطالعه هم کردهام، از زبان آگاهان هم شنیدهام که علیبنابیطالب(ع) جامع تمام ارزشهای الهی است؛ همچنین میدانم که مالک، مقداد یا فلان صحابی پیغمبر(ص) هم ارزشهای الهی را دارد، عقل من چه میگوید؟ من باید کدام را انتخاب کنم؟ عقل من میگوید: آنکه جامع امتیازات است و هر امتیازش با نمونهٔ آن امتیاز در دیگران برابر نیست، او اولیالامر و امام واجبالاطاعة است. اگر مالک، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و... به ما امر یا نهی بکنند، با اینکه خیلی هم آدمهای بزرگواری هستند، من باید بگویم: قربانتان بروم، اما باید ببینم که امرونهی شما با امرونهی امیرالمؤمنین(ع) یکی است یا مخالفت دارد؛ اگر مخالفت دارد، امرونهی شما هیچ ارزشی ندارد! علی(ع) میزان شناخت حق از باطل است؛ ولو سلمان به من امر بکند یا دیگران امر بکنند.
دفاع ابنعباس از امیرالمؤمنین(ع) در دربار معاویه
این مقدمهٔ مطلب بود؛ حالا این گفتوگوی واقعاً بسیار پرقیمت را بشنوید. یکی از مهمترین کتب اهلسنت بهنام «مجمعالزوائد» که کتاب بسیار مفصّل و پرحجمی است، این گفتوگو را در جلد نهم، صفحهٔ 158 نقل میکند: روزی عبداللهبنعباس به شام آمد و به دربان گفت که من میخواهم معاویه را ببینم. دربان به معاویه اطلاع داد، بعد آمد و به ابنعباس گفت: مانعی ندارد، بیا! زمانی که پیش معاویه آمد، دید عدهای از سران قریش که قوموخویش معاویه هم بودند و همچنین سعیدبنعاص از رفیقهای خیلی نزدیک معاویه دور معاویه نشستهاند. معاویه وقتی دید که عبداللهبنعباس از در وارد شد، به سعیدبنعاص گفت: به والله قسم، من میخواهم مطالبی را از عبداللهبنعباس بپرسم که نتواند جواب بدهد و بماند. «فَقَالَ لَهُ سَعِيْدٌ: لَيْسَ مِثْلُ ابنُ عَبّاسٍ يَعْيَى بِمَسَائِلِكَ» شخصیت علمی و عقلیای مثل ابنعباس (شاگرد امیرالمؤمنین بود)، عاجز از سؤالات تو نخواهد شد. هرچه بپرسی، جوابت را میدهد. «فَلَمَّا جَلَسَ قَالَ لَهُ مُعَاوِيَه» وقتی عبداللهبنعباس نشست، معاویه به او گفت که من سؤالاتی دربارهٔ رجال مملکت از تو دارم. سؤالاتش را کرد و جوابهایش را شنید، بعد گفت: مَا تَقُوُلُ فِي عَلیّ ابْنِ أبِیطٰالِب» حالا نظرت را راجعبه علیبنابیطالب بگو.
نظر دادن راجعبه امیرالمؤمنین، آنهم پیش دشمن خونی امیرالمؤمنین(ع) که در شام سلطنت ایجاد کرده بود، بسیار شجاعت میخواست؛ چون نظر دادن دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) مساوی با کشتهشدن بود. معلوم است که عبداللهبنعباس از جانش گذشت و گفت من حق را پنهان نکنم. یکی از گناهان کبیره که خدا در قرآن وعدهٔ عذاب داده، پنهان کردن حق است. وقتی میدانم و بگویم نمیدانم یا اصلاً حرف نزنم، این گناه کبیره است.
-نشانهٔ هدایت خدا در بین بندگان
عبداللهبنعباس گفت: «رَحِمَ اللّه أبَالْحَسن کَانَ وَ اللَّهِ» خدا علی را مورد رحمت قرار بدهد! با قسم جلاله قسم میخورم، علی(ع) این بود که برایت میگویم. «عَلَمَ الْهُدَی» نشانهٔ هدایت خدا در بین بندگان بود؛ یعنی هر کسی با او بود و به او اقتدا میکرد، معلوم بود که هدایتشده است و منحرف از او هم معلوم بود که بیدین و بدبخت است.
-پناهگاه تقوای الهی
«وَ کهْفَ التُّقَی» علی(ع) پناهگاه تقوای الهی بود. از جملات خیلی عجیب است! ابنعباس نمیگوید علی باتقوا بود، بلکه میگوید «علی پناهگاه حقیقت تقوا در این عالم بود»؛ یعنی هر جا تقوا بوده، در علی(ع) جمع شده است.
-مرکز تیزهوشی و درک قوی
«وَ مَحَلَّ الْحِجَی» علیبنابیطالب(ع) مرکز و بستر تیزهوشی و درک بسیار قوی بود.
-کوه بلند عقل و شعور
«وَ طَوْدَ النُّهَی» علیبنابیطالب(ع) کوه بلند عقل و شعور بود.
-چراغ سفر در شبهای ظلمانی عالم
«وَنُوراً فِی الظُّلَمِ الدُّجَی» علی(ع) چراغ سفر در شبهای ظلمانی این عالم بود. هر کس بدون علی(ع) به هر طرفی سفر بکند، گم میشود.
-دعوتکنندهٔ مردم به راه خداوند
«وَدَاعِیاً إِلَی الْمَحَجَّةِ الْعُظْمَی» تا زنده بود، مردم را به راه خدا دعوت میکرد که عظیمترین راه بود.
-آگاهی به تمام کتب الهی گذشته
«عَالِماً بِمَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَی» این جملهاش خیلی مهم است! ما چقدر خوشحال میشویم که چه کسی را به امامت و اولیالامری انتخاب کردهایم. علی(ع) به تمام معنا، به کتابهای گذشتهٔ آسمانی آگاه بود؛ صحف ابراهیم(ع)، زبور، انجیل و تورات. انگار که این کتابها بر خودش نازل شده است. این چه علمی بود؟ خدا با این انسان چه کرده بود!
-معرفت به معانی حقیقی کتب آسمانی
«وَ عَارِفاً بِالتَّأْوِیلِ وَ الذِّکرَی» هیچکسی مثل علی(ع)، اسرار کتب آسمانی و معانی حقیقیاش را نمیدانست.
-وصل به تمام دستگیرههای هدایت
«مُتَعَلِّقاً بِأَسْبَابِ الْهُدَی» علی(ع) به تمام دستگیرههای هدایت وصل بود.
-پرهیز از ستم و آزار دیگران
«وَ تَارِکاً لِلْجَوْرِ وَ الرَّدَی» از تولد تا شهادتش، یک نفر از او ذرهای ستم و اذیت ندید. به امام مجتبی(ع) فرمودند: اگر من از این بستر بلند شدم، خودم میدانم و قاتلم؛ دست شما نیست! اما اگر بلند نشدم و خواستید او را قصاص بکنید، او در آن تاریکی شب یک ضربت به من زدید، شما هم یک ضربت بزنید و حق ندارید دو ضربت بزنید. اولین ضربت بهحق است، اما ضربت دومی ظلم است. بعد از اینکه کشته شد، بلافاصله او را دفن کنید تا جنازه در اختیار مردم قرار نگیرد و از عصبانیت با خنجر یا چوب گوشش را ببرند، چشمش را دربیاورند یا دماغش را بکَنَند. من با دو گوش خودم از جدّتان پیغمبر(ص) شنیدم که فرمودند: حتی به بدن سگ هار مُرده ضربه نزنید. احدی از او ستم و آزار ندید.
-دغدغهٔ شدید برای گمراهان
«وَ حَائِداً عَنْ طُرُقَاتِ الرَّدَی» مردم را عاشقانه از جادههای گمراهی برمیگرداند و برای گمراهان دغدغه داشت. علی(ع) اصلاً برنمیتافت که یک نفر به جهنم برود.
-بهترین انسان در جهان
«وَ خَیرَ مَنْ آمَنَ وَ اتَّقَی» بهترین انسان در جهان بوده که ایمان آورد و اهل تقوا بود.
-سرور تمام عابدان و جهادگران در دنیا
«وَ سَیدَ مَنْ تَقَمَّصَ وَ ارْتَدَی» آقای کسانی بود که لباس جهاد و عبادت در دنیا پوشیدند.
-انجام بهترین حج و سعی
«وَ أَفضَلُ مَن حَجَّ وَ سَعَی» کسی حج و سعی و صفا و مروهٔ علی(ع) را انجام نداد.
-خطیبترین مردم دنیا
«وَ أَخطَبَ أَهلَ الدُنیا» خطیبترین و گویندهترین مردم دنیا بود و هیچکس قدرت بیانش را نداشت. وقتی به او گفتند که سخن گفتن در زبان عربی بدون «الف» امکان ندارد! هرچه ما میگوییم، بالاخره «الف» در آن دارد؛ «بِسْمِ اللّه الرَّحْمٰنِ الرَّحیم» الف دارد؛ «اَللّه» الف دارد. همان لحظه حضرت یک ساعت سخنرانی دربارهٔ حقایق عالم کردند که «الف» نداشت. وقتی به یکی میگویند که یک مقالهٔ بدون «الف» بنویس، میگوید یک ماه مهلت بدهید. اینقدر باید در کتابهای لغت بهدنبال کلمات معنادارِ بیالف بگردد، بعد اینها را در کنار هم بچیند تا یک مقالهٔ درست و حسابی بشود؛ البته در آخر هم نمیشود. روزی هم چند نفر پابرهنه در خیابان دور هم نشسته بودند، به حضرت گفتند که سخن گفتن بدون نقطه امکان ندارد؛ همانجا ایستادند و یک ساعت سخنرانی کردند که نقطه نداشت.
-شوهر بهترین زنان عالم
«فَهَل یوازِنُهُ أَحَدٌ مِنَ الوَری» آیا میتوانی هموزن علی(ع) را به من نشان بدهی؟ «وَ زَوجَ خَیرِ النِّساءِ» علی(ع) شوهر بهترین زنان عالم بود. هر کسی به خواستگاری حضرت صدیقه(س) آمد، رسول خدا(ص) فرمودند: اجازهاش دست خودم نیست. پولدارها، قدرتمندان و مشهورها آمدند (اسمهایشان هست)، اما حضرت فرمودند که دست خودم نیست. وقتی علی(ع) با یکدست لباس کهنه آمدند، خانه هم نداشتند، رسول خدا(ص) گفتند: علی جان، من قبل از اینکه دخترم را به تو شوهر بدهم و عقدت را بخوانم، خدا با شاهد بودن جبرئیل، میکائیل و اسرافیل، عقدت را خوانده است. اختیار زهرا دست من نیست.
-پدر امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)
«وَ أَبا السِّبطَینَ» یک امتیاز علی(ع) این است که پدر حسن و حسین(علیهماالسلام) است.
-انسانی بینظیر در عالم
«لَم تَرَ عَینی مِثلَهُ وَ لَا تَری أَحَداً حَتّی القیامَةِ» من احدی را مثل علی(ع) ندیدم و تا قیامت هم چشمم مانند علی(ع) را نخواهد دید.
-لعنت خداوند بر جسارتکنندگان به امیرالمؤمنین(ع)
«عَلَی مَن یلعَنُهُ لَعنَةُ اللّهِ وَ العِبادِ إِلَی یومِ القِیامَةِ وَ التَّنادِ» کسی که علی(ع) را لعنت کند، از حالا تا قیامت، لعنت خدا و کل بندگان بر او باد که به علی(ع) جسارت کرد. اما بنابر نوشتهٔ اهلسنت، نود سال در نماز جمعهها و منبرهای مملکت، با طرحی که معاویه ریخت، علی(ع) را لعنت میکردند. مردم در روز قیامت در مقابل عقلشان بهشدت مسئول و محکوم هستند.
کلام پایانی
در انتها شعری دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) برایتان بخوانم که روایت تیر خوردن به پای حضرت در جنگ احد است. روایت آن را هم کتابهای قرن سوم و چهارم اهلسنت نقل کردهاند. حضرت در جنگ احد مجروح شده بودند و تیری هم به پای ایشان خورده بود. همهٔ زخمهای امام را بستند؛ اما آن تیر، چون گوشت و عصب و استخوان را شکافته و فرو رفته بود، وقتی جراح میخواست به تیر دست بزند، امیرالمؤمنین(ع) ناله میزدند. شما درد کشیدهاید و میدانید! جراح به پیغمبر(ص) گفت: درد پا بسیار است و ایشان نمیگذارد که تیر را بیرون بکشم. رسول خدا(ص) گفتند: مشکلی نیست، بگذار ظهر بشود و وارد نماز بشود. وقتی به نماز ایستاد، تو جراحی کن. این را در کتابهای قرن سوم و چهارم نوشتهاند که یکی از آنها کتاب تفسیر «کشفالأسرار» میبدی، از علمای بزرگ اهلسنت است. مدرک دیگرش هم برای قرن ششم و هفتم، عبدالرحمان جامی است که تابع مذهب ابوحنیفه بوده و این روایت کتابهای خودشان را به شعر خیلی زیبایی تبدیل کرده است.
شیر خدا شاه ولایت علی ×××××× صیقلی شرک خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت ××××××××× تیر مخالف به تنش جا گرفت
خنجر الماس چو بفراختند ××××××××× چاک بر آن چون گُلش انداختند
غرقه به خون غنچهٔ زنگارگون ×××××××× آمد از آن گلبن احسان برون
گُلگُل خونش به مصلی چکید ××××××××× گفت: چو فارغ ز نماز، آن بدید
«اینهمه گِل چیست ته پای من ××××××××× ساخته گِلزار، مصلای من»
صورت حالش چو نمودند باز ××××××××× گفت که «سوگند به دانای راز
کهاز اَلَم تیغ ندارم خبر ×××××××××× گرچه ز من نیست خبردارتر
جامی، از آلایش تن پاک شو ××××××××× در قدم پاکروان خاک شو
باشد از آن خاک به گردی رسی ×××××××× گرد شکافی و به مَردی رسی
مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه.ش./ سخنرانی بیستویکم