منابع:
کتاب : تفسير حكيم ج2
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
هدايت الهى سبب آثار فراوان مثبتى در زندگى است كه به خواست حق در تفسير آيات بعد به هريك از آن آثار با تفسير لازم اشاره خواهد شد، در آيه مورد
بحث به دو اثر از آثار هدايت توجه داده شده و آن اين كه تابع هدايت الهى از خوف و حزن در امان است.
از آنجا كه خوف در آيات و روايات و حزن در معارف الهيه از نشانه هاى قطعى و اوصاف حتمى مؤمن شمرده شده و صاحبدلان از اين خوف و حزن تعبير به خوف و حزن مثبت و كارساز كردهاند و چنين خوف و حزنى از لوازم سلوك الى الله است، احتمال قريب به يقين ميتوان داد كه نفى خوف و حزن در آيه شريفه خوف و حزن درقيامت باشد به اين معنا كه وقتى اهل هدايت كه در دنيا از پى هدايت آراسته به عقايد حقه مثل ايمان به خدا و قيامت وفرشتگان و انبيا و كتاب الهى شدند و متخلق به اخلاق حق گشتند و مشتاقانه هر عمل واجب و شايستهاى را بجا آوردند وارد قيامت ميشوند و آن اوضاع عجيب و غريب و هولناك و كيفر بدكاران را مشاهده ميكنند ترسى بر آنان عارض نميشود، زيرا از بركت هدايت الهى خود را در امان از عذاب ميبينند، و غصه و حزنى به آنان هجوم نميكند زيرا مييابند كه رحمت حق و بهشت عنبر سرشت را از دست ندادهاند، پس جاى هيچ خوف و حزنى براى آنان نيست و كتاب خدا هم به اين حقيقت در آياتى اشاره دارد:
يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ: «1»
اى بندگان من امروز كه روز قيامت است نه بيمى بر شما ست و نه اندوهگين ميشويد، اين بندگان همان انسانهاى والائى هستند كه در دنيا به همه آيات ما ايمان آوردند و همواره تسليم ما و فرمانها و احكام ما بودند.
إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ: «2»
بيترديد كسانى كه از روى اعتقاد يقينى گفتند پروردگار و مالك و مربى، الله است سپس در ميدان عمل بر اين حقيقت استقامت ورزيدند نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين ميشوند.
لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ: «3»
درآن روز آن بزرگ ترين واهمه و فزع آنان را اندوهگين نمى كند و فرشتگان با درود و سلام و اعلام امنيت ابدى به استقبالشان آيند و گويند اين است روز خير و خوش شما كه شما را به آن وعده ميدادند.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ: «4»
مسلماً كسانى كه در پرتو هدايت الهى ايمان آوردند و به اجراى لوازم ايمان كه عمل صالح و اقامه نماز و پرداخت زكات است اقدام كردند براى آنان نزد پروردگارشان پاداش شايسته و مناسبى است و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين ميشوند.
در آيه شريفه اثر بسيار مثبت تبعيت از هدايت الهى كه پاداش نزد خداست و اثر سلبى آن كه نفى هر خوف و حزنى در آن روز است بيان شده است.
خوف مثبت سوء عاقبت، و از عذاب الهى و دادگاه هاى روز قيامت كه براى هر انسان با ايمانى جنبه بازدارندگى نسبت به گناه صغيره و كبيره دارد از جمله ارزش هاى واقعى است كه در آيات قرآن مجيد و روايات مطرح است و از نشانه هاى ابرار و اهل ايمان و بيداردلان شمرده شده است.
خوف مثبت
يقين داران به آخرت، از عذاب آن روز كه براى ستمكاران و منكران حقايق آماده شده ميترسد:
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ «5»
يقيناً در مؤاخذههائى كه خدا نسبت به ملت هاى ناسپاس به وسيله عذاب هاى گوناگون چون طوفان و زلزله، وصاعقه و ... داشت براى كسى كه از عذاب آخرت ميترسد عبرت است.
وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ: «6»
و يقيناً شما را پس از ستمكاران و منكران پيامبران و تهديدگان مؤمنان در زمين سكونت خواهيم داد، اين لطف و رحمت ويژه كسى است كه از مقام من بترسد و از تهديد به عذابم بيم داشته باشد.
خداى مهربان مهربان پيامبرش را در جهت ردّ خواسته هاى مشركين كه خواسته هاى غيرمنطقى و جاهلانه بود فرمان ميدهد بگو:
إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ: «7»
مسلماً اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روز بزرگ ميترسم، (و اين ترس از عذاب آن روز است كه مرا ازپذيرفتن خواسته هاى بيجاى شما حفظ ميكند).
همه پيامبران در برابر عصيان و سركشى ملت هايشان برآنان از عذاب روز قيامت ميترسيدند و اين ترس را به آنان اعلام داشتند.
وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ: «8»
و سرگذشت هود برادر قوم عاد را ياد كن هنگامى كه قومش را در سرزمين احقاف بيم داد و بى ترديد بيم دهندگانى پيش از او و پس از او در آن سرزمين گذشته بودند كه فقط خدا را بپرستيد زيرا من بر شما از عذاب روزى بزرگ ميترسم.
اهل بيت هنگامى كه به مسكين و يتيم و اسير طعام دادند به آنان گفتند:
إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً، إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً: «9»
جز اين نيست كه ما شما را فقط براى خوشنودى خدا اطعام ميكنيم و انتظار هيچ پاداش و سپاسى را از شما نداريم، ما از پروردگارمان در روزى كه روز عبوس بسيار هولناكى است ميترسيم.
خداى مهربان براى كسى كه از مقام پروردگارش كه دادگاه قيامت يا عذاب دوزخ است يا احاطه او بر هستى است بترسد دو بهشت قرار داده است:
وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ: «10»
و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى: «11»
و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته بى ترديد جايگاهش بهشت است.
اهل سلوك ميگويند: در بدايات خوف سالك از جهت عذابهائى است كه حق متعال براى عاصيان مقرر فرموده است، ذكر جنايات، توجه به امر آخرت، تصديق وعيد اين سه موجب ميشود كه سالك خائف گردد، و براى خلاصى از عذاب راه تقوا و پرهيزكارى پيش گيرد، اين خوف لازمه ايمان است و وجود اين خوف موجب صحت ايمان خواهد بود.
در درجه دوم خوف سالك از مكر است او از مكر الهى خائف است، اين خوف در وقتى است كه سالك در يقظه است و از لذت حضور متنعّم، حلاوت انس لذت خاصى دارد، سالك در حال حضور و انس خائف ميگردد از اين جهت كه مبادا اين حال از او سلب شود، بيشتر اين خوف درجريان انفاس مستغرق در يقظه «البته يقظه مشوب به حلاوت انس» به سالك دست نمى دهد. «12» اسحاق بن عمار از حضرت صادق (ع) روايت ميكند: كه حضرت صادق به من فرمود:
«يا اسحاق خف الله كانك تراه وان كنت لاتراه فانه يراك وان كنت ترى انه لايراك فقد كفرت وان كنت تعلم انه يراك ثم برزت له بالمعصية فقد جعلته من اهون الناظرين عليك:» «13»
اى اسحاق از خدا بترس چنان كه او را ميبينى و اگرتو او را نمى بينى بى ترديد او تو را ميبيند و اگر اعتقادت اين باشد كه او تو را نمى بيند قطعاً كافر شدهاى و اگر يقين دارى او تو را ميبيند سپس آشكارا در برابرش به معصيت برخيزى پس او را پست ترين نظركنندگان برخود قرار دادهاى.
از حضرت صادق (ع) روايت شده:
«من عرف الله خاف الله ومن خاف الله سخت نفسُه عن الدنيا:» «14»
هر كس خدا را شناخت از او ترسيد و هر كه از خدا بترسد دلش از دنيا بركنده شود.
و نيز در كتاب شريف كافى آمده كه راوى به حضرت صادق عرضه داشت:
«قوم يعملون بالمعاصى و يقولون نرجو فلا يزالون كذلك حتى يأتيهم الموت فقال: هؤلاء قوم يترجّحون فى الامانى كذبوا ليسوا براجين ان من رجى شيئاً طلبه و من خاف من شيئ هرب منه:» «15»
قومى گناه ميكنند و ميگويند: اميدواريم و پيوسته چنين هستند تا مرگشان برسد، حضرت فرمود: اينان مردمى باشند كه دل به آرزوهاى بيجا خوش ميكنند، دروغ ميگويند اهل اميد نيستند، هركه اميد به چيزى بندد آن را تا رسيدن به آن بخواهد، و هر كه از چيزى بترسد از آن بگريزد تا جائى كه در امان رود.
در خبرمناهى رسول خدا آمده كه آن حضرت فرمود:
«من عرضت له فاحشة او شهوة فاجتنباه من مخافة الله عزوجل حرم الله عليه النار وآمنه من الفزع الاكبر وانجزله ما وعده فى كتابه فى قوله: ولمن خاف مقام ربه جنتان:» «16»
كسى كه گناهى يا شهوتى بر او عرضه شود و از ترس خدا از آن كناره گيرى نمايد، خدا آتش دوزخ را بر او حرام كند و از هول و ترس روز قيامت كه بزرگ ترين هول و ترس است امانش دهد، و به عدهاى كه در قرآن به او داده كه دو بهشت براى خائف از خداست نسبت به او وفا كند.
از ابوحمزه ثمالى از امام سجّاد على بن الحسين حضرت زين العابدين روايت شده كه آن حضرت فرمود:
«ابن آدم لاتزل بخير ماكان لك واعظ من نفسك، وماكانت المحاسبة من همك، وماكان الخوف لك شعاراً والحزن لك وثاراً ابن آدم انك ميت ومبعوث و موقوف بين يدى الله عزوجل ومسئول فاعد جواباً:» «17»
فرزند آدم پيوسته به خير و خوبى خواهى بود، تا براى تو واعظى از درون خودت باشد، و محاسبه وجودت وجه همتت قرار گيرد، و خوف شعارت و حزن لباست باشد، فرزند آدم تو خواهى مرد، و برانگيخته ميشوى، و در پيشگاه خداوند نگاهت ميدارند، پس براى آن روز پاسخ آماده كن.
حضرت مجتبى و خوف
حضرت رضا (ع) از پدرانش روايت ميكند كه هنگام شهادت حضرت مجتبى كسانى كه حضور داشتند مشاهده نمودند كه آن بزرگوار گريه ميكند، عرضه داشتند يابن رسول الله چرا گريه ميكنيد با اين نسبتى كه به پيامبر داريد و مقامات و منزلتهائى كه آن حضرت درباره شما فرموده و نيز بيست مرتبه پياده به حج رفته ايد و ثروت خود را سه در راه خدا قسمت نموديد به طورى كه ازيك جفت كفش و نعلين نيمى براى خود و دانه ديگر را در راه خدا دادهاى حضرت پاسخ داد:
«ابكى لهول المطلع وفراق الاحبة:»
از هراس و ترس مطلّع و فراق دوستان گريه ميكنم. «18» مجلسى ميفرمايد: مراد حضرت از هول مطلع ايستادن در روز قيامت است آن هم در پيشگاه عدل الهى و گرفتارى هاى گوناگون كه پس از مرگ بر انسان وارد ميشود.
خوف از خدا سدّى در برابر گناه
ابوحمزه ثمالى از حضرت زين العابدين نقل كرده كه آن بزرگوار فرمود: مردى با همسرش به كشتى نشست، كشتى در برخورد با امواج درهم شكست، از مسافران كشتى جز همسر آن مرد كسى نجات نيافت، آن زن به وسيله تخته پارهاى خود را به جزيرهاى رسانيد در آن جزيره مرد راهزنى بود كه از هيچ گناهى امتناع نداشت، راهزن با زن مصادف شد، زنى تنها و جوان و بدون يار و مددكار و بيمانع، ابداً احتمال نميداد زنى را در جزيره با اين وضع مشاهده كند، با شگفتى پرسيد تو از آدميانى يا از جنيان؟ پاسخ داد از بنى آدم، راهزن به خيال خود زمان را غنيمت شمرد، و بدون اين كه كلمهاى از او بپرسد آماده عمل نامشروع شد در اين هنگام زن را چنان مضطرب و لرزان ديد كه شاخه درخت در برابر باد ميلرزد.
پرسيد از چه ميترسى با سر اشاره به عالم ملكوت كرد و گفت: از خدا ميترسم، پرسيد تاكنون چنين پيش آمدى كه با مردى نامحرم جمع شوى برايت انفاق افتاده؟ زن گفت: به عزت پروردگارم سوگند هنوز چنين كارى نكردهام.
لرزيدن مفاصل زن و رنگ پريدهاش اثرى نيكو در آن راهزن به جاى گذاشت و گفت: با اين كه تو تاكنون چنين كارى را نكردهاى، اين بار هم به اجبار من با نارضايتى تن در ميدهى اينگونه ميترسى به خدا سوگند من به اين گونه ترسيدن از تو سزاوارترم، سپس از جا حركت كرده منصرف شد به خانه و خانواده خود برگشت و از گناهانش توبه كرد.
او پس از توبه با راهبى در راهى مصادف شد، چون مقدارى راه پيمودند حرارت آفتاب بر آنان تابيد، راهب گفت: جوان خوب است دعا كنى خداوند به وسيله ابرى برما سايه اندازد كه از اين حرارت آسوده شويم، جواب با شرمندگى گفت: مرا نزد خدا كار نيكى نيست كه جرأت دعا داشته باشم، راهب گفت پس من دعا ميكنم تو آمين بگو جوان پذيرفت.
راهب از حضرت حق درخواست سايهاى به وسيله ابر كرد، راهزن تائب آمين گفت، چيزى نگذشت كه ابرى بر سر هر دو سايه انداخت و آن دو در سايه ابر به راه خود ادامه دادند، بيش از ساعتى راه را طى نكرده بودن كه بر سر دو راهى رسيدند، جوان ازيك طرف و راهب از طرف ديگر از هم جدا شدند، ناگهان راهب ديد ابر بالاى سر جوان در حركت است به او گفت: جوان اكنون روشن شد كه تو از من بهترى دعاى تو بود كه مستجاب شد نه دعاى من!
بايد داستانت را براى من بگوئى، جوان داستان برخورد خود را با آن زن پاكدامن گفت، راهب به او خطاب كرد:
«غفرلك مامضى حيث دخلك الخوف فانظر كيف تكون فيما تستقبل:»
خداى مهربان به سبب همان ترسى كه بر دلت وارد شد از گناهان گذشتهات درگذشت اينك بيدار باش كه در آينده چگونه خواهى بود. «19»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- زخرف 68- 69
(2)- احقاف 13
(3)- انيباء، آيه 103.
(4)- بقره، آيه 277.
(5)- هود، آيه 103.
(6)- ابراهيم، آيه 14.
(7)- انعام، آيه 15.
(8)- احقاف، آيه 21.
(9)- انسان، آيات 9- 10.
(10)- الرحمن، آيه 46.
(11)- نازعات، آيات 40- 41.
(12)- مقامات معنوى، ج 1، ص 104.
(13)- بحار، ج 70، ص 355، حديث 2.
(14)- كافى، ج 2، ص 68.
(15)- كافى، ج 2، ص 68.
(16)- امالى صدوق، ص 257.
(17)- بحار، ج 70، ص 382.
(18)- بحار، ج 44، ص 150.
(19)- اصول كافى، ج 2، ص 70.
منبع : پایگاه عرفان