روز هشتم
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
برای اصلاح رفتار چه در مرحله اعمال چه در مرحله اخلاق، همه معصومین ما از وجود مبارک رسول خدا تا امام دوازدهم چنانکه میتوانید در روایاتشان ببینید چند پیشنهاد دادند، همه این پیشنهادها مهم است، عظیم است، و برای انسان ورود در این اصلاح رفتار عملی و اخلاقی عبادت ثبت میشود، عبادتی که اجر دارد، مزد دارد، پاداش دارد پیش پروردگار، که خیلیهایش هم پاداش دنیایی هم دارد علاوه بر پاداش آخرتی.
یک پیشنهاد که د ر روایات تقریبا پیغمبر اکرم و امامان ما مطرح است توبه است، توبوا الی الله قبل ان تموت، پیش از آنکه مرگتان برسد، دستتان از دنیا کوتاه بشود، و شما را به عالم آخرت حرکت بدهند، و همه راههای برگشت به روی شما مسدود شود توبه کنید، این لغاتی که در قرآن و روایات است باید به معانی اصلی آن توجه شود، کلمه توبه در لغت عرب به معنی بازگشت است، یعنی بندگان من، ا مت من، مردم، شما دارید یک راه انحرافی را میروید، یعنی با اعمالتان و با رفتارتان و با اخلاقتان دارید یک راهی را میروید که پایان این راه یقینا دوزخ است. برگردید یعنی از این راه برگردید و در راهی قرار بگیرید که پایان این راه مغفرت الهی رحمت پروردگار، رضوان خداوند و بهشت است. این معنی توبه است.
یک وقتی یک روایت جالبی را دیدم خیلی برایم مهم بود خیلی روایت دلپسندی بود، یک آقایی میآید محضر امام صادق، خودش اقرار میکند میگوید بد هستم بدکار هستم شغلم هم شغل درستی نبوده از طریق این شغلم یقین دارم هر چی به دست آوردم حرام است. خیلی خوب است آدم بفهمد این نورانیت است، این گشایش قلب است، این فعالیت عقل است برای همه هم پیش میآید، اما خب همه این پیشامد پرقیمت نورانی را غنیمت نمیدانند اینکه آدم بفهمد در چه وضعی است و باید این وضع را تغییر بدهد این واقعا عنایت ویژه پروردگار به انسان است.
یک مصداق زیبای این فهم و این روشندلی و این درک حرّ ابن یزید ریاحی است، سی هزار نفر نفهمیدند در چه کاری و در چه وضعی هستند و در چه راهی دارند قدم برمیدارند ولی حر ابن یزید فهمید، درک کرد، لمس کرد، احساس کرد، راهی را که دارد میرود انحرافی است عمری را که دارد هزینه میکند در حرام دارد هزینه میکند جادهای هم که در آن افتاده منتهی به دوزخ میشود و این فرصت زیبای فهم و درک را در آغوش گرفت و غنیمت دانست و میدانستند که اگر از این مسیر دوزخ برگردد هزینه سنگینی باید بدهد یعنی این برگشتن در زمانی در جایی، در محلی، دارد واقع میشود که باید هزینه سنگین بده، هزینهاش هم این است که فرماندهی بر هزار نفر را باید از دست بدهد حقوق بالای پولی را باید از دست بدهد، اضافه کاری که میخواهند بهش بدهند آن زمان اسمش را میگذاشتند جایزه، باید از دست بدهد جان فرزند هجده سالهاش علی را باید از دست بدهد. جان خودش هم باید از دست بدهد. خانوادهاش هم در کوفه باید بیسرپرست و بیشوهر و بیپدر شوند همه این هزینه را پرداخت.
خب شما هزار و پانصد سال است از تاریخ حرّ گذشته است، در این هزار و پانصد ساله خداوند متعال ذکر خیر او را بر تمام زبانهای مومنین، پاکان، شیعیان اهل دل و اهل حال جاری کرده، میدانید این ذکر خیر چقدر مهم است؟ شما همه حضرت ابراهیم را تا حدی میشناسید خدا درباره او در سوره نحل میگوید إِنَّ إِبْرٰاهِيمَ كٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِيفاً ﴿النحل، 120﴾ ابراهیم یک نفر بود ولی یک امت بود شما روی یک نفر نگاه نکن کان ابراهیم امة، یک ملت بود، این ابراهیم یک مقدار دعا دارد که خدا در قرآن نقل کرده حتما این دعاهای ابراهیم را از قرآن مجید روی یک ورقه بنویسید پیشتان باشد، دعای به خودش چه دعایی باید ببینید، دعای به اسماعیل، دعای به نسلش، به نسلش دعای به مردم آینده البته نه کل مردم، آنهایی که لیاقت آن دعا را داشتند فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ﴿إبراهيم، 37﴾ این دعا به بخشی از مردم جهان است دعا به مردم مکه، دعا برای نماز، دعا برای آینده خودش تا قیامت در دنیا، وَ اِجْعَلْ لِي لِسٰانَ صِدْقٍ فِي اَلْآخِرِينَ ﴿الشعراء، 84﴾ خدایا من که عمرم تمام میشود میمیرم من را دفن میکنند، اما در زبان آیندگان جهان ذکر خیر من را جاری کن. این دعا.
این دعایی که پیغمبر اولوالعزم دوم خدا خواسته حرّ نخواست ولی خدا در حقش مستجاب کرد ا ین خیلی مهم است یک چیزی را که آدم نخواسته بهش بدهند، ابراهیم با آن عظمتش خواست و بهش دادند حر ابن یزید نخواست، ندارد در حرفهایش من همه حرفهای حرّ را دیدم تمامش را فکر کنم چیز ی از حر نباشد که من ندیده باشم من تا الان سی جور حرّ ابن یزید را بحث کردم به مناسبتهای مختلف. که البته بنا است این سی نگاهی که به حر داشتم در یک رساله جداگانه چاپ شود نخواست و بهش دادند، ابراهیم خواست و بهش دادند.
خود پیوند خوردن با ابی عبدالله برای تحقق ذکر خیر تا قیامت خودش برای حر ابن یزید موضوعیت دارد، یعنی خدا چقدر به این آدم تائب توجه کرده که واجعل لی لسان صدق فی الاخرین علیا را نخواسته و بهش دادند. حالا آمده پیش حضرت صادق، میگوید بد هستم بدکار هستم، کسبم هم بد بوده آنچه به دست آوردم حرام است، حالا بیدار شدم بینا شدم آمدم توبه کنم، توبه کنم یعنی چی؟ یعنی بگویم استغفرالله ربی و اتوب الیه؟ اینکه توبه بدی وجودم، بدکاری وجودم، مال حرام نمیشود.
امام صادق علیه السلام یک سوال ازش کرد، فرمود واقعا میخواهی توبه کنی؟ گفت بله، واقعا میخواهم توبه کنم، فرمود حالا که واقعا میخواهی توبه کنی قول میدهی اگر من روش توبه را به تو بگویم بپذیری و عمل بکنی؟ اول قول بده کلام ما را حرام نکن، گفت قول میدهم البته یک خرده فکر کرد در روایت دارد مرحوم فیض نقل میکند یک خرده فکر کرد که حالا قول بدهم به حضرت یا قول ندهم، بالاخره این که امام صادق میگوید به من قول بده اگر من روش توبه را بهت گفتم بپذیری، بهت بگویم. اگر نه که نه، برای چی بهت بگویم.
چرا پروردگار عالم به کسی که نمیپذیرد قرآن را، نبوت را، امامت را، حقیقت را، طریقت را، چرا خدا با او حرف بزند؟ خب این دارد با تمام وجود به خدا میگوید نمیخواهم، قرآنت هم نمیخواهم پیغمبرت هم نمیخواهم، پروردگار عالم اهل زورگویی نیست، و اهل اجبار کردن هم نیست میگوید نمیخواهم خدا هم میگوید خب من هم تو را نمیخواهم این یک مسئله طبیعی است، یک ضرب المثلی ما ایرانیها داریم ضرب المثل خوبی است میگوید که برای کسی تب کند که برایت بمیرد، اما یک کسی که من میدانم اصلا من را نمیخواهد من را دوست ندارد، اصلا نمیخواهد من در این دنیا باشم خب من برای چی به او رو کنم و دوستش داشته باشم؟ برای چی برایش تب بکنم خب این یک موضوع طرفینی است من را نمیخواهی من هم تور ا نمیخواهم، در قرآن مجید هم همینطور با مخالفین و معاندین حرف زده، میگویند نمیخواهیم به پیغمبر میگوید ذرهم تو هم رهایشان کن و نخواهشان، دنبالشان نرو، باباطاهر چقدر زیبا میگوید میگوید چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی، خب وقتی پایش را در یک کفش کرده میگوید نمیخواهمت دوستت ندارم خب نرو سراغش، مثل پیشنهاد ازدواج است بعضی جوانها میآیند پیش من در همین ماه رمضان هم یکی دو تا آمدند، مثل سیل از صورتشان اشک میریخت که ما یک دختری را میخواهیم حالا یا در قوم و خویشها است دخترعمه و دختردایی است یا در محل است، میگفتند ما پامنبری هم هستیم رابطه نامشروع هم نداریم، دخترباز نیستیم، ولی برای ازدواج میخواهیم پیغام دادیم یا مادرم رفته، یا خواهرم رفته، آن هم من را میشناسد با همه وجود به من پیغام داده من تو را دوست ندارم، خب دوستی که زوری نیست پیچ و مهرهای که نیست، آدم به راست بپیچاند یکی را دوست داشته باشد به چپ بپیچاند از دوستی درآید، حالا علتش را ما نمیدانیم به من میگفتند چی کار کنیم ما را بخواهد من میگفتم تو هم او را نخواه این بهترین راه است چی کار کنی ندارد او میگوید نمیخواهم عیبی هم ندارد اهل نماز هستی اهل روزه هستی، او هم خانوادهاش خوب هستند خب علاقه بهت نمیتواند برقرار بکند مقدمات ایجاد محبت را نمیبیند در تو. خب ا گر با این زن ازدواج بکنی دائم در رنج و عذاب و ناراحتی و هر روز هم ده بار میگوید نمیخواستمت به زور من را به تو دادند، آخرش هم تو به طرف نخواستن میروی و باید جدا بشوی خب همین الان نخواه. تو که دو سال دیگر به طرف نخواستن میکشاندت همین الان بگو نمیخواهم میگوید خب این محبتم را چه کار بکنم، میگویم ما که تنها نیستیم، خداوند یک نامش این است یا مقلب القلوب در بعضی از جملات یا مقلب القلوب و الابصار، اختیار دلها به دست اوست او زیرورو میکند دل را، دل ما در اختیار اوست، محبت به خودش و انبیاء و ائمه و زن و بچه را به ما داده محبت به شمر و یزید و سگ و خوک نمیدانم بدتر از سگ و خوک را که بعضی آدمها هستند به ما نداده این زیرورو کردن دل دست خداست تو وضو میگیری نماز میخوانی بعد از نماز دعا کن که خدایا این محبت را از دل من ببر بیرون، این محبت یک طرفه باعث آزار است، خب حالا به حرف من گوش میدهی من راه توبه را بهت نشان بدهم یا نه؟
در روایت دارد سرش را انداخت پایین یک خرده فکر کرد آدم باید فکر خوب بکند، خب اگر بخواهی حرف حضرت صادق را گوش ندهی حرف کی را میخواهی گوش بدهی؟ اگر بخواهی حرف امام معصوم را رد کنی حرف کی را میخواهی قبول بکنی؟ بعد سرش را آورد بالا، گفت قبول دارم، بگو راهش را. حضرت فرمودند چنانکه یک مسیحی گوشت خوک خور عرقخور، قمارباز، رباخوار، که اینها را حرام نمیدانند کل اروپا و آمریکا اقتصادش ربائی است، کل فروشگاهها پر از گوشت خوک است، کل فروشگاههای بزرگ پر از انواع مشروبات الکلی است اصلا جزء زندگیشان است، اینقدر که من در اروپا دیدم مرد و زن عرق میخورند آب نمیخورند، خیلی پول آب نمیدهند، اما تا د لتان میخواهد پول آبجو و مشروبات دیگر را میدهند. شما به این اروپاییها و آمریکاییها بگو یک کباب برگ از گوشت گوسفند برایت زدم ایرانی کولاک است در خوشمزگی اگر توانستی به خوردش بدهی نمیخورد، همه گوسفندهایشان را میفروشند بیرون اصلا آنجا گوسفند نمیکشند، میگوید کباب از گوشت خوک به من بده هر چی پولش میشود بهت میدهم، یعنی حرامهای خدا را حرام، حرامهای خدا را حرامهای مسیح را حلال میدانند، جابجا کردند دین خدا را، حلالها را حرام کردند حرامها را حلال کردند. مثلا ازدواج حلال و مشروع است ورافتاده در اروپا، فقط زن و مرد دختر و پسر همدیگر را میبینند با هم زندگی بکنید بله، شروع میکنند به زندگی کردن دو سه تا بچه هم که پیدا کردند الان در اروپا یک درمیان خانهها این است بعد از سه تا بچه خانم از کار برمیگردد میبیند شوهرش یک نامه نوشته من دیگر تو را دوست ندارم خداحافظ میرود، یا شوهر میآید خانه میبیند زن نوشته من دیگر تو را نمیخواهم با یکی دیگر امشب قرار بستم خداحافظ.
من میخواهم آن عمق حرف امام ششم را برایتان معنی کنم که حضرت بهش فرمود قبول میکنی حرف من را و راهنمایی من را برای توبه کردن؟ من بگویم اگر طاقتش را نداری و قبول نداری نگویم، یعنی توبه زبان نیست استغفرالله ربی و اتوب الیه، نه این توبه نیست، توبه عمل است، وزن این عمل هم خیلی سنگین است، فشار این عمل هم سنگین است که به پرورنده فشار میآورد تمام کثافتکاریهای ثبت شده را میشورد خب سنگین است یک خرده فکر کرد بعد سرش را بلند کرد گفت گوش میدهم، فرمودند دیدی مسیحی وقتی مسلمان واقعی میشود چطوری میشود؟ دیدی وقتی یهودی مسلمان واقعی میشود چی میشود؟ یک چند تا آیه زیبا واقعا زیبا در سوره مبارکه مائده است که پروردگار از مومن شدن چند تا مسیحی سخن میگوید داستان اینها را بیان میکند آدم حظ میکند جادگران زمان فرعون توبه کردند در سوره طه مفصل داستانشان را نقل میکند آدم لذت میبرد از خواندنش، توبه.
گفت آقا دیدم، فرمود خب مسیحی گوشت خوکخور عرقخوررباخور زناکار، وقتی توبه میکند مومن میشود، مسلمان میشود چی میشود؟ خب دیگر شهوتش از نجاست زنا درمیآید پاک میشود به ازدواج شرعی، درآمدش از ربا درمیآید میشود مال حلال، گوشت خوک خوردن تعطیل میشود میشود گوشت مرغ و گوسفند، عرق خوردن تعطیل میشود میشود شربت آلبالو و آب هندوانه و آب طالبی دیدی؟ گفت بله دیدم فرمود عین یک ارمنی و مثل یک یهودی که مومن واقعی میشود توبه کن گفت چشم، رفت حالا روایت را دنبال بکنید دنبال این آدم برویم که یکی از یاران امام صادق نقل میکند آمد همه چیز را تغییر داد همه چیز را، چند تا خانه داشت چند تا مغازه داشت اینجور که یادم است یک آسیاب داشت و یک کاروانسرا داشت تمام را فروخت و رد مظالم داد چون حقوقبگیر بنی امیه بود پولهایی که گرفته بود و این ملکها را خریده بود شخص معینی نداشته تمام شد. ماند فقط لباس تنش، دیگر الان هیچی ندارد، به این یار امام صادق گفت حالا این پیراهن زیرشلواری چون منطقه گرم بود دیگر در عراق بود، کت شلوار تنش نبود کت شلوار نبود قبا لباده عبا هم نداشت، گفت این پیراهن و این زیرشلواری که تهمانده آن اموال است روی بدن من مثل کوه سنگینی میکند وقتی آدم بفهمد این حسّ الهی در او قوی میشود وزن مال حرام را سنگینتر از کوه روی بدنش حس میکنم، گفتند طوری نیست من لباس خوب برایت میآورم حالاجایت کجاست؟ گفت ما دیگر جا نداریم یک منطقهای یک خرابهای است یک طاقکی دارد برای کسی نیست رفتیم آنجا زندگی میکنیم.
گفت میرفتم لباس و غذا میبردم، بعد هم خیلی طول نکشید مریض شد و سرش روی دامن بود که بیهوش شد، بعد چشمش را باز کرد به من گفت رفتی مدینه سلام من را به امام صادق برسان امام صادق وقتی به من گفت توبه واقعی کن گفت من بهشت را برایت ضمانت میکنم الان اینجا بود و بهشت را که برای من ضمانت کرده بود به من نشان داد و گفت جایت اینجاست این توبه یعنی بازگشت، یعنی از مال حرام برگرد، از شهوت حرام برگرد، از زبان دروغ برگرد، از زبان غیبت برگرد، از زبان تهمت برگرد، از تماشای این ماهوارههای کثیف که تمام فیلمهایش ساختش به دست صهیونیسم است برگرد، از روابط نامشروع برگرد.
خب اگر من این توفیق را پیدا کردم و برگشتم، پروردگار عالم در این دنیا چه هدیهای به من میدهد چون من کار خیلی مهمی کردم دیگر فرار از شهوات حرام و مال حرام و رفیق حرام و زبان حرام خیلی کار سنگینی است، خب خدا هدیه میدهد حالا برویم سراغ پیغمبر، ما که نمیدانیم اراده پروردگار را ببینیم پیغمبر اکرم راجع به چنین توبهکنندگانی چی میگوید. خیلی قیمت دارد. التائب من الذنب کمن لا ذنب له، پیغمبر میفرماید کسی که اینگونه توبه بکند هیچ گناهی از گناهان گذشتهاش در پروندهاش نمیماند، همه راخدا پاک میکند کیوم ولدته امه، مثل روزی است که از مادر به دنیا آمده پرونده صاف پاک، پرقیمت، عالی. این گناهان بین خود و خدا که خیلی عجیب است امیر المومنین میفرماید همین که نیت توبه جدی میکند همان نیت توبه حساب میشود اتوماتیک کل گناهان ثبت در پرونده پاک میشود میماند یک حق الناس بدهکار به مردم هستم یا زمین مردم پیشم است، یا ارث مادر و خواهر پیشم است اینها را هم آدم یک روزه مینشیند حساب میکند ماشین حساب که هست تند تند دکمهها را میزند ببیند چقدر به بقال، به پارچه فروش به قصاب، به برنج فروش، به مادر و خواهر بدهکار است آنی که دیگر توبه واقعی میکند خدا هم زیر بغلش را میگیرد کمکش میکند میبرد حسابهای مردم را میدهد.
یک کسی آمد پیش من، گفت من در یک کارخانه هستم بودم یعنی، که این کارخانه چیزهای ریز قیمتی تولید میکرد، یدکی قیمتی، من از کارخانه که میآمدم بیرون به دور از چشم کارمندها و صاحب کارخانه جیبم را از این اشیاء ساخته شده که شماره نداشت پر میکردم میبردم بیرون میفروختم، حالا آمدم پای منبر دیدم بدهستم، بدکار هستم، دزد هستم، مال حرام برداشتم بردم نشستم حساب کردم پول آنهایی که بردم فروختم اینقدر شده اینها را همه را آماده کردم میترسم ببرم پیش صاحب کارخانه زنگ بزند پلیس صد و ده، بیایند ما را بردارند ببرند پدرمان را درآورند و باور هم نکند که همین مقدار من دزدیدم شما حاضر هستی این پول را ببری به صاحب کارخانه بدهی؟ گفتم بله آدرس بده، گفت آدرس دفترش را میدهم کارخانهاش که بیرون است در راه کرج است. گفتم باشد من فردا میروم رفتم هنوز هم ما را فیلم نکرده بودند که دیگر همه مردم چهره ما را بشناسند، خب همه نمیشناختند ما را تلویزیون ندیده بودند ما هم در تلویزیون نبودیم، رفتم مغازه سلام کردم او هم من را نشناخت، گفتم آقامن برای یک عرضی آمدم خدمتتان، فکر کرد من کمکی میخواهم یا پولی میخواهم یا قرضی میخواهم، گفت بفرمایید اول یک خرده تلخ گفت، ترسید که من بگویم یک میلیون بدهکار هستم به ما کمک کن یا یک مشکلی دارم حل کن، تلخ گفت بگو آقا حرفت را، عین داستان را برایش گفتم گفتم این پول را هم آماده است که برگردد بیاورند پیشت؟ گفت نه گفتم دزد را که نمیشناسی، گفت نه من صد تا کارگر دارم نمیدانم کدامش است، کارگرهایم سه ماه به سه ماه گاهی عوض و بدل میشوند من نمیدانم کیست، گفت من این پول را نمیخواهم، شما به این دزد بگو من حلالت کردم با این پول برو کاسبی کن برای زن و بچهات نان حلال ببر گاهی که آدم توبه میکند کمکهای اینجوری هم پروردگار عالم به انسان دارد.
ان تنصر الله ینصرکم من را یاری کنید یعنی دین من را، من هم شما را یاری کنم. اگر گفتید کجا در دوره عمرش در جنگها امیر المومنین زمینگیر شد؟ هیچ جا، در جنگ احد نود تا زخم خورد، زمینگیر نشد، تنها جایی که در شصت و سه سال عمرش زمینگیر شد وقتی بود که میخواست بدن صدیقه کبری را وارد قبر کند آنجا زمینگیر شد یعنی نتوانست واجب هم بود باید بدن را دفن میکرد، بدن هم وزنی نداشت گرچه حضرت زهرا هم هیکل پیغمبر چهارشانه، معتدل اما امام صادق میگوید روزهای آخر غیر از پوست و استخوان چیزی از مادرم باقی نمانده بود، توسل به نماز کرد، بدن را برداشت وارد قبر کرد بند کفن را باز کرد. باچه دلی صورت سیلی خورده را روی خاک گذاشت نمیدانیم لحد چید، در قبر را بست، بر احوالم ببار ای ابر اشک از آسمان امشب، که من با دست خود کردم گلم در گل نهان امشب. حسن نالان حسین گریان پریشان زینبین از غم، چه سان آرام بنمایم من این بیمادران امشب. زمین با پیکر رنجیده زهرا مدارا کن، که این پهلو شکسته بر تو باشد میهمان امشب.