لطفا منتظر باشید

شب دوم

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

دنیایی که ما در آن قرار داریم از اینجا به عالم دیگر باید سفر کنیم، و برای ما در اینجا بقاء و ماندگاری نیست مجموعه‌ای از رحمت رحمانیه پروردگار است. این رحمت رحمانیه عهده‌دار پرورش کامل مادی انسان است. از زمانی که انسان در سلب پدر قرار می‌گیرد رحمت رحمانیه می‌آید سراغش، به او کمک می‌دهد یاری می‌دهد حتی بلغ اشده، تا بشود یک انسان قوی، پرطاقت، با جسمی معتدل.

آیا این پایان کار پروردگار است نسبت به انسان؟ که بارحمت رحمانیه او را رشد بدهد و کاری هم به کارش نداشته باشد، رشد کند یک حیات حیوانی پیدا بکند، و بعد هم پرونده‌اش بسته بشود و تمام بشود. نه اینگونه نیست، چون در قرآن مجید هم در آیات متعددی اعلام کرده که کار او با رحمت رحمانیه نسبت به انسان تمام نمی‌شود. خب کار دومش چیست؟ کار دومش این است که انسان را بعد از اینکه رشدش داد، عاقل شد، قوی شد، مستطیع شد توانمند شد، او را به رحمت رحیمیه برساند.

جلوه کامل این رحمت رحیمیه قیامت است، و جلوه کاملش هم در دو حقیقت است چنانکه در قرآنش بیان کرده، یک حقیقت بهشتش است جنات تجری من تحتها الانهار، یک حقیقت رضوانش است و رضوان من الله اکبر، اما در این کار دوم بندگانش را اجبار نمی‌کند، یعنی به زور آنها را به عرصه رحمت رحیمیه نمی‌کشد، چه کسانی به رحمت رحیمیه می‌رسند؟ امانت‌دارانی که ادای امانت می‌کنند وَ اَلَّذِينَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ  ﴿المؤمنون‏، 8﴾ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْوٰارِثُونَ  ﴿المؤمنون‏، 10﴾ اَلَّذِينَ يَرِثُونَ اَلْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ  ﴿المؤمنون‏، 11﴾.

خب این امانت چی هست؟ دینش است، هدایتش است، نبوت پیغمبرانش است، امامت ا مامان است، وحی است، با این امانت که به عبارت دیگر طرح چگونه زیستن انسان همه این نعمت‌های رحیمیه را رحمانیه را می‌تواند تبدیل به رحمت رحیمیه کند. یعنی با این نعمت‌هایی که در اختیارش است کسب حلال، عبادت، خدمت، انفاق، صدقه، مشکل‌گشایی، دلخوش کردن مردم، غمی را از دلی برداشتن، دین همینها را از انسان می‌خواهد، انسان در دینداری مختار آفریده شده، اگر امانت خدا را که دین است به کار بگیرد در کنار به کار گرفتن نعمت‌ها تمام این نعمت‌هایی که مصرف می‌کند تبدیل به رحمت رحیمیه می‌شود. اما اگر در رحمت رحمانیه بماند و امانت‌داری نکند همه نعمت‌ها تبدیل به کفر و عذاب می‌شود.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ كُفْراً ﴿إبراهيم‏، 28﴾ بی‌دین تمام نعمت‌ها که محصول رحمت رحمانیه است تبدیل به ظلم و ستم و فساد و گناه و جور تجاوز می‌کند و نهایتا چون به رحمت رحیمیه یعنی بهشت و رضایت الله نمی‌رسد به عذاب می‌رسد، و دچار دوزخ می‌شود.

وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِي لَشَدِيدٌ  ﴿إبراهيم‏، 7﴾، با کفر شما عذاب من شدید است اما اگر شما کفر نورزید، خب من هم عذابی ندارم این عذاب را کفر شما ایجاد می‌کند، شما اگر نعمت‌ها را تبدیل به گناه نکنید یعنی این رحمت رحیمیه را تبدیل نکنید به کفر و به گناه عذابی هم من ندارم لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ.

خب حالا از سوره مبارکه قصص یک طرح زیبای جالبی را در رابطه با زندگی کردن در رحمت رحمانیه یعنی مجموع همین دنیا و نعمت‌هایش و حرکت از این رحمت رحمانیه به رحمت رحیمیه برایتان بگویم. سوره قصص اواخر سوره است. یک کسی که قرآن اسمش را می‌برد قارون این نعمت فراوانی از این رحمت رحمانیه گیرش آمد، البته نه مفت آدم تاجرو کاسبی بود، آدم به قول خودش که قرآن ازش نقل می‌کند عالم و دانشمندی بود و این علمی هم که خدا می‌گوید چون در ارتباط با ثروتش می‌گوید علم اقتصاد بوده، بلد بوده چگونه بخرد، چگونه بفروشد کارش هم درست بوده یعنی آدم حرامخوری نبوده چون از مومنین قوم موسی ابن عمران بوده. و به تورات هم وارد بوده. اما خب این ثروت فراوان وقتی به دستش آمد دچار غرور شد دچار کبر شد، دچار بخل شد. مغرور متکبر، بخیل.

اذ قال له قومه، یک تعدادی از مومنان زمان موسی ابن عمران چون از نصیحتی که دارند می‌کنند به قارون ثروتمند معلوم می‌شود این نصیحت‌کنندگان آدم‌های مومن و واردی بودند، یعنی آدم‌های خوبی بودند که قیامت را باور داشتند خدا را هم باور داشتند چون در نصیحتشان هم خدا را مطرح کردند و هم قیامت را، یعنی بادلسوزی آمدند راهنمایی کردند به گونه‌ای زندگی کن که حالا این تعبیر من است در آیه نیست که از این فضای رحمت رحمانیه به فضای رحمت رحیمیه سفر کنی، اینجا در بند غرور و کبر و بخل حبس نشوی و در این محبس نمیری و نابود نشوی کل ثروتت هم از بین برود و هیچی برایت بعد مرگت نماند.

اول بهش گفتند که إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ ﴿القصص‏، 76﴾، فرحناک نباش، انبساط فرحناک، شادمانی، خوشحالی، اینها منازل متعددی است، فرحناک یعنی آدمی که متکبرانه و مغرورانه خوشحال است، مالم است، شخصیت دارم، روی پای خودم هستم احتیاج به هیچ کس ندارم این غرور است، از همه قوم بالاتر هستم پولت بیشتر است نه خودت بالاتر است چرا آنچه که برای پول است به خودت نسبت می‌دهی، پولت بیشتر است خودت کسی نیستی تو هم مثل بقیه، آن وقت آدم‌هایی که به خاطر شخصیت‌شان صندلی‌شان، مقامشان ثروتشان اهل فرحناکی هستند، اینها باید بدانند که این مومنین وارد به دین و توحیدشناس به قارون گفتند إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ اَلْفَرِحِينَ، خدا هیچ علاقه‌ای به مغروران خوشحال ندارد، دوستشان ندارد، اینها از چشم خدا افتادند و تو الان از چشم خدا افتادی خیال نکن این مقام و صندلی و این ثروتت کاری برایت می‌کند، سودی برایت دارد، دردی را ازت دوا می‌کند، مشکلی را حل می‌کند قیامت به دادت می‌رسد، عموی پیغمبر هم خیلی ثروت داشت عموی پدر و مادری هم بود، خداوند می‌فرماید مٰا أَغْنىٰ عَنْهُ مٰالُهُ وَ مٰا كَسَبَ  ﴿المسد، 2﴾، وقتی عذاب من به سوی ابولهب آمد که یک بیماری دردناک غیر قابل علاجی بود دکتر هم در مکه نداشت بیرون هم نداشت، دوا هم نداشت، بدنش پر از آبله شد و پر از تاول و زخم شد و بو گرفت و زنش و سه تا پسرش گذاشتند رفتند، در همان زخم‌ها و خونابه‌ها و چرک‌ها که عذاب الهی بود مرد مٰا أَغْنىٰ عَنْهُ مٰالُهُ وَ مٰا كَسَبَ  ﴿المسد، 2﴾،  آن ثروت و مال عذاب خدا را از او برطرف نکرد، ماند. بعد هم مرد.

سه روز هم جنازه‌اش در خانه بود بچه‌هایش و زنش می‌ترسیدند بیایند بردارند می‌گفتند واگیر دارد، واگیر هم داشت بالاخره مردم بهشان فشار آوردند آمدند دهان و بینی و همه جایشان را بستند و به سرعت لای لحاف کهنه انداختند و طناب پیچش کردند و در قبرستان مکه هم نگذاشتند دفن کنند بردند آخر بیابان‌های مکه یک گودال بزرگی کندند و انداختند آنجا و برگشتند قبرش هم پیدا نیست. عذاب وقتی که برسد هیچ قدرتی که در اختیار انسان است نمی‌تواند این عذاب را برطرف کند.

در سوره یونس می‌فرماید وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ كٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ  ﴿يونس‏، 107﴾، اگر من گره‌ای به زندگیتان بیندازم هیچ دستی برای باز کردن آن گره در عالم پیدا  نمی‌شود هیچ کس نمی‌تواند آن گره را باز کند، یک گره‌ای است که نه ملائکه می‌توانند باز کنند نه انسان‌ها و نه جن می‌تواند باز کند.

یک داستانی را سعدی در گلستان دارد داستان خیلی جالبی است، می‌گوید که یک استاد پهلوانی بود یک تعداد شاگرد را درس می‌داد تمام رموز کشتی و پهلوانی و رموز زورخانه را بهشان یاد می‌داد، یک دانه از این شاگردها نخبه از آب درآمد، یک کشتی‌گیر قوی فنی هنرمند و وارد، این کشتی‌گیر جوان یک بی‌ادبی کرد، آمد در شهر آنوقت‌ها شهرها کوچک بود دو سه هزار جمعیتی بود زود حرفها پخش می‌شد اعلام کرد من حاضر هستم با این استادم کشتی بگیرم و این هم ببرم بشوم پهلوان پایتخت خب استاد هم ده پانزده سال از او بزرگتر بود و بالاخره بدن ورزیده او را که نداشت و این هم ادب نکرد در برابر استاد، استاد خیلی با اخلاق اعلام کرد عیبی ندارد من حاضر هستم کشتی بگیرم، یک روز تعطیل رااعلام کردند و مرد و زن شهر آمدند و هردو آمدند وسط میدان در همان بخش اول کشتی پشت این جوان را به خاک مالید. برنده شد استاد. جوان بلند شد بهش گفت تو که از من قوی‌تر نبودی در مرز پیری هم که قرار گرفتی، چی شد که پشت من را به زمین کوبیدی؟ گفت من از سیصد و شصت فن کشتی سیصد و پنجاه و نه تا را یادت دادم یکیش را برای امروز گذاشتم که باد دماغت را بخوابانم. اینجور نیست که هر چی ما در اختیار داریم به دادمان برسد یک وقتی خدا کاری می‌کند که هیچی به داد آدم نرسد، نه پولش، نه قیافه‌اش، نه قدرتش، نه مالش، نه زن و بچه، نه موقعیتش گره می‌خورد چه گره‌ای.

البته این را دلخوشی بهتان بدهم که در قرآن فرموده من به زندگی مومن و اهل تقوا گره نمی‌زنم و اگر کسی گره زد آن گره راخودم باز می‌کنم، وَ مَنْ يَتَّقِ اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً  ﴿الطلاق‏، 2﴾، من راه بیرون رفت از هر مانعی که برای بندگان باتقوایم ایجاد می‌کنند را باز می‌کنم. خیلی اهل تقوا را دوست دارد بارها خودمان گرفتار شدیم دیدید چقدر راحت گرفتاری‌مان حل شده چقدر راحت بالاخره همه ما یک داستان‌هایی از زندگی خودمان داریم که حل شده گرفتاری‌هایمان، گاهی خیلی عجیب است ازجایی که آدم گمان نمی‌برد دری به تخته می‌خورد و مشکل آدم حل می‌شود. خیلی عجیب است. برای همه هم اتفاق افتاده اگر بشینیم فکر کنیم به گذشته برگردیم یاری خدا را در زندگیمان زیاد می‌بینیم زیاد.

یک وقتی من نوجوان بودم یک کسی در تهران در همین محل ماشین خرید ماشین خیلی کم بود تاجرهای رده اول ماشین داشتند و راننده خودشان رانندگی بلد نبودند، خودش تعریف می‌کرد می‌گفت من یک ماشین صفر کیلومتر رفته بودم رانندگی هم یاد گرفته بودم، برای شکرانه نعمت ماشین خریدن زن و بچه‌ام را سوار کردم و گفتم برویم قم زیارت حضرت معصومه دختر موسی ابن جعفر آنجا بعد از زیارت خدا را به این نعمت ماشین شکر بکنیم. در راه داریم می‌رویم ماشین هم خیلی خوب دارد حرکت می‌کند نزدیکی‌های تقریبا سی و پنج چهل کیلومتری قم جاده هم خیلی خلوت بود ماشین خاموش کرد، و دیگر استارت نخورد، من هم که به موتور وارد نبودم حالا آمدم پایین کاپوت ماشین را زدم بالا و هر چی نگاه کردم و جاهایی را د ستکاری کردم دیدم نه استارت  نمی‌خوردبالاخره ماندیم، یک ماشین از دور پیدا شد آمد من جلویش را  گرفتم ایستاد راننده پیاده شد گفتم این ماشین صفر کیلومتر است استارت نمی‌خورد یک مختصری دستکاری کرد انگار سر باتری شل شده بود آن را یک خرده سفت کرد گفت برو استارت بزن زدم روشن شد در حدود سی کیلومتر آمدیم جلو دیدیم یک سرازیری سربالایی است که یک سیل سنگینی آمده آنجا هر چی سنگ‌های بزرگ و درخت‌های کهن بیابان بود با خودش آورده تازه جاده باز شده ماشین می‌تواند از این مسیر سیل که کم شده عبور بکند، دقیقا من ارزیابی کردم که اگر سر این باتری شل نشده بود من با زن و بچه آمده بودم سیل من و ماشین و بچه‌هایم را برده بود تا دریاچه نمک قم انداخته بود آنجا، این یاری‌ها را برای مردم مومن در جهات مختلف زندگیشان دارد پروردگار، بنابراین ما طبق نصیحت مومنین زمان موسی به هیچ چیزمان مغرورانه نباید خوشحال باشیم، خوشحال باشیم که خدا به ما لطف کرده و نعمت عنایت کرده جمال و زن و بچه خوب عنایت کرده، اما نسبت به کسی سرفرازی کنیم و مغرورانه خودمان را بنمایانیم و از خدا جدا خوشحال باشیم نه این درست نیست این نصیحت مردم مومن به این ثروتمند.

إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ اَلْفَرِحِينَ  ﴿القصص‏، 76﴾، و خدا نیاورد که محبتش از انسان برداشته بشود، دیگر آدم رادوست نداشته باشد هیچی دیگر همه درها به روی آدم بسته می‌شود، بعد راجع به ثروتش وارد نصیحت شدند که تو در این دنیا خط مشی زندگی‌ات را این قرار بده که با  همین ثروت وارد فضای رحمت رحیمیه الهیه بشوی با همین ثروت جهنم نروی، چه راهنمایی کردند؟ چقدر زیباست یک، وَ اِبْتَغِ فِيمٰا آتٰاكَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ ﴿القصص‏، 77﴾، بیا از لابه لای این ثروت سنگین آخرت‌جویی کن، با این آخرت آباد در دل این ثروت است، به این آخرت را از این ثروت پیدا کن ابتق یعنی جستن و یافتن، بهشت و رضایت الله در دل این ثروت است، بیا آخرت را از دل این ثروت دربیاور خب با این ثروت برو چهار تا درمانگاه و مدرسه بساز، ده تا مسجد بساز، صد تا کتاب دینی چاپ کن این پولدارهای قدیم ما خیلی آدم‌های بیداری بودند خیلی از این کتاب‌های شیعه را از زمان قاجاریه که چاپ وارد ایران شد در تهران و تبریز همین ثروتمندان متدین پول چاپ رادادند، این کتاب قدیمی‌ها که چاپ شده من بعضی‌هارا دارم بیشتر پشت صفحه‌اش نوشته علی نفقة حاج محمد حسن کی، علی نفقة حاج کی، یعنی خرج چاپ این کتاب را که خطی بوده گیر همه نمی‌آمده حاج محمد تقی داده، داده دو هزار تا چاپ کردند به کتابخانه‌ها به مسجدها، به طلبه‌ها و دانشمندان داده، ما بیست و چهار جلدبحار مجلسی را  داشتیم که زمان خودش بیست و چهار جلد بود بزرگ بود و ضخیم، حالا شده صد و ده جلد، به چاپ زمان ما یک آقایی ایرانی اصالتا اصفهانی ولی ریشه‌ای برای ایروان آذربایجان قدیم ایران و آذربایجان قبل شوروی بوده این کل این بیست و چهار جلد را پول داده چاپ کردند چقدر هم به درد خورد که معروف است به بحار  کمپانی، گیر همه علما آمد گیر دانشمندان آمد، گیر مولفین آمد گیر منبری‌های خوب آن روزگار آمد خیلی از آنهایی که کتاب نوشتند روایات و ادرس بحار را دادند آدرس همان بحار بیست و چهار  جلدی است، آدمی که پول دارد باید بداند که آخرت الهی در پولش است برود جستجو کند، و این آخرت را دربیاورد از این پول.

خیلی جالب بود امشب من به یکی پیشنهاد کردم آمد گفت کمکی می‌خواهم بکنم کمک جنسی گفتم اتفاقا یک خانواده مذهبی هستند که کارگر است شوهرش اینهایک دانه دختر بیشتر ندارند دختر باکمال، متدین، با عفت، بهش گفتم من کارهای او را تقریبا انجام دادم برای بعد از ماه صفر می‌خواهند ببرند خانواده‌شان لنگ شش میلیون تومان فقط پول هستند که من دیگر خودم نتوانستم تامین بکنم، گفت من جنس بدهم گفتم من جنس‌هایش راخریدم حالا مثلا وعده یک تومان بیاورد بدهد از من پرسید که این پول را من می‌خواهم بدهم در این ایام محرم در راه امام حسین حساب می‌شود؟ گفتم نه پولی که برای ابی عبدالله می‌دهی برای عزاداری است برای مجالس است، برای اطعام طعام است برای برپا کردن جلسه است، برای سیاه‌کوبی است، این پولت انفاق فی سبیل الله است یعنی معامله کردن باپروردگار است، هم پولی که آدم برای ابی عبدالله می‌دهد آخرت از آن درمی‌آید، هم پولی که برای این کارها می‌دهد که یک خانواده را دلخوش می‌کند دخترشان سه چهار سال در عقد نماند بعد پشیمان بشوند بعد به هم بخورد، گفتم آخرت از دل این پول هم یقینا درمی‌آید، ما مدرک قرآنی داریم إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ ﴿التوبة، 111﴾، بهشت من از پولتان درمی‌آید این را همه نمی‌دانند. این یک نصیحت یک راهنمایی، یک طرح که من در دنیا چگونه زندگی کنم، وَ اِبْتَغِ فِيمٰا آتٰاكَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ، آخرت را در دل این ثروت دربیاور الدار الآخرة.

دو، وَ لاٰ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيٰا وَ أَحْسِنْ كَمٰا أَحْسَنَ اَللّٰهُ إِلَيْكَ  در ضمن با این پول زندگی خودت هم اداره کن، خانه و مرکب به اندازه شأنت، خوراک و منصب به اندازه شأنت، وَ لاٰ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيٰا وَ أَحْسِنْ، هر چی کار خوب می‌توانی بکن، کما احسن الله الیک، چنانکه خدا در حق تو اینقدر خوبی کرده آبرو بهت داده زن و بچه بهت داده خانه و ثروت داده، علم اقتصاد داده، خب تو هم بیا تلافی کن نیکی‌های پروردگار مهربان عالم را. وَ لاٰ تَبْغِ اَلْفَسٰادَ فِي اَلْأَرْضِ، در این زمین که زمین پاک خداست دنبال فساد نباش با این ثروت شب‌نشینی زن مرد قاطی و مطرب و رقص و آواز و مشروب‌خوری و عروسی آنچنانی، مهمانی‌های آنچنانی دنبال فساد با این ثروت نباش. إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُفْسِدِينَ  ﴿القصص‏، 77﴾ خدا اهل فساد را دوست ندارد.

یکی در آیه قبلش گفتم فرحین را دوست ندارد در این آیه بعد گفتند اهل فساد را دوست ندارد، بدبخت شد نان دوبار تنور، یک جا جزو فرحین بود خدا دوستش نداشت، یک جا هم جزو مفسدین بود خدا باز دوستش نداشت، حالا من تعبیر مودبانه را بگویم قدیمی‌ها می‌گفتند شد چوب دو سر طلا، بله تعبیر اصلی یک چیز دیگر است. بیچاره شد.

بعد هم جلوی چشمش خدا فرمان داد زمین دهان باز کرد خودش و خانه و هر چی در آن بود فرو برد و هنوز هم دارد فرو می‌برد قارون هلاک شد چهل خانه گنج داشت نتوانست استفاده کند یعنی آن طرح زندگی سالم دنیایی را که در آیه دوم مردم مومن بهش دادند به کار نگرفت.

حالااگر ما مطابق آن طرح داریم زندگی می‌کنیم خب ما یقینا اهل نجات هستیم یقینا خدا دوستمان دارد، یقینا قیامت از لابه لای زندگیمان بهشت درمی‌آید، یقینا در قیامت از لا به لای زندگیمان رضایت خدا درمی‌آید یقینا.

السلام علیک یا ابا عبدالله، شب جمعه است خیلی‌ها به امام صادق گفتند ما نرسیدیم برویم کربلا فرمودند از همان خانه زیارت کنید زائر حساب می‌شوید، از همانجا. یک زیارت مختصر، این است.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله، صلی الله علیک و رحمة الله و برکاته، همین. کسی که زیارت کند حضرت را شب جمعه به همین زیارت حرم الله جسده علی النار، خدا بدنش را به آتش حرام می‌کند، یک همچنین امتیازی هم به هیچ کس جز ابی عبدالله داده نشده به هیچ کس، خب ما زیارت کردیم یک زیارت کردیم از راه دور، آنهایی که الان کربلا هستند دارند قبر را زیارت می‌کنند اما خواهر گودال را زیارت کرد قبر نبود بدن قطعه قطعه بود، می‌دانید که مرتب دارند اعلام می‌کنند چهل و شش تا از حاجی‌ها ناشناخته هستند به خاطر اینکه بدنشان تغییر شکل داده متلاشی شده بعد از بیست و چند روز، اما کربلا در یک روز کاری با این بدن کردند که قابل شناختن نبود. کنار بدن نشست.

 

 

برچسب ها :