علي پيشواي مفسران (2)
نويسنده: مهسا فاضلي
تفسير واژه اي
قبل از پرداختن به نقشي که علي عليه السلام در تفسير واژه اي قرآن داشته است، لازم است به معنا و مفهوم و اهميت اين دانش بپردازيم.
تعريف مفردات
علم مفردات، دانشي است که درباره ي تک واژه هاي (مفردات) قرآني از نظر ريشه و اشتقاق لغوي و دلالت بر معناي مطلوب، مناسبات، نحوه تلفظ و نوع کاربرد آن در قرآن، بحث و گفت و گو مي کند و يکي از مهم ترين شاخه هاي آن « غريب القرآن » است.
غريب در لغت، کلام دشوار و ديرفهم را گويند. هم چنان که فرد غريب در ميان مردم کسي است که از وطن خود دور افتاده باشد.(1)
لغت و الفاظ قرآن دو قسم است: يک قسم، آن دسته از الفاظي است که عوام و خواص عرب، هر دو معناي آن ها را مي فهمند، و قسم ديگر آن الفاظي است که فهم و شناخت آن ها نياز به آگاهي و تبحّر بر زبان عرب دارد و تنها آگاهان و عالمان بر زبان، آن را در مي يابند که به اين دسته از الفاظ، غريب القرآن گويند. پس علم غريب القرآن، دانشي است که در آن کلمات مشکل و دشوار قرآن تفسير مي شود و اين کار بر اساس آنچه در روايات و زبان عرب آمده است، انجام مي گيرد.(2)
اهميت و جايگاه اين دانش
نخستين دانشي که در ميان علوم قرآني بايد بدان پرداخته شود، علوم لفظي است که در اين ميان، بررسي الفاظ مفرد يا تک واژه ها از اهميت خاصي برخوردار است.
دريافت معاني واژه هاي قرآن، نخستين مرحله در درک و فهم معاني قرآن مي باشد. الفاظ قرآن، جوهره و زبده ي کلام عرب است؛ فقها و حکما در احکام خود از الفاظ و تعابير قرآن ياري مي گيرند و شعرا و بلغا در آثار خود بدان تکيه مي کنند.(3)
اولين گام در جهت تفسير و فهم آيات الهي، آگاهي بر لغات قرآن و شناخت معاني واژه هاي دشوار کتاب خداست. از اين رو، در کتاب هاي تفسير، شناخت لغات عرب از آداب و شروط تفسير قرآن معرفي شده است. سيوطي بابي را تحت همين عنوان، در کتاب خود مي آورد و مي نويسد:
شناخت اين فن براي مفسر، امري ضروري است. کسي که خواستار کشف معاني قرآن مي باشد، به علم لغت نيازمند است. مجاهد مي گويد: شايسته نيست کسي که به خدا و روز واپسين ايمان دارد، درباره ي قرآن سخن گويد، در حالي که به لغات عرب آگاهي ندارد؛ زيرا قرآن به زبان عربي نازل شده است.(4)
صحابيان و تفسير واژه هاي قرآن
خداوند تعالي قرآن را به زبان عربي بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل کرده است و صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله که عرب اصيل و زبانشان فصيح بود، معناي اغلب لغات قرآن را در مي يافتند و درباره ي الفاظي که معناي آنها را نمي فهميدند، توقف مي کردند و چيزي نمي گفتند. البته فهم صحابه از واژه ها و معاني قرآن يکسان نبود. آنان واژه هاي غامض و غريب قرآن را نمي فهميدند و براي درک معاني آن ها به پيامبر صلي الله عليه و آله مراجعه مي نمودند. پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله، علماي صحابه عهده دار تفسير واژه هاي غريب و دشوار قرآن براي مردم بودند. به ويژه با افزايش فتوحات اسلامي و اختلاط عرب با بيگانگان، زمينه ي غرابت الفاظ فزوني يافت و نياز به تفسير واژه ها بيشتر شد.(5)
در بين صحابيان، عبدالله بن عباس در تفسير غريب القرآن جايگاه خاصي دارد و در اين فن مشهور مي باشد.
امام علي بن ابي طالب عليه السلام پيشگام در تفسير واژه اي
با تتبع در سخنان بازمانده از امام عليه السلام، اعم از خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار و روايات تفسيري ايشان، نخستين نشانه هاي توجه به آيات و شرح مفردات قرآني به طور آشکار به چشم مي خورد. تنها در آن قسمت از سخنان علي عليه السلام که در نهج البلاغه گرد آمده است، حدود يک صد و سي مورد استشهاد و استناد به آيات قرآني مشاهده مي کنيم که در شماري از آن ها، مفردات قرآني به سبک بديعي شرح و تفسير شده است. سيوطي در باب شروط و آداب تفسير، اطلاع بر دانش هاي مختلفي را مقدمه ي تفسير قرآن ذکر مي کند و اشاره مي نمايد که علي عليه السلام بر آن ها احاطه کامل داشت که از جمله اين علوم، علم لغت مي باشد. در برخي از کتب، نام علي عليه السلام ، ابن عباس و ابن مسعود به عنوان افرادي که در اين فن مشهور مي باشند، به چشم مي خورد. اينان از فصاحت و بيان، بهره ي وافري داشتند و اقوال آن ها مصدر و مرجعي براي مفسرين ديگر به شمار مي آمد.(6) البته در اين ميان، علي عليه السلام جايگاه ويژه اي دارد و به عنوان معلم و مربّي سايرين محسوب مي شود.
او نخستين فرد از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله است که در سخنان خود اقدام به شرح و تفسير مفردات قرآن با شيوه ي خاص خود نموده و اين روش به فرزندان و وارثان آن حضرت نيز منتقل گرديده است. در ميان اصحاب و شاگردان آن حضرت گويا عبدالله بن عباس در تفسير و شرح مفردات قرآن بيشترين بهره ي ممکن را از آن بزرگوار برده است. او با اتّکا بر تعليمات مربي و معلم بزرگ خود، مکتب تفسيري بنياد نهاد و به گونه اي منظم و با استفاده از اشعار عرب و راهنمايي هاي امام عليه السلام به تفسير واژه هاي قرآن پرداخت. سيوطي کتاب ابن عباس به روايت « علي بن ابي طلحه » را به طور کامل در الاتقان آورده است.
ابن عباس که در ميان اصحاب در دانش و فهم قرآني و به ويژه تفسير غريب القرآن شهره مي باشد، در سخنان مختلف، دانش خود را در مقايسه با دانش علي عليه السلام چون قطره اي در کنار دريا مي داند و خود را شاگرد علي عليه السلام معرفي مي کند. او در زمينه ي دانش هاي مختلف و به ويژه تفسير و تبيين الفاظ و واژه هاي قرآن، از محضر امام عليه السلام بهره هاي فراواني برده است. اگر او در اين زمينه شهرت و نامي دارد، مرهون علي عليه السلام و تعليمات ارزنده ي اوست و همه را در محضر استادي فرزانه و پيشوايي دانشمند فرا گرفته است.
بدين ترتيب، علي عليه السلام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله، نخستين کسي است که به تفسير و شرح مفردات قرآن توجه داشته و در تفسير و تبيين آيات قرآن، ابتدا به شرح واژه هاي آن ها مي پرداخته است تا فهم آيه را براي مردم آسان سازد و آن ها را از کج فهمي هاي رايج رهايي بخشد، چرا که فهم دقيق معناي واژگان دشوار، در درک مفهوم آيات قرآني اهميت بسيار دارد. به روايتي در همين رابطه توجه نماييد:
مردي خدمت حضرت عليه السلام رسيد و آيه ي مبارک: ( ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ ) (7)را تلاوت نمود و برداشت خود را از آيه براي امام بيان نمود. او « يعصرون » را به گرفتن شراب معنا مي کرد و تصور مي نمود مفهوم آيه اين است که مردم در آن سال شراب تهيه مي کردند. امام عليه السلام او را از اشتباه خود آگاه نمود و براي آن مرد توضيح داد که مراد از « يعصرون » در آيه « يمطرون » است که در جاي ديگر قرآن نيز بدان اشاره شده است و آن آيه ي: ( وَ أَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً )(8) مي باشد.(9)
بدين ترتيب، امام عليه السلام با بيان معناي دقيق واژه ي « يعصرون » و تفسير آن به « يمطرون » و با استفاده از آيه اي ديگر، آن مرد را متوجه اشتباه خود کرد و با توضيح معناي واژه، او را در فهم درست آيه ياري نمود.
نمونه هايي از تفسير واژه اي امام علي بن ابي طالب عليه السلام
1.تفسير واژه ي « لقاء » به « بعث »: ذيل آيه ي:( فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُوا يَکْذِبُونَ)(10) روايت شده است که معناي آيه براي مردي روشن نبود. او براي فهم اين فراز از آيه: ( إلي يَومِ يَلقَونَهُ بِما أَخلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ ) به حضرت علي عليه السلام مراجعه نمود؛ حضرت عليه السلام در پاسخ به سؤال او فرمود: منظور از « لقاء » در آيه، رؤيت نمي باشد. بلکه « لقاء » در اين آيه و تمام آيات قرآن « بعث » معنا مي شود.(11)
گفتني است امام عليه السلام در آيات ديگري از قرآن نيز واژه ي « لقا » را به بعث تفسير مي کنند. به عنوان نمونه آيات: ( إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاَقٍ حِسَابِيَهْ)(12)، ( بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرونَ )، ( فَمَنْ کَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً )(13) و ديگر موارد که حضرت به تفسير واژه ي « لقاء » مي پردازد.(14)
2.تفسير واژه ي « کفر » به « براءة ». امام عليه السلام در موارد متعدد در تفسير آياتي که در آن ها واژه ي « کفر » به کار رفته است، اين واژه را به « برائت » معنا مي کند. حضرت عليه السلام آيه ي : ( يَکفُرُ بَعضُکَم بِبَعضٍ وَ يَلعَنُ بَعضُکَم بَعضاً ) را اين گونه تفسير مي کند: « يَتبَرّأ بعضُهم ببعضٍ » هم چنين آن حضرت عليه السلام معناي « کفرنابکم » را « تبرّأنا منکم » مي داند.(15)
3.تفسير « حياة طيّبة » به « قناعت ». از امام عليه السلام درباره ي: ( فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيَّبَةً )(16) سؤال شد، امام فرمود: « آن قناعت است. »(17)
حضرت عليه السلام هم چنين قناعت را مي ستايد و مي فرمايد: « کَفي بالقناعةِ ملکاً، و بحسن الخُلقِ نعيماً؛ قناعت دولت مندي را بس و خوي نيک نعمتي بُوَد در دسترس.»(18)
اين تفسير امام از « حيات طيبه » تفسيري است بس نيکو و پسنديده. به راستي مگر زندگي پاک جز در سايه ي قناعت به دست مي آيد؟ از روزگاران کهن، مفسران بسياري مصداق « حياة طيبة » را قناعت دانسته اند، واحدي مي نويسد:
کسي که «حياة طيبة» را قناعت دانسته است، گزينش نيکو کرده است؛ چرا که زندگي جز با قناعت پاکيزه نمي شود و شخص آزمند هماره در رنج و دردسر به سر مي برد.(19)
4.تفسير واژه ي « قائل » به « لعنت ». امام عليه السلام آيه ي: ( قاتَلَهُمُ اللهُ أَنّي يُؤفَکُونَ ) را اين گونه معنا مي کند: « لَعَنَهم الله أنّي يُؤفکون ».(20)
5.تفسير واژه ي « عدل » به « انصاف » و « احسان » به « تفضّل ». امام عليه السلام درباره ي آيه ي: ( إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ )(21) فرمود: « عدل، انصاف است و احسان، نيکويي کردن».(22)
مصداق يابي آيات
روشن کردن مصداق يا مصاديق آيات قرآن و بيان افراد يا اشيائي که آيات الهي بر آن ها صدق مي کند، از مسائلي است که در تفسير قرآن اهميت ويژه اي دارد. آگاهي از مصاديق آيات قرآن، مقصود خداوند و هدف او از نزول آيه را به خوبي نشان مي دهد. البته بيان اين که آيات الهي درباره ي چه چيز يا چه کساني مصداق دارد، به عهده ي معصوم و فرد آگاه بر تفسير و تأويل آيات قرآن است. امام عليه السلام در اين زمينه نيز فردي آگاه و توانا بوده و در مقام هاي مختلف به بيان مصاديق آيات قرآن پرداخته است. به ويژه در مواردي که مردم دچار کج فهمي و يا سوء استفاده از آيات الهي بوده اند، اين روشنگري را به نحو احسن انجام داده است. بر اساس روايات تفسيري امام عليه السلام، مصداق يابي هاي حضرت از آيات قرآن گاه در معرفي چهره هاي منفي و خطرناک و زماني نيز در نماياندن شخصيت نيکان و صالحان بوده است. گاه نيز امام عليه السلام در پاسخ به سؤال سائلي که از فهم و معناي آيه مي پرسد، ابتدا مصداق يا مصاديق آيه را روشن مي کند تا بدين گونه بفهماند شناخت تفسير آيه، مستلزم آگاهي بر اين مطلب است که کلام الهي بر چه شخص يا اشخاصي دلالت دارد.
به عنوان نمونه، در روايتي نقل شده است که « ابن الکواء » درباره ي تفسير آيه ي: ( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً )(23) سوال کرد. امام علي عليه السلام در پاسخ فرمود: « مصداق آيه، کفار اهل کتاب (يهود و نصاري) است که در اديان خود بدعت نهادند. »(24)
و در مقامي ديگر همين گروه را مصداق « اصحاب مشئمه » در آيه ي شريفه مي داند.(25)
هم چنين امام عليه السلام در پاسخ به سؤال ابن الکواء درباره ي آيه ي: ( أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً )(26) فرمود:« منظور آيه، فاجرترين گروه قريش، يعني بني اميه و بني مغيره است که نعمت الهي را تبديل به کفر نمودند و پيامبرشان را در روز بدر تکذيب کردند.»(27)
روش آن حضرت اين گونه بود که گاهي نيز در تفسير آيه، ابتدا به مصداق يابي آيه مي پرداختند و افراد يا اشيائي که کلام خداوند بر آن ها دلالت دارد را معرفي مي کردند. به عنوان مثال حضرت در تفسير آيه ي : (إِنَّ فِي ذلِکَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ * وَ إِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ)(28)فرموده اند:
کان رسولُ الله المتوسّمَ و أنا من بعدِه و الأئمّةُ من ذريّتي المُتَوسّمينَ؛(29)
رسول خدا صلي الله عليه و آله هوشمند و با درايت است، من و ائمه اطهار عليهم السلام نيز مصداق هوشمندان ( و متوسمين ) در آيه هستيم.
حروف مقطعه
دانشمندان و قرآن پژوهان درباره ي حروف آغازين بعضي سوره ها اختلاف نظر دارند.
برخي از آنان بر اين عقيده اند که اين حروف از متشابهاتي است که خداوند عالم آن ها را مخصوص خود دانسته و تأويل آن را جز او نمي داند. عامه هم از علي عليه السلام نقل کرده اند که:
لکلِّ کتابٍ صفوةٌ و صفوةُ هذا الکتابِ حروفُ التَهَجّي؛
هر کتابي داراي گزيده اي شاخص و مرموز است و ( الفاظ ) شاخص و گلچين قرآن، حروف مقطعه مي باشد.(30)
هم چنين از آن حضرت عليه السلام درباره ي فايده ي حروف هجاء در قرآن سؤال شد، امام عليه السلام در پاسخ فرمودند: « هيچ حرفي در قرآن نيست مگر آن که نامي از نام هاي خداي - عزوجل - مي باشد. »(31)
روايت ديگري ذيل آيه ي نخستين سوره ي بقره از امام علي عليه السلام نقل شده است که شرحي است درباره ي حروف مقطعه؛ مضمون اين روايت چنين است:
قريش و يهود قرآن را تکذيب کردند و گفتند: قرآن سحري است که محمد صلي الله عليه و آله از خود ساخته و پرداخته و به خدا نسبت داده است! خداوند هم در پاسخ به آن ها فرمود: ( الم * ذلِکَ الکِتابُ )(32) يعني اي محمد صلي الله عليه و آله اين کتابي که بر تو فرستاديم، از حروف مقطعه مانند: الف، لام و ميم تشکيل شده که حروف تهجّي و به زبان خود شماست. پس اگر راست مي گوييد شما هم مثل آن را بياوريد و در اين راه از همفکران خود نيز مدد
جوييد. سپس فرمود: آن ها نمي توانند چنين کتابي بياورند. خداوند در آغاز سوره ي بقره مي فرمايد: « الم » اين همان کتابي است که آن را با حروف تهجّي آغاز نموده ام. کتابي است که به موسي خبر آن را دادم و او به انبياي پس از خود و آنان به بني اسرائيل خبر دادند که اين کتاب بر محمد صلي الله عليه و آله نازل خواهد شد؛ کتابي که هيچ شکي در آن وجود ندارد.(33)
آميختگي کلام امام علي بن ابي طالب عليه السلام با آيات الهي
آيات قرآن و يا الفاظ و عبارت هاي قرآني، بسان خورشيدي فروزان در لابه لاي سخنان گهربار امام عليه السلام مي درخشد و زيبايي و فصاحت بي نظيري را به کلمات امام عليه السلام مي بخشد. حضرت در سخنان خود معارف و معاني بلند اخلاقي، اجتماعي و سياسي را مي نماياند و در راستاي هدايت انسان ها، بلندترين و فصيح ترين مواعظ و کلمات بشري را از خود به يادگار مي نهد و در همه ي اين موارد، سخن را به گونه اي بس دلپذير و تنبّه آفرين، با آيات الهي آذين مي بندد. سجع کلمات امام عليه السلام سجع حاکم بر آيات قرآن، فصاحت و بلاغت بي نظير خطبه ها، بسان کتاب خدا و آهنگ و فضاي سخنان و مفاهيم بلند کلمات آن حضرت، الهام گرفته از قرآن مجيد است:
بسياري از شارحان نهج البلاغه، جمله ي معروف « کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق » را درباره ي کلمات آن حضرت بيان مي کنند. برخي ديگر، به کتاب شريف نهج البلاغه، لقب « اخ القرآن » داده اند. کلمه ي « اخ » که در اصل لغت به معناي برادر است، در مواردي به معناي مصاحب، همزاد و مانند به کار مي رود و پيداست که اخوت نهج البلاغه با قرآن با توجه به همين معاني مجازي است؛ يعني کساني که مي گويند نهج البلاغه « اخ القرآن » است، مقصودشان اين است که اين کتاب راهي پيموده است که قرآن آن را پيموده و به خوبي از قرآن متابعت کرده است.(34)
طبق عقايد شيعه، بعد از کلمات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله سخني شبيه تر به قرآن از کلام اميرمؤمنان علي عليه السلام يافت نمي شود؛ زيرا آن حضرت داناترين و فصيح ترين افراد امت و رهبر و خليفه ي بر حق ايشان و اولين شاگرد مکتب قرآن است. از اين رو ميان کلمات و سخنان آن حضرت عليه السلام و آيات قرآن رابطه اي نزديک به چشم مي خورد و سخنان آن بزرگوار، هم در ظاهر و هم در مضمون و محتوا برگرفته از قرآن مجيد است.
دکتر سيد جواد مصطفوي در کتاب رابطه ي نهج البلاغه با قرآن به اين مطلب اشاره مي کند و بيش از سي مورد از مطالب و موضوعاتي را بيان مي دارد که در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوي و با يک مضمون بيان شده است. در بسياري از اين نمونه ها، سخنان و کلمات آن حضرت عليه السلام آميخته با الفاظ و آيات قرآني است و در نمونه هاي ديگر، مضامين و مفاهيم سخنان امام عليه السلام دقيقاً منطبق و همسو با معاني آيات الهي است.(35)
به عنوان نمونه، امام علي عليه السلام پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي خلافت ابوبکر و مردمي که گرد او جمع شدند، سخن مي گويد و حال آن ها را به وسيله ي آيات قرآن توصيف مي کند و خطاب بدان ها مي فرمايد:
کما اِجتَمع أهلُ العِجلِ علي العِجلِ هاهنا فُتِنتُم، و مَثلُکم کمثلِ الّذي استَوقَد ناراً فلمّا أضاءَت ما حولَه ذهبَ الله بنورِهم و تَرکَهم في ظلماتٍ لا يُبصرون صمُّ بُکم عُمي فهم لا يرجعون.(36)
امام عليه السلام براي توصيف و تبيين آن هايي که از گرد امام بر حق خود کنار رفته اند و وصي بر حق پيامبر صلي الله عليه و آله را فراموش کرده اند، از آيات قرآن استمداد مي گيرد و به وسيله ي الفاظ و تعبيرات قرآن و با توصيفي زيبا و گويا، چگونگي آن ها را ترسيم مي نمايد.(37) در نهج البلاغه آن حضرت عليه السلام نيز نمونه هاي فراواني از آميختگي سخنان علوي با کلام الهي به چشم مي خورد که در ذيل به مواردي چند اشاره مي شود:
1.در يکي از خطبه هاي آن حضرت عليه السلام مي خوانيم:
فإنَّ اللهَ سبحانه لم يَخلُقکم عَبثاً، و لم يَترُککم سُديً، فلم يَدَعَکم في جهالةٍ و لا عمي قد سَمّي آثارَکم، و عَلِمَ أعمالَکم، و کتبَ آجالَکم، و أنزَل عليکم الکتابَ تبياناً لکلِّ شيءٍ؛
خداي سبحان شما را بيهوده نيافريده و رها نگذاشته و در ناداني و کورتان نداشته؛ زيرا، به شما گفته است چه بايدتان کرد و آموخته است که چه خدمتي تان بايد آورد و نبشته است که طومار زندگي تان را کي خواهد سِپَرد و قرآن را که بيان دارنده ي هر چيز است بر شما فرو فرستاد.(38)
2.در مقامي ديگر، آن حضرت اين گونه الفاظ و عبارت هاي قرآني را در کلام خود به کار مي گيرد:
يا أيّها الإنسانُ، ما جَرّأک علي ذَنبِک و ما غَرّک بربِّک و ما آنسکَ بهلکةِ نفسِک...؛(39)
اي انسان! تو را بر گناه چه چيز گستاخ کرده است؟ و بر پروردگارت چنين دلير؟ چرا به کشتن خود ناپژماني...؟
همان گونه که ظاهر عبارت ها نشان مي دهد، حضرت عليه السلام براي بيان مقصود خود از تعبيرات قرآني استفاده نموده است. در خطبه 86 از آيات و تعبيرات سوره ي مبارکه ي « اعلي » و در خطبه ي اخير، از آيات سوره ي « انفطار » بهره گرفته و الفاظ و عبارت هاي زيباي خود را با آياتي قرآني درآميخته و زينتي دو چندان بدان بخشيده است.
3.آن پيشواي فصاحت و بلاغت، در يکي از نامه هاي خود که سيد رضي - رضي الله عنه - آن را از نيکوترين نامه هاي امام مي شمارد، به نماياندن چهره ي ناپاکان و دشمنان ستم پيشه و جدا ساختن آن ها از پاکان مي پردازد و در کلمات و سخنان خود، به روشني از آيات الهي استفاده مي کند و آن ها را در لابه لاي کلام خود جاي مي دهد.(40)
4. امام عليه السلام اصحاب خود را اين گونه وصيت مي نمايد:
تَعاهدوا أمرَ الصلاةِ و حافِظوا عليها و استَکثِروا منها و تَقرَّبوا بها، فإِنّها کانت علي المؤمنين کتاباً موقوةً. ألا تسمَعون إلي جوابِ أهلِ النّارِ حين سُئِلوا: ( ما سَلَکَکُم فِي سَقَرَ * قالُوا لَم نَکُ مِنَ المُصَلِّينَ).. و قد عَرفَ حقَّها رجال من المؤمنين الذين لا تشغَلهم عنها زينةُ متاعٍ و لا قرةُ عينٍ من ولدٍ و لا مالٍ يقول الله سبحانه: ( رِجالٌ لا تُلهِيهِم تِجارَةٌ وَ لا بَيعٌ عَن ذِکرَ اللهِ وَ إقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّکاةِ)(41)؛ کار- برپايي نماز را بر عهده گيريد و نگاهداشت آن را بپذيريد و آن را بسيار به جاي آريد و با نماز، خود را به خدا نزديک داريد که نماز نوشته شده است بر مؤمنان - و بايد گزارده شود - به وقت آن آيا گوش فرا نمي دهيد به پاسخ دوزخيان که چون آنان پرسيده شوند: « چه چيز شما را در آتش سوزان در آورد، گفتند از نمازگزاران نبوديم »:...همانا کساني از مؤمنان حق آن را شناختند که زيور دنيا از نمازشان به فکر ديگر کار نيفکند و نه آنچه موجب روشني چشم بود از مال و فرزند. خداي سبحان فرمايد: مرداني که باز نمي دارد آنان را بازرگاني و نه خريد و فروش از يا خدا و برپا داشتن نماز، پرداخت زکات و ... (42)
5. امام عليه السلام در يکي از کلمات قصار خود اين گونه مي فرمايد:
إذا حُيِّيتَ بتحيّةٍ فحي بأحسنَ منها، و إذا أُسدِيَت إليک يدُ فکافِئها بما يَربي عليها و الفضلُ مع ذلک للبادئ؛(43)
چون تو را درودي گويند، درودي گوي از آن بهتر و چون به تو احساني کنند، افزون تر از آن پاداش ده و فضيلت او راست که نخست به کار برخاست.
در يکي از آيات قرآن نيز به اين مطلب، با الفاظي مشابه اشاره شده است. خداوند مي فرمايد:
( وَ إذا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إنَّ الله َ کانَ عَلي کُلِّ شَيءٍ حَسِيباً )؛(44)(
هر گاه کسي شما را ستايش کند شما نيز به ستايشي مثل آن يا بهتر پاسخ دهيد که خدا به حساب هر نيک و بد کاملاً خواهد رسيد.
6. علي عليه السلام طي نامه اي به مالک اشتر مي فرمايد:
و أَمرَه أن يُکسِر نفسَه عند الشّهواتِ، و يَزعمها عند الجمحات، فإنّ النّفس أمّارةٌ بالسّوءِ إلّا ما رَحِمَ اللهُ(45)؛
و او را مي فرمايد تا نفس خود را از پيروي آرزوها باز دارد و هنگام سرکشي ها به فرمانش آرد تا همانا نفس به بدي وا مي دارد، جز که خدا رحمت آرد.
قرآن کريم از زبان حضرت يوسف نقل مي کند:
( إِنَّ النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّي)(46)؛
نفس امّاره انسان را به کارهاي زشت و ناروا سخت روا مي دارد جز آن که خداي من به لطف خود، بنده را نگه دارد.
استناد به آيات الهي در سخنان امام علي عليه السلام
پيشواي متقيان افزون بر آميخته نمودن کلمات خود با آياتي نوراني قرآن، در شرايط و موقعيت هاي مختلف براي روشن نمودن يک امر و اِسکات مخاطب، به آيات قرآن استناد مي نمود. اين قرآن ناطق در برخورد با مسائل و رويدادهاي مختلف زندگي، حتي ساده ترين موضوعات، به آيات قرآن استشهاد مي کرد. او همواره با قرآن بود و قرآن نيز هميشه با او بود و جدايي ميان اين دو وجود نداشت. او در تمام شئون زندگي از قرآن کمک مي گرفت و کتاب خدا را شاهد اعمال و اقوال خود قرار مي داد. امام عليه السلام در اثبات حق و محاجّه با طرف مقابل، بهترين راه را استناد به آيات قرآن مي دانست. به روايتي در اين باره توجه نماييد:
هنگامي که امام عليه السلام به قصد شرکت در جنگ نهروان حرکت کردند، شخصي به ايشان رو کرد و گفت: اماما اين ساعت، وقت خوبي نيست، اگر در اين ساعت حرکت کني تو و يارانت سختي فراوان خواهيد ديد. ولي اگر در سه ساعت از روز رفته حرکت کنيد، پيروزي در انتظار شماست و به خير و صواب دست خواهيد يافت. حضرت عليه السلام در پاسخ به او فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله نيز چنين چيزي که تو ادعا مي کني، نفرموده است. کسي که تو را در اين گفتار تصديق نمايد، قرآن را تکذيب کرده است؛ زيرا خداوند در قرآن مي فرمايد: ( إِنَّ اللهَ عِندَهُ عِلمُ السّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يَعلَمُ ما فِي الأَرحامِ)؛ )(47)؛ همانا علم ساعت ( قيامت) نزد خداست و او باران را فرو بارد و آنچه را که در رَحِم هاست مي داند.(48)
امام عليه السلام حتي در بستر بيماري، کتاب خدا را فراموش نمي کند و با يادآوري و قرائت آيات قرآن، اطرافيان را آگاه مي سازد. در روايات آمده است:
روزي امام عليه السلام بيمار شدند، گروهي از مردم به عيادت ايشان رفتند و جوياي حال مولاي خود شدند و گفتند: کيفَ نَجِدُک يا أميرمؤمنان؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمودند: شر و بدي به من رسيده است. حاضرين بسيار تعجب کردند و گفتند: سبحان الله، اين سخن از شخصيتي چون شما بسيار بعيد است. امام عليه السلام بلافاصله با قرائت آيه اي از قرآن، پاسخ آن ها را داد. ايشان به آيه ي مبارک ( وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَيرِ فِتنَةً وَ إِلَينا تَرجَعُونَ)(49) استناد نمودند و در تفسير اين کلام الهي فرمودند: منظور از خير در آيه، صحت و سلامت و توانگري و مراد از شر، مريضي و تنگ دستي است. بنابراين، بيماري که گريبان گير من شده است، مصداق شري مي باشد که خداوند به منظور آزمايش بندگان فرو مي فرستد.(50)
بدين ترتيب، امام عليه السلام در برخورد با مسائل مختلف زندگي مانند نماز،(51) دعا و استغفار و شکر، (52) در جنگ ها، بيماري ها و ساير امور به آيات قرآن استناد مي نمود و در تصديق گفتار خود از آيات الهي بهره مي جست. حتي روايت شده است که اميرالمؤمنين عليه السلام در بازار حرکت مي کرد، گمراهان و ضعيفان را راهنمايي و ياري مي نمود. نزد بقالان و فروشندگان مي رفت، قرآن را بر آن ها مي گشود و اين آيه را تلاوت مي کرد:
(تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الأَرضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقيِنَ)(53) و مي فرمود: اين آيه درباره ي واليان و حاکمان عادل و متواضع نازل شده است.(54)
اينک نمونه ي روشن ديگري را بنگريد که حضرت با استناد صريح به آيه ي قرآن، در ميدان جنگ به روشن گري مي پردازد و مخاطب را مجاب مي نمايد:
مردي در روز جمل خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد و عرضه داشت: يا علي عليه السلام، چه شده است که با اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و کساني که بر يگانگي خدا و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله گواهي داده اند، مي جنگيد؟ اينان با ما الله اکبر و لا اله الا الله مي گويند و با ما نماز مي گزارند، پس چرا با آنها بجنگيم؟ علي عليه السلام فرمود: « علي ما أَنزَلَ الله عزّوجّل في کتابِه»، بر اساس آنچه خداوند در کتابش نازل فرموده است. مرد گفت: يا اميرالمؤمنين من بر تمام آيات قرآن که خداوند در کتاب خود نازل فرموده آگاهي ندارم، مرا از اين آيه آگاه ساز. علي عليه السلام فرمود: آيه اي که در سوره ي بقره مي باشد. گفت: يا اميرالمؤمنين من بر تمام آيات اين سوره آگاهي ندارم، مرا از آن آيه آگاه ساز. در اين جا علي عليه السلام فرمود: آيه اي در قرآن است که قتال با اين گروه را مباح نموده است و به تلاوت اين آيه پرداخت.
(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ ...)(55)
اين پيامبران را برخي بر بعضي برتري و فضيلت داديم، بعضي با خدا سخن گفته و برخي رفعت مقام يافته و عيسي پسر مريم را معجزات آشکار داديم و او را به روح القدس نيرو بخشيديم و اگر خدا مي خواست، پس از فرستادن پيامبران و معجزات آشکار، مردم با ديگر خصومت و قتال نمي کردند...(56)
و بدين سان، امام عليه السلام به ما مي آموزد که راه يافتن به حق و قرار گرفتن در صراط مستقيم و دوري از کجي و انحراف، تمسک به قرآن و سنجش قول و فعل آدمي با کتاب خداست. اگر کلام و رفتار آدمي در تمام جوانب زندگي از آيات و مقاصد قرآني به دور باشد، ارزشي ندارد و اگر موافق و همسو با قرآن مجيد باشد، ارزشي والا پيدا مي کند. افزون بر آن، امام عليه السلام به ما مي آموزد که راه نجات و سعادت آدمي، ارتباط هميشگي با کلام خداوند و به ياد داشتن معارف بلند اين کتاب آسماني است و اين امر تنها محدود در مشکلات و مبهمات امور زندگي نيست، بلکه بايد در سرتاسر زندگي آدمي مصداق داشته باشد. سيره ي آن پيشواي بزرگ چنين بوده است که خود، نه تنها در برخورد با مشکلات يا سؤال هاي مهم و بزرگ، بلکه در تمامي امور مربوط به دين و دنيا به قرآن مراجعه مي نمودند و به آيات نوراني آن استشهاد مي کردند. امام عليه السلام با توجه به احاطه ي کاملي که بر مفاهيم و تفاسير آيات قرآن داشتند، در برخورد با مسائل مختلف با قرائت و تبيين آيات، راه حق و استوار را از راه ضلالت باز مي شناساندند. حضرت عليه السلام منتظر اين نمي ماند که مسئله اي دشوار يا معضلي بزرگ روي دهد و به قرآن مراجعه کند، بلکه اين قرآن ناطق در تمام مسائلي که پاسخ آن ها به نوعي در کتاب خدا وجود داشت، از قرآن مدد مي جست و به آيات نوراني آن استشهاد مي نمود و اين سودمندترين درس است که مي توان از سيره ي علوي به چنگ آورد.
گفتني است موارد استشهاد و استناد آن حضرت عليه السلام به قرآن، تنها در نهج البلاغه 121 مورد مي باشد.(57)
قضاوت هاي امام علي عليه السلام بر اساس آيات قرآن
امام عليه السلام در امر قضاوت و داوري از کتاب خدا کمک مي گرفت و به آيات الهي استشهاد مي نمود. وصي رسول صلي الله عليه و آله به برکت دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله در امر قضاوت و داوري فردي توانا و آگاه بود و با داوري هاي به موقع خود، حيرت و شگفتي همگان را موجب مي شد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله جانشين خود را آگاه ترين فرد در امر قضاوت معرفي کرده و به او وعده ي موفقيت در اين کار را داده است. امام عليه السلام خود در اين باره چنين مي فرمايد:
بَعثَني رسولُ الله إلي اليمنِ، فقلت: يا رسولَ الله إنّک تَبعثُني إلي قومٍ هم أسنُّ منّي لأقضي بينهم، قال صلي الله عليه و آله: اذهب فإنّ الله تعالي سيُثَبّتُ لسانَک و يَهدي قلبَک؛(58)
پيامبر صلي الله عليه و آله مرا براي امر قضاوت به سوي يمن فرستاد، عرض کردم: اي رسول خدا مرا به سوي قومي مي فرستي که از نظر سن از من بزرگ ترند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: برو که خداوند زبانت را استوار و قلبت را هدايت خواهد کرد.
امام باقر عليه السلام نيز در بيان دانش علي عليه السلام در امر قضاوت مي فرمايد: « کسي نيست که قضاوت و داوري کند و در آن حق را آشکار نمايد، جز اين که کليد اين داوري اش، قضاوت هاي علي عليه السلام است. »(59)
نمونه هاي فراواني از قضاوت هاي علي عليه السلام در کتاب هاي حديث و تاريخ جمع آوري شده است و نويسندگان مختلف ابوابي از آثار خود را به اين موضوع اختصاص داده اند.(60) اين قضاوت ها در امور مختلف، مانند علوم جغرافي، طبيعي، کليات فقه، احکام سياست و ... مي باشد. نکته ي مهم اين است که امام عليه السلام در داوري هاي خود، مانند ساير مسائل به قرآن روي مي آوردند و براي حل معضلات و مشکلات ديني و اجتماعي مردم روزگار خود، به آيات الهي استشهاد مي نمودند. مطالعه ي آرا و فتاوي حضرت عليه السلام که در پاسخ به سؤال هاي مراجعان و رفع ابهام هاي آن ها مطرح شده، بسيار جالب و خواندني و بيانگر وسعت علم و دانش علي عليه السلام و احاطه ي او بر معارف قرآن و دين است.
علاّمه مجلسي در بحارالانوار قبل از آن که نمونه هايي از قضاوت هاي آن حضرت را بيان کند، مي نويسد:
اين ها نمونه هايي از قضاوت ها و داوري هاي شگفت آن حضرت است که هيچ کس قبل از او چنين داوري هايي نکرده است و عامه و خاصه جز از علي عليه السلام از کس ديگر، آن ها را سراغ ندارد.
اينک نمونه هايي را برمي شماريم که امام عليه السلام در آن ها با استفاده از آيات قرآن و استشهاد بر معاني و معارف کتاب خدا به داوري پرداخته اند:
1.روايت شده است فردي را به نام « قدامة بن مظعون » که شراب خورده بود، نزد عمر آوردند تا عمر حد را درباره ي او اجرا نمايد. در اين حال قدامه گفت: هيچ حدي بر من جاري نيست؛ زيرا من از کساني هستم که آيه اي از قرآن شامل حال آن ها مي گردد و اين آيه ي شريفه را تلاوت نمود: ( لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا )(61)عمر پس از شنيدن سخنان او منصرف شد و حد را درباره ي او جاري نکرد. خبر به علي عليه السلام رسيد: نزد عمر آمد و بدو فرمود: چرا حد را درباره ي قدامه اجرا نکردي؟ عمر پاسخ داد: قدامه آيه اي از قرآن برايم تلاوت نمود که شامل حال او مي شود، من نيز از کار خود منصرف گرديدم.(62) اين جاست که علي عليه السلام با هوشياري تمام به روشن گري مي پردازد و ديگران را از سوء استفاده از آيات به نفع خود باز مي دارد.
او مي فرمايد: « قدامه هرگز از کساني نيست که آيه ي قرآن شامل حال او گردد. بلکه آن گروه که مصداق اين آيه شريفه هستند، جز آنچه خداوند برايشان حلال گردانيده است، نمي خورند و نمي آشامند. کساني که ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند، هيچ حرام الهي را حلال نمي کنند. کسي که آنچه خدا حرام کرده است، بنوشد هشتاد ضربه شلاق بر او جاري مي شود. قدامه نيز اگر از گفته ي خود توبه کند، بايد که حد بر او جاري شود و اگر توبه نکند بايد کشته شود، چون او از دين خارج شده است» در اين جا عمر به خود آمد و دانست که بدون آگاهي بر معنا و مصداق آيه به داوري پرداخته و علي عليه السلام با احاطه بر مفهوم و مصداق آيه، به قضاوتي نيکو انجام داده است.(63)
2.قضاوت ديگر حضرت عليه السلام درباره ي مردي است که هنگام مرگ، سهمي از مال خود را ( براي صدقه ) وصيت نمود ولي مقدار آن را تعيين نکرد. پس از مرگ او در بين ورثه اش در مقدار آن اختلاف پيش آمد. امام عليه السلام به داوري پرداخت و مقدار مال را يک هشتم تعيين نمود. حضرت عليه السلام اين داوري بر اساس آيه ي : ( إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ )(64) انجام داد. او پس از تلاوت اين آيه فرمود: « اين ها هشت گروهند که به هر گروه، سهمي از صدقات تعلق مي گيرد. »(65)
3.ماجراي ديگر، ماجراي معروفي است که در اغلب کتاب هاي تفسير و حديث به چشم مي خورد، محدثان و مورخان آورده اند:
زني پس از شش ماه حمل، فرزندي به دنيا آورد، چون خبر به عمر بن خطاّب رسيد، آهنگ رجم نمود.( به پندار اين که چون زن پس از شش ماه ارتباط با همسر باردار شده است، پيشتر باردار بوده و لذا زنا کرده است ). علي عليه السلام از تصميم عمر آگاه شد و او را از رجم بازداشت و با توجه به آيات شريفه ي قرآن به داوري پرداخت و موجبات تعجب و حيرت خليفه ي وقت را فراهم نمود. حضرت با تلاوت آيه ي: ( وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ کَامِلَيْنِ ...)(66) و آيه ي : (وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً ...)(67) توضيح داد که مدت حمل، شش ماه و مدت شيردهي 24 ماه است و بدين سان زن را از مجازات رهانيد.(68)
پينوشتها:
1.طريحي، تفسير غريب القرآن، مقدمه
2.قيسي، المشکل من غريب القرآن، ص 51
3.المفردات في غريب القرآن، ص 6
4.الاتقان، ج2، ص 1209
5.المشکل من غريب القرآن، ص 52-55
6.همان، ص 56
7.يوسف، آيه ي 49
8.نبأ، آيه ي 14
9.بحارالانوار، ج89، ص 61
10.توبه، آيه ي 77
11.تفسير نور الثقلين، ج2، ص 246
12.حاقه، آيه ي 20
13.کهف، آيه ي 110
14.نورالثقلين، ج3، ص 315 و ج4، ص 242
15.همان، ج2، ص 535 و ج4، ص 392
16.نحل، آيه 97
17.نهج البلاغه، حکمت 229
18.همان
19.جامع البيان، ج14، ص 172
20.نور الثقلين، ج2، ص 208
21.حج، آيه ي 25
22.نهج البلاغه، حکمت 231
23.کهف، آيه ي 103
24.نورالثقلين، ج3، ص 312
25.همان، ج1، ص 138
26.ابراهيم، آيه ي 28
27.همان، ج3، ص 312
28.حجر، آيات 75-76
29.همان، ص 23
30.مجمع البيان، ج1، ص 112
31.نورالثقلين، ج1، ص 11
32.بقره، آيات 1 و 2
33.همان، ص 27 و 28
34.سيد جواد مصطفوي، رابطه نهج البلاغه با قرآن، ص 34
35.همان، ص 47-71
36.اين کلام امام آميخته با الفاظ هفدهمين آيه از سوره بقره است.
37.نورالثقلين، ج5، ص 27
38.نهج البلاغه، خطبه ي 86
39.همان، خطبه 223
40.همان، نامه ي 28
41.نور، آيه ي 37
42.همان، خطبه ي 199
43.همان، خطبه ي 62
44.نساء، آيه ي 86
45.همان، نامه ي 53
46.يوسف، آيه ي 53
47.لقمان، آيه ي 34
48.نورالثقلين، ج4، ص 219 و نهج البلاغه، خطبه ي 79
49.انبياء، آيه ي 35
50.تستري، همان، ص 203
51.نورالثقلين، ج4، ص 192
52.شريف رضي، خصائص الائمه عليهم اسلام، ( خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام)، ص 103
53.قصص، آيه ي 83
54.نورالثقلين، ج4، ص 144
55.بقره، آيه ي 253
56.نور الثقلين، ج1، ص 254
57.رابطه ي نهج البلاغه با قرآن، ص 210
58.مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 141 و کنز العمال، ج13، ص 125
59.قضاء اميرالمؤمنين عليه السلام ، ص 1
60.ر.ک: بحارالانوار، ج40؛ وسائل الشيعه، ج17؛ مسند محمد بن قيس بجلي؛ في قضايا اميرالمؤمنين، عجايب احکام و قضايا علي عليه السلام؛ قضاء اميرالمؤمنين، خصايص الامة و ...
61.مائده، آيه ي 93
62.بحارالانوار، ج40، ص 266
63.همان
64.توبه ، آيه ي 60
65.بحارالانوار، ج4، ص 265
66.بقره، آيه ي 233
67.احقاف، آيه ي 15
68.بحارالانوار، ج40، ص 252
منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391
منبع : راسخون