مسأله رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و متعلّم» در معارف دینی بدان اشاره شده است. متولیان مراکز آموزشی و پدر و مادران دقت کنند، کسی خوب درس می دهد و خوش بیان است، برای درس دادن کافی نیست! تنها به خاطر بیان خوب، و تسلط بر تدریس و درس، کافی نیست. بدانید که فرزندانتان را به دست چه کسی می سپارید؟ آیا در کنار تدریس خوب فرزند شما خوب و به درستی تربیت شده هست؟ چون تربیت کردن او، ارادی نیست. شاگرد و فرزند شما بدون توجّه و قصد، از تک تک کلمات و حرکات و حتّی ظاهر معلم و مربی و والدین الگو می گیرد. انسان باید در انتخاب معلّم مراقب باشد. همیشه تعلّم با تربیت همراه است. در ذیل این آیه شریفه «فَلْینْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ» امام باقر علیه السلام فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ عَمَّنْ یأْخُذُهُ» مقصود از این که انسان در خوراکش دقّت کند، این نیست که انسان به لقمه ای که بر می دارد، نگاه کند که دارد چه می خورد! بحث شکم مطرح نیست! «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ عَمَّنْ یأْخُذُهُ»؛ یعنی به علمی که فرا می گیرد نگاه کند که از چه کسی دارد می آموزد.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمانِ؛[1] غیرت از نشانه های ایمان است. بحث راجع به تربیت بود که تربیت، از غیرت نشأت گرفته و به معنای روش دادن است؛ روش رفتاری و گفتاری. عرض کردم انسان غالباً در چهار محیط ساخته می شود؛ محیط خانوادگی، آموزشی، شغلی و رفاقتی و فضای پنجمی هم هست که حاکم بر آنها است و در آینده به آن اشاره خواهم کرد. بحث ما به محیط آموزشی رسید و گفتیم در باب محیط آموزشی آیات و روایات متعدّدی وجود دارد که تعلیم را در کنار تربیت مطرح کرده است و هیچ گاه نمی شود تعلیم بدون تربیت باشد. تفکیک بین این دو مورد یعنی بین تعلیم و تربیت ممکن نیست. یعنی هر تعلیمی، یک نوع تربیت را همراه دارد. در جلسه گذشته آیات و روایات را مطرح کردم و دیگر تکرار نمی کنم.
به این جا رسیدیم که مقطع زمانی تعلّم و آموزش، یعنی از هفت سالگی تا بیست و یک سالگی، که مسأله آموزش و یادگیری در آن دوره مطرح است، مقطعی است که اثرگذاری تربیتی اش بر روی انسان بیش از مقاطع دیگر عمر او است. در روایت هم این مطلب بود و گفتیم که از طرفی هم اگر رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و دانش آموز»، همراه با چاشنی محبّت باشد که غالباً هم این طور هست، وقتی با احساس تفوّق و برتری علمی آمیخته می شود، اثر تربیتی استاد بر روی شاگرد تشدید می شود.
گام اوّل: دقّت در معلّم
در این جلسه وارد مسأله رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و متعلّم» می شوم که همین روند در معارف نیز هست. این مطلب را با یک روش خاص و به صورت فهرست وار عرض می کنم. در معارفمان روی «معلّم» خیلی تکیّه شده است، که انسان باید در انتخاب معلّم مراقب باشد. این نیست مگر برای اینکه همیشه تعلّم همراه با تربیت است. در ذیل این آیه شریفه «فَلْینْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ»[2]روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ عَمَّنْ یأْخُذُهُ»[3]مُراد از این که انسان در خوراکش دقّت کند، این نیست که انسان به لقمه ای که بر می دارد، نگاه کند که دارد چه می خورد! مثلاً ببیند موادّش چیست، چه ویتامین هایی در آن هست و امثال اینها؛ بحث شکم مطرح نیست! بحث این است که: «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ عَمَّنْ یأْخُذُهُ»؛ یعنی به علمی که دارد می آموزد نگاه کند که از چه کسی دارد می آموزد.
شخص معلّم موضوعیت دارد
در روایات داریم که روح انسان همان طور که جسم انسان احتیاج به غذا دارد تا نیرو بگیرد و پرورش پیدا کند، آن هم نیاز به غذای متناسب با خودش دارد. نگاه کن ببین آشپز کیست و دست پخت چه کسی را داری می خوری! به کسی که می خواهی غذای روحت را از او بگیری نگاه کن! ببین کیست! نقطه ثقل و تأکید این روایت بر روی «شخص» است. اینها را دقت کنید! یک وقت می گوید به آنچه که او می گوید توجه کن، یک وقت می گوید خودش مهم است و «شخص معلّم» موضوعیت دارد. «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ» این غذای روح را که می گیری، «عَمَّنْ یأْخُذُهُ»؛ ببین این آشپز چگونه آدمی است؟ این معلّم و استاد چگونه آدمی است؟ ببین دانشت را از چه کسی می گیری؟ در روایتی از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم آمده است: «فَانظُرُوا عَن مَن تَأخُذُونَ هَذَا العِلمَ»[4] نگاه کنید که این علم را از چه کسی می گیرید! اینجا حضرت به نوع علم کاری ندارد، بلکه به شخص کار دارد. می فرماید دقّت کنید که علم را، هر چند علم دین را، از چه کسی می گیرید؟ این شخصِ معلّم را بررسی کن!
عالم ربانی، تنها استادِ «تربیت شده»
یک روایت از امام هفتم علیه السلام داریم که حضرت در آنجا مسأله را برای ما روشن می کند. ایشان می فرماید: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِی»[5] دانش و علم وجود ندارد مگر نزد عالم ربّانی. خوب، این روایت مطلب را روشن کرد. حضرت به صورت بسیار واضح، عنوانِ «علم بودن» را، از غیرِ «عالم تربیت شده» نفی می کند. اصلاً علمیّت ندارد و خبری از دانش نیست، مگر اینکه دانش را از یک دانشمند تربیت شده بگیری. نمی توانی از هر کسی علم بیاموزی! استادی که تربیت شده است، عالم است. بحث این نیست که چه چیزی به تو تحویل می دهد؛ باید خودش را بررسی کنی!
استادِ بی تربیت، دزدِ با چراغ!
به سیر بحث دقّت کنید! اوّل فرمود به استادت نگاه کن؛ چون او است که غذای روح تو را می دهد. بعد در روایت نبوی هم این معنا تکرار شد و در روایت سوم فرمود استاد باید مؤدّب باشد، ولی در چه رابطه ای باید تربیت شده باشد؟ باید چه نوع تربیتی داشته باشد؟ باید مؤدّب به آداب انسانی و الهی باشد یا نه؟ حضرت مسأله را خیلی روشن بیان کردند که معلّم باید ربّانی باشد و تربیت الهی شده باشد. تربیت هم این است که به ادب الهی و انسانی آراسته باشد. یک چنین آدمی، به درد استاد شدن می خورد و نزد چنین آدمی باید تعلّم کرد.
استادِ بی تربیت، دزدِ با چراغ!
اگر این طور نباشد و تو نزد یک انسان بی تربیت درس بخوانی، بدان که آن دانشی که او به تو می آموزد، برای تو دانش نیست. این کار تو را به جایی نمی رساند. گاهی هم ممکن است که چه بسا مضرّ باشد. دانش است اما دانشی است مضرّ. وقتی او تربیت نشده تو را بد تربیت می کند و دانشی که به تو می دهد مانند چراغی است که به دست دزد می دهد. چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر بَرَد کالا!
«مرز استادی» این است که «مرز شکن» نباشد!
لذا یک دسته دیگر از روایات ما تحت این عنوان مطرح می شود که چه معلّمی را باید پیدا کرد و از او علم آموخت. می گویند وقتی می خواهی معلّم انتخاب کنی، استادی را انتخاب کن که مرزشکن نباشد؛ پرده دَر نباشد. من همین طور گام به گام پیش آمدم. اینها از ائمه ما رسیده است. این روایات مرز انسانی و الهی را مطرح کرده است. روایتش معروف است که علی علیه السلام فرمودند: «قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّک»[6]کمر مرا عالِم بی حیا شکسته است! دانشمند است، امّا پرده دَر است. حالا من خواهم گفت که این یعنی چه. امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّک»[7]دو گروه کمر مرا شکستند؛ یکی از آنها دانای مرزشکن است.
1.مرزهای دیداری
این پرده دَری و مرزشکنی که می گوییم، چگونه است و در چه رابطه ای مطرح است؟ در چند رابطه مطرح است؛ یک دیداری، دو گفتاری، سه رفتاری. شاید آنچه که برجسته تر به ذهن می آید «رابطه گفتاری» باشد، امّا در هر سه رابطه مسأله پرده داری مطرح است. یعنی وقتی من به معلّم نگاه می کنم، نباید ببینم که او مرز شرع را رعایت نکرده است. هیکل او را که می بینم، باید رنگ شرع داشته باشد. در بحث عفاف گفتم که پوشش و شکل و قیافه حرف می زند و تأثیرگذار است. اگر استادی را که انتخاب کرد ه ام، وقتی به او نگاه می کنم از قیافه اش پیدا است که اصلاً مرز شرع سَرِ او نمی شود، معلوم است که او «عالمِ متهتّک» است؛ او مرزشکن است. پرده شریعت را دریده است. گاهی هم از ظاهر و قیافه پیدا است که او حتّی انسانیّت هم نمی فهمد و جنبه های انسانی را هم رعایت نمی کند. همه این ها ممکن است که از ظاهر، پوشش، هیکل و قیافه معلّم فهمیده شود.
2.مرزهای گفتاری و رفتاری
گاهی که رفتار معلّم متشرّعانه نیست و حتّی ممکن است اصلاً انسانی هم نباشد، گفتارش هم همین طور است! یعنی می بینم که معلّم در حرکاتش و حرف زدن هایش به هیچ وجه مسائل شرعی را رعایت نمی کند. او دانشمند است، عالم است، امّا «عالم متهتّک» است. پرده دَر است. مرزشکن است. پیش او نرو! چون او تو را فاسد می کند. این را بدان! او دین و انسانیت سَرَش نمی شود. گفتم که گفتار خیلی برجسته و مهم است. کسی که نه غیبت سَرَش می شود، نه دروغ، نه تهمت، نه ناسزا و هیچ حدّ و مرزی سَرَش نمی شود، پیش او نرو که خرابت می کند! نه این که آبادت نمی کند، نه! تو را «خراب» می کند. یعنی حتّی آنچه که خداوند درون تو به ودیعه نهاده بود را نیز زیر و رو خواهد کرد. انسانیت درونی و فطری تو را هم از نظر عقلی، قلبی و نفسی تخریب می کند؛ حتی از نظر جوارحی که مربوط به عمل است هم برای تو مضرّ است و در آینده بحث آن را خواهیم داشت.
اثر تخریبی «رَج گویِ کج گو»!
چه رسد به این که در مورد گفتار، خوش بیان هم باشد. اگر معلّم پرده دَری «خوش بیان و خوش زبان» باشد، در تخریب غوغا می کند! از این دسته افراد، در لسان روایات به «علیمُ اللِّسان» تعبیر می شود. این کنایه است از این است که او می داند چگونه حرف غلط خود را بزند و مخاطب را خام کند. معلوم است آدمی که مرز نمی شناسد، «کج می گوید، امّا رَج می گوید» چه می کند! «علیم اللّسان» معنایش این است. علی علیه السلام می فرماید: «قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ»؛ حضرت مطلب را کاملاً باز کردند. فسق از مصادیق پرده دَری است. معنای «فسق» هم دریدگی است. حضرت می گوید کمر من را در دنیا دو دسته شکستند؛ یک دسته کسانی بودند که خوش زبان و خوش بیان بودند، امّا به هیچ وجه «مرز شرع» را رعایت نمی کردند. «رجل علیم اللّسان» امّا بلافاصله می گوید «فاسق». بعد می فرماید: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ». از دانشمندانی که مرز الهی را می شکنند، بپرهیزید. از عالمانی که مرزدار نیستند، بپرهیزید. ممکن است که خیلی خوش قلم باشد، امّا ببین که چه چیزی تحویل تو می دهد. کسی که خیلی خوب شعار می دهد، با شعارش چنان فریب می دهد که نگو و نپرس! اما ببین که این آیا مرزهای شرعی را در این نوشته هایش و در این گفته هایش رعایت می کند یا نه؟
شعار بدون عمل، کار منافق است!
معیار ما عمل مطابق با شرع است، نه پشت هم اندازی. خوب شعار دادن و شعار خوب دادن بدون عمل به شرع و داشتن ظاهری آراسته و مطابق با دستورات دین، سازندگی ندارد. اگر عمل مطابق شرع نباشد، از آن تعبیر به «منافق» می کنند. در ادامه همین روایت، علی علیه السلام می گوید: «فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ یا عَلِی»؛ پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود ای علی! «هَلَاک أُمَّتِی عَلَی یدَی کلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ»[8] هلاکت امّت من به دست منافقی است که بداند چگونه حرف بزند. چون «علیم اللّسان» جامعه اسلامی را به هم می ریزد. هلاکت امّت پیغمبر به دست منافق هایی است که خوش زبانند و پشتِ هم اندازند. اینها با زبانشان دیگران را تسخیر می کنند و مرز شرع را هم رعایت نمی کنند. یعنی حرفشان خوب است امّا عملشان مطابق با شرع نیست. ظاهرسازی و مرز ناشناسی، نفاق است. چون تعبیر این است که منافق به ظاهر متشرّع است، امّا می بینی مرز شرع را رعایت نمی کند. مورد بحث در اینجا، «شخص» است. حضرت روی «شخص» تأکید کرده اند. وقتی می خواهی معلّم و استاد انتخاب کنی، حواست جمع باشد؛ فریب این را نخوری که خوب درس می دهد!
هشدار! بچه های مردم را به که می سپارید؟!
ای کسانی که مراکز آموزشی در دست شما است! این را بدانید صرف این که کسی خوب درس می دهد و خوش بیان است، برای درس دادن کافی نیست! تنها به خاطر بیان خوب، صلاحیت معلّمی را ندارد! این را بدانید و شما را فریب ندهد که قیامت دارید! بچه های مردم را دست چه کسی می سپارید؟ من اینها را بگویم، که کسی نگوید نمی دانستیم یا توجه به این مطالب نداشتیم. نگو خوب تدریس می کند و مسلّط است؛ بگو ببینم تربیت شده هست یا نه؟ چون تربیت کردن او، ارادی نیست. من این را بحث کرده ام که تربیت از عناوین قصدیّه نیست. یعنی برای روش دادن، لازم نیست مربّی قصد کند. بچه ناخودآگاه روش را می گیرد. او بدون توجّه و قصد تو، از تک تک کلمات و حرکات و حتّی ظاهر تو الگو می گیرد. از هیکل معلّم الگو می گیرد، چه رسد به اینکه ـ نعوذ بالله ـ معلّم و استاد، در لابلای بحث های علمی، مسائلی را که خلاف شرع و معارف اسلامی است، طرح کند. اینجا دیگر وامصیبتا است!
تبدیل «خوشحالی ها» به «بدحالی ها»!
خوشحال نباشید که معلّم خوب آورده اید! یک روزی خوشحالی هایتان چنان تبدیل به بد حالی ها می شود که در باورتان هم نمی گنجد. حتّی اگر به قیامت هم توجّه نداشته باشید و دنیایی فکر کنید، باز هم این انتخاب غلط است. چون کسی که از انسانیت دور شود و تربیت صحیح نشود، دیگر درمان ندارد. صِرف این که خوش بیان است و خوب تدریس می کند، خوشحالی ندارد. بچّه مردم، فرزندی که میوه دل پدر و مادر است را به دست اینها می سپارید و بعد می بیند که چگونه از کار در می آید که این پدر و مادرها باید بر سرشان بزنند و باز هم نتوانند کاری کنند. ریشه بسیاری از مشکلات جامعه ما از همین مراکز آموزشی است. بسیاری از مشکلات ما از همین جا است. نتیجه آموزش بدون رعایت مسائل انسانی و الهی همین می شود. من حالا به مسائل مادی کاری ندارم؛ فقط در رابطه بحث تربیتی بحث می کنم.
گام دوم: دقّت در علم
روایات ما می فرماید دقّت کن که معلّم کیست؛ بعداً سراغ مسأله «آن چه از دهانش در می آید» می رود. حالا که از فاسق نبودن معلّم خیالت راحت شد، ببین چه چیزی را القا می کند و چه مطالبی را در دهان بچه می گذارد! لذا ما در روایاتمان داریم که معلّم روح من را تغذیه می کند. یعنی علم، تغذیه روحی است و این غذا، غذای روح است. ما هم غذای جسم داریم و هم غذای روح که پرورش است. ما روایات متعددی داریم که شما همان گونه که در تغذیه جسمتان دقت می کنید، در غذایی که برای روحتان از دیگری می گیرید هم دقّت کنید. اینجا دیگر مطلب درباره مسائل علمی است.
حرف معلّم، غذای روح است
پس اوّل ببین معلّم چه کسی است و بعد هم ببین چه می گوید. روایتی از امام حسن علیه السلام است که می فرماید: «عَجَبٌ لِمَنْ یتَفَکرُ فِی مَأْکولِهِ کیفَ لَا یتَفَکرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یؤْذِیهِ وَ یودِعُ صَدْرَهُ مَا یرْدِیهِ؛[9]در شگفتم از آدمی که وقتی می خواهد چیزی بخورد، دقّت می کند؛ یعنی فکر می کند که چه بخورد، امّا نسبت به آن چیزی که مربوط به روحش است و غذای روح او است، فکر نمی کند که چیست.»
دقّت کن تا «اعتقاد غلط» یا «گناه» به خوردت ندهند! علی علیه السلام این مطلب را خیلی باز می کند و می فرماید: «مَا لِی أرَی النَّاسَ إذَا قَرُبَ إلَیهِمُ الطَّعَامُ لَیلاً تُکلِّفُوا إنَارَةَ المَصَابِیحَ لِیبْصُرُوا مَا یدْخُلُونَ بُطُونَهُمْ»؛ چه طور است که من مردم را می بینم که وقتی در شب برایشان غذا می آورند، به دنبال نور چراغ می روند تا ببینند که چه می خواهند بخورند؛ شب است، تشخیص نمی دهند که غذا چیست؛ مثلاً کسی غذا را آورده و معلوم نیست که سمّ است، مُهلک است یا مُغذّی است؛ اینجا می روند خود را به زحمت می اندازند و چراغی پیدا می کنند که ببینند چه می خواهند بخورند؛ امّا از آن طرف «وَ لا یهْتَمُّونَ بِغَذَاءِ النَّفْسِ»؛ به غذای روح اهتمام نمی ورزند. «بِأنْ ینِیرُوا مَصَابِیحَ ألْبَابِهِمْ بِالعِلْمِ لِیسلِمُوا مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ»؛ چراغ های عقلت را روشن کن که سالم بمانی! لُبّ یعنی عقل سلامت. دقّت کن تا روحت سالم بماند. از چه؟ «مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ وَ الذُّنوُبِ فِی إعتِقادَاتِهِمْ وَ أعمَالِهِمْ»[10]تا از جهالت در اعتقادات و گناهان ایمنی بیابی! حضرت کاملاً واضح دست روی جنبه درونی و بیرونی گذاشت. مراقب باش این چیزی که او به تو می خوراند، به اعتقادات تو ضربه نزند، به اعمالت صدمه نزند. تو مسلمانی! ببین او چه می گوید؛ چرا دنبال کسی می روی که خرابت می کند؟ چه آنجایی که خود معلّم خراب است و چه آنجایی که حرف او غلط باشد.
بی اهمیتی به تربیت فرزند؛ تخریب سرنوشت فرزند و خریدن جهنّم برای خود
در معارف ما نسبت به مسائل آموزشی دقیقاً رسیدگی شده است. چرا؟ در مسأله افراد، به خصوص در این سنین، چون رابطه معلّم و شاگرد رابطه خاصی است، برای فرزند نقش سرنوشت ساز دارد. یعنی رابطه بین معلّم و متعلّم، بسیار اهمیت دارد؛ چه از نظر سازندگی و چه از نظر تخریبی. این سنّ خاص، تأثیر به سزایی در تربیت فرزند دارد. لذا باید اهمیت داد. چون فرزند در اختیار تو بوده است. لذا اگر از او مراقبت نکنی، او را فاسد خواهی کرد. یعنی هم سرنوشت او را خراب می کنی و هم خودت را ـ نعوذ بالله ـ به جهنم می فرستی.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] عبس/24.
[3] کلینی، الکافی، ج 1، ص 49.
[4] شهید ثانی، منیة المرید، ص 238.
[5] حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 19.
[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج2، ص112.
[7] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج، ص1، 208.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج2، ص 106.
[9] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج1، ص 218.
[10] شرح نهج البلاغة، 20ج، ص261.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مجتبی تهرانی