منابع:
کتاب : تفسير حكيم ج2
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
كلمه نعمت از نظر ادبى به ياء متكلم اضافه شده و به اين حقيقت اشعار مىدهد كه نعمت فقط آفريده خداست و دهنده و عطا كننده آن به انسان هم فقط خداست و احدى در ساخت و پرداخت آن سهم و نصيب مستقلى ندارد.
ياد نعمت اگر يادى با دقت عقلى و يادى همراه با انصاف باشد، بىترديد انسان را به ياد منعم و احسان و لطف و محبت او مىاندازد، و ياد منعم آدمى را به فضاى يا عظمت سپاسگزارى سوق مىدهد و در اين صورت است كه انسان چون در همه لحظات غرق انواع نعمتهاست با همه وجود ياد منعم است و از طريق قدرت اين ياد به سپاسگزارى كه در حقيقت هزينه كردن نعمتها در عبادت رب و خدمت به خلق است اشتغال مىيابد نعمت در اين آيه شريفه شامل نعمتهاى مادى حق از قبيل من و سلوى و نعمتهاى معنوى حق از قبيل نبوت موسى، نزول تورات و آزادى از فراعنه و ستمهاى جانكاه آنان است.
نعمتهائى كه سبب وحدت و عزت و كرامت و فضيلت اين قوم شد، و ياد اين نعمتها و آثارش براى اين است كه اين لجبازان و ستمكاران وضع فعلى خود را كه وضعى ذلتبار و ناامن، و فضاى بدبينى و كينهجهانيان به آنان است با روزگار ايمان و عزت و وحدت و كرامتشان مقايسه كنند و با اين مقايسه علل آن عزت و خوشبختى و اين نكبت و ذلت را در يابند.
چهار حقيقت بسيار مهم
قرآن مجيد از نظر كلى نعمتهاى حق را در چهار بخش اصولى بيان مىكند:
1- كمال نعمت و جامعيت آن
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً «1»
آيا ندانستهاند كه خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين مسخر و رام شما كرده است و نعمتهاى ظاهرى و مادى و معنوىاش را كامل و جامع به شما ارزانى داشته است؟
آرى سفره نعمت مادى و معنوى حق بر همگان جامع و كامل است و راه هزينه كردن هر نعمتى را هم اسلام به انسان راهنمائى نموده، كه اگر همه نعمتها در همان جائى كه بايد هزينه شود هزينه گردد فضاى زندگى دنياى مردم هم چون فضاى بهشت آميخته با امنيت و رفاه و آسايش خواهد شد.
كامل بودن نعمتهاى مادى و معنوى حق به شكلى اتمام حجت خدا بر بندگان است تا در قيامت نسبت به نواقص و كاستىهاى اعتقادى و عملى و اخلاقى خود عذر و بهانهاى نداشته باشند.
نعمتهاى آشكار و مادى در جهت رشد و تربيت جسم و آسايش و رفاه حيات مادى و نعمتهاى معنوى حق چون عقل و قرآن و نبوت و ولايت و فطرت و وجدان در جهت رشد و تربيت روحى و انسانى به انسان عنايت شده است، اين خود انسان است كه بايد با كمك گرفتن از هدايت الهى هر دو نوع نعمت را در جهت كمال جسمى و روحى خود بكار گيرد.
2- تعداد نعمت
راستى كيست كه كدام قدرت و كدام ماشين حساب است كه بتواند نعمتهاى حضرت حق را كه در حيات و زندگى كاربرد دارد بشمارد.
تعداد قطرات باران، برف، تگرگ، تعداد برگهاى سبز درختان و نباتات و فعاليتهاى آنها در تأمين حيات، تعداد دانهها و حبهها و حصهها، تعداد گندم و جو و ساير حبوبات، قطرات آبىكه درياها، رودها، چشمهها را تشكيل مىدهند، تعداد ذرات خاكى كه در به وجود آمدن گياهان كاربرد دارند، تعداد حيوانات برى و بحرى و هوائى كه براى بپا بودن خيمه حيات در كارند، تعداد اتمها و ذراتى كه پيكر همه موجودات و عوامل دست اندركار زندگى و هستى را تشكيل مىدهند، تعداد سلولهائى كه بدن انسان به وسيله آنها سرپاست و .... شمارش اين نعمتها از عهده كه برآيد، و چه كسى از شكر و سپاس اين همه نعمتها بدرآيد؟!
در اين زمنيه به جايگاه دو سه نعمت و كاربرد آنها در زندگى و حيات توجه كنيد:
ماشين مغز از نظر علم حيرتانگيزترين ماشينهاست و وظايفى را انجام مىدهد كه پرقدرتترين ماشينهاى ساخته بشرى از انجام دادن آنها ناتوان است.
يكى از وظائف مغز ثبت و ضبط وقايع گوناگون است كه نيروى حافظه را تشكيل مىدهد، حافظه انسانى فقط به قسمت كوچكى از مغز ارتباط دارد براى قدرت حافظه مثالى آوردهاند:
فرض كنيم مردى پنجاه سال از عمرش گذشته باشد بخواهد خاطرات خود را بدون كم و زياد بنويسد براى درج اين خاطرات معادل صدوشصت ميليون نسخه روزنامه به قطع بزرگ كه در بيست صفحه و سراسر با حروف ريز چاپ شده باشد نياز خواهد بود!
مكانيسم به يادآوردن خاطرات گذشته از بسيارى جهات مانند نوارهاى ضبط صوت است، فرقى كه دارد آن كه نوارهاى مغز به قدرى ظريف و حساس است كه با نوارهاى معمولى نمىتوان تطبيق كرد، نيروى برق نوارهاى مغز از اعصاب بدن تأمين مىشود و هيچگونه احتياج به چرخيدن ندارد.
مطابق حساب دقيق اگر بخواهند ماشينى بسازند كه كم و بيش كار يك مغز انسانى را انجام دهد، مىبايستى دستگاهى دو برابر بزرگترين ساختمانهاى جهان تهيه كنند و براى تهيه نيروى برق آن تمام برق حاصله از بزرگترين آبشار جهان را به آن اختصاص دهند و چون ناگزير لامپهاى الكترونى و سيمهاى اين ماشين گرم مىشود بايد تمام آب آن آبشار براى خنك كردن آن گرداگرد ماشين بگردد و با اين همه كار ماشين اختراعى نخواهد توانست تمام وظايف مغز يك انسان معمولى را از نظر تفكر انجام دهد.
دانش و قدرت و حكمت او بزرگترين كارخانه جهان و دقيقترين كارخانه جهان را در اين حجم كوچك «كه داراى 14 ميليارد سلول است» قرار داده است!
آيا اين كار بزرگترين شاهكار آفرينش نيست؟
آيا اين نشانه دانش بىانتها و قدرت نامحدود او نيست؟! «2» غذائى كه خوردهمىشود داراى موادى گوناگون و اجزائى مختلف است، اعضاى پيكر ما نيز گوناگون و مختلف هستند و هر عضوى از آنها غذائى مخصوص به خود لازم دارد و غذاى اين عضو به درد آن عضو نمىخورد.
غذائى كه داخل پيكر انسان مىشود تجزيه مىگردد، به رنگهاى گوناگون در مىآيد، غذاى هر عضوى درست مىشود و خدمت آن عضو تقديم مىگردد تا ايشان ميل فرموده نقيصهاى را كه بر اثر حرارت غريزى براى ايشان پيدا شده جبران كنند.
در اين پيكر كوچك چند كارخانه شيميائى و مكانيكى و چند آزمايشگاه موجود است؟ مهندسان و كارگران اين دستگاهها كيانند و چند تن هستند، متخصصين اين دستگاهها در كدام دانشگاه تحصيل كردهاند كه هرگز اشتباه نمىكنند و هيچ يك از تجزيههاى آنها خطا نمىشود و همه مواد را مىشناسند.
مأموران ايصال غذا به هر عضو چگونه اشتباه نمىكنند كه غذاى اين عضو را به عضوى ديگر بدهند؟ اين اعضا چگونه غذاى خود را مىشناسند كه غذائى ديگر را نمىخورند، اينها پرسشهائى است كه همه كس از پاسخ آنها ناتوان است، پاسخ قطعى آن است كه سازندهاى دانا و گردانندهاى بسيار توانا همه اين كارها را انجام مىدهد كارهائى كه عقل و علم بشر در برابر انجام دهندهاش سر تعظيم فرود مىآورد. «3»
انسان وقتى كه به مجموعهاى از كابلهاى پيچيده و تو در توى مراكز تلفن بر مىخورد غرق در شگفتى مىشود كه چگونه هزاران تلفن در يك دم همه با هم سخنمىگويند بدون اين كه يكى با ديگرى اشتباه شود لذا انسان به مهندسان عالى مقامى كه چنين دستگاه عظيم و دقيقى را ساختهاند آفرين مىگويد.
ولى دستگاه اعصاب پيكر انسان به مراتب پيچيدهتر و تودرتوتر از يك مركز تلفن شهرهاى بزرگ است.
اين دستگاه عظيم و دقيق عصبى، روز و شب ميليونها پيام از ميلياردها سلول مىگذراند و حركات قلب و دست و پا و تنفس را تنظيم مىكند.
اگر اين ارتباطات منظم در پيكر انسان برقرار نبود بدن انسان از تودههاى درهم و برهم و سلولهاى آشفته تشكيل مىشد.
آيا مىدانيد كه زبان داراى سههزار جوانه چشائى است كه هر كدام آنها به وسيله عصبى با مغز مربوط است؟
آيا مىدانيد كه گوشها داراى يك ميليون سلول شنوائى هستند؟ انتهاى سلولهاى عصبى در گوش داخلى فركانسهاى صوتى را گرفته و به ارتعاش در مىآيند آيا مىدانيد كه هر چشمى داراى 130 ميليون گيرنده نورانى است كه احساسهاى نورانى گرفته شده را به مغز مىرسانند بنابراين دو چشم داراى 260 ميليون گيرنده نورانى است.
پوست داراى يك شبكه وسيع گيرنده است، اگر جسمى گرم را به پوست نزديك كنند يكى از سى هزار گيرنده حرارتى آن زنگ اعلام خطر را به صدا در مىآورد. به علاوه پوست داراى 250 هزار سلول حساس سرما و پانصد هزار سلول لمسى است.
جريان عصبى در هر ساعت بيش از سه هزار كيلومتر طى طريق مىكند. آيا دستگاه به اين عظمت و به اين دقت كه هرگز اشتباه نمىكند نشانه سازندهاى عظيم در دانش، عظيم در قدرت، عظيم در حكمت عظيم در رحمت نيست؟ «4» ريهها در يك دوره زندگى معتدل در حدود پانصدميليون بار عمليات قبض و بسط را انجام مىدهند.
در جهاز تنفس، صدها هزار غده وجود داردكه از آن مايعى چسبندهترشح مىشود كه ذرات زيان دارى كه در گرد و خاك وجود دارد و همراه نفس داخل بدن مىشوند جذب مىكند، اگر اين مايع نبود ذرات مزبور در ظرف چند لحظه لولههاى تنفس را مىبستند و منجر به مرگ مىشد.
در لولههاى تنفس موهاى بسيار باريكى وجود دارد كه آنجا را پيوسته تميز و پاكيزه مىكنند، اين موها در ظرف يك ثانيه دوازده بار تمام لولهها را جاروب مىكنند و ذرات زيان بخش را به جهاز هاضمهمىرسانند در آنجا تأثير خود را از دست مىدهند.
لولههاى تنفس هوا را به 750 ميليون كيسه ريوى مىرسانند كه در آن كربن و اكسيد خون به اكسيژن حيات بخش تبديل مىشود.
حكيم و توانا و دانائى كه موجودى مىآفريند از هر ناحيهاى خطر مرگ را از وى دفع مىكند هر چند خود آن موجود خطرها را تشخيص ندهد. «5»
اكنون پس از توجه به گوشهاى از نعمتهاى حق كه در ساختمان برخى از آنها عدد ميليونى به كار رفته به اين آيه شريفه كه شمردن نعمتها را غير ممكن مىداند عنايت كنيد.
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ: «6»
اگر به شماره كردن نعمتهاى خدا اقدام كنيد نمىتوانيد آنها را به شماره آوريد، بىترديد انسان در برابر اين نعمتهاى بىشمار و خداى نعمت دهنده بسيار ستمكار و فوقالعاده ناسپاس است.
3- تبديل نعمت
وجود مقدس نعمت دهنده، هدف از اعطاى نعمت را هزينه كردن آن در عبادت و بندگى رب و خدمت به خلق قرار داده است، كه اگر نعمت بدينگونه هزينه شود سعادت دنيا و آخرت انسان تضمين مىگردد و حيات فرد و خانواده و جامعه قرين امنيت و آسايش و راحت مىشود. ولى با كمال تأسف اين نعمتهاى بىشمار و عظيم به دست بسيارى از مردم نادان و غافل و مغرور و متكبر از هدف پاك و عالىاش منحرف و تبديل به ناسپاسى و كفر و گناه و معصيت و فساد و جنايت مىشود قرآن در اين زمينه مىفرمايد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ: «7»
آيا كسانى كه نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت در آوردند نديدى؛ سراى هلاكت و نابودى همان دوزخى است كه در آن وارد مىشوند و بد قرار گاهى است.
اى كاش جامعه انسانى همچون انبياء الهى و امامان و اولياء حق به تبديل نعمتها به امور مثبت و باارزش بر مىخاستند.
آنان نعمت را در كارگاه وجودشان قرار مىدادند و انرژى گرفته شده از نعمت را تبديل به تعقل و انديشه و عبادت رب و خدمت به خلق و اولاد صالح و شايسته مىنمودند.
انرژى گرفته شده از نعمت به وسيله اميرالمؤمنين (ع) تبديل به عبادتهاى خالصانه بىنظير و تهجد و مناجات شبانه و دعاى كميل و صباح و نهجالبلاغه و در بخش ديگر از چكيده آن نعمتها فرزندانى چون حضرت حسن و حسين و زينب و قمر بنىهاشم به وجود آمد.
نوح در حدود نهصد و پنجاه سال زيست و ذرهاى از نعمت خدا در كارگاه وجودش هدر نرفت، او در تمام عمر پربركتش جز عبادت و خدمت و مهرورزى به مردم و هدايت آنان كارى انجام نداد.
4- يادآورى نعمت
البته درباره يادآورى نعمتها و توجه به آنها و آثار اين يادآورى و توجه به خواست خدا در آياتى كه مسئله يادآورى در آن مطرح است و در آينده مورد شرح و توضيح قرار خواهد گرفت مسائل مهمى خواهد آمد.
فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: «8»
پس نعمتهاى خدا را ياد كنيد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا مكنيد.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ... «9»
اى اهل ايمان نعمتهاى خدا را بر خود ياد كنيد.
وفاى به عهد
در آيه شريفه مورد بحث خداى مهربان به بنىاسرائيل مىفرمايد:
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ
و به عهدم وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم.
عهد خدا در ميان بندگان مصداق اتم و اعظمش نبوت پيامبران و كتاب آسمانى است، وفاى به اين عهد عبارت از ايمان به انبيا و كتاب الهى و اقتداى خالصانه به پيامبران و اجرا كردن آيات كتاب خداست، و عهد بندگان نسبت به خدا اجابت دعاى آنان و قرار دادنشان در قيامت در نعمت ابد بهشت و دار كرامت است.
وفاى خدا به عهد بندگان كه اجابت دعا و وارد كردنشان به بهشت عنبر سرشت است حتماً مشروط به وفاى بندگان به عهد خداست و در اين مرحله يك طرفه بودن هيچ جايگاهى ندارد، اگر بندگان به عهد خدا كه در معناى گستردهاش كتاب الهى و نبوت و امامت و ولايت است وفا نكنند بر خدا نيست كه به عهد بندگان كه اجابت دعا و بردنشان در بهشت است وفا كند، وفاى خدا به وفاى بندگان گره خورده و راه ديگرى وجود ندارد.
چه خوش بىمهربانى هر دو سر بى
كه يك سر مهربانى درد سر بى اگر مجنون دل شوريدهاى داشت جدل ليلى از او شوريدهتر بى ج باباطاهر در اين زمينه به روايات بسيار پرقيمتى كه در معتبرترين كتابها آمده توجه كنيد.
صدوق به اسنادش از ابنعباس روايت مىكند كه پيامبر اسلام فرمود: خدا أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ را نازل فرمود: به خدا سوگند آدم از دنيا رفت در حالى كه از قومش وفاء به فرزندش شيث را تعهد گرفت و قوم او نسبت به شيث وفا نكردند، و نوح از دنيا رفت در حالى كه از قومش نسبت به سام وصىاش پيمان گرفت ولى امتش به عهدش وفا نكردند، و ابراهيم از دنيا رفت در حالى كه از قومش نسبت به اسماعيل تعهد گرفت ولى امتش به اسماعيل وفا نكردند و موسى از دنيا رفت در حالى كه از امتش نسبت به وصىاش يوشع بننون پيمان گرفت ولى امتش به آن پيمان وفا نكردند و عيسى به آسمان بالا برده شد و از قومش براى شمعون بنحمونالصفا تعهد گرفت ولى امتش به عهد گرفته شده وفا نكردند، و من به همين نزديكىها از شما مفارقت مىكنم و از ميان شما مىروم و استوار و محكم نسبت به ولايت على به شما سفارش مىكنم، ولى برايم روشن است كه شما هم در پيمان شكنى به همان راهى مىرويد كه امتهاى گذشته رفتند، شما به مخالفت و سرپيچى از وصى من برمىخيزيد و به اين عهدى كه با شما مىكنم وفا نخواهيد كرد!!
آگاه باشيد من عهدم را نسبت به ولايت على با شما تجديد مىكنم هر كس اين عهد را بشكند به زيان خود شكسته است و هر كس به عهدى كه خدا بر آن تعهد گرفته وفا كند يقيناً پاداش عظيمى به او مىدهند.
اى مردم على رهبر و امام و خليفه بر شما پس از من است او وصى و وزير و برادر و همسر دخترم و پدر فرزندانم و صاحب شفاعت و حوض من است، هر كس از على سرپيچى كند يقيناً از من سرپيچى كرده و هر كس نسبت به من عصيان ورزد خدا را معصيت نموده است.
و هر كس از على پيروى كند از من پيروى كرده و هر كه از من پيروى كند از خدا اطاعت كرده است.
اى مردم هر كس در سخنى يا عملى على را رد كند تحقيقاً مرا رد كرده است و هر كس مرا رد كند خدا را بر فراز عرش رد كرده است.
اى مردم هر كس به جاى على رهبر و پيشوائى انتخاب كند پيامبرى را به جاى من انتخاب كرده و هر كس به جاى من پيامبرى انتخاب كند پروردگارى را به جاى خدا انتخاب كرده است. اى مردم على سيد اوصياء و پيشواى آبرومندان و مولاى مؤمنان است دوستدار او دوستدار من و دوستدار من دوستدار خدا است، و دشمن على دشمن من و دشمن من دشمن خداست.
اى مردم به عهد و پيمان خدا نسبت به على كه ولايت و امامت او بر شماست وفا كنيد تا خدا در قيامت نسبت به وارد نمودنتان به بهشت وفا كند. «10» محمدبنابىعمير از جميل دراج روايت مىكند كه مردى به حضرت صادق (ع) گفت:
«جعلت فداك ان الله يقول: «ادعونى استجب لكم» و انا ندعو فلايستجاب لناء؟ قال لانكم لاتفون بعهده وان الله يقول اوفوا بعهدى اوف بعهدكم والله لووفيتم الله لو فى الله لكم:» «11»
فدايت گردم خدا مىفرمايد: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم و ما خدا را مىخوانيم ولى دعايمان مستجاب نمىشود فرمود: براى اينكه شما به عهد خدا وفا نمىكنيد در حالى كه خدا فرموده: به عهدم وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم، به خدا سوگند اگر شما نسبت به خدا وفادار بوديد، حتماً خدا هم نسبت به شما وفادار بود.
از حضرت صادق (ع) روايت شده:
«القرآن عهدالله الى خلقه:» «12»
قرآن عهد خدا به سوى بندگان است.
از صريح اين روايات كه در كتابهاى با ارزش و معتبرى چون معانى الاخبار، كافى، تفسير علىبنابراهيم، و تفسير نورالثقلين نقل شده به روشنى استفاده مىشود كه عهد خدا در ميان مردم نبوت، ولايت، كتابهاى آسمانى و عهد مردم نسبت به حق اجابت دعا و ورودشان به شرط وفاى به عهد خدا به بهشت قيامت و دار كرامت است.
ترس از خدا
در آيه شريفه مورد بحث آمده:
وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ
فقط از من بترسيد.
رهبت از نظر لغت ترسى است كه انسان را از دچار شدن به عقوبت فرارى مىدهد. «13» به كار گرفتنش در اين آيه به اين معناست كه از عقوبت و كيفر من نسبت به نقض پيمان و شكستن عهد بترسيد آنگونه بترسى كه شما را از دچار شدن به عذاب دوزخ فرارى دهد.
ترس از حضرت حق از بهترين زمينههاى وفا به عهد حق است، كسى كه محروم از اين حالت با ارزش نفسانى است يقيناً به هيچ عهدى از عهود خدا وفا نخواهد كرد و نهايتاً دچار عذاب ابد خواهد شد.
آيه شريفه خطاب به يهود زمان پيامبر و پس از پيامبر است و روى اين حساب بايد گفت: عهد مطرح در آيه شريفه «عهدى» بر پايه رواياتى كه به عنوان توضيح آيات قرآن در معتبرترين كتابها نقل شده و بخشى از آن در سطور گذشته ذكر شده عبارت از نبوت پيامبر و قرآن مجيد و ولايت على (ع) است كه نقص و شكستن عهد خدا بىترديد سبب عذاب ابد قيامت و كيفر شديد خداست.
در آيه بيست و هفتم سوره مباركه بقره آمده نقض و شكستن عهد خدا موجب بر باد رفتن همه سرمايههاى وجودى انسان است اولئك هم الخاسرون و در سوره مباركه رعد درباره عهد شكنان آمده است:
أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ
اينانند كه براى آنان لعنت و فرجام بد ودشوارتر سراى آخرت است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- لقان، آيه 20.
(2)- نشانههائى از او، 144.
(3)- نشانههائى از او، 58.
(4)- نشانههائى از او، 130.
(5)- نشانههائى از او، 197.
(6)- ابراهيم، آيه 34.
(7)- ابراهيم آيات 29- 28.
(8)- اعراف، آيه 74.
(9)- احزاب، آيه 9.
(10)- نورالثقلين، ج 1، ص 60، حديث 159- معانى الاخيار ص،
(11)- على ابن ابراهيم، ج 1، ص 46- نورالثقلين، ج 1، ص 61، حديث 162.
(12)- كافى ج 2، ص 609، حديث 1.
(13)- فروغ الغات 119.
منبع : پایگاه عرفان