لطفا منتظر باشید

سخت ‏ترين جريمه‏

منابع:

کتاب : تفسير حكيم    ج‏3        

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

موسى به پرستش كنندگان گوساله و آنان كه نسبت به وقوع جنايت عظيمى بر ضد توحيد سكوت كردند و از امر معروف و نهى از منكر باز ايستادند «1» البته به فرمان حضرت حق دستور توبه داد فَتُوبُوا

و بيان حد توبه و پذيرش آن را از جانب خالق توبه پذير، آختن اسلحه و كشتن يكديگر دانست‏ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ‏ كه توبه از چنين گناه بزرگى و بازگشت از چنين جرم سنگينى آن هم گوساله پرستى بر ضد خدا پرستى!! جز با ريختن خون فاسد و فصد اجتماعى پذيرفته پيشگاه حق نشود.

«از نظر انقلاب درونى و پاك شدن نفوس جز تن دادن به ريخته شدن‏خون‏هاى فاسد و كشتن نفوسى كه با شرك سرشته شده و يك سره از خدا برگشته چاره‏اى نيست، زيرا شرك و تقاليد فاسد چون در نفوس ريشه بدواند ريشه استعداد و حركت به سوى خير را مى‏خشكاند.

گناهان ديگر مانند آفت‏هائى است كه بر ميوه و برگ و پوست درخت مى‏زند كه اميد تجديد حيات براى آن باقى است، ولى شرك مانند آفتى است كه مغز درخت را تباه مى‏كند پس بايد از بن بريده شود تا شايد از ريشه آن شاخه‏هاى سالم برويد.

در آيه شريفه به اين حقيقت اشاره شده كه در هر توبه‏اى به تناسب هر گناهى چيزى شرط مى‏شود كه توبه جز به آن تحقق نمى‏يابد و پذيرفته نمى‏گردد و در تحقق توبه بنى‏اسرائيل قتل نفوس شرك‏زا شرط شد فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ.

از نكات بسيار مهم آيه و قابل توجه اينكه اسم بارئ كه از اسماى حضرت حق است دو بار آمده. بارئ در يك قول به معناى جدا كننده از نقص و عيب است، كه اين معنا در آيه شريفه چنين به‏كار گرفته مى‏شود:

به سوى خدائى باز گرديد فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ‏ كه شما را پاك از عيب و نقص آفريد، و درونتان را با نور فطرت منور ساخت و از طريق عقل و نبوت به بخشى از امور هستى آگاه نمود، اكنون كه از اين معبود حق جدا شديد و خود را از پيشگاه رحمتش محروم نموديد و به گوساله پرستى روى كرديد، و از حركت به سوى بى‏نهايت بزرگ بازمانده و قدم به جانب بى‏نهايت كوچك نهاديد و وجود باطن و فطرت سالم خود را ظرف عيب و نقص و زباله‏هاى شيطانى چون سامرى قرار داريد پس يكديگر را با دست خودتان به قتل برسانيد تا همان گونه كه در سايه بارئيت حق بى‏نقص و عيب به وجود آمديد با توبه به شرط كشتن يكديگر بى‏نقص و عيب به حضرت او باز گرديد.

فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ‏

توجه به اين نكته مهم براى رفع هر گونه شبهه در اين حكم نيز ضرورى است كه خداوندى كه آزاد و مختار است زندگان را پس از سرآمد اجلشان قبض روح كند و احيا و اماته فقط و فقط در سيطره و اختيار اوست، آزاد است كه به خاطر مصلحت انسان و نجاتش از شرك و رهائى‏اش از عذاب ابد به افرادى فرمان دهد كه افراد آلوده به شرك را بكشند كه اين كشتن و كشته شدن براى آنان بهتر است.

كشتار بنى‏اسرائيل به دست يكديگر در تفاسير و روايات به صورت‏هاى مختلف نقل شده از جمله:

1- بنى‏اسرائيل به موسى گفتند ما شنوا و مطيعيم ولى مى‏ترسيم در اجراى اين حكم چون به فرزندان و خويشان خود رسيم ما را رقت قلب و مهر و محبت به طرف خويش مانع شود، از اين كه فرمان حق را اطاعت كنيم، خداى متعال ابرى سياه بر آن ناحيه مسلط كرد تا فضا را غرق ظلمت و تاريكى كرد، پس تيغ‏ها از نيام بيرون كشيدند و بر يكديگر تاختند و به كشتن مشغول شدند، پدر پسر را و برادر برادر را مى‏كشت به موسى وحى شد هر كس به هر صورتى در اين كار سستى ورزد توبه او قبول نيست، از بامداد تا شبانگاه مى‏كشتند چون روز به آخر رسيد و بسيارى كشته شدند موسى‏و هارون را رحمت آمد تا جائى كه گريستند و دست به دعا برداشتند و گفتند: يا رب بنى‏اسرائيل، و بنى‏اسرائيل هلاك شدند يا رب بقيه‏بقيه خدايا ماندگان را به ما ببخش!! حضرت ارحم‏الراحمين دعايشان را مستجاب كرد و فرمان داد ابر تيره به كنارى رفت، چون روشنائى پديد شد هفتاد هزار نفر به قتل رسيده بودند. «2»

2- محدث بزرگ، عارف معارف فيض كاشانى نقل مى‏كند:

هنگامى كه موسى از ميقات به ميان قوم آمد پس از خشمگين شدن و عتاب به بنى‏اسرائيل فرمود:

به سوى بارئ خود توبه كنيد و براى محقق شدن آن يكديگر را بكشيد، گفتند: چگونه، گفت هر يك شمشير يا چاقوئى بردارد و وارد بيت‏المقدس شود، زمانى كه من قدم به منبر گذاشتم صورت‏هايتان را بپوشانيد تا كسى شناخته نشود، آنگاه يكديگر را بكشيد، از پى اين فرمان گوساله پرستان كه هفتاد هزار نفر بودند در بيت‏المقدس گرد آمدند و پس از آن كه موسى با آنان به نماز برخاست‏ و به منبر رفت به كشتن يكديگر هجوم بردند تا وحى رسيد به قتال خاتمه دهيد كه خدا توبه شما را پذيرفت، در اين واقعه ده هزار نفر كشته شدند. «3»

3- در روايت است حضرت موسى به آنان فرمان داد در دو صف بايستند، آنان غسل كردند و كفن بستند و در دو صف قرار گرفتند، آنگاه‏هارون با دوازده هزار نفر از آنان كه دنبال گوساله پرستى نرفته بودند در حالى كه خنجرهاى تيزى در كف داشتند به آنان حمله بردند و زمانى كه شمار كشته شدگان به هفتاد هزار تن رسيد خداوند بقيه را عفو كرد و به كشته‏شدگان پاداش شهيد عطا نمود. «4»

خير بودن قتل نفوس در بنى‏اسرائيل‏

به طور يقين اگر مسئله توبه به شرط قتل نفوس در ميان نبود، و بنى‏اسرائيل در پرستش گوساله پرستى مى‏ماندند اولًا براى ابد از رحت حق محروم مى‏شدند، و به عرصه عفو و گذشت نمى‏رسيدند و ثانياً در دنيا به عذاب‏هاى گوناگون دنيائى دچار مى‏شدند، و ثالثاً در قيامت گرفتار عذاب ابد دوزخ مى‏گشتند و رابعاً اين بت‏پرستى زشت در نسلشان ادامه پيدا مى‏كرد و به اقوام ديگر هم سرايت مى‏نمود و ممكن بود ميلياردها نفر را در بستر روزگار از فيوضات الهيه محروم نمايد، ولى باز شدن در توبه از باب لطف و رحمت خدا به روى آنان به شرط قتل نفوس گوساله پرستان به دست ديگران هم براى قاتلان خير بود و هم براى مقتولان، براى قاتلان خير بود زيرا براى آنان كفاره گناه سكوت در برابر آن ظلم عظيم بود، يا پاداش جهاد در راه خدا را براى آنان داشت.

و براى مقتولان خير بود زيرا اينگونه توبه كه همراه با قتل بود سبب تطهير نفوسشان از شرك، و علت عفو و گذشت خدا از آنان و از همه مهم‏تر براى آنان‏ رهائى از آتش ابدى دوزخ بود علاوه بر اين كه اين قتل براى آنان از طرف حضرت حق شهادت محسوب شد. «5»

روى اين حساب اين حكم گرچه ظاهرى سخت و جانكاه داشت ولى از نظر باطن و معنى رحمت ويژه خدا و لطف خاص او بر گوساله پرستان بود و جاى هيچ اعتراضى بر آن نيست، و بايد گفت همانطورى كه خداى مهربان از به وجود آوردن انسان خير انسان را مى‏خواهد، از كشتن او هم به عنوان متمم توبه خير او را مى‏خواهد، و اين فرمان سخت كه اجرايش آثار بسيار پر بركتى در پى داشت آزمايشى از سوى خدا بود، چنان كه فرمان، قتل اسماعيل به دست ابراهيم آزمايش بزرگ براى آن پدر و پسر بود و گرچه در ظاهر انجام نگرفت ولى ابراهيم و اسماعيل به فرموده قرآن مصمم بر اجراى آن بودند و در اين زمينه بسيار طاقت فرسا عاشقانه تسليم خواسته حق شدند و خداوند مهربان همان تصميم قاطعانه و تسليم عاشقانه را به منزله انجام گرفتن كشتن اسماعيل به دست ابراهيم در مناى عشق به حساب گذاشت.

يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ‏ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏ «6»

ابراهيم گفت پسرم همانا من در خواب مى‏بينم كه تو را ذبح مى‏كنم پس با تأمل بنگر رأى تو (در اين مسئله كه خواسته خدا است) چيست؟ گفت: پدرم آنچه را به آن مأمور شده‏اى انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى يافت.

پس هنگامى كه آن دو تسليم خواسته خدا شدند و ابراهيم جبين او را بر زمين نهاد تا ذبحش كند او را ندا داديم اى ابراهيم خوابت را تحقق دادى و فرمان پروردگارت را اجراى كردى به راستى ما نيكوكاران را اين گونه پاداش‏ مى‏دهيم (كه نيت و تصميم پاك و خالصشان و تسليم بودنشان را نسبت به فرمان خود به جاى عمل مى‏پذيريم) به يقين اين همان آزمايش روشن براى ابراهيم و اسماعيل بود.

در هر صورت بايد گفت اين كشته شدن براى گوساله پرستان چون به فرمان خدا و در راه رضاى او قرار داشت، براى آنان بهتر از ماندن و زندگى بر خلاف رضاى پروردگار بود، و خداى عزيز كريم‏تر از آن است كه مجرم را دو بار جريمه كند يكى اعدام او و ديگر سوزاندن به آتش دوزخ! با اين كشته شدن كه توبه‏اى بسيار سخت است براى آنان عفو حاصل شد و پس از عفو اهل بهشت شدند و قاتلان هم به پاداش اجراى فرمان خدا رسيدند، و در اين داستان قاتل و مقتول به ثواب حق نائل گشته و به رضاى دوست رسيدند.

كشف الاسرار در ذيل آيه شريفه‏ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ‏ مطلبى عرفانى به اين صورت دارد:

«از روى باطن اين خطاب با جوانمردان طريقت است كه نفس خود را به شمشير مجاهدت سر برگيريد تا به ما رسد

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا

و نگر تا نگوئى كه اين قتل نفس از روى مجاهدت آسان‏تر است از آن قتل كه در بنى‏اسرائيل رفت، كه آن قتل ايشان خودشان را يك بار بود و از آن پس همه آسانى و آرام بود، و اين جوانمردان را هر ساعتى و هر لحظه قتلى است.

و عجب آن است كه ايشان هر چند آسيب دهره‏ «7» بلا بيش بينند هر روز عاشق‏ترند و بر فتنه خويش چون پروانه شمع هر روز فتنه‏ترند «و به زبان حال با خداى مهربان خود گويند»

نور دلى ار چه جفت نارم دارى

تاج سرى ار چه خاكسارم دارى‏

چون ديده عزيزى ار چه خوارم دارى‏

شادم به تو گرچه سو گوارم داريچنان استى كه هر ساعت به جان اين عزيزان از درگاه عزت‏

بريد حضرت به نعت الهام پِيغام ميآرد كه: اى جوانمرد آغاز اين كار قتل است و آخر ناز، ظاهر هر سستى خطر است و باطن راز

«من احبنى قتلته و من قتلته فاناديته:»

آن كه عاشقم باشد او را ميكشم و هر كس را بكشم خودم ديه او هستم.

گر كشته دست را ديت دنيا راست‏

هر كشته عشق را ديت ديدار است‏ «8»

روح البيان بيانى لطيفتر از كشف الاسرار دارد، به نقل از تاويلات نجميد ميگويد:

براى هر قومى گوسالهاى است كه آن را به جاى خدا ميپرستد: قومى گوساله مال و درهم و دنيا را ميپرستند، و قومى گوساله شهوات را عبادت ميكنند، و قومى گوساله مقام را پرستش مينمايند و قومى گوساله هواى نفس را كه مبغوضترين گوسالهها نزد خدا است بندگى ميكنند، خداوند به موساى قلب هر نيك بخت الهام ميكند كه بگويد:

اى قوم با معبود گرفتن گوساله به خود ستم ورزيديد پس به سوى بارئ خود بازگرديد و توبه كنيد يعنى با بريدن از ما سواى خدا به خدا رجوع كنيد و اين رجوع و توبه براى شما ممكن نيست مگر به قتل نفس‏ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ‏ كه اين قتل به كشتن هواى نفس است (هواى نفس كه مجموعه خواسته‏هاى بى‏مهار و غير منطقى و ضد حق است) هواست كه حيات نفس ديو صفت است، به سبب هواست كه فرعون ادعاى ربوبيت كرد، و بنى‏اسرائيل گوساله دست‏ساز سامرى را پرستيدند، و ابليس از سجده بر آدم كه فرمان خدا بود امتناع نمود و تكبرشان داد، بازگشت به خدا كنيد با يارى خواستن بر قتل نفس كه نهى آن از هواست، با يارى و كمك خدا نفس را بكشيد، كشتن فرد در ظاهر براى همه كس چه مؤمن چه كافر آسان است، ولى قتل نفس در باطن و در عرصه معنويت كارى مشكل است كه جز براى خواص از بندگان حق به شمشير صدق و به نصرت حق ميسر نيست، لذا مرتبه صديقين كه هواى نفس را از ميان برداشته و با كشتن نفس حيوانى به نفس انسانى و نفس مطمئنه رسيده‏اند از مرتبه شهدا بالاتر قرار داده‏اند.

اين پيامبر عظيم الشأن اسلام است كه چون از غزوه‏اى برگشت فرمود:

«رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر:» «9»

از جهاد كوچك‏تر به سوى جهاد بزرگ‏تر بازگشتيم‏

اين قتل نفس كه در حقيقت خاموش كردن شعله خطرناك و بنيان برانداز هواست به شمشير صدق براى شما بهتر است زيرا به هر قتلى رفعت و درجه‏اى براى شما نزد خالق شماست و اين شما هستيد كه با اين كار به خدا تقرب پيدا مى‏كنيد و او هم با توفيق دادن به شما براى توبه و رحمت بر شما به شما نزديك مى‏شود.

چنان كه فرموده:

«من تقرب الى شبراً تقربت اليه ذراعاً:» «10»

كسى كه يك وجب به من نزديك گردد من يك ذراع به او نزديك مى‏شوم‏ «11»

پرتوى از قرآن از هر دو تفسير گذشته استوارتر مطلب را توضيح داده: در ذيل آيه آورده: قاضى بيضاوى مى‏گويد: كمال توبه شما با از ميان بردن و قطع شهوات‏ (نابجاست) چنان كه گفته شده: كسى كه نفس خود را معذب ندارد به نعمتش نرساند، و كسى كه آن را نكشد زنده‏اش نمى‏گرداند.

عرفان پيشگان به حسب روشى كه دارند اينگونه آيات را به عوالم معنوى و قواى نفسانى تفسير يا تأويل مى‏نمايند، اين آيات صريح، با نظرى كه به هدايت عمومى دارد شايسته چنين تفسيرها بلكه تاويل‏ها نيست، گرچه تطبيق آيات بر قواى نفسانى كه ظواهر طبيعى صورتى و مظهرى از آن است از قدرت و بلاغت قرآن بدور نيست ظهور موسى مانند عقل الهى فطرى است كه با الهام و تأييد است خداوندى در كشور نفس طلوع نموده تا قوا و عواطف انسانى را از حكومت مستبد فرعون غضب و شهوت آزاد گرداند.

ديو غضب و شهوت، قواى منفعله نفس را در برابر دعوت عقل بسيج مى‏نمايد و به حكم آيات توحيدى كه عقل مى‏نماياند تسليم نمى‏گردد، نيروهاى حق‏جو به رهبرى عقل از كنار طوفانى‏هاى وهم و هواها و انگيزش آرزوها و وحشت‏ها مى‏گذرد و به ساحل امن سرپرستى عقل مى‏رسد.

مبادى شرانگيز و قواى مدافع آن محكوم و مغروق مى‏شوند، همان قواى پيرو عقل هم گاه بيگاه به ياد تن پرورى‏ها و لذات از هم قدمى كامل با عقل پيشرو سستى مى‏كنند و به عقب برمى‏گردند.

عقل ايمانى براى اتصال به مبدء اعلى و گرفتن دستور، از سرپرستى نفسيات و تدبير قواى آن، چندى منصرف مى‏شود، مبدء و هم قوا را به ميل طبيعى پرستش گوساله طلائى كه مظهر شكم خوراكى و مال پرستى است مى‏كشاند و از عبادت و توجه به پرودگار غافل مى‏سازد، عقل كامل و مجهز به قوانين پس از چهل شبانه روز يا چهل سال براى نجات نفسيات برمى‏گردد اين همان سير من‏ الحق و الى‏الخلق است، اولين دستورش توبه و بازگشت و كشتن هواهاى نفسانى و از ميان بردن جنبش‏هاى آن است. «12»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- ابوالفتوح ج 1، ص 195.

(2)- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 194.

(3)- تفسير صافى ج 1، 133.

(4)- نورالثقلين ج 1، ص 68. حديث 201- مجمع‏البيان ج 1، ص 218.

(5)- نورالثقلين ج 1، ص 68. حديث 201- مجمع‏البيان ج 1، ص 218.

(6)- صافات 102- 106.

(7)- دهره: شمشير دو دم كوچك يا داس تيز

(8)- كشف الاسرار ج 1 ص 197

(9)- فيض القدير ج 3 ص 109.

(10)- بخارى باب توحيد ح 6970.

(11)- روح البيان ج 1 ص 180.

(12)- پرتوى از قرآن 159.

 

 

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه