روز چهارم سخنرانی استاد به همراه مداحی حاج ابراهیم قائم مقامی
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شروع عشق الهی از حضرت آدم(ع)
تجلی عشق پاک از حضرت آدم(ع) شروع شد. آیات مربوط به سخنگفتن او با پروردگار عالم نشان میدهد او اولین کسی بود که محبت و عشق را چشید.
زمانی که به حضرت آدم(ع) گفتند از آن بهشت ویژه بیرون برو، آنجا تنها باغ آباد نبود، بلکه مرحله باطنی آن بهشت، مقام قرب بود. برای آن مقام، مسئلۀ خلافت الهی و «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[1] مطرح شد. اصل مقام سر جایش بود، یعنی بین او و آن مقام قرب فاصله افتاد و این فاصله برای او فراق سوزان شد. حضرت آدم(ع) عاشق بود که درد فراق را چشید. کسی که عاشق نیست، وصال و فراق برایش معنی ندارد. همۀ بحث فراق و وصال بر محور عشق میچرخد.
عاشق که دچار فراق میشود، برای جبران فراق یک حالت عجیب ادب نسبت به معشوق به او دست میدهد. این فاصله که اتفاق افتاده، در پیشگاه معشوق خارج از ادب بود. حضرت آدم(ع) برای ازبینبردن فاصلهٔ با معشوق شروع به صحبت کرد. خیلی کم به این گفتار و ریزهکاریها و لطایفش توجه شده است. سخن پرسوز مبتلای به فراق و فاصله به پیشگاه معشوق است. نمیدانست فاصله چه دردی دارد!
اخلاق ابلیسی
اگر ابلیس هم میفهمید فاصله چه دردی دارد، وقتی به او گفتند «قَالَ فَاخرُج مِنهَا فَإِنَّكَ رَجِيم»،[2] دردش میآمد؛ ولی او درد نکشید و با خدا هیچ حرف مثبتی نزد، منفیبافی بسیار سخت بیادبانهای کرد و گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[3] همه را از تو جدا و گمراه میکنم و بین تو و بندگانت فاصله میاندازم که تو را نخواهند و سراغت نیایند. این کمال جسارت و بیادبی است.
اگر یک ذره از عشق حضرت آدم(ع) در جان ابلیس هم بود، اینقدر دچار جرئت و جسارت نمیشد. آنکه نسبت به وجود مقدس حضرت حق جسور است، اخلاق ابلیسی دارد. این «نمیخواهم نماز بخوانم» یا «نمیخواهم با انبیا و ائمه همراه باشم»، خیلی جسارت است! لذت زندگی من در همین ماهوارهها و روابط نامشروع (من میگویم نامشروع، آنها که نمیدانند نامشروع است)، کمال جسارت به محبوب هستی است.
چرخش پرگار عشق
«يا مَشْكُورَ الشَّاكِرينَ، يا جَليسَ الذَّاكِرينَ، يا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ، يا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ، يا غَوْثَ مَنْ أَرادَهُ، يا مَقْصُودَ مَنْ أَنابَ إِلَيْهِ»[4] کل هستی برای کمکردن فاصله، در پرگار عشق میچرخند. قرآن میگوید عاقبت این فاصله را کل موجودات کم میکنند و نهایت همه، رسیدن به خود اوست: «وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلمُنتَهَىٰ».[5] همه در این دایره میچرخند. این انسان است که از آزادی خودش سوءاستفاده میکند و در دایره عشق مجازی میرود که پر از حرام و آلودگی است. در این چرخیدن، انسان خودش را در چرخگوشت ابلیس انداخته است، ابلیس او را خُرد میکند و در جهنم میریزد؛ اما کسی که در دایرۀ عشق او میچرخد، به خودش میرسد. این حرکتی معنوی، عقلی، روحی و قلبی است.
توبۀ عاشقانۀ حضرت آدم(ع)
حالا لحن کلام حضرت آدم(ع) را ببینید، دنیایی از ادب است. سوز و رنج برای فاصله و فراق است، در گفتارش هیچ اشارهای به آن جنت نیست. کدام جنت! عاشق که دنبال درخت و سیب و گلابی نیست، عاشق بهخاطر مهجورافتادن و فاصلهافتادن بهشدت رنج میکشد و درد دارد و اشک میریزد.
یکی از پنج نفر بکائین عالم، حضرت آدم(ع) است. او از فراق گریه میکرد؛ آنهم فراق محبوب، نه فراق دو تا درخت. درخت چیست؟! خلیفةالله مگر دنبال درخت است!
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»[6] چقدر این اقرار زیباست! یعنی به محبوب نشان میدهد من اصلاً نسبت به تو تکبر ندارم که بگویم خوردم که خوردم، مثل ابلیس که گفت بیرونم کردی که کردی، من هم تمام بندگانت را از حریم تو بیرون میاندازم. من مانند او نیستم و اقرار میکنم به خودم ظلم کردم؛ ظلمم هم این است که از تو فاصله گرفتم و بر نفسم ظلم کردم.
حضرت آدم(ع) نمیگوید بهخاطر این ظلمم و فاصلهای که با اختیار خودم گرفتم، «فاغفر و ارحم»؛ حالا این فاصلهای را که گرفتم، ببخش و آن را بردار، دوباره مرا در آن حریم قرب راه بده. نگفت «اغفر»، درخواست نکرد، چقدر ادب دارد! نمیگوید مرا بیامرز، میگوید من خودم را به تو واگذار کردم؛ میخواهی بیامرز، میخواهی نیامرز، من به تو تکلیف نمیکنم. اما اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ»[7] همۀ سرمایههای وجودی من با این فاصله بر باد میرود. چقدر ادب! عاشق ادب دارد.
غوغای نام حسین(ع) در هستی
شما میدانید چه میگویم، سیچهل سال با سخنم آشنا هستید. من باید با این لباس مشکی و این اشک ادب داشته باشم. گناه کمال بیادبی است. طرفِ محبت ما کیست و چه نامی دارد؟ در تمام هستی شیرینتر از این نام وجود ندارد! شما هر نامی را دلت میخواهد، به زبان جاری کن، ببین باطنت تکان میخورد و دلت میسوزد؟ یا موسی، یا عیسی، یا آدم، یا ابراهیم، یا یعقوب، یا یوسف، یا باقر، یا صادق، یا رضا، یا جوادالائمه؛ نه! ما دلمان والله هیچ تکانی نخورد، چشممان هم تحتتأثیر قرار نگرفت. حالا شما بگو «یا حسین».
ما تا زنده هستیم، باید در حریم و پیشگاه ایشان کمال ادب را رعایت کنیم و محبوب ما را در گناه نبیند. ما ممکن است نخواهیم فاصله بگیریم، اما او ممکن است فاصله بگیرد. او برای مبارزه با گناه کشته شد. کلام نورانی و ملکوتی خودش است زمانی که از مدینه بیرون میآید: «إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أنْ آمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی»[8] من با فساد اقتصادی، اخلاقی، عملی و معاشرتی مخالف هستم. من با فساد مبارزه میکنم.
ادب حر در پیشگاه حضرت زهرا(س)
اینجا جای ادب است و درکش هم مشکل. وقتی که امام به این شجاعِ قویِ نترس فرمود شما مرا دعوت کردید، پشیمان هستید، به مدینه برمیگردم، حر گفت: نمیشود. امام فرمود: به مکه میروم، گفت: نمیشود. امام فرمود: به یمن میروم، گفت: نمیشود. امام فرمود: «ثَکِلَتکَ أمُّک» میمردی و مادرت برایت گریه میکرد، بهتر بود که زنده بمانی و اینطور برخورد کنی. حر سرش را پایین انداخت؛ جالب است که میدانست اینجا جای ادب است. گفت: یابنرسولالله، هر کجا چنین موقعیتی پیش میآمد و کسی اسم مادرم را میبرد، جواب کوبنده میدادم، اما مادر تو... . آنوقت شروع به تعریف از صدیقه کبری(س) کرد. بارکالله! ادبت نجاتت داد. اگر تو هم به ابیعبدالله(ع) میگفتی مادرت به عزای خودت بنشیند، قطعاً تو هم شمر بودی.
صحبت تا نماز ظهر ادامه پیدا کرد. امام فرمود: حر با هزار نفرت نمازت را بخوان، من هم با این 72 نفر نماز میخوانم. نماز تمام شد، بیا صحبتمان را ادامه دهیم. گفت: من با بودن تو، پیشنماز بشوم؟ من مأموم هستم، بهدرک که برای من گزارش رد کنند که به تو اقتدا کردم. بارکالله ادب کردی!
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم ماند از فیض رب
از ادب پرنور گشته این فلک
از ادب با عزّ و جاه آمد ملک
سجدۀ ملائکه بر آدم(ع)
وقتی خدا فرمود به آدم سجده کنید، هیچکدام وارد سوال نشدند و نگفتند «چرا؟ او مگر کیست؟ به چه علت سجده کنیم؟». قرآن میگوید: «فَقَعُواْ لَهُۥ سٰجِدِينَ»[9] امر تا صادر شد، همه سجده کردند، ادب کردند.
حضرت آدم(ع) گفت: محبوب من! اگر مرا نیامرزی، نگفت مرا بیامرز، یعنی تو اختیار من را داری، به من چه که به تو طرح دهم! اگر نیامرزی و به من رحم نکنی، «لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ».[10] خدا چه جوابی داد؟ این آیه در سورۀ اعراف بود و جوابش در سورۀ بقره است.
اگر خدا ببیند بندهاش اینگونه ادب میکند، آیا ردش میکند؟ اصلاً ما خدای ردکننده نداریم، ما خدای پذیرنده داریم. پس این همه که مردود شدند، در قرآن میگوید خودشان خودشان را مردود کردند. من اهل ردکردن نیستم و دست رد به سینۀ کسی نمیزنم، درهای رحمت من باز است.
عاقبت توبهکنندگان جنگ جمل
در محضر امام هشتم صحبت از جنگ جمل شد، یک نفر عصبانی شد و بلند گفت: جملیها! خدا از اول تا آخرتان را لعنت کند و به عذاب گرفتار شوید. امام هشتم فرمود: چرا همه را گفتی؟ گفت: آقا مگر همه به روی جدتان امیرالمؤمنین(ع) شمشیر نکشیدند؟ فرمود: همه شمشیر کشیدند، اگر میخواهی لعنت کنی، بگو همه را لعنت کند، مگر آنهایی که توبه کردند. گفت: آقا جنگ با علی(ع) توبهاش پذیرفته است؟ فرمود: حتماً.
این خدای شماست، دلتان خوش باشد. با علی میجنگند و توبه میکنند، قبول میشوند. ما که از بچگی گردن کج کرده و گریه کردهایم. ما کجا لایق بودیم؟ چیزی بوده که نمیدانیم، اما ما را حواله به ابیعبدالله(ع) داده است. درون خودمان، پدر و مادرهایمان هست، آن را هم نمیدانیم. چه خدایی، چه پیغمبرانی، چه امامانی، چه حسینی!
ادب عاشق نسبت به معشوق
حضرت آدم(ع) چه پاسخی شنید؟ گفتارش را یک بار دیگر گوش بدهید و نکات ابتدای سخن را به ذهن بیاورید. تا تجلی عشق نباشد، احساس فراق یا وصال محال است. کسی که عاشق نیست، در پرونده و حالش، فراق و وصال اصلاً مطرح نیست. وقتی معشوقی ندارد، فراق و وصالی ندارد.
عشق ابتدا از قلب آدم(ع) طلوع کرد. جالب است که مایۀ عشق را از خودش ظهور نداد، مایۀ عشق را در او ریختند. علت هم معرفتش بود: «عَلَّمَ ءَادَمَ ٱلأَسمَاءَ کلها».[11] حالا این عاشق نسبت به معشوق کم آورده، معشوق به او گفت: «وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»[12] اما آدم کم آورد، دور شد و فاصله گرفت. ای مردم! گاهی یک درخت یا میوه بین ما و خدا جدایی میاندازد. این قرآن است، شوخی نیست.
چه داستانی است. حضرت آدم(ع) گریه کرد، گردن کج کرد، دست گدایی دراز کرد و در کمال ادب صحبت کرد: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا».[13] آدم ادبهایی از افراد میبیند، بُهت میکند. چیزی که میگویم، به جای سبحانالله، الحمدلله، الله اکبر ذکر خودم شده است. سعدی میگوید:
بر در کعبه سائلی دیدم
که همی گفت و میگرستی خوش
مینگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش
از غیر انبیا و ائمه مطلبی بهتر از این ندیدم. گاهی بعد از نمازهایم این ذکر را میخوانم. من نمیگویم نماز و روزه و حج مرا قبول کن، فقط یک کار در حق من بکن و «قلم عفو بر گناهم کش».
این مغفرت و رحمت را باید از پدرمان آدم(ع) ارث ببریم. ما تا زنده هستیم، باید به مغفرتالله و رحمتالله گره بخوریم که وقتی روز قیامت ما را با ابیعبدالله(ع) روبهرو میکنند، پاک باشیم.
غسل در اشک زنم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
شستوشویی کن و آنگه به خرابات خِرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
راز کلمات خداوند
«وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ»[14] ما باید پاک باشیم که با آن پاک روبهرویمان کنند. جواب خدا این بود: «فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ».[15] غیر از آن «عَلَّمَ آدَمَ الأسمَاءَکلها»[16] کلمات پنهان و مکنون و اسراری بود که آدم از جانب خود من دریافت کرد، وگرنه آن علم را که حضرت آدم(ع) قبلاً دریافت کرده بود، کار دوباره که نشده، «فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ» کار جدید است.
خدا میگوید: به او رو کردم، یعنی بعد از آن کلمات، فاصله از بین رفت. «فَتٰابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ»[17] خدا بسیار روکننده به بندهاش و مهربان است.
کلمات چه بود و چه کسی کلمات را آورد؟ جبرئیل. کلمات خیلی سنگین است، کسی که تمام آیات خدا را بر کل انبیا نازل کرد، کلمات را آورد. اسرار آشکارشده را به امین وحی دادند و گفتند به آدم یاد بده، با این کلمات راه بیفت، فاصله برداشته میشود. جبرئیل آمد و گفت: آدم! خدا جوابت را داده، کلماتی را فرستاده، میخوانم و تو دنبال من بخوان. اینها فاصله را کم میکند: «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قَدیمَ الإحسان به حق الحسین» یعنی حسین(ع) از ازل کنار رحمت من بوده است. حضرت آدم(ع) لرزید، اشکش ریخت و گفت: جبرئیل آن چهار اسم قبلی شادی میآورد، این کیست؟ گفت: این حسین است!
[1]. سورۀ بقره، آیۀ 31.
[2]. سورۀ حجر، آیۀ 34.
[3]. سورۀ ص، آیۀ 82.
[4]. بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۵۲ - ۵۷ (دعای بعد از زیارت امام رضا(ع)).
[5]. سورۀ نجم، آیۀ 42.
[6]. سورۀ اعراف، آیۀ 29.
[7]. سورۀ اعراف، آیۀ 23.
[8]. بحارالأنوار، ج44، ص329، بخشی از وصیتنامۀ امام حسین(ع).
[9]. سورۀ ص، آیۀ 72
[10]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 23.
[11]. سورۀ بقره، آیۀ 31.
[12]. سورۀ بقره، آیۀ 35.
[13]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 29.
[14]. سورۀ نور، آیۀ 26.
[15]. همان.
[16]. سورۀ بقره، آیۀ 31.
[17]. سورۀ بقره، آیۀ 37.