با توجه به نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و عبور از ميان امواج رود نيل در كمال سلامت و آزاد شدن از چهل سال بيابان گردى، و به دست آوردن نعمت شهرنشينى، و روان شدن دوازده چشمه آب كه منشأ بركات و منبع نعمات بود، مى بايست اين قوم با تنظيم امر معيشت و همدلى و تعاون با موسى بن عمران و عمل به احكام تورات خيمه عزت خود را برپا كنند، و با روى آوردن به كارهاى مثبت، و عبادت و بندگى و صداقت و درستى دنياى خود را بسازند، و به آباد نمودن آخرتشان اقدام كنند، ولى از همراهى با موسى و فرمان بردن از دستورات او و عمل به كتاب خدا عصيان ورزيدند و با بدبينى و بدگمانى به او با حضرتش به مناظره و مجادله و گفتگوى بى منطق پرداختند و چنان كه در سفر خروج باب 17 نقل شده بر ضد او برآشفتند و گفتند: روى چه حسابى ما را از مصر بيرون آوردى، آيا اراده داشتى همه ما و اولاد ما را از تشنگى نابود كنى؟ و تا جائى بدخوئى كردند كه موسى به درگاه حضرت حق عرضه داشت: خدايا با اين مردم چكنم؟! بهمين زودى سنگسارم مى كنند!!
در عين اين همه خيره سرى و لجاجت و بهانه گيرى به بهانه جديدى متوسل شده كه نشان از ماديگرى و شكم پرورى و عافيت طلبى و سستى و ضعف اراده آنان داشت، و نشان مى داد كه اين قوم مردمى انگلى و مفت خور و ياوه گويند و قدر نعمت هاى خدا را ندارند و از هدايت و تقوا و شكرگزارى گريزان اند.
به موسى گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما از محصولات زمين از سبزى و خيار و عدس و پياز و .... بيرون آرد!
آرى با بى شرمى از موسى و خدا درخواست روياندن محصولات زمينى كردند تا به سفره اى متنوع و موادى گوناگون برسند و از مصرف كردن غذاهاى ساده و طبيعى صحرا و نهايتاً محصولات لبنى كه يك جور و يك نواخت بود بدرآيند.
محصولات لبنى ساده كه اغلب سفره بيابان گردان و صحرانشينان است و عادت به آن تقويت كننده روح قناعت و ضامن سلامت بدن در سايه تلاش و كوشش بيابان نشينى و صحراگردى است يقيناً زمانى كه با محصولات زمينى بر اساس ذوق هنر آشپزى تركيب گردد، به غذاهاى رنگارنگ و خورش هاى لذيذ، و سفره هاى آن چنانى تبديل مى شود و بازار تفنن و تنوع در غذا داغ مى گردد، و زمينه شكم بارگى و سور چرانى و چشم هم چشمى فراهم مى آيد.
«شروع شهرنشينى و تشكيل جمعيت شهرى چنانچه از مبادى شهوات و تامين لذات، و توجه همه جانبه به شكم و شهوت آغاز شود لازمه اش پس از مدتى اندك هبوط و سقوط قواى معنوى و عقلى و جسمى از بلنداى با ارزش محيط زندگى فطرى بدوى است، زيرا زندگى بيابان و دور از غوغاى شهر از هر جهت محفظه اى طبيعى است كه عقل فطرى و نفسيات و جسم را از آفت ها نگه ميدارد و قواى فطرى را پرورش مى دهد، در بيابان عقل فطرى روبروى نظام خلقت است و جسم از نور و هوا و غذاهاى طبيعى تغذيه مى كند و بند و قيد قوانين و حدود محدودش نمى نمايد و هر فرد و قبيله اى پيوسته هشيار دشمن و مالك نفس و مدافع حق خود مى باشد.
مردم و قبائل صحرانشين و بيابان گرد مانند شهرنشينان بيچاره عيال و انگل ديگرى نيستند، خوى هاى بد و مسرى و بيمارى هائى كه از تفنن و شكم خوارگى در شهرها شايع است در حريم حيات صحرا نشينان راه ندارد به اين خاطر اين گونه مردم بهتر و بيشتر قابل تربيت و هدايت اند، چنان كه پيوسته پيامبران و مصلحين و مدافعين از حريم حق از ميان آنان ظهور كرده اند.
ولى شهرنشين هائى كه براى تفنن و پرخورى و تنبلى گرد هم جمع مى شدند و نام چنين اجتماعى را تمدن مى گذارند، جسم و روحشان ناتوان مى گردد و همواره انديشه و قواى عقلى شان در پى حيله هاى معيشت و جستن راه هاى آن بكار مى رود، بدين جهت مغزها از ادراكات فطرى تهى مى شود و انديشه هاى شيطانى درون آن را تاريك مى سازد واز توجه و درك هدف عالى زندگى و تشخيص خير و صلاح باز مى مانند و اراده ها در برابر قوانين و قهر حكومت ها كه لازمه چنين زندگانى است سست مى گردد.
اينگونه شهرنشينان پيوسته در معرض تقليد و محاكات قرار مى گيرند و به تحريك حرص و طمع و هيجان عواطف مى جوشند و مى خموشند و دنبال هر صدائى و از پى هر دعوت و فرهنگى مى روند و هر روز با آهنگ هوسى دمسازند.
چون در زير سيطره و سايه قوانين و پليس بسر مى برند قدرت دفاع ندارند و هشيار دشمن نيستند و پيوسته در بستر راحت بى خيالى مى لمند.
هر چه قدرت مقاومت و اراده و جسم اين شهرنشينان ضعيف تر مى گردد، در زنجيرهاى بندگى كه به صورت قوانين و براى سلطه هيئت حاكمه و اربابان استعمارگرشان است بيشتر در مى آيند، تا جائى كه باطنشان از استعداد خير و روح عزت و شرافت و ديگر خصلت هاى آدمى تهى مى شود، فرومايگانى مى گردند آدم نما و جاهلانى عالم نما، و بيمارانى سالم نما و بندگانى آقا منش، و محكومينى حاكم روش، با بدن هاى بيمار و نفوسى زبون و بى بند و بار، چنين مردمى دشمن هر ضعيف و بنده هر قومى، و شكار هر صياد و مسخره هر شيادند، محيطى كه از چنين مردمى پديد آيد جز ناتوانى و بيچارگى و زبونى نزايد و درهاى سعادت و خير به رويشان بسته و درهاى شر و فساد باز گردد.
آرى شتاب زدگى براى رسيدن به شهوات كاذب و روى آوردن به تنوع و تفنن به چنين محيطى مى كشاند.
شعار يهود براى رسيدن به چنين محيطى كه از عواقب شومش بى خبر و از آثار خطرناكش ناآگاه بودند، و به هدايت موسى و روشنگرى تورات هم توجه نداشتند اين بود كه: لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ!!
موسى بن عمران آن پيامبر بزرگ خيرانديش و عاقبت بين گفت:
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَيْرٌ: كه همزه در آن براى انكار و تعجب است، الذى موصوف به ادنى محيط و زندگى پست شرانگيزى را مى نماياند كه از تنوع در غذا و شهوات شروع مى شود، الذى موصوف به هو خير محيط زندگى بسيط و سربلند پيشين را يادآورى مى كند كه منشأ هر خيرى مى باشد
اهْبِطُوا مِصْراً: بنى اسرائيل در ابتداى كار و درگيرى موسى با فرعون با پيروى از هدايت آن پيامبر الهى از هبوطگاه خوف و حزن و شكنجه و اسارت مصر صعود نمودند و به بهشت امنيت و آزادى و فطرت بازگشتند، تا آن كه جاذبه ى شهوات دوباره آنان را پائين كشانيد و با سرپيچى از هدايت حق دچار هبوط در شهر و اجتماع شرخيز گشتند.
مقصود از مصر در آيه شريفه كه به صورت نكره با تنوين آمده «مصراً» شهر و مجتمع وسيع است نه كشور معروف و موصوف به مصر كه كنار رود نيل است، زيرا يقينى است كه بنى اسرائيل ديگر به مصر معروف بازنگشتند.
موسى پس از تقاضاى نابجاى آنان كه نشان از شكم بارگى و لذت جوئى و تن پرورى و عافيت طلبى آنان داشت به آنان اعلام كرد به شهر بزرگ و مجتمع وسيع هبوط كنيد كه در آنجا لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ ......
در شهرنشينى بدون تقوا آنچه بخواهيد هست و جلوى شهوات و تنوع در غذا و تفنن در زندگى باز است.
و همراه چنين زندگى نكبت بار و آلوده اى ذلت و مسكنت و خشم خداست.
در اين زندگى هر چه جلوى آرزوهاى فريبنده بازتر گردد، بندهاى بندگى مال كه وسيله آنهاست و بندگى قدرتمندان و حاكمان بر نفوس محكم تر مى گردد و شعله ى هدايت عقل و حرارت غيرت و مردانگى و همت خاموش تر، و خوى نفاق و ريا و دروغ و تملق در نفوس راسخ تر مى شود.
ذلت چون خيمه اى از هر سو چنين مردمى را احاطه مى كند يا چون نقش ثابت بر نفوسشان باقى ميماند و به صورت ملكات و اخلاق در مى آيد ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ ...
چنان كه ديگر شعور به عزت و سربلندى در چنين مردمى بيدار نمى گردد و چون آب راكد و ساكن مورد هر وارد و محل نشر و انتشار هر گونه بيمارى مى شوند «وَ الْمَسْكَنَةُ» و درهاى خير به رويشان بسته و درهاى شر باز مى گردد تا آنجا كه بهر سوى روى آرند به غضب الهى دچارند.» «1»
آرى روى گردانى از وحى، و مخالفت با پيامبران، و تبديل امور عالى و با رفعت به امور پست و ناچيز، و روى آوردن به شكم پرستى و شهوات بى قيد و شرط و افتادن در چاه آرزوهاى بيجا و غير معقول و خلاصه بندگى شكم و شهوت سبب دچار شدن به غضب و خشم خداست.
جامعه اى كه نسبت به حق و پيامبران و حقوق حقه انسان ها عاصى است، و گوش خود را از شنيدن و پذيرش حقايق و عبرت ها و موعظه ها بسته و زبان باز و بى قيدى بر ضد خدا و رسولانش دارد محكوم به خشم الهى و هلاكت و نابودى و عذاب استيصال در دنيا و عذاب ابد در آخرت است.
در تمثيلات آمده: لاك پشتى در مرغزارى روزگار به خوشى مى گذرانيد، آب و هواى منطقه و سرسبزى و خرمى آن پر جاذبه بود، روزى دو لك لك براى گذران امور زندگى به آن ناحيه آمدند، مدتى را در آن به سر بردند تا هوا به تدريج رو به خزان رفت و سرسبزى و خرمى منطقه به سردى و به زردى گرائيد، دو لك لك از آنجا كوچ كرده به منطقه گرمسير كه مناسب با گذران زندگى هر دو بود رفتند، پس از گرم شدن هوا كه طاقت هر دو را طاق مى كرد به همان منطقه ييلاقى كه محل زندگى لاك پشت بود رفتند، چون منطقه به خزان نزديك شد و دو لك لك آماده رفتن به قشلاق شدند و لاك پشت هم در آن مدت با هر دو طرح رفاقت و دوستى ريخته بود و به همراهى به آنان عادت داشت از آن دو درخواست كردى كه وى را نيز به همراه خود به قشلاق ببرند، دو لك لك به او گفتند: تو با اين قدم هاى كند و آهسته اى كه بر ميدارى اگر به سوى قشلاق حركت كنى تا به آنجا برسى گرما شدت گرفته و بهار خوش اين منطقه آغاز شده بلافاصله بايد بازگردى و چون به اينجا برسى نوبت خزان رسيده، بنابراين از اين سفر چشم بپوش ما به قشلاق مى رويم و به محض شروع گرماى سخت به اين ناحيه باز مى گرديم.
لاك پشت به اصرار و التماس نشست و با بيان اين كه من فراق و دورى شما را نمى توانم تحمل كنم از آنان خواست طرحى براى بردن او در اندازند.
دو لك لك قطعه چوب كوچك و مناسبى را تهيه كردند، به لاك پشت گفتند: تو با دهانت وسط اين چوب را بايد محكم بگيرى ما هم با پاى خود دو سر چوب را مى گيريم سپس با پرهاى قوى خود به پرواز آمده تو را همراه خود به قشلاق خواهيم برد اما بايد با ما شرط كنى كه دهان براى سخن باز نكنى و تا رسيدن به قشلاق تسليم اين برنامه كه به خير تست باشى تا بتوانى در كنار ما با رفت و آمد به ييلاق و قشلاق زندگى را به خوبى و خوشى بگذرانى.
لاك پشت شرط آميخته به مصلحت آنان را پذيرفت و بنا گذاشت كه تسليم طرح و نقشه دو يار مهربان و دلسوزش باشد و از نقض عهد و شكستن پيمان بپرهيزد.
با دهان وسط چوب را محكم گرفت دو لك لك دو سر چوب را با پاى گرفتند و به پرواز در آمدند، در مسير حركت از روى آسمان قريه اى بر چند نفر قريه نشين كه كنار ديوارى به بحث و گفتگو درباره كارهايشان نشسته بودند عبور كردند، قريه نشينان وقتى لاك پشت را تسليم دو پرنده قوى پر و پرقدرت ديدند كه او را با خود در فضاى باز و آزاد پرواز مى دهند زبان به طعن و ملامت گشودند كه: سنگ پشتى قوى و موجودى با داشتن همه نوع وسائل زندگى از آب و غذا و هوا در مرغزارها چرا بايد در برابر دو لك لك تسليم شود و اينان خضوع و فروتنى نشان دهد، لاك پشت كه شرط كرده بود دهان باز نكند تا به سلامت به مقصد برسد شرط را از ياد برد، و عهد استوار را شكست، و عاقبت انديشى را به نسيان سپرد، و مصلحت خواهى دو يارش را به هيچ انگاشت، براى پاسخ به قريه نشينان دهان باز كرد ولى دهان باز كردن همان و جدا شدن از دستگيره نجات و افتادن به روى سنگ هاى خاراى زمين و هلاك شدن همان.
آرى در برابر دلسوزان و خيرخواهان و مصلحت انديشان و به ويژه حضرت حق و پيامبران و امامان فقط گوش باشيد و گوش و پذيرنده باشيد و عمل نه زبان، به راهنمائى آنان توجه كنيد و از آنان فرمان ببريد و زبان به وضع قانون به ضد قانون آنان باز نكنيد و در برابر مكتب و آئين حق فرهنگ مخالف نسازيد كه در اين صورت سقوط شما و هلاكت ابدى شما حتمى و قطعى است.
پی نوشت:
(1)- پرتوى از قرآن با تلخيص و تصرف 173.
منبع:
کتاب : تفسير حكيم ج 3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان