منابع:
کتاب : تفسير حكيم ج3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
كتاب خدا قلب را كه اختيار ساختنش با حقايق الهيه، و پرداخت و تصفيه كردنش با انوار ملكوتيه به دست خود انسان است، و تخريبش با اعمال ناشايست، و اخلاق ناپسند، و تاريك نمودنش با خواستههاى بىجا و آمال و آرزوهاى غير منطقى و شهوات حرام بر عهدهى خود آدمى است. از هر جهت مورد توجه و بحث قرار داده، و در اين زمينه آيات عجيبى كه فوقالعاده قابل دقت است ارائه نموده، و همگان را به انديشه و تفكر در آن آيات دعوت نموده است.
تفكر و انديشه كه عبادتى بس بزرگ، بلكه از افضل عبادات است از حقايقى است كه مورد توجه فرهنگ الهى است، و همه مردم به آن ترغيب و تشويق شدهاند تا از اين طريق به واقعيات دست يابند، و به سفر معنوى موفق شوند، و به درك امور و مسائلى كه در زندگى دنيا و آخرتشان كاربرد دارد نايل گردند.
تعطيل تفكر و انديشه از اعظم گناهان و اكبر كبائر و موجب تيرهبختى و شقاوت، و بسته شدن درهاى فيوضات الهى در دنيا و آخرت به روى انسان است.
برترين منبعى كه حاوى پربهاترين حقايق هستى، و واقعيات زندگى و مواعظ و حكمتها، و پندها و عبرتها، و بيانگر حقوق و مسئوليتها و روشنگر حلال و حرام و لطائف اخلاقى است قرآن مجيد است، كه انديشه در محتويات آن، و تفكر در آياتش آدمى را از نقطه ذلّت به اوج عزت و از پستى شقاوت به قله سعادت، و از حيوانيت به انسانيت، و از ظلمت به نور و از باطل به حق، و از نادانى به علم و بصيرت، و از نادرستى به درستى ميرساند.
انديشه در قرآن و تفكر در آيات آن در صورتى ميسر است كه درهاى دل، و ابواب قلب به روى حقايق باز باشد، و اين مايهى كمال آلوده به لجن گناه و بسته در پردهى معصيت، و فرو رفته در ظلمات فسق و فجور نباشد و از هر طرف قفلهاى خطرناك معاصى و رذائل، و حالات شيطانى، و صفات ابليسى بر درهاى آن آويخته نشده باشد.
اگر درهاى قلب كه منافذ ورود فيوضات و الهامات، و حقايق ملكوتيه است با چنان قفلهائى بسته باشد در حقيقت طريق تفكر و انديشه كه عاملى به سوى رشد كمالات است به روى انسان مسدود مىباشد، و آدمى از همه خيرات و حسنات و فيوضات دنيائى و آخرتى حضرت رب العزه محروم خواهد بود.
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها: «1»
آيا در قرآن انديشه نمىكنند؟ نه! چون فرو رفته در غفلتاند انديشه نخواهند كرد بلكه عدم انديشه آنان به خاطر اين است كه بر دلهايشان قفلهائى است، كه درهاى اين صندوق الهى و معنوى را بسته نگاه داشته و از ورود فيوضات و الهامات و انوار حقايق محروم نموده است.
عقل و فطرت و وجدان و پاكان جهان، و اهل فهم و بصيرت انسان را به پذيرش و قبول آيات و احكام و خواستهها و فرمانهاى الهى كه سراسر علم و حكمت و نور و زمينهساز سعادت ابدى انسان است دعوت مىكنند، سرسختى نسبت به اين دعوت و عصيان و لجاجت در برابر اين درخواست، و گفتار بىمنطق و بىپايه و ياوه در برابر هدايتگران كمال بىانصافى و ناجوانمردى و نشانه بسته بودن درهاى قلب به وسيله قفلهاى غفلت و جهل و نسيان و بىتوجهى است.
طبع قلب كه از اصطلاحات قرآن مجيد است به معناى مهر خوردن بر قلب و كور شدن چشم باطنى است، از عذابهاى دنيائى خداست كه نهايتا سبب عذاب آخرت است و اين عذاب دنيائى زمانى بر انسان نازل مىشود كه انسان در برابر معجزات، و آيات خدا، و نبوت پيامبران و امامت امامان بايستد و از قبول حقايقى كه موجب رشد و كرامت اوست عصيان بورزد، و نسبت به حق و فرمانهاى او سركشى كند، و از آراسته شدن به ايمان سر باز زند، و به سعادت و خوشبختى خود با اختيار خودش پشتپا بزند، در اين صورت است كه صاحب قلب مهر خورده از فهم حقايق و قبول واقعيات و تسليم در برابر حق محروم مىشود، و قدم در مسير هلاكت ابدى مىگذارد و بىبهره از الطاف و احسان و رحمت خدا مىگردد.
تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ: «2»
اين شهرهاست كه بخشى از داستانهايش را براى تو بيان مىكنيم، و بىترديد پيامبرانشان براى آنان دلايل روشن آوردند، ولى آنان بر آن نبودند كه به حقايقى كه پيش از آمدن آن دلايل تكذيب كرده بودند ايمان بياورند، خدا اين گونه بر دلهاى كافران [به كيفر عناد و عصيانشان] مهر مىزند.
قلب و گوش و چشم ابزار معرفت و شناخت حقايق و وسايلى براى آراسته شدن به تربيت و رشد و كمال، و زمينههائى براى رسيدن به مقام قرب و خوشنودى پروردگارند، ولى گروهى از مردم قلب را در عشق شهوانى به ديگران به كار مىگيرند، و از گوش براى شنيدن حقايق استفاده نمىكنند، و چشم را براى چشم چرانى و تماشاى ظاهر جهان مصرف مىكنند، و از اين سه وسيله بسيار مهم هيچ گونه استفاده معنوى و انسانى نمىبرند، نهايتاً به كيفر اين خيرهسرى و طغيانشان به ختم قلب و گوش و پرده و حجابى بر چشم كه از عذابهاى الهى است گرفتار مىآيند، و از هر چه كه به سود آنان است محروم مىشوند.
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ: «3»
خدا [به كيفر طغيان و عصيانشان] بر دلها و گوششان مهر زده و بر چشمهايشان پردهاى است كه فروغ هدايت را نمىبينند و براى آنان عذابى بزرگ است.
آنان كه راه هدايت را در حالى كه مىشناسند رها كرده و براى چند روز لذتگرائى و تجاوز و ظلم و آزاد زيستن در فضاى هر فسادى به راه گمراهى و انحراف مىروند، و از همه حقايق معنوى و الهى و انسانى كه هر كدامشان در رشد و تربيت انسان نقشى محورى دارند غفلت مىورزند و حسنات باطنى و ظاهرى را به فراموشى مىسپارند به كيفر اين انحراف وحشتناك و غفلت خطرناك قلبى خالى از قدرت درك و چشمى كور از واقعيات و گوشى كر در برابر صداى حق پيدا مىكنند و خود را سزاوار آتش دوزخ مىكنند:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ: «4»
و محققاً بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [زيرا] آنان را دلهائى است كه به وسيله آن معارف الهى را نمىفهمند، و چشمهائى است كه به وسيله آن نشانههاى حق را نمىبينند، و گوشهائى است كه به وسيله آن سخن حق را نمىشنوند آنان در دورى از هدايت تشريعى مانند چهارپايان بلكه گمراهترند و هم ايناناند كه بىخبر و غافل از معارف و آيات خدايند.
گردش و سفر در مناطق مختلف زمين و ديدن آثار حضرت حق، و نشانههاى عبرتآموز، و زمينههاى پند و موعظه، و نشست و برخاست با اهل دانش و فضيلت كه ديدارشان موجب بيدارى و بصيرت است، قلبها را زنده مىكند و به تعقل مىنشاند، و گوش را آماده شنيدن حقايق مىنمايد، ولى گروهى از مردم سفرهاى گوناگون مىگنند ولى از سفرهاى خود جز عيش و نوش و لذت ظاهرى چيزى نصيب آنان نمىشود، و عقلشان در همان مرحله كودكى باقى مىماند، و گوششان هزينه صداى هدايت نمىگردد و نهايتاً به كوردلى كه زيانبارترين مصيبت است دچار مىشوند:
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ: «5»
آيا در زمين گردش نكردهاند تا براى آنان دلهائى بيدار و بينا پيدا شود كه با آن بينديشند يا گوشهائى كه با آن صداى هدايت را بشنوند حقيقت اين است كه ديدههاى ظاهر كور نيست بلكه دلهائى كه در سينههاست كور است.
شجره طيبه ايمان به آخرت در سرزمين دل هر كس برويد از ميوهها و محصولات بسيار شيرينش اين است كه قلب را در برابر ياد خدا مسرور و شاد مىكند، و رغبت و شوق به سوى حق را زياد مىنمايد، اين سرور و شادى و رغبت و شوق محرك انسان به سوى عمل صالح و هر كار خير و شكلگيرى از خواستههاى پروردگار است، ولى آنان كه ايمان به آخرت ندارند و زندگى را جز زندگى چند روزه دنيا نمىدانند و مانند حيوانات غرق در شكم چرانى و لذت جوئى جسمى هستند ابداً ميل و رغبت ندارند كه نام حضرت حق را كه خالق و رازق و احسان كننده به آنان است بشنوند و اگر بشنوند دلشان غرق نفرت مىشود، ولى هنگامى كه از معبودان باطلشان كه هيچ نقشى در حيات آنان ندارند ياد شود قلبشان به سرور و شادى مىنشيند!!
وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ: «6»
و هنگامى كه خدا به وحدت و يگانگى ياد مىشود [و نامى از معبودان باطلشان به ميان نمىآيد] دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند دچار نفرت مىشود و چون يادى از معبودان باطل و ضد حق به ميان مىآيد ناگاه مسرور و شاد مىشوند!!
گاهى مردم از پى حسد به مقام معنوى مردان الهى، و كبر در برابر حق، و عشق به پيمودن راه ضلالت و آزاد بودن در هر گناه و فساد، چون در برابر سخن حق قرار مىگيرند به قلب خود تهمت زده به گوينده كلام بيدار كننده مىگويند: دل ما در پوشش ضخيمى است به اين خاطر سخن شما را درك نمىكنيم و خواسته شما را نمىفهميم اينان كه هنوز در مرز قبول هدايت قرار دارند به دروغ از قلب خود خبر مىدهند، قلبشان حق را مىفهمد ولى بخاطر پاىبندى به شهوات به چنين بهانه واهى و پوچى متوسل مىشوند و از پذيرفتن هدايت و قرار گرفتن در راه سلامت امتناع مىورزند:
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ: «7»
و گفتند: دلهاى ما در پوشش و حجاب است به اين علت كلام حق را نمىفهميم ولى چنين نيست كه مىگويند بلكه خدا به سبب كفرشان آنان را از رحمتش طرد كرده در نتيجه از پذيرفتن حق خوددارى مىكنند، پس اندكى ايمان مىآورند. قلبى كه از پى عصيان و رذايل نفسى و زشتىهاى اخلاق و كبر و غرور دچار انحراف از هدايت مىشود صاحبش در مسائل الهى و به ويژه آيات قرآن دخالت بىجا مىكند و به تأويلات باطل در آيات خدا دچار مىشود و از اين طريق به برافروختن آتش فتنه در ميان جامعه دست مىيازد تا بر پيكر اعتقاد مردم و وحدت و يكپارچگى آنان زيان وارد نمايد.
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ: «8»
دلهائى كه دچار بيمارى ترس از دشمن و نفاق و دورئى است سبب مىشود كه صاحبانشان از تكيه بر اهل ايمان و يك روئى با آنان دورى گزينند و به خيال خود براى امان ماندن از آسيب رسانى دشمن به دشمن تكيه كنند و عمله و پادوى آنان گردند و نهايتاً به زيان اهل ايمان تغيير جهت دهند و خشم خدا و اهل ايمان را براى خود فراهم نمايند، اينان توجه ندارند كه خدا در همه جا و در همه امور با مؤمنان است و درهاى خزائن لطف و رحمتش به روى آنان باز است و به دشمن جز با نظر نفرت و كينه نمىنگرد و هر راه و طريقى را به روى دشمن مىبندد و او را و عواملش را به خسارت ابدى و عذاب هميشگى دچار مىكند:
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ: «9»
كسانى كه در دلهايشان بيمارى ترس و دوروئى است مىبينى كه در دوستى با يهود و نصارى شتاب مىورزند و [بر پايه خيال باطلشان كه مبادا اسلام و مسلمانان تكيهگاه استوارى نباشند] مىگويند: مىترسيم آسيب و گزند ناگوارى به ما برسد [پس بايد براى دوستى به سوى يهود و نصارى بشتابيم] اميد است خدا از سوى خود پيروزى يا واقعيت ديگرى به سود مسلمانان پيش آرد تا اين بيماردلان بر آنچه در دلهايشان پنهان مىداشتند پشيمان شوند.
قلب بنا به فرموده قرآن مركز فهم حقايق و گوش براى شنيدن واقعيات و صداى حق است، انسان اگر نسبت به حق دچار كبر گردد و در برابر حق قد علم كند، و سينه سپر نمايد و در فساد و طغيان و معصيت دست و پا بزند مايه معنوى قلب را كه زمينه فهم حقايق است از دست مىدهد و قلبى چون قلب حيوان پيدا مىكند، و مايه شنوائى صحيح را از دست مىدهد و گوشى چون گوش خر براى او باقى مىماند، از دست رفتن قلب و گوش انسانى كيفر طغيان و معصيت و كبر و قد علم كردن در برابر حق است، چون به اين كيفر گرفتار آيد هر معجزهاى يا آيهاى از آيات حق را ببيند ايمان نمىآورد و به حقيقت گرايش پيدا نمىكند، بلكه در برابر معجزات و آيات به ستيزه و مجادله برمىخيزد و سخنان بىمنطق مىگويد و حقايق را در كمال بىشرمى انكار مىكند:
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ: «10»
گروهى از آنان به سخنانت گوش مىدهند و ما به كيفر لجاجت و كفرشان بر دلهايشان پوششهائى قرار داديم كه آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى نهاديم تا نشنوند، و اگر همه معجزات و آيات حق را ببينند باز هم ايمان نمىآورند تا آنجا كه وقتى به محضرت مىآيند با تو گفتگوى بىمنطق و ستيزه مىكنند آرى كافران از روى نفهمى و عناد مىگويند اين قرآن جز افسانههاى پيشينيان نيست!!
خيانت به امانتهاى حق و ظلم و زورگوئى به مردم، و ادامه گناه و معصيت سبب انواع عذابها در همين دنياست، و فلسفه عذاب در اين دنيا اين است كه مردم با دچار شدن به آن به فروتنى نسبت حق و تضرع و زارى به پيشگاه خدا برخيزند تا عذاب از آنان برداشته شود و در فضاى فروتنى و تواضع به حق به زندگى و حيات پاك برسند و در رفاه و امنيت قرار گيرند.
برخى از عذابها چنانكه در آيات قرآن گوشزد شده عبارت است از قحطى، خشك سالى، بيمارىهاى فراگير، ضعف و زبونى، تسلط اشرار بر امت، طوفان، سيل، زلزله، مرگ ناگهانى و .... ولى هنگامى كه تراكم گناهان و تداوم معاصى، و دورى از حق دل را سياه و سنگ مانند كرد، انسان در برابر بلاها و آسيبها به فلسفه عذاب پىنمىبرد و در اسارت عذاب مىماند تا به هلاكت ابدى و شقاوت هميشگى بنشيند.
فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: «11»
پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد فروتنى و زارى نكردند؟ سببش اين بود كه دهايشان سخت شد و شيطان اعمال ناپسندى كه همواره مرتكب مىشدند در نظرشان آراست.
بيمارى عظيم و خطرناك نفاق و دوروئى زمانى كه بر قلب حاكم شود، انسان را در ميان امت دچار فتنهگرى، جاسوسى به نفع دشمن، مكر و حيله، و دروغگوئى و ياوه سرائى مىكند، و براى به دست آوردن متاعى اندك و مالى ناقابل به هر گناه معصيتى مىكشاند، اين بيمارى اگر با توبه و انابه و اتصال به ايمان واقعى درمان نشود سبب مىگردد كه در باطن انسان آلودگى روى آلودگى قرار گيرد و نهايتاً از انسان ديوى مهيب و خطرناك به وجود آورد، و همه درهاى رحمت و فيوضات و عنايات حق را به روى آدمى ببندد:
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ: «12»
اما كسانى كه در دلهايشان بيمارى نفاق است پس پليدى بر پليدىشان افزود و در حالى كه كافر بودند از دنيا رفتند.
ايمان به آخرت كه از راه مطالعه در معارف الهيه و آيات قرآن و روايات و دقت در منش پيامبران و امامان تحقق مىيابد، و باور كردن حقايق آن روز چون مواقف پنجاهگانه، محاسبات، پرونده، پاداش، كيفر، صراط، بهشت، دوزخ دل را از حالت جمود و سختى بيرون مىآورد و به آن رقت و صفا مىدهد، و نسبت به آنچه در زندگى ضرورى نيست زهد و بىرغبتى مىبخشد، و آن را كانون مهر و عاطفه و محبت قرار مىدهد، و به خشوع و فروتنى مىآرايد، ولى هنگامى كه بر اثر كثرت گناه روى دل از آخرت برگردد، و از باور و قبول قيامت خالى شود، و در پوشش خطرناك غفلت قرار گيرد به انكار حقايق برمىخيزد و صاحبش را دچار خوى استكبارى مىكند، در نتيجه بر ضد حقايق حركت مىنمايد و آزادانه به هر جنايت و خيانت و زورگوئى و ظلمى دست مىيازد.
فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «13»
پس كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند دلهايشان به انكار حقايق دچار مىشود و به مسند استكبار مىنشينند.
مطالعه در حقايق، و فهم معارف، و گوش سپردن به سخنان حكيمانه پاكان فهم و درك و حسّ انسان را جهت مىدهد تا امور را به صورت صحيح و درست دريابد و از اشتباه نگرى و به غلط نظر كردن به امور در امان باشد.
انحراف در فهم و درك، و اشتباه حس كردن امور حالتى بسيار خطرناك، و مسئلهاى بسيار زيانبار است، كه بنيان سعادت را ويران و كاخ انسانيت را خراب، و بناى اخلاق را در هم مىريزد، و انسان را به هر عمل ناپسندى آلوده مىكند و اين همه نتيجه و محصول تلخ فرو رفتن قلب در بىخبرى و غفلت بسيار عميق است.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ: «14»
كافران تكاليف الهيه و مسئوليتهاى دينى و وظائف انسانى را به اشتباه بيش از اندازه گنجايش و ظرفيت خود مىدانند ولى چنين نيست بلكه دلهايشان از اين حقيقت كه همه تكاليف هماهنگ با گنجايش و ظرفيت و سعه وجودى انسان است در بىخبرى عميقى است و براى آنان غير از اين بىخبرى اعمال زشت و ناپسندى است كه همواره آنها را انجام مىدهند.
ايمان حقيقى رشتهاى است كه دلهاى مؤمنان واقعى را به هم پيوند ميدهد، و آنان را چون دانههاى تسبيح، در يك صف متحد و متفق و منسجم مىسازد، ظاهر و باطنشان را يك نيرو نشان مىدهد، و نهان و آشكارشان را چون يك جسم واحد به ديده و چشم تجلى مىدهد، غمخوار يكديگر و پشتيبان هم و همه با هم دست واحدند، وحدت و اتفاق و اتحاد و همبستگى منش آنان، و دفاع از يكديگر روش آنان و خلاصه هزاران روح و قلب در يك جسم واحدند.
ولى دشمنان خدا و مؤمنان، و كافران و منافقان، و مشركان و فاسقان گرچه به صورت صفى متحد و جامعهاى واحد به نظر مىآيند ولى در باطن نسبت به يكديگر نظر خوشى ندارند، و هر يك براى تأمين منافع نامشروع خود بدون توجه به ديگر افرادى كه هم مسلك اويند خاطرى پريشان و دغدغهاى سخت دارد و از اينكه با ضربه خوردن به دوستانش به منافع شخصى خود برسد هيچ امتناعى ندارد و در يك كلمه جسمهاى بىدينان در صفى واحد كنار يكديگر و دلها جدا و متفرق و پراكنده از هم است.
تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ: «15»
آنان را متحد و همدست مىپندارى در حالى كه دلهايشان نسبت به يكديگر جدا و پراكنده است زيرا آنان گروهى هستند كه در حقايق تعقل نمىكنند.
گناهان و معاصى و فسق و فجور دل را چركين و آلوده به زنگار مىكنند و در نتيجه راه تعقل را بر انسان مىبندند و آدمى را وادار مىكنند كه به انكار حقايق برخيزد و در برابر حق موضعگيرى مستكبرانه كند و درياوار دروغ بگويد و افتراء و تهمت بزند:
إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ: «16»
هر گاه آيات ما را بر هر متجاوز گناه پيشه بخوانند گويد: افسانه پيشينيان است!! اين چنين نيست كه مىگويند، بلكه سبب تهمتشان به قرآن اين است كه گناهانى كه همواره مرتكب شدهاند بر دلهايشان چرك و زنگار بسته كه حقايق را افسانه مىپندارند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- محمد 24.
(2)- اعراف 101.
(3)- بقره 7.
(4)- اعراف 179.
(5)- حج 46.
(6)- زمر 45.
(7)- بقره 88.
(8)- آل عمران 7.
(9)- مائده 52.
(10)- انعام 25.
(11)- انعام 43.
(12)- توبه 125.
(13)- نحل 22
(14)- مؤمنون 63.
(15)- حشر 14.
(16)- مطففين 13- 14.
منبع : پایگاه عرفان