منابع:
کتاب : تفسير حكيم ج3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ
و ياد كنيد هنگامى را كه فرمان داديم به اين شهر «آباد پر نعمت و با بركت» در آئيد و از نعمتهايش هر چه كه خواستيد فراوان و گوارا تناول كنيد و از دروازه آن فروتنانه و خاضعانه وارد گرديد و بگوئيد: خدايا خواسته ما ريزش گناهان ماست تا گناهاتان را بيامرزيم و مسلماً به نيكوكاران بيفزائيم.
هدف از كلمه «حطة» در آيه شريفه درخواست جدى و حقيقى از پروردگار عالم براى آمرزش و غفران گناه و ريخته شدن آثار شوم آن از نفوس و پاك شدن آئينه قلب و جان از زنگار و گرد و غبار معاصى و خطاهاست نه استعمال لفظ حطه بر زبان، كه استعمال و تكرارش كارى بسيار آسان است و ترك آن و تبديلش به كلمه ديگر باز با زبان زيانى و ضرر قابل توجهى ندارد.
در اين بخش از آيه با خالى كردن ذهن از ذهنيات و پيش فرضها و با نگاه به آيه با چشم عقل و با توسل به روايات اهل بيت اين معنا به دست مىآيد كه حضرت حق از باب لطف و رحمتش از بنىاسرائيل خواسته نسبت به گناهان گذشته خود، كه گوساله پرستى و سكوت در برابر گوساله پرستان، و آزار دادن به موسى و مخالفت با او و ناشكرى و ناسپاسى آنان نسبت به نعمتهاى مادى و معنوى حق بوده با توسل به توبه و انابه و استغفار جدى كه داراى شرايطى ويژه است ريزش گناهان و آمرزش و غفران را از حضرت حق بخواهند و به منطقه پاكى و سلامت و صفاى درون و امنيت خاطر و طهارت جان و قلب درآيند و خدا هم گناهان و خطاهاى آنان را با توجه به همه شرايط توبه بياموزد:
نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ.
پس گفتن لفظ حطه و استعمال آن فقط به زبان مطرح نبوده چون سودى ندارد و ترك آن لفظ هرگز كسى را مستحق عذاب سختى كه با كلمه رجز نشان داده شده نمىنمايد.
بايد مرحله ترك عبادت از ترك توبه و استغفار واقعى باشد و تبديلش به برنامه ديگر تبديل توبه و عبادت به گناه و معصيت در هنگام سكونت در شهر باشد بحث مفصل توبه در آيات مربوط به آدم و حوا گذشت و نيازى به تشريح و توضيح آن در اين بخش نمىبينم.
ولى گنهكاران لازم است بدانند كه اگر به توبه واقعى توفيق يابند با توجه به آيات قرآن و روايات كه توبه جدى و واقعى را زمينه ساز اعتقاد نيك و نيت پاك و اعمال صالح و به ويژه اخلاق حسنه مىدانند كرم و رحمت و لطف و عنايت و مخصوص عشق و محبت خدا آنان را فرا خواهد گرفت.
برخى از مفسران حطه را به معناى كلمه طيبه توحيد يعنى لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* دانسته و با تكيه و با تكيه بر روايتى از ابنعباس اين معنا را مورد توجه قرار دادهاند.
بىترديد هنگامى به دنبال كسب معرفت و آگاهى و شنيدن دعوت پيامبران و امامان و درك معارف آنان خورشيد توحيد ناب و خالص در عمق قلب طلوع كند، انسان را از عبادت شيطان و بتهاى جاندار و بيجان و از تعلقات غير منطقى به كالاى زندگى زودگذر، و از جولان شهوات و هواى نفس و از غفلت و بىخبرى نجات مىدهد و به حوزه خلوص و اخلاص، صفا و وفا و عبادت و بندگى عارفانه و عاشقانه و توجه به آخرت مىكشاند و آراسته شدن به اين حقيقت كه مهمترين ركن فرهنگ الهى است سبب مىشود كه همه گناهان گذشته مورد آمرزش و مغفرت قرار گيرد و آثار و تبعات شوم آن از وجود انسان زدوده گردد و آدمى به نقطه رضاى حق و استحقاق قطعى بهشت عنبر سرشت برسد.
«نعم فلا اله الا الله كلمة حق من قالها سعد و عز و من استكبر عنها شقى و ذل و لا اله الا الله حده لا شريك له كلمة خفيفة على اللسان ثقيلة فى الميزان بها رضى الرحمن و سخط الشيطان:» «1»
آرى در نهايت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* كلمه حق و استوارى است كه هر كس آن را از روى اعتقاد قلبى و ايمان واقعى و جدى بر زبان جارى كند خوشبخت و سعادتمند و عزيز شده، و هر كه نسبت به حقيقت آن تكبر ورزد و به آن معتقد نباشد و ايمان نداشته باشد تيرهبخت و ذليل گشته اين كلمه حق كه شعار توحيد و ركن اصيل فرهنگ الهى است گفتنش به زبان بسيار آسان ولى در مرتبه عمل بسيار سنگين است، با عمل به لوازم آن كه حداقل اداى همه واجبات بدنى و مالى و حقوقى و ترك همه محرمات ظاهرى و باطنى و نفى هر بت بىجان و جاندار است خدا از انسان خوشنود، و شيطان از آدمى خشمگين مىشود، فلاح و رستگارى قطعاً در آراسته شدن درون به توحيد و آراسته شدن برون به عمل به فرمانهاى خداست.
كتاب با عظمت ثواب الاعمال در رابطه با كلمه طيبه توحيد روايات بسيار با ارزشى را به اين مضمون نقل مىكند:
رسول بزرگوار اسلام فرمود:
«ثمن الجنة لا اله الا الله:»
ارزش و بهاى بهشت لا اله الا الله است
بىترديد مراد نبى اسلام لفظ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* نبوده، لفظ و استعمال تركيبى از حرف كه عبارت از كلمه است قابل برابرى با بهشت نيست، اين حقيقت توحيد است كه جلوهاش در قلب و نفى غير خدا در اعتقاد، و عمل به لوازم اين ركن استوار فرهنگ الهى ثمن بهشت است.
اگر كافرى به اختيار خود بدون كمترين اعتقاد به خالق هستى، و با داشتن صدها بت در آستين، روزى هزار بار بگويد لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*، آيا ذكر او كه ابداً رابطه قلبى با آن ندارد و به لوازم آن پاى بند نمىباشد. و حركاتش چه در باطن چه در ظاهر مخالف با خواستههاى خداست ثمن بهشت است؟
و عامل نجات كافر بىاعتقاد در دنيا و آخرت و سبب خوشبختى اوست؟!
در همان كتاب از حضرت باقر (ع) از رسول خدا روايت مىكند كه: آن حضرت فرمود:
«ليس شيئ الا و له شيئ يعد له الا الله عزوجل فانه لا يعد له شيئ، و لا اله الا الله فانه لا يعد لها شيئ ....»
چيزى نيست مگر آن كه براى آن هموزنى است مگر خداى عزوجل كه او را هموزنى نيست، و كلمه توحيد كه براى آن هم يقيناً هموزنى وجود ندارد.
تلفظ اين شعار در صورتى قيمت دارد كه خبر دهنده از اعتقاد يقينى قلب به حضرت حق و شئون او باشد، و ظاهر باطن را نشان دهد، و در همه امور زندگى انسان خدا محورى نقش اول را بنماياند.
چنان كه صدوق در ثواب الاعمال از رسول خدا (عليهما السلام) روايت مىكند:
«من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان يحجزه لا اله الا الله عما حرم الله:»
كسى كه مخلصانه لا اله الا الله بگويد قطعا وارد بهشت مىشود و اخلاص ورزى به اين حقيقت به اين است كه او را از آنچه خدا حرام نموده بازدارد.
و آن حضرت در روايت بسيار مهمى فرموده:
«لا يزال لا اله الا الله ترد غضب الرب جل جلاله عن العباد ما كانوا لا يبالون ما انتقص من دنياهم اذا سلم دينهم فاذا كانوا لا يبالون ما انتقص من دينهم اذا سلمت دنياهم ثم قالوها ردت عليهم و قيل كذبتم و لستم بها صادقين:»
كلمه توحيد پيوسته خشم حضرت رب جل جلاله را از بندگان باز مىگرداند، در صورتى كه از كم شدن دنياشان چنانچه دينشان سالم بماند پروا نداشته باشند، ولى اگر از كم شدن دينشان به قيمت سلامت ماندن دنياشان پروا نكنند، آنگاه لا اله الا الله بگويند گفتارشان به آنان باز گردانده مىشود و گويندشان دروغ گفتيد و نسبت به توحيد صادق و راستگو نبوديد.
با توجه به اين روايات و امثال آنها كه در كتابهاى معتبر و با ارزش نقل شده اگر منظور از حطة كلمه توحيد باشد يقيناً توحيد عملى است كه تلفظ به آن نشان دهنده تجلى آن در قلب و عمل است نه فقط گفتن لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* آن هم بدون اعتقاد كه هيچ دردى را در دنيا و آخرت دوا نمىكند.
آرى گفتن آن لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* به حقيقت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* است كه براى انسان حقيقتش جنبه حصن حصين داشته باشد، حصنى كه انسان را از نفوذ وساوس شيطان و خناسگرى خناسان، و اثرگذارى فرهنگ مشركان گذشته و زمان حاضر، و مجذوب شدن نسبت به انواع مفاسد و شهوات حرام، و سستى در عبادت و بندگى و نهايتاً از عذاب دنيا و آخرت حفظ نمايد، چنان كه حضرت رضا در روايت سلسلة الذهب در شهر نيشابور به اين معنا اشاره كردند:
آن حضرت از پدرانش از رسول خدا، از جبرئيل از حضرت حق روايت كرد:
«كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى فلما مرت الراحله نادانا بشروطها و انا من شروطها:» «2»
كلمه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* حصار و قلعه محكم من است، هر كس وارد حصار من شود از عذابم ايمنى يابد، راوى مىگويد هنگامى كه شتر حمل كننده حضرت حركت كرد همه ما مشايعت كنندگان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: توحيد همراه با شرائطى است كه من از شرايط آن هستم.
اين جمله به اين معناست كه توحيد ناب خالص و معرفت به حق به آن معنائى كه هست و شناختن احكام او و خواستههايش جز از طريق ولايت و امام معصوم كه عارف به حق و مبلغ واقعى فرهنگ اوست به دست نمىآيد.
اين حديث شريف از نظر سند كه در دو كتاب عيون اخبار الرضا و امالى طوسى نقل شده داراى بهترين و متينترين و صحيحترين سند است.
از نظر دلالت راه را مىنماياند كه راه درست و صحيح فقط راه توحيد است و تنها راه نجات همين راه است.
از نظر ظرافت راهنما را مىنماياند كه راهنماى راه توحيد رهبر معصوم و پيشواى برگزيده خداست كه بدون او انسان راه را پيدا نمىكند و بىراهنمائى او گمراهى و به كژ راهه افتادن قطعى است.
و عمده مسئله در اين زمينه اقتداى به امام معصوم است كه بىترديد تحقق اعتقاد صحيح و عمل صالح بستگى به اين اقتدا و متابعت دارد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار ج 91 ص 48 بخشى از دعاى عيد قربان
(2)- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 135- بحار ج 49 ص 123 ح 4.
منبع : پایگاه عرفان