شب دوم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در این جمله نورانی زیارت وارث بود السلام علیک یا وارث آدم ابراهیم خلیل الله، به سه علت انسان ارث میبرد، یک علت علت نصبی است، مثل اینکه فرزندان از پدران و مادران ارث میبرند، این ارث حدودش در قرآن کریم و روایات تعیین شده است، و به ارثبران هم سفارش شده که در ارثبری تقوا را مراعات بکنند، یعنی به حق یکدیگر تجاوز نکنند، چون این تجاوز مالی به حق دیگران گناه کوچکی نیست، باید برای مردم قابل توجه باشد که گناهان مالی خیلی سنگین شمرده شده است، پیغمبر اکرم میفرماید اگر در خانهای شب مال حرامی باشد که یکیش هم همین حق ارث برادران و خواهران و مادر است، آنی که با حیله و با مکر ارث دیگران را که حق آنهاست میبرد این گناه بزرگی است، گناه سنگینی است، و میبرد خانهاش یا جزو مال خودش میکند، تاوقتی که در خانه است پیغمبر اکرم میفرماید خدا به آن خانه نظر رحمت نمیکند، ببینید گناه چقدر سنگین است که متجاوز مالی را از رحمت خدا محروم میکند.
این روایت خیلی روایت عجیبی است که مرحوم فیض کاشانی نقل کرده که اگر کسی پیغمبر میفرماید بدون رضایت کسی به گونهای به لباس او دست بکشد که نخی براثر فشار دست او دربرود، روز قیامت راجع به پاره شدن این نخ از او سوال خواهد شد این یک شر است که آیه آن را میگیرد وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿الزلزلة، 8﴾، اگر گناه به اندازه وزن یک ارزن باشد، عمل عمل خلاف، به اندازه وزن یک ارزن باشد محاسبه خواهد شد.
شمر آدم شریری است، آدم ملعونی است ملعون دنیا و آخرت است، گناهش هم توبه نداشت یعنی اگر پشیمان میشد و توبه میکرد قطعا بخشیده نمیشد، این آدم ملعون دنیا و آخرت، این آدم شر، این آدم قاتل، این آدمی که در بدترین عذابهای دوزخ است، امام چهارم میفرمایند قابل توجه آنهایی که راحت مال مردم را غارت میکنند و غصب میکنند و رشوه میگیرند و میدزدند و به تقلب میبرند ودر ارث خانوادهشان دستکاری میکنند، فرمود اگر شمر خنجری که سر پدرم را در کربلا از بدن جدا کرد بیاورد پیش شخص من امانت بگذارد هر وقت آمد امانتش را خواست سالم به او برمیگردانم قاتل است ولی خنجر ملکش است خریده و مالش است. من برمیگردانم.
در جنگ خیبر که پیغمبر غنائم خیبر را تقسیم کردند فرمودند هر کسی غنیمت جمع کرده از قلعههای خیبر مواظب باشد چیزی پیشش نماند بیاید بدهد که همه روی هم ریخته شود عادلانه تقسیم بشود، یکی از افراد آمد به پیغمبر گفت یک جفت بند پوتین من برداشتم این هم باید بیاورم؟ حضرت فرمود در همین یک بند پوتین هم حق همه مسلمانهاهست اگر این بند را نمیآوردی پیشت میماند و پس نمیدادی و بعد از مرگت هم ورثهات خبر نمیشدند که این بند پوتین جزو غنائم عمومی بود در مالت میماند و کهنه میشد و از بین میرفت قیامت یک جفت بند آتش به پایت میبستند. اصحاب من هستی باش، شما مجوز ندارید به مال مردم تجاوز کنید. به غنیمت تجاوز کنید.
صدوق از بزرگترین محدثین اسلامی است، درعصر غیبت صغری به دنیا آمده، به دعای امام عصر هم به دنیا آمد، پدر و مادرش بچهدار نمیشدند امام عصر در یک نامهای به پدرش نوشت با فلان خانم از فلان طایفه ازدواج کن خدا به تو فرزندی میدهد به دعای من فقیه، و خدمتگزار به دین. ایشان به دنیا آمد.
سیصد جلد کتاب روایتی دارد فقط، یکی از این کتابهایش خصال است، که واقعا لازم است هر شیعهای این کتاب را در خانهاش داشته باشد، ترجمه هم شده ایشان تمام کتابهایش را به عربی نوشته چون آن زمان قلم ایران قلم عربی بود، بعد از مسلمان شدن مسلمانها، در این خصال نقل میکند فقهای بزرگ ما از زمان بعد از صدوق تا امشب همه اتفاق دارند بر اینکه روایات صدوق اگر هم سند نداشته باشد قابل قبول است. یعنی اینقدر این عالم معتبر است که به تعبیر علمی میگویند مرسلات صدوق به جای مسندات قابل قبول است ایشان در این کتاب مینویسند خصال، که پیغمبر میفرماید اگر کسی که در این ارث و میراثها این اتفاقها خیلی افتاده مخصوصا در مناطق کشاورزی، اگر کسی یک وجب فقط یک وجب زمینی را غصب بکند، روز قیامت از سطح این زمین تا عمق آن یک وجب تا هر جا میخواهد برود برود تا آنور کره زمین یک طوقی را خدا میسازد نه طوقی به آن طولانی، فشرده میکند، دارد در مسائل علمی که اگر کسی بتواند کره زمین را که از میلیاردها میلیارد اتم ساخته شده است، و بین این اتمها خلأ وجود دارد یعنی بین هسته مرکزی اتم و الکترونهایی که دورش میگردند خالی است، اگر کسی بتواند خلأهای کل اتمهای ساختمان زمین را تخلیه کند، و زمین با گرفتن خلأهایش فشرده بشود به اندازه یک نارنج میشود بدون اینکه وزنش کم بشود.
خدا آن یک وجب زمین را به اندازه گردنبند میکند فشرده میکند، یعنی خلأهای اتمی را خالی میکند وزنش کم نمیشود میاندازد گردن غاصب آن یک وجب زمین، حالا آنی که هکتارها زمین مردم و برادر و خواهر و ارث و مال ملت را برده این چه طوقی قیامت گردنش است باید رفت و دید مگر میشود حس کرد؟ مگر میشود فهمید.
باز هم قابل توجه همه مردم شیعه، همه مردم ایران، همه مردان، همه زنان، همه جوانان، راوی به محضر امام صادق علیه السلام عرض کرد دوستان ما شیعه، اصحاب ما یک روایتی را نقل میکنند یابن رسول الله، مثلا به نظر این شنونده این روایت خیلی سنگین آمده، گفتم بیایم از شما بپرسم، که واقعا این داستان اتفاق افتاده؟ فرمودند چی نقل میکنند یاران ما؟ شیعیان ما؟ گفت آقا میگویند یک میتی رادر مدینه آوردند کنار مسجد دوست داشتند مردم پیغمبر به مرده نماز بخواند، پیغمبر هم در نهایت تواضع بود، به مردهها نماز میخواند تشییع جنازه میکرد سر قبر میآمد، درخانه خودش بز را میدوشید برای خانوادهاش گاهی غذا درست میکرد خانه را پاکیزه میکرد، متواضعتر از او نبود در عالم با آن موقعیتش، با آن موقفش، با آن مکانتش، سوار مرکبهای ارزان میشد و میرفت و میآمد، گاهی سوار الاغی میشد که پالان نداشت اینقدر متواضع. من به خودم نبینم سوار یک ماشین ارزان بشوم مگر من کی هستم؟ من به خودم نبینم که جواب سلام مردم راندهم مگر من کی هستم؟
امیر المومنین میفرماید اول نطفه بودی، وسط کار هم مرتب باید کثافات شکمت را ببری و بیاوری تا یک جایی پیدا کنی بروی تخلیه کنی آخرش هم جنازهات در قبر یک مردار بدبو گندیده جیفه از هم متلاشی شده است کی هستی مگر تو؟ اول نطفه، وسط حامل کثافات، آخر هم جیفه، کی هستی؟ اصلا به ما تکبر نمیآید ما اسباب کبریایی نیست در ما، اسباب کبریائی پیش یک نفر است و آن هم پروردگار است وجود بینهایت، علم بینهایت، قدرت بینهایت، اراده بینهایت، لطف بینهایت، خب به او میارزد بزرگی کند، این که به ما واجب شده چقدر هم این واجب زیباست، که ما در شبانه روز در هفده رکعت نماز در ورود به نماز این خیلی جایش مهم است، وقتی که در پیشگاه پروردگار قرار میگیریم به صورت واجب بگوییم الله اکبر، یعنی بزرگی فقط به تو است چون در کنار تو بزرگی نیست که تو بزرگترش باشی اصلابزرگی وجود ندارد.
این افعل تفضیل چیزی برابر خودش ندارد، یک وقت ما دو نفر کنار هم مینشینیم کسی از ما سوال میکند آقا شما دو تا همسال هستید؟ میگوییم نه، این بزرگتر است در مقابل اینکه میگوید این بزرگتر است یک کوچکتری هست میگویم من کوچکتر هستم اما در کنار پروردگار کبیر و اکبری وجود ندارد خودش است، الله اکبر.
یک خطبه امیر المومنین دارند در نهج البلاغه نمونه ندارد صد و ده صفت برای اولیای خدا بیان کرده، یکیش این است این چقدر زیباست، اینها چقدر عقلشان میرسید، از چه معرفتی برخوردار بودند، عظم الخالق فی انفسهم، خدا در درونشان بزرگ بود، بزرگ خدایی، نه بزرگ حدودی، که تخیل بکنند بزرگی را بگویند این بزرگی خداست چون هر چی را انسان تخیل بکند آن خدا نیست خیال است، آن بزرگی که حضرت حق داشت در باطن اینها جلوه داشت. چه باطن گستردهای، و صغر ما دونه فی اعینهم، و هر چی غیر ازخدا بود در چشمشان کوچک بود، یعنی اصلا راه نداده بودند در درون که در درون ببینند در مقابل خدای عظیم کوچک است راه نداده بودند غیر از خدا را فقط بیرون نگاه میکردند، تعلق قلبی نداشتند سروکارداشتند فقط.
اما اینکه چیزی معبود آنها باشد نه، چیزی برای آنها برابر خدا باشد نه، تعلق نداشتند تعلق معبودی، بیرون نگاه میکردند اشیاء و افراد و مردم را، کوچک میدیدند چون کوچک میدیدند گول نمیخوردند، چون کوچک میدیدند صید نمیشدند آزاد بودند و با خدا زندگی میکردند الله اکبر، به ما کبریائی نمیآید.
خب دوست داشتند پیغمبر به جنازهشان نماز بخواند، پیغمبر هم امتناعی نداشتند حالا بقال بود باربر بود، دلاک حمام بود به همه احترام میکرد، احوال همه را هم میپرسید، یک روز بعد از نمازش برگشت داشت مردم را نگاه میکرد عادتش بود چشمش افتاد به دلاک حمام مدینه فرمودند حالت خوب است؟ خب این برایش چقدر افتخار بود که پیغمبر دارد بهش بهاو ارزش میدهد، کارش را لحاظ نمیکند که این رفتگر و باربر و دلاک است، پیغمبر انسان میدید اینها را، مخلوق خدا میدید عباد خدا میدید.
بعد فرمودند ازدواج کردی؟ گفت نه، فرمودند چرا؟ گفت نشده رویش نشد بگوید کسی به من که دلاک حمام مدینه هستم و درآمدی ندارم زن نمیدهد، پیغمبر فرمودند بعد از مسجد برو منزل رئیس یکی از قبائل مدینه این اسمش است بگو من را پیغمبر فرستاده او الان یک دختری دارد وقت ازدواجش است به او بگوید دخترش را برایت عقد کند قبیله بنی بیاضه، این هم بلند شدو رفت، آمد در اتاق به رئیس قبیله گفت من را پیغمبر فرستاده ازدواج نکردم امروز پرسید چرا زن نمیگیری گفتم نشده فرمود برو پیش رئیس قبیله بنی بیاضه از دخترش خواستگاری کن، بنده خدا ماتش برد عربها قبل از بعثت اوج تکبر را داشتند، اسلام اینها را متواضع کرد، باز هم آن یک ذره تکبر هنوز علاج نشده بود گفت من دختر به تو نمیدهم دختر از پشت در اتاق گفت من میخواهم با او ازدواج بکنم به تو چه که نماینده پیغمبر را میخواهی رد کنی؟ این دختر متواضع خب دختر میداند پدرش ثروتمند است این الان دلاک حمام است خب دختر را بدهد به او میفرستد حمام خب لباسی، وسایلی، زندگی، شریکش میکنددر مال فقیر که نمیماند بترسد، هیچ وقت یک ثروتمند دخترش را به یک جوان فقیر نمیدهد بگویددست زنت را بگیر و بلند شو برو گمشو و کاری به کار مانداشته باش بالاخره جزو خانواده میشود. اگر داماد هم هنرمند باشد دل پدرزن را چنان جلب میکند که حسابی برایش خانه میخرد و سرمایه بهش میدهد و کاسبش میکند و زندگیاش را اداره میکند، وظیفه هم این است آدمی که دارد باید به ندار انفاق بکند، این مسئولیت الهی است وظیفه است.
گفت یابن رسول الله میگویند این جنازه را آوردند گذاشتند دم در مسجد، پیغمبر که در اوج تواضع است و رحمة للعالمین است میدانید مهرش از چه ظرفیتی برخوردار بوده للعالمین، مامحبت داریم اما هزینه همه نمیکنیم به نظر خودمان نیازی هم نمیبینیم اما پیغمبر مهرش هزینه هستی و هستینشینان بود، همه از سر این سفره بهره میبردند و میبرند. عصبانی هم نمیشدند در موارد منفی چهرهشان در هم کشیده نمیشد، فرمود من نماز این میت را نمیخوانم به یکی دیگر بگویید بخواند بنده خداها هول و هراس کردند نکند این مرده ما کافر مرده باشد این که آدم خوبی بود بیدین مرده باشد، گفتند بپرسیم، آقاچرا نماز نمیخوانید؟ فرمود دو درهم بدهکار بوده داشته نداده و مرده این آدم لیاقت نماز من را ندارد دو درهم دو تومان، آن وقت آدم بمیرد هزار میلیارد بدهکار باشد، به این ملت مظلوم، سه هزار میلیارد بدهکار باشد، حالا کمتر، مال مردم را برده مال ارث رابرده دویست میلیون و پانصد میلیون و یک خانه بدهکار است، یک باغ بدهکار است، یک زمین بدهکار است، این نمازی که بهش میخوانند واقعا مورد رحمت قرار میگیرد با این نفرتی که خدا در قرآن از مال مردمخوری دارد.
امام صادق فرموددرست میگویند اصحاب ما، ما شیعیان کسانی که این بحث امشب را میشنوید در هر کجای کشور، ما اصلا باید زندگی را به گونهای ترسیم بکنیم حتی ثروتمند و داد و ستددارمان، که غروب میرویم خانه بدون بدهکاری به مردم برویم خانه اگر هم خرید نسیه داریم پایش را محکم کنیم برویم خانه که اگر مردیم بدهکار بتواند بدهیاش را ازمال ما بردارد گیر نکند، به مشکل نخورد، ورثه من مال را نخورند، این یک نوع ارث بردن است.
خدا یک عدهای رادر قرآن کوبیده به خاطر چهار صفت پست یکیش هم این است، وَ تَأْكُلُونَ اَلتُّرٰاثَ أَكْلاً لَمًّا ﴿الفجر، 19﴾، ارث باقیمانده پدر و مادر را از مادرتان، برادر و خواهرتان دریغ کردید باکلاهبرداری کل آن را خوردید من به شدت از شما متنفر هستم، وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿المطففين، 1﴾، آیه برای مال است برای ترازودارهاست که یک کیلو را چرا نهصد و پنجاه گرم میدهی؟ واسه چی پنجاه گرم را میدزدی؟ جهنم بر تو باد که مال مردم را گرم گرم میدزدی، حالا آنهایی که میلیاردی میدزدند که نشسته پاکند. خیلی باید خوب زندگی کرد.
یک علت ارثبری حسب است، همسرهای مانامحرم بودند با عقد به ما محرم شدند از ما ارث میبرند و ما هم ازآنها ارث میبریم، این ارث حسبی است، اما یک ارث ارث معنوی است، که یک نفر چنان شایستگی پیدا میکند که ارزشهای فرد گذشته از او را پروردگار عالم کمک میکند انتقال به او میدهد این وارث معنوی است، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، یعنی امام به چنان شایستگی رسید که خداوند تمام سرمایههای معنوی ابراهیم را بعد از چند هزار سال که ابراهیم ازدنیا رفته بود انتقال به ابی عبدالله داد. شما در روایاتی که مربوط به امیر المومنین است چه در کتب شیعه چه در کتب سنی کلمه وارث را راجع به امیر المومنین زیاد میبینید، که یا علی انت وارث علمی، ارثبر بود امیر المومنین از طریق معنویت و شایستگی. حالا ابی عبدالله که از همه انبیاء ارث برد و شد حسین.
خب ارزشهای ابراهیم در قرآن بیان شده من دو تا آیه را آدرس میدهم امشب هر وقت شد ببینید که من فردا شب اگر خدا بخواهد این دو تا آیه را توضیح مفصلی بدهم خیلی مطالب مهمی در این دو آیه درباره ابراهیم است هفت نعمت است که خدا بیان میکند به ابراهیم داده شده و دو حقیقت در دنیا و آخرت به او داده شده میشود نه مسئله، آیه صد و بیست و صد و بیست و یک سوره مبارکه نحل.
خیلی شب مهمی است شب جمعه و شب دوم محرم و خانه خدا و شماهم عزادار و گریان دعا مستجاب است.