لطفا منتظر باشید

شب سوم

(تهران مسجد امیر)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام درباره ارث‌بری حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از وجود مقدس ابراهیم خلیل است. که در زیارت وارث می‌خوانیم السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، امام همه ارزشها‌ی وجود ابراهیم را به ارث بردند، این ارزش‌ها در آیات قرآن بیان شده است، در روایات بسیار مهم هم بیان شده است. تمامش هم برای ما عبرت است درس است، در اسلام منظور از خواندن و شنیدن شدن است، شنیدن و نشدن بی‌سود است، خواندن و نشدن بی‌سود است، چرا که ما اگر با خواندن و شنیدن آگاه بشویم که یک سلسله حقایق و ارزش‌ها اما در حد خودمان این ارزش‌ها و حقایق را تحقق عملی و اخلاقی ندهیم، پیغمبر می‌فرماید مثل درخت بی‌میوه می‌ماند یا چراغی که روشنایی ندارد، یک چراغی که روشنایی ندارد به چه درد تاریکی می‌خورد؟ یک درختی که ثمر ندارد به چه درد بدن مردم می‌خورد؟

این شنیدن‌ها و خواندن‌ها به تعبیر علمی برای صیرورت است با صاد، یعنی انتقال از وضعی به وضع دیگر انتقال از نداری به دارایی، از نداشتن به داشتن، از کوچکی به بزرگی، از دانه سربسته بودن به کمال مخصوص خود رسیدن، این صیرورت است، اگر من می‌نشینم زیارت وارث را می‌خوانم و می‌فهمم هم که چی دارم می‌خوانم با این خواندن باید وجودم انتقال پیدا بکند از نداری به دارایی، از فقر معنوی به غنای معنوی، از فقر اخلاقی به غنای اخلاقی، از مادی بودن به معنوی شدن، همان وضعی که برای حر ابن یزید پیش آمد. تنها کاری که حرّ کرد و برنده خیر دنیا و آخرت شد همین انتقال بود انتقال از حوزه امامت کفر به امامت هدایت.

حر ابن یزید زیر چتر دولتی بود که پروردگار در سوره مبارکه توبه می‌فرماید قاتلوا ائمة الکفر با امامان کفر بجنگید ولی حر با امامان کفر آشتی بود در برابر آمده بود با امام هدایت بجنگد. حالا به هر علتی یا به خاطر آن صدایی که کنار دروازه کوفه شنید و گوینده را ندید خیلی تعجب کرد و وقتی که به محضر حضرت رسید تعریف کرد برای امام که من بالاخره برای  جنگ با شما می‌آمدم ولی از دروازه کوفه که می‌خواستم خارج بشوم شنیدم به من مژده بهشت دادند، و این برای من خیلی حیرت‌آور بود. که بالاخره معلوم شد آن مژده مژده درستی بوده و صادقانه بوده و حقیقی بوده به خاطر همین انتقال. در سایه ائمه کفر زندگی می‌کرد. معیشتش هم از ائمه کفر بود حقوق‌بگیر امامان کفر بود. حالا به قول معارف الهیه و به قول حکما صدای عقل را شنید یا نه خطوط عقل را در درون خودش خواند، یا به قول دانشمندان اروپا صدای وجدان را شنید، وَ لاٰ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اَللَّوّٰامَةِ  ﴿القيامة، 2﴾، نفس ملامت‌گر قرآن می‌گوید که امروزی‌ها می‌گویند منظور از نفس ملامت‌گر وجدان تازیانه به دست است که از درون در هنگام ورود به گناه تازیانه‌اش را بلند می‌کند که چه کار داری می‌کنی و کجاداری می‌روی چه وضعی برای خودت داری درست می‌کنی، که بعد از انجام گناه برای انسان یک حالت پشیمانی پیش می‌آید اگر روحش نمرده باشد و چراغ دلش خاموش نشده باشد. این صیرورت چقدر مهم است که ایشان با خواندن خطوط عقل در درونش آن خطوط نورانی الهی، یعنی هدایتگری عقل چون عقل هم جزء هادیان است موسی ابن جعفر می‌فرمایند در اصول کافی است یا هشام ان لله علی الناس حجتین، خدا بر عهده کل مردم عالم دو تا دلیل دارد که با همین دو تا دلیل قیامت عذر هیچ کسی را قبول نمی‌کند. اگر بخواهد عذر اقامه کند که من را در گناهانی که داشتم جرمهایی که داشتم، قتل‌هایی که داشتم، جنگ‌هایی که داشتم حرامخوری‌هایی که داشتم معذور بدار به خاطر این دو دلیل معذور نمی‌دارد و بهانه را قبول نمی‌کند.

حجة ظاهرة، یک دلیل پروردگار دیدنی و آشکار است، و حجة باطنة، اما  یک دلیلش آشکار نیست با چشم دیده نمی‌شود، اما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة، راهنمای ظاهرو آشکار که هدایت‌کننده است دلیل یعنی راهنما، دلال یعنی کسی که فروشندگان و خریداران را به جنس تاجر راهنمایی می‌کند، حجت یعنی راهنما یعنی نشان‌دهنده جاده، این معنی لغت دلیل و لغت حجت است، خب یک راهنما آشکار است که مردم می‌بینند یا معارفش را در کتابها یا در کتابهای آسمانی می‌خوانند پیغمبرانند و ائمه طاهرین و اما الباطنة فالعقول، آن دلیل باطن و راهنمای باطن و حجت باطن عقل خود مردم است که اگر واقعا کسی در این دنیا تاآخر عمر صدای پیغمبری را نشنید امامی را ندید روز قیامت همین حجت بر او حاکم است که نمی‌گذارد خودش را معذور نشان بدهد.

عقل یک راهنمایی‌هایی دارد در یک حد محدود نه در یک حد گسترده، عقل فقط می‌گوید پدری مادری اگر از دنیا رفت مال باقیمانده‌اش می‌رسد به بچه‌هایش اما چگونه می‌رسد این را عقل درک نمی‌کند، تقسیمش برای وحی است، وحی باید تقسیم بکند که یک پدری که از دنیا رفته به فرزندان دختر چقدر می‌رسد، به پسر چقدر می‌رسد، به همسر چقدر می‌رسد اگر پدر و مادرش زنده هستند چقدر می‌رسد، حر ابن یزید خطوط روشن عقل خودش را خوانده یعنی هدایت عقل را خوانده یا نه ندای وجدان را خب این خواندن برای چیست؟ شنیدن برای چیست؟ برای صیرورت این را بیان کردند بزر گان دین، تربیت‌شدگان، انبیاء خدا و ائمه طاهرین، شنیدن برای شدن، خواندن برای شدن این صیرورت اگر اتفاق نیفتد من فقط بشنوم خب شنیدن من با شنیدن بقیه حیوانات چه فرقی می‌کند آنها هم می‌شنوند و نمی‌شوند، قرآن مجید دارد که بعضی‌ها می‌شنوند و اما شنیدن شنیدن حیوانات است، نمی‌شود. حالا من بیایم در گوش یک حیوانی بخوانم أَنَّمٰا إِلٰهُكُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ﴿الأنبياء، 108﴾ خب صدا را می‌شنود ولی کار دیگر نمی‌کند، اما وقتی که می‌خوانم برای شدن انما الهکم اله واحد در شدن من از بت‌پرستی به توحید حرکت می‌کنم، خیلی مسئله است این شدن که از جهنم به بهشت حرکت کنم، از پستی به بزرگی تغییر پیدا بکنم، اگر می‌گوییم السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله خب باید برای فهم این ارث برویم سراغ حضرت ابراهیم ببینیم ایشان چه ارثی داشته که ابی عبدالله الحسین این ارث را به وراثت برده آنها را که فهمیدیم و خواندیم یا شنیدیم یا دانستیم حالا ما به عنوان یک ماموم ابی عبدالله ارث‌بر از ابراهیم بشویم، خود ما.

مگر ما هم می‌توانیم وارث ابراهیم بشویم اگر ما نمی‌توانستیم وارث ابراهیم بشویم چرا قرآن مجید کلمه اسوه را درباره ابراهیم آورده است، قَدْ كٰانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرٰاهِيمَ ﴿الممتحنة، 4﴾ ای مردم عالم ابراهیم برای شما سرمشق شدن است که بیایید ارزشهای او را بفهمید و ابراهیم بشوید و البته در حد خودتان.

امام حسین در عظمت حسینی شد وارث ابراهیم، ما هم در حد خودمان بشویم وارث ابراهیم مگر در قرآن مجید درباره کل مومنین عالم نمی‌گوید اولئک هم الوارثون مگردر قرآن نیست؟ اصلا یک عنوانی که برای اهل ایمان ذکر کرده خدا وراثت است اولئک هم الوارثون، وقتی خدا در قرآن می‌گوید ابراهیم اسوه است یعنی سرمشق است، یعنی شما مشق زندگی را از او بگیرید، خب در حد خودتان می‌شوید یک ابراهیم.

اما بخشی از این ارزش‌ها، این دو آیه‌ای که برایتان قرائت می‌کنم از نخبه آیات قرآن درباره حضرت ابراهیم است واقعا از نخبه آیات است، من باور بکنید دو روز است چند بار حتی روی قرآن به این دو آیه مراجعه کردم با اینکه آیه در ذهنم است اما از بس که این آیه نور و عظمت دارد و عرشی و ملکوتی است، انگار آدم نمی‌تواند از قرائتش و دقت در جملاتش جدا بماند می‌کشد آدم را می‌برد آدم را.

متن دو آیه را اول قرائت می‌کنم، هفت خصلت برای ابراهیم در این دو آیه بیان شده، دو پاداش دنیایی و آخرتی برای ابراهیم بیان شده، از عجایب است که این دو آیه به طور صددرصد با وضع و حال ابی عبدالله هماهنگی کامل دارد. یعنی وقتی ما درباره این دو آیه داریم بحث می‌کنیم انگار داریم درباره شخص ابی عبدالله بحث می‌کنیم انگار این دو آیه در حق او نازل شده.

ان ابراهیم آیه با ان شروع شده، ان یعنی این مسئله یک مسئله قطعی است، حتمی است، مسلم است، این را خدا می‌گوید ان، خب اگر معمولی بود با ان شروع نمی‌کرد شما در خلقت آسمان‌ها و زمین با این عظمت در آیات قرآن ان را می‌بینید إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآيٰاتٍ لِأُولِي اَلْأَلْبٰابِ  ﴿آل‏عمران‏، 190﴾، إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى اَلنَّبِيِّ ﴿الأحزاب‏، 56﴾، خیلی آیات با ان شروع شده، أَنَّ اَللّٰهَ يَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ يَشٰاءُ ﴿الزمر، 52﴾، انه لواقع، خب ان ابراهیم می‌خواهد دل ما را با ان نسبت به ابراهیم صاف کند که تمام مطالبی که در این دو آیه گفته می‌شود بی‌کم و زیاد در ابراهیم جلوه داشته، تجلی داشته، ان ابراهیم کان امة این یک خصلت، ابراهیم امت بود، امت بود یعنی چی؟ چهار تا معنای لطیف برای امت آمده است حالا دو تا آیه قرائت بشود تا به معانی جملات و الفاظ آیات برسیم. این یک.

إِنَّ إِبْرٰاهِيمَ كٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ ﴿النحل‏، 120﴾، لبه تیز جمله دوم و محور جمله دوم این لله است، قانتا لله، خیلی‌ها را می‌شود گفت قانت، اما لله ندارند، عمده مسئله این است که ایشان از زمان جوانی جوانی‌اش قانتا لله بوده، خب آن وقتی که پیغمبری خودش اعلام نشده بود این قنوت لله را در بابل و نینوا که سرزمین پدر و مادری‌اش بوده از کجا آورده بوده؟ او که در بین نمرودیان زندگی می‌کرد و در خانواده خودش عمویش هم بت‌تراش بوده هم بت‌پرست بوده، و ابراهیم هم یتیم بود در خانه این عمو بود. عمو کارخانه بت‌سازی داشت و بت‌فروشی. این قانتا لله را از کجا اورده؟

قرآن می‌گوید از کجا آورده، سوره شعراء می‌گوید دین ابراهیم دین نوح بود، وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ  ﴿الصافات‏، 83﴾، حالا از طریق چه رشته از خانواده‌اش با دین واقعی نوح ایشان آشنا شده و در ارتباط بوده ما نمی‌دانیم، اما این خبر پروردگار است وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ، دشمنان ما می‌گویند لفظ شیعه من درآوردی این طایفه است دروغ می‌گویند، دشمنان ما از بعد از مرگ پیغمبر تا حالا دائم دروغ گفتند و الان هم دارند می‌گویند، کلمه شیعه در قرآن مجید آمده در سوره مبارکه شعراء  در سوره مبارکه قصص، و در آیات دیگر، بعد هم در کتاب‌های مخالفین ما لغت شیعه کم نیامده، کرارا نقل کردند که پیغمبر به امیر المومنین فرمود انت و شیعتک هم الفائزون، من درآوردی ما کجا بود؟ لغت به کار گرفته پروردگار است، به کار گرفته پیغمبر اسلام است، بسیار هم برای ما افتخارآمیز است که پیغمبر اکرم ما را در زبان خودش شیعه خوانده است. این افتخار است برای ما، این تاج کرامت است، این برای ما عظمت است که حضرت رضادر حق ما فرموده شیعتنا شیعیان ما، یعنی ما را به خودشان وصل کردند، این خیلی افتخار است. که ما شیعه شیطان نیستیم، شیعه شیطانی‌ها نیستیم، شیعه مخالفان اهل بیت نیستیم، این افتخار ماست که امام صادق می‌فرماید شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا شیعیان ما از اضافه گل ما آفریده شدند خدا وقتی گل ما چهارده نفر را خمیر کرد یا فطرت ما را خمیر کرد در این عالم هستی، به اندازه ما چهارده تا گل برنداشت اضافه‌تر برداشت، با آن گل ما چهارده تا را ساخت با اضافه هم کل شیعیان واقعی ما را تا قیامت خلق می‌کند.

این امتیاز برای ما است، ما در دعاهایمان استقامت در تشیع را از خدا می‌خواهیم پابرجا بودن در شیعه بودن را می‌خواهیم، شیعه مردن را می‌خواهیم، شیعه قیامت وارد شدن را می‌خواهیم، برای ما افتخار است حالا هر کسی هر دروغی به ما می‌خواهد ببندد ببندد مهم نیست، خدا در حق ما راست گفته، پیغمبر در حق ما راست گفته، ائمه طاهرین در حق ما راست گفتند، هر کسی شیعه واقعی است زیر چتر صدق خدا و پیغمبر و ائمه طاهرین است.

قانتا لله، نکته روشن شد قانتا لله را از شیعه بودنش درآورد ابراهیم، شیعه بوده که قانتا لله شده، اصلا غیر از شیعه راهی ندارد قانتا لله بشود یا قانتا لهوای نفس می‌شود یا قانتا للشیاطین می‌شود، شیعه قانتا لله می‌شود. ابراهیم قانتا لله است چون شیعه است، شیعه نوح است، این دو.

حنیفا، تمام عمرش در طاعت و عبادت مستقیم بود، عبادت و طاعت کج روانه نداشت، خیلی عبادت‌ها کج است، مثل عبادت منافقین، مثل عبادت آنهایی که در حد لازم اخلاص ندارند، حنیفا یعنی مستقیما فی طاعته، این سه. چهار و لم یک من المشرکین، چشم به هم زدنی ابراهیم غیر از خدا را عبادت نکرد. با اینکه در خانواده بت‌پرست‌ها بزرگ شده بود مسخره می‌کرد بت‌ها را، می‌خندید به عمویش که کارخانه بت‌سازی و بت‌فروشی داشت وَ لَمْ يَكُ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ  ﴿النحل‏، 120﴾.

ببینید برادران و خواهران اینها نظریات خدا درباره ابراهیم است، وَ لَمْ يَكُ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ  ﴿النحل‏، 120﴾، به غیر از خدا رو نکرد، دل نداد، عبادت نکرد، این چهار صفت. پنجم که آیه دوم است صد و بیست و یک. این چه صفت عظیمی است که یک عمری آن هم عمر طولانی بالای صد سال انسان از این مقام انحراف پیدا نکند، شٰاكِراً لِأَنْعُمِهِ اِجْتَبٰاهُ، شکرگزار تمام نعمت‌های الهی بود چطوری بوده شکرش؟ آن را بعدا عرض می‌کنم که این شکر در حیات ابراهیم لفظی نبوده عملی بوده، اجتباه انتخابش کرده به عنوان یک بنده ویژه، به عنوان خلیل وَ اِتَّخَذَ اَللّٰهُ إِبْرٰاهِيمَ خَلِيلاً  ﴿النساء، 125﴾، اجتباه که پروردگار در تمام عالم هستی در آن روزگار بیاید نظر کند از مجموع یک نفر را انتخاب کند دو نفر نه، نفر دومی نباشد شایستگی نداشته باشد یک نفر در کل شایسته اجتباه شد.

وَ هَدٰاهُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ  ﴿النحل‏، 121﴾ از بس که این انسان مقام عبودیتش قوی بوده، پروردگار می‌گوید خودم فاعل هداه خود حضرت حق است، خودم او را به صراط مستقیم راهنمایی کردم. این صراط مستقیم چیست که پروردگار عالم می‌گوید ابراهیم را به صراط مستقیم هدایت کردم این چه راهی است؟ در سوره انعام می‌فرماید ان هذا صراطی، این راه خود من است، صراط مستقیم راه خود من است. حالا خدا را بسنجید تا عظمت راهش معلوم بشود.

اما دو پاداش، وَ آتَيْنٰاهُ فِي اَلدُّنْيٰا حَسَنَةً کلمه حسنه ملاحظه می‌کنید من خواندم الف و لام ندارد اتیناه فی الدنیا حسنه، این یک معنی جامعی دارد اگر می‌گفت الحسنه یعنی فلان خوبی معین را در دنیابه او پاداش دادم اما همه خوبی‌ها را در دنیا به او پاداش دادم، وَ إِنَّهُ فِي اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِينَ  ﴿النحل‏، 122﴾، قیامت این شخص از گروه شایستگان از بندگان من است این دو آیه.

حالا نوبت می‌رسد به توضیح دو آیه و در مرحله بعد نوبت می‌رسد به تطبیق آیه با وجود مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام. تا توفیق خدا رفیق راه بشود در جلسه بعد جستجوی بیشتری در حقایق این آیه با همدیگر داشته باشیم.

من دیگر در وضعی نیستم که مصائب ابی عبدالله را خیلی توضیح بدهم، طاقتم یک مقدار کم شده وجود مبارک زین العابدین خرابه را که توضیح می‌دهند جگرخراش است، که چه وضعی داشتند در آن خرابه، چه کسانی؟ آنهایی که عزیزترین خاندان عالم هستی بودند چه کسانی را خرابه‌نشین کردند؟ آدم طاقت ندارد بشنود، من از تصویر این غم ناتوانم، که تحریرش زده آتش به جانم، خب هشتاد و چهار زن و بچه، اینها من ظاهرش را اول بگویم صبحانه‌شان چی بوده نهارشان چطوری بوده، شامشان چطوری بوده، یک دانه رختخواب به اینها نداده بودند، اینها روی لباسهایشان روی خاک می‌خوابیدند. محاصره هم بودند، آزاد نبودند از خرابه بیرون بیایند دوباره برگردند، خرابه طاق نداشت آفتاب روز دمشق گرم بود سوزان بود، شب باد خنک می‌وزید زین العابدین می‌فرماید بچه‌های ما پوست انداخته بودند، خود دیدن این بچه‌ها، شما برادران مادران دختر کوچک دارید خواهر کوچک دارید، یک وقت به صورتش خراش بیفتد می‌دانید آدم چه حالی می‌شود تا از بیرون می‌آید می‌بیند بچه یک جایش قرمز است آدم می‌پرد بغلش می‌کند بابا چی شده، آن وقت هر روز هر شب این صورت‌های پوست انداخته را زین العابدین می‌بیند، زینب می‌بیند، کلثوم می‌بیند، نمی‌دانم منعان ابن عمر کوفی است کس دیگر است می‌گوید کنار خرابه بودم زین العابدین بیرون ایستاده بود دیدم عمه‌اش آمد گفت برادرزاده‌ جان برگرد الان کارمندان یزید می‌رسند دیگر بدن تو طاقت تازیانه ندارد.

 

برچسب ها :