لطفا منتظر باشید

شب دوم

(تهران مسجد امیر)
ذی الحجه1436 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

خداوند مهربان سه حقیقت برتر، افضل، و والاتر از هر چیزی در اختیار ما قرار داده است که اگر وجود ما، دل ما، روح ما، اخلاق و عمل و نیت و اندیشه ما، به این سه حقیقت برتر پیوند بخورد و تا جایی که برای ما میسر و ممکن است از این سه حقیقت بهره ببریم، رنگ بگیریم طبق یکی از آیات سوره مبارکه بینه ما هم می‌شویم برتر، والاتر، افضل، و قابل مقایسه با دیگر انسان‌هایی که جدای از این سه حقیقت هستند نخواهیم بود.

قرآن مجید و روایات هم پیوندداران با این سه حقیقت را با هیچ موجودی مقایسه نکردند. یک حقیقت برتر که در نوع خودش همسان ندارد قرآن کریم است، که در جلسه گذشته با یک روایت و سه آیه از سوره مبارکه ابراهیم،  اسراء، حشر، ثابت شد قرآن مجید کتابی است برتر و بالاتر از همه کتابهای انبیاء الهی و در انسان‌سازی و تربیت کردن از هر کتابی که در گذشته تاکنون نوشته شده است و در آینده نوشته می‌شود بالاتر است، برتر است، افضل است.

اما دومین حقیقت که برترین است و بالاترین است پیغمبر عظیم الشان اسلام است، من یک متن بسیار بسیار مهمی را در اوصاف وجود مقدس او از یکی از بهترین کتابهای شیعه محجة البیضاء فیض کاشانی در باب محبت و شوق و انس برایتان نقل می‌کنم، که  این متن یا از وجود مبارک امیر المومنین روایت شده است یا از حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام. بسیار متن مهمی است. هفت صفت از اوصاف پیغمبر عظیم الشان اسلام در این متن بیان شده است، اول کان رسول الله اخشی الناس لربه، این یک صفت، خب امیر المومنین یا حضرت سید الشهدا تمام روش و منش و کار و اخلاق پیغمبر اکرم را دیده بودند، لمس کرده بودند، درک کرده بودند دارند دیده و درک خودشان را، لمس خودشان را از این وجود عظیم بی‌نظیر بیان می‌کنند،  حضرت می‌فرماید پیغمبر در خشیت نسبت به پروردگار از تمام اهل خشیت جهان از اولین و آخرین بالاتر بود. اخشی الناس لربه.

خب خشیت یعنی چی؟ بیشتر خود من هم شنیدم روی منبرها، یا در نوشته‌ها و ترجمه‌ها کلمه خشیت به معنای ترس آورده شده است، در حالی که ترس لغتش خوف است نه خشیت، خشیت خوف در آن لحاظ شده ولی به معنی خوف نیست، من امروز یکی از منابع بسیار مهم لغت قرآن را که چهارده جلد است فقط تحقیق درباره لغات قرآن است نه لغت عرب، نگاه می‌کردم آنجا آمده بود که خشیت به معنای سپر داشتن برای هر کاری است، چون کار باطل هم زیاد داریم، کار لغو هم زیاد داریم، کار بیهوده هم زیاد داریم، کار بی‌نتیجه هم زیاد داریم که این کارها عمر را نابود می‌کند و عمر را پوچ می‌کند، خشیت یعنی خود را در کمال حفاظت و صیانت و وقایه قرار دادن در برابر هر چه عمل پوچ همراه با ترس از اینکه به شری به زیانی، به مشکلی، و به عذابی بربخورند، این به معنی خشیت است.

إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّكْرَ ﴿يس‏، 11﴾ قرآن مجید هشداردهنده است و تو ای پیغمبر هشداردهنده هستی به کسانی که فرمان قرآن را می‌برند وَ خَشِيَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَيْبِ و در خلوت و تنهایی و دور از چشم همه بینندگان خود را از هر شر و خطر دنیایی و آخرتی حفظ می‌کنند.

قرآن مجید کلمه خشیت را با خوف را به دو معنا ذکر کرده است، لا یخاف درکا و لا یخشی، آیه شریفه می‌گوید خوف لا یخاف و لا یخشی، یخشی یعنی چی؟ یعنی دیگر نباید از ترس فرعونیان بنی اسرائیل سپر امنیتی برای خودشان ایجاد بکنند، وقتی من بنا گذاشتم اینها را از دریا نجات بدهم و آنها را در دریا غرق بکنم نه ترس از شکنجه فرعون معنی دارد و نه اینکه بیایم خودشان را به گونه‌ای حفظ بکنند که گیر  فرعون نیفتند، نه ترسی برایشان خواهد بود و نه بکوشند یک کاری بکنند گرفتار فرعون نشوند.

پس می‌بینید که آیه شریفه کلمه خوف و خشیت را دو موضوع گرفته است و در مقابل هم گرفته است، این یک حالت پیغمبر، اخشاهم لربه، هیچ انسانی قدرت نگهداری خودش را از شرور دنیا و آخرت مانند پیغمبر عظیم الشان اسلام نداشته. هیچ جا هم رودربایستی نمی‌کرده هیچ جا، برای حفظ خودش، برای حفظ مسئولیتش، یک کسی بود بعد از پیغمبر عظیم الشان اسلام ادعای پیغمبری کرد، البته مزاحم مسلمان‌ها شد و جنگ شدیدی هم بین او و مسلمان‌ها در گرفت و کشته شد، به نام مسیلمه، این زمان حیات پیغمبر یک روز آمد مدینه، به پیغمبر اکرم گفت من پول می‌دهم، نیرو می‌دهم، تو را توانمند قرار می‌دهم، شرّ دشمنانت را کم می‌کنم به من قول بده که بعد از مرگ خودت حکومت بر این جامعه برای من باشد، روزگاری که پیغمبر اکرم در کمال سختی و رنج و جنگ و گرسنگی و سختی بود به مسیلمه فرمود، من در امر ولایت بعد از خودم از امر پروردگار تجاوز نمی‌کنم، کی نقل کرده این روایت را؟ اهل سنت. کجا نقل کردند؟ صحیح مسلم، یعنی یکی از مهم‌ترین کتابهایشان، که از این روایتی که نقل کردند معلوم است کتابهایشان امر ولایت بر جامعه را بعد از مرگ پیغمبر امر خدایی می‌دانند. یعنی با همین روایت خودشان شورای ثقیفه را باطل دارند اعلام می‌کنند که پیغمبر فرمود امر خلافت و جانشینی بعد از خودم را من از فرمان خدا تجاوز نمی‌کنم.

خب معلوم می‌شود طبق این روایت خلافت و نیابت و ولایت امیر المومنین یک امر الهی است که خود اهل تسنن می‌گویند پیغمبر گفت من از امر خدا در این زمینه تجاوز نمی‌کنم و منتظر فرمان او می‌مانم که او تعیین کند بعد از من  چه کسی جانشین من باشد این خشیت است، این یک جمله. و اتقاهم له، با تقواتر از پیغمبر در این عالم نبوده، که من اینجا بدون تفسیر، بدون توضیح، بدون شرح، باید برایتان عرض بکنم ما یک تقوای فکری داریم که آدم فکر بد در حق هیچ کس نکند، نقشه بد در حق هیچ کس نکشد این تقوای فکری است، من وقتی فکر بد نسبت به کسی نکنم، چون اگر چیزی هم دیدم که زمینه فکر بد است دین به من یاد داده است محمل صحّت برایش درست کنم، یعنی بگو من خبر ندارم این آدم مسلمان است مومن است کار درستی را می‌خواهد انجام بدهد، کار درستی. محمل صحّت.

شیخ بهائی نقل می‌کند در این کتاب اربعینش، غیر از کتاب کشکولش است، کتاب خیلی مهمی است، می‌گوید یک نفر در نیشابور سفر طولانی می‌خواست برود، آمد پیش یک آدم پاکی، آدم چشم‌پاکی، آدم دل‌پاکی، گفت من یک سفر طولانی دارم می‌روم، شما گاهی یک سری به این کنیز من که خیلی مورد علاقه من است، و من او را به همسری انتخاب کردم بزن که اگر کاری داشته باشد مشکلی داشته باشد حل کن، ایشان هم قبول کرد صاحب کنیز رفت مسافرت، ایشان گاهی می‌آمدند به کنیز می‌گفتند کاری ندارید، پولی نمی‌خواهی، غذا و لباسی نمی‌خواهی، اما یکی دو بار چشمش به این کنیز افتاد ناگهان، و دلش تغییر کرد، خب این ابتدای گناه است، این مرز ورود به معصیت است، این مرز ورود به فکر بد است، این مرز ورود به نقشه بد است، چون آدم می‌تواند با فکر بد، با نقشه بد، با طرح بد کلاه بگذارد سر افراد چه برسد کلاه گذاشتن به سر یک زن، خدعه کردن با یک کنیز، شهوت هم که در اینجا بدتر از هر گرگی، این آدم وقتی که چشمش به این کنیز می‌افتد بددل می‌شود، بدفکر می‌شود، بدهوس می‌شود، می‌آید پیش یکی از دینداران رده اول نیشابور، و باریک الله به آدمی که بیماری‌اش را زود به دکتر نشان بدهد زود مراجعه به طبیب بکند. داستان را برایش گفت و گفت یک همچنین پیشامد فکری و بددلی نسبت به این کنیز جوان زیبا چهره برایم آمده. گفت من قدرت تصرف در فکر و دل تو را ندارم، این یک کسی را  می‌خواهد که با نفس الهی‌ این بدفکری و بددلی تو را معالجه کند. من فقط می‌توانم به تو بگویم فکر بد نکن ولی تو بالاخره فکر بد می‌کنی، می‌توانم بگویم بددل نباش، ولی بالاخره بددل خواهی بود، ولی یک نفر صاحب نفس در شهر ری است به این نام، من هم هنوز ندیدم، اما اوصافش را شنیدم و مطمئن هستم او نفس درمان‌کننده دارد، از نیشابور راه افتاد آمد ری، خب یک ماه طول می‌کشید، بیست و پنج روز طول می‌کشید جاده‌های آن زمان، آدرس گرفت، بعضی‌ها تعجب کردند که این آدمی که ظاهر الصلاح است آدرس این آقا را برای چی می‌خواهد، آدرس دادند آمد محله‌ای که  منزل این صاحب نفس بود محله‌ای بود که بیشتر مردم بدکار بودند و گنهکار بودند، آدم‌های متدینی نبودند، بالاخره آمد در زد، صاحب خانه در را باز کرد، گفت از نیشابور آمدم چیزی می‌خواهم خدمتتان بگویم، گفت تشریف بیاورید داخل وقتی آمد تابستان بود این آقا یک فرشی در ایوان خانه انداخته بود که سایه بود یک بچه ده دوازده ساله زیباچهره هم کنارش بود، و این مسافر دید آن طرف حیاط هم هفت هشت ده تا شیشه انگار شراب ارغوانی در آن بود، فکر بد نکن، بددل نباش، فکر باید تقوا داشته باشد وگرنه آدم را اذیت می‌کند، وگرنه آدم را ظالم می‌کند، وگرنه آدم را به تجاوز می‌کشد بددلی هم همینطور.

همه ما موظف هستیم نسبت به همه فکرمان خوب باشد و دلمان هم صاف باشد، گفت مطلبت را بگو، گفت مطلبی ندارم، گفت نداری که به خیر و به سلامت، برگشت نیشابور، شیخ بهائی می‌فرماید آمد پیش آن مرد الهی گفت والا ما رفتیم خانه را اینجوری دیدیم، یک پسر ده دوازده ساله زیباچهره که خیلی هم نوازشش می‌کرد محبتش می‌کرد، می‌بوسید، آن گوشه حیاط هم هفت هشت ده تا شیشه شراب ارغوانی بود، گفت من فقط به تو می‌توانم بگویم فکر بد نکن، نمی‌توانم درمانت کنم دوباره برگرد پیش آن مرد. دوباره برگشت، این دفعه از اهل محل پرسید این آقا کیست؟ گفتند این آدم در خانه‌اش شراب درست می‌کند یک پسر زیباچهره ده دوازده ساله هم کنارش است با او زندگی می‌کند، در زد، آمد در را باز کرد دید همان مسافر قبلی است گفت بفرمایید نشست، گفت قبل از اینکه دردت را به من بگویی من به تو بگویم این شیشه ‌ها تمام سرکه است، چون در روایات از سرکه خیلی تعریف شده، حتی یک روایتی را نقل می‌کنند که حضرت صادق علیه السلام فرمودند خانه‌ای که سرکه در آن نباشد من دوست ندارم، سرکه برای سلامتی خیلی خوب است، البته سرکه‌ای که قدیم‌ها با دعا و با بسم الله در خانه‌ها در آن کوزه‌های گلی می‌انداختند حالا سرکه کارخانه‌ای را من موادش را  نمی‌دانم چیست، ولی فکر بدی ندارم سرکه است، ولی آن سرکه‌های خانگی خیلی سرکه خوبی بود.

اما این بچه زیبا چهره پسرم است، مادرش فوت کرده من نمی‌خواستم زن دوم بیاورم و به اصطلاح که نتواند به این بچه من علاقه‌مند بشود و این زن پدر ناراحت کند این بچه من را من برای خدا صبر کردم با اینکه نیاز به زن دارم گفتم بنشینم همین بچه‌ام را خودم درس بدهم خودم بزرگ کنم، اینها هم که سرکه بود، ولی من آدمی نیستم که کنیزی را به امانت به من بسپارند ولی با چشم خیانت و فکر بد و دل بد دنبالش بروم بلند شو برو، این تقوای فکری. و پیغمبر بالاترین تقوای فکری را داشت.

من اینها را دارم می‌گویم  که اعتقاد شما به حضرت یقینی‌تر باشد که چه کسی را بعد از پیغمبر و ائمه ما برویم دنبالشان و بهشان اقتدا بکنیم، این بالاترها را خدا در اختیار ما گذاشته است، این برترین‌ها را خدا برای ما قرار داده، اینها چراغ‌های پروردگار در راه زندگی ما هستند.

یک تقوا هم تقوای قلب است، و تقوای قلب این است که من نیتم همه جا در همه کاری برای خدا باشد، یعنی اصلا دلم را تربیت کنم، خدایا می‌خواهم بخوابم شب است برای تو می‌خوابم، یعنی بقبولانم به دل خدایا اگر بیدارم کردی چون خیلی‌ها را خدا از خواب بیدار نمی‌کند روحشان را در خواب قبض می‌کند و می‌میرند، در قرآن مجید است که وقتی می‌خوابید من روحتان را می‌گیرم اگر بخواهم برمی‌گردانم، بیدار می‌شوید نخواهم که برنمی‌گردانم صبح باید تابوت بیاورند و ببرند بهشت زهرا، آن دیگر اراده من است، اینی که پیغمبر به ما سفارش کرده، امیر المومنین سفارش فرموده کارهایتان همیشه شسته رفته باشد که اگر شب از خواب بیدار نشدید بردند آن طرف یک زندگی راحتی در برزخ و قیامت داشته باشید.

هر شب کارتان شسته رفته باشد می‌شود اینجور زندگی کرد؟ کاملا، من با خیلی‌ها رفیق بودم خیلی‌هایشان مردند، هر وقت بهشان می‌گفتم حالت چطو راست می‌گفت راحت هستیم هم از مردم، هم از خانواده، هم از پول، هم از مردن و هم از برزخ و هم از قیامت راحت هستیم. آخه اینها چشم به هیچی نداشتند، به نیت خدا زندگی می‌کردند، خب من وقتی نیت لله را به دلم بقبولانم این می‌شوم که قرآن می‌گوید قُلْ إِنَّ صَلاٰتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  ﴿الأنعام‏، 162﴾ این می‌شود.

خدایا نمازم، عباداتم، مرگم، حیاتم، که همه چیز هم در همین حیات هست دیگر حیات با خوردن و خوابیدن و راه رفتن و دید و بازدید و کاسبی کردن وصل است، خدایا همه چیزم برای تو. بسم الله و بالله و فی الله و لله و علی الله و الی الله، این را به خودم بقبولانم. خدایا دارم در خانه وضو می‌گیرم برای تو مسجد می‌روم برای تو، نماز جماعت می‌خوانم برای تو، منبر می‌روم برای تو، گریه می‌کنم برای تو، می‌خندم برای تو، این بالاترین تجارت است یعنی معامله کردن با  کریم، با غنی، با خزانه‌داری که خزانه‌اش تمام نمی‌شود با همه کارهایمان.

گاهی هم این کارها سود عجیبی به انسان می‌دهد. تقوای دل، عبارت از نیت خالص، یک تقوا هم تقوای سرّ است که عرض کردم بی‌تفسیر باید رد بشوم یک تقوا هم تقوای سرّ و سرّ است که من به نظرم می‌آید به تقوای سرّ مشکل خودمان را برسانیم، به تقوای سرّ و سرّ که اصلا نمی‌توانیم خودمان را برسانیم ولی پیغمبر اکرم به نقل امیر المومنین و ابی عبدالله در فکر، در نیت، در روح در دل، در سرّ، در سرّ و سرّ باتقواترین انسان‌ها بود، اخشی الناس و اتقی الناس می‌شود روایت لربه، تازه همه این تقواها را هم برای خدا قرار داده بود. لله قرار داد.

و اعلمهم به، این صفت سوم پیغمبر است، که امیر المومنین می‌فرماید احدی در این عالم به پروردگارش عالم‌تر از پیغمبر نبود، یک آیه از سوره شعراء عنایت کنید می‌دانید که ابلیس قبل از خلقت انسان‌ها با سه حقیقت فقط اتصال علمی داشت نه  عملی، این اتصال عملی را با یکیش داشت سر سجده نکردن به آدم قطعش کرد، اینی که همیشه لعنتش می‌کنیم طبق قرآن می‌گویم، یکی اینکه پروردگار را کاملا باور داشت باور داشت که در قرآن مجید چند بار خدا نقل می‌کند که به عزت من قسم خورد، فبعزتک خب معلوم می‌شود که حسابی خدا را قبول  داشت. عمل هم داشت در کنار این قبولی، ولی عمل را با سجده نکردن بر آدم قیچی کرد اصلا خدا را ول کرد، منکر نشد، هنوز هم خدا را قبول دارد ولی به فرمان خدا عمل نمی‌کند.

دو قیامت را قبول داشت به طور قطع، به چه دلیل؟ گفت قٰالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ  ﴿الحجر، 36﴾، تا زمانی که بندگانت را برمی‌انگیزانند برای ورود به قیامت به من مهلت عمری بده، تا برپا شدن قیامت جان من را نگیر من زنده بمانم، قیامت را قبول داشت، ولی به لوازم این قبول پایبند نبود، می‌دانست معصیت‌کار قیامت  اهل عذاب است و معصیت کرد، می‌دانست متکبر در قیامت اهل آتش است تکبر کرد، می‌دانست. می‌دانست اگر کسی یک نفر را گمراه کند مثلا یک جوان بی‌دینی یک دختر دینداری را گرفته دختر را بی‌دین کند بچه‌اش را بی‌دین کند، رفیقش را بی‌دین کند در تاویل آیات قرآن است بی‌دین کردن یک نفر گناهش مساوی با بی‌دین کردن کل انسان‌های آفریده شده است. این را ابلیس می‌داند. ولی به خدا گفت هر چی خلق کنی بی‌دین می‌کنم اما خدا را قبول داشت قیامت را قبول داشت.

خبر هم داشت که در نسل آدم انبیاء و ائمه به وجود می‌آیند، فکر می‌کنم چون بین ملائکه مسائل و معارف گفتگو می‌شده ایشان هم می‌شنیده خبر شده بود که در نسل آدم انبیاء و ائمه به وجود می‌آیند به خدا گفت قٰالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ  ﴿ص‏، 82﴾ إِلاّٰ عِبٰادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ  ﴿ص‏، 83﴾، من زورم به مخلصین نمی‌رسد.

پیغمبر اکرم اعلمهم به، داناترین انسان‌ها به پروردگارش بود ولی دانایی که عبد خدا بود، دانایی که کار برای خدا انجام می‌داد وگرنه آدم دانای به خدا و به قیامت و به انبیا باشد ولی ملتزم به لوازم توحید و نبوت و ولایت نباشد درخت بی‌ثمر است آدم مفتی است آدم به دردنخوری است، و اعلمهم به.

چه معرفتی داشت به پرورگار، چه معرفتی داشت، به خدا آدم بهتش می‌برد، در سوره شعراء این آیه خیلی آیه جالبی است یعنی دو تا آیه پشت سر هم است می‌فرماید سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يَصِفُونَ  ﴿الصافات‏، 159﴾ إِلاّٰ عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِينَ  ﴿الصافات‏، 160﴾ هر عالمی خوب عنایت کنید آیه را، هر فیلسوفی، هر حکیمی، هر دانشمندی، هر پرفسوری، من را وصف بکند بگوید خدا این است این است این است، من از تمام توصیف اینان منزه و پاک هستم تنها توصیف درست در این عالم درباره من توصیف مخلصین است. یعنی انبیاء بگویند من کی هستم آن را قبول بکن اما افلاطون و سقراط و ارسطو و فیثاغورث و کندی و ابونصر فارابی و فلان فیلسوف و فلان فیلسوف خارجی اینها بیایند من را وصف بکنند آن وصف من نیست من منزه و پاک از حرفهای آنها هستم شما گوشتان به زبان پیغمبر من باشد که درباره من چه می‌گوید، آن درست است. گوشتان به زبان انبیاء و ائمه طاهرین باشد.

اخشی الناس بربه اتقاهم له و اعلمهم به. چهار وصف دیگر ماند فردا شب عرض می‌کنم، ولی به مناسبت غدیر این جمله را می‌گویم که برای درک عظمت پیغمبر شما باید علی شناس بشوید، علی کسی است که پیغمبر با کمک قرآن و اوصاف خودش علی را ساخت، اینقدر بدانید عظمت پیغمبر تا جایی است که توانسته در این کره زمین علی بسازد. این پیغمبر است. این امیر المومنین است.

دیشب عرض کردم من با اطلاعاتی که می‌گرفتم بیشترین حرف ا ین دو هزار نفر که حالا به دو هزار و پانصد تا رسیدند در منا جان باختند بیشترین حرفشان درباره امر دنیا آب بوده، فقط آب طلب می‌کردند، و ماموران سعودی که دنباله ماموران یزید بودند ایستاده بودند تماشا می‌کردند آنهایی را که زنده بیرون آوردند با پنج شش تا دیشب در تلویزیون مصاحبه می‌کردند می‌گفت ما چهار ساعت در گرمای پنجاه درجه آب می‌خواستیم یک قطره آب به ما ندادند، و بیشتر اینها از تشنگی جان دادند.

فدای تو یا ابا عبدالله، ما مصاحبه اینها را می‌دیدیم یاد تو می‌افتادیم، این جمله جمله زینب کبری است یاد آیدم که بگفتی جگرم سوخت، من یاد لب تشنه تو بودم رفتم، نمی‌دانم این جملات برای شعرای دلسوز عرب است یا برای خود ابی عبدالله است، که از گلوی بریده به سکینه پیغام داد شیعتی محما شربتم مما اعز فاذکرونی، او سمعتم بقتیل او شهید فاندبونی، شیعیان ما هر وقت آب خوش‌گوار نوشیدید از تشنگی من یاد کنید، شیعیان درباره هر کشته و شهیدی مطلبی شنیدید برای من گریه کنید.

 

 

 

برچسب ها :