روز چهارم
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در بخشی ازسورههای قرآن پروردگار عالم مطالبی را که انبیاء بزرگوارش به امتها فرمودند نقل کرده، بخش عمدهای از آن مطالب راهنمایی به مردم است برای اصلاح رفتارشان، به امتها میفرمودند این مشکلاتی که گریبانگیر شماست این مفاسد، این رنجها، این غصهها، ا ین بینظمیها همه محصول بدرفتاریهای شماست، بدرفتاری با پروردگارتان، بدرفتاری با نعمتها، بدرفتاری بایکدیگر، با پدر و مادر، بازن و بچه، با مردم، این بدرفتاریها باعث شده خداوند متعال رحمتش را از شما دریغ کند دائما دچار بن بست میشویم، دچار بلا میشویم، دچار مشکل میشویم، و این بدرفتاریها در نوع مرگتان و برزختان و قیامتتان هم آثار سوئی را به جا خواهد گذاشت، اگر حوصله کردیدهنگام قرائت قرآن در سورههای مختلف سخنان نوح را، سخنان شعیب را، سخنان هود را، سخنان صالح را، سخنان حضرت لوط را، سخنان حضرت ابراهیم را دقت کنید.
حالا یا با مراجعه به تفسیر قرآن یا مراجعه به ترجمههای درست و صحیحی که از قرآن شده است. در جلسه قبل عرض کردم بخشی از خطبههای نماز جمعه پیغمبر اکرم که خوشبختانه حفظ شده و در کتابها موجود است در رابطه با اصلاح رفتاری مردم است، یک روایتی امیر المومنین دارند واقعا روایت قابل توجهی است، امیر المومنینی که خداوند او را به تمام زوایای زندگی انسان چه زوایای ظاهری، چه زوایای باطنی آگاه کرده بود. میفرمایند در وجود شما هر چند تا عیب که باشد یعنی بدرفتاری، یک دانه باشد، دو تا باشد، ده تا باشد، همین عیب موجود سبب میشود که شما به اندازه آن عیب از رحمت پروردگار در همین زندگی دنیا محروم باشید.
خوب است ما اگر آدمهای بیعیب را پیدا بکنیم زندگیشان را نگاه بکنیم، آنجا میفهمیم که رفتار درست چه نورانیتی به زندگی میدهد و چه درهایی را از فیوضات پروردگار به روی انسان باز میکند، من بچه مدرسهای بودم شاید هشت سال نه سالم بیشتر نبود در محل ما یک کاسبی بود که گرفتاریهایی که برای بعضی پیش میآمد برای او پیش نمیآمد، یک وقت یک کسی بهش گفت چه کار میکنی که گیر نمیافتی؟ گفت هیچ کس را گیر نمیاندازم، تنها گیری که میافتم گاهی جنسی را که برای مغازهام خریدم مثلا باید دهم برج پول فروشنده را ببرم بدهم، میبینم تا روز هشتم پول به اندازهای که ببرم به فروشنده بدهم دستم نیامده، کلیدش هم پیدا کردم که این مشکل را چگونه برطرف کنم سوار ماشین میشوم از تهران میروم قم هر روزی که میخواهد باشد، یک شنبه، سه شنبه، کاری به شب جمعه ندارم، میبینم دو روز دیگر من باید پول مردم را بدهم و پول نرسیده، میروم قم سر قبر پدر و مادرم در قبرستان حاج شیخ عبدالکریم مینشینم فاتحه میخوانم قرآن میخوانم، یک صدقهای میدهم بعد به هر دویشان میگویم حالا نوبت شماست که از پروردگار عالم بخواهید آبروی من را حفظ بکند برمیگردم تهران مشکل حل است. بدرفتاریها هر کدامش یک رنجی را برای آدم به بار میآورد یک دردی را برای آدم به بار میآورد، یک مشکلی را برای آدم میسازد.
ما در قرآن مجید میخوانیم وقتی یک ملت بدرفتار باشند این دیگر صریح قرآن کریم است، تمام درهای برکات آسمان و زمین به روی این ملت بسته میشود و مردم برای اداره امور زندگیشان به زحمت سختی میافتند، وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿الأعراف، 96﴾ اگر مردم یک ممکت ولو ان اهل القری امنوا، بین دلشان و خدا را اصلاح کنند و ابتغوا، رفتارشان را هم اصلاح کنند، قطعا ما تمام برکات آسمانها و زمین را برای آنها میفرستیم.
در فرمایشات حضرت نوح در سورهای که به نام خود حضرت است بخوانید، به ملتش میگوید استغفروا ربکم، ای مردم بین خودتان و خدا را اصلاح کنید، پروندهتان را از گناهان پاک کنید و بعد از پاک کردن پرونده دیگر به گناه برنگردید، يُرْسِلِ اَلسَّمٰاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرٰاراً ﴿نوح، 11﴾، اگر این کار را بکنید آسمان برای شما باران به موقع پرریزش خواهد فرستاد، و یجعل لکم انهارا، تمام رودخانههای کشور پرآب میشود، و یمددکم باموال و بنین، خداوند متعال با ثروت و فرزندان شایسته کمکتان خواهد کرد.
یعنی میگوید باران به موقع فراوان یک، پر شدن رودها و رودخانهها از آب دو، ثروت فراوان سه، فرزندانی که یار شما باشند چهار، محصول درست رفتار کردنتان با پروردگار عالم، یکی از خطبههای نماز جمعه پیغمبر که در مدینه بوده در آن شش تا پیشنهاد به مردم است، البته مردم اگر گوش بدهند یعنی عمل بکنند صددرصد به نفعشان است، فکر هم نکنید در یک جامعه گرفتار پربلای مشکلدار خوبان انگشتشمار هم مانند مردم گرفتار درد و رنج و مشکل هستند، نه پروردگار عالم میفرماید اگر در دنیا یک دانه بنده خوب بین انسانها بیشتر نداشته باشند، برای او راه بیرون رفت از مشکلات قرار خواهند داد که ظاهرا در سوره فکر کنم تغابن است یا یک سوره دیگر اواخر قرآن إِنْ تَتَّقُوا اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقٰاناً ﴿الأنفال، 29﴾ یا در آیه دیگر که روی انگشترهای قدیمیها میدادند حک میکردند وَ مَنْ يَتَّقِ اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ﴿الطلاق، 2﴾ آنی که با پروردگار خوش رفتار است، یعنی اهل عبادت واقعی است، اهل ترک گناه است، و با مردم هم خوشرفتار است یعنی هیچ آزاری اذیتی، به مردم ندارد پروردگار عالم بیرونرفت از مشکلات را برای او راهش را باز میکند مثل دیگران گرفتار نیست و به قول قدیمیها کاسه چه کنم چه کنم در دستش نیست.
افراد شایسته و پاک خوشرفتار یک زندگی درستی دارند، یک کسی بود من از دور دیده بودم یعنی گاهی که رد میشدم در مغازهاش بود، من از بیرون میدیدم، خیلی هم مشتریاش زیاد بود از بس که این آدم خوش رفتاری بود با خدا با خودش و با مردم، که در آن زمان چون چهل سال است مرحوم شده از شهرستان هم برای خرید از او میآمدند، میگفتند پاک است جنسش پاک است، ترازویش درست است، قیمتش مناسب است، در همه چیز آدم خوش رفتاری بود، پروردگار عالم شش تا پسر، شش تا دختر آن وقتها که مردم اولاد زیاد داشتند بهش عنایت کرده بود، آمده بود در همان شهر پنج شش هزار متر زمین خوب خریده بود سیزده تا خانه خوب هم در آن ساخته بود، یک دانه خانه پانصد ششصد متری وسط زمین و دوازده تا خانه هم دور زمین، تک تک پسرها را زن میداد یک دانه خانه هم در آن زمین دور خودش به نامش میکرد، دخترها را به جوانهای متدین شوهر میداد و بهشان میگفت من کاری ندارم که ثروت دارید یا ندارید اما بیایید یک خانه به نام دخترم میکنم شما هم اینجا بنشینید، خانه دارید بدهید اجاره پولش را بگیرید، تا آخر عمرش این دوازده تا پسر و دختر دامادها و عروسها، همه دورش بودند جمعه به جمعه هم سفره میانداخت در سالن خانه خودش همه عروس دامادها، نوهها، میآمدند سر سفره غذا میخوردند یک نیم ساعتی هم نصیحتشان میکرد، حرف خدا را میزد، حرف انبیا را میزد، حرف ائمه را میزد تا عمرش بدون مشکل، بدون رنج، پایان یافت، این وعده پروردگار عالم در قرآن کریم است.
وَ مَنْ يَتَّقِ اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ﴿الطلاق، 2﴾ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاٰ يَحْتَسِبُ ﴿الطلاق، 3﴾ یک خانه دویست متری بود تهران در محل ما تیرچوبی هم بود این جمعهها روضه داشت من هم میرفتم، خانه را خودش ساخته بود، جالب هم ساخته بود در همان دویست متر یک دانه اتاق حدود بیست و سه چهار متر برای روضهاش ساخته بود، و از اولی که دیوارهای این اتاق را میخواست بچیند به قول بناها رک اول، به بنا میگفت تو آرام آرام ملات را پهن کن این آرام آرام گل را با ماله پهن میکرد چهار دیواری بود دیگر، ایشان هم از حفظ از اول دیوار تا همان نقطه در این مربع مستطیل زیارت عاشورا میخواند روی این گلها اشکش میریخت تا آمد زیر طاق، من میرفتم آنجا جمعهها، وضعش هم خیلی محدود بود یک درآمد بخور و نمیر، آنهایی هم که میآمدند آنجا روضه پول نمیگرفتند، اصلا علاقه داشتند آنجا بیایند منبر بروند، خودش هم نمیآمد در اتاق، یک نمد کوچک دم در اتاق بود آنجا مینشست و گریه او این اتاق را جمعیت را به زلزله میآورد، یک گریه عجیبی برای حضرت ابی عبدالله الحسین میکرد.
خب زندگی محدود میگذشت یک مغازه معمولی داشت عطاری، یک سیر، دو سیر، پنج سیر جنس میفروخت با انصاف، چیزی هم اضافه نمیآورد، پنجاه سال پیش، یک دکتری در تهران از دنیا رفت بچه نداشت هیچ کس هم خبر نداشت یک وصیتنامه محضری نوشته بود که هر چی از من ماند همه برای آن عطا راست ببرید بدهید به آن عطار، پنجاه سال پیش شش میلیون مجموع زندگی آن دکتر و پولش بود آوردند دادند به او ایشان هم گرفت، و یرزقه من حیث لا یحتسب، از جایی که بنده من گمان نمیبرد من به او روزی میدهم، تمام این شش میلیون را جدای از مغازه و خانه و زندگیاش گذاشت و همه را در راه خدا برای شادی روح آن دکتر هزینه کرد. گفت من اضافه مال دنیا را میخواهم چی کار؟ من به همین روزی که خدا به من میدهد قانع هستم، یعنی آمد یک عبادت هم روی عبادتهایش ریخت، با این شش میلیون آن زمان چقدر مشکلات مشکلداران را حل کرد و چقدر زیبا خدا را از خودش راضی کرد.
حالا خطبه پیغمبر را بشنوید، خطبه نماز جمعهاش را، اینها هم همه را ائمه ما بیشترش را امام صادق و امام باقر نقل کردند، بعد از بسم الله و حمد خدا شش تا پیشنهاد در یکی از خطبههای نماز جمعه به مردم کردند یک من هر شش تا را میخوانم بعد جزء جزء در حد لازم توضیح میدهم، توبوا الی الله قبل ان تموتوا، پیش از اینکه بمیرید به پیشگاه خدا توبه کنید، یعنی توبه وقت مردن به درد نمیخورد، یعنی در عالم برزخ توبهای نیست، یعنی در روز قیامت توبهای وجود ندارد، اگر نجات میخواهید، اگر پاکی میخواهید، اگر فضیلت و درستی میخواهید، اگر رفتار الهی مسلک میخواهید الان که وقت دارید فرصت دارید زنده هستید توبه کنید، چون اگر بیفتید در کام مرگ توبهای وجود ندارد. نه اینکه میتوانید توبه کنید و خدا قبول نمیکند نه اصلا وجود ندارد این یک، توبوا الی الله قبل ان تموت و بادروا بالاعمال الصالحة قبل ان تشتغلوا، عجله کنید، عجله کنید یعنی وقتتان کم است، یعنی پرنده مرگ بالای سرتان دارد پر میزند منتظر فرمان خداست که کی بشیند روی سرتان، بالاخره همه ما گذرنامههایمان برای رفتن به عالم بعد روی میز ملک الموت است، فقط منتظر ویزاست، که پروردگار عالم بهش بگوید مش حسن ساعت ده و پنج دقیقه و پنج ثانیه وقت مرگش است برو جانش را بگیر عجله کنید، سرعت به خرج بدهید، آنچه عمل صالح خدا بیان کرده و بر عهدهتان است انجام بدهید پیش از آنکه گرفتار بشوید و دیگر زمانی در اختیارتان نباشد.
من یکی از سالها در همین مشهد شنیدم یکی از علمای بزرگ آن زمان خیلی مریض است، یکی از دوستانم گفت برویم دیدنش، گفتم برویم با اینکه من حضوری هم خدمت ایشان نرسیده بودم از نزدیک با هم آشنا نبودیم ولی او من را میشناخت، رفتیم روی تخت افتاده بود البته فردا ظهر هم از دنیا رفت تکان نمیخورد، حرف نمیزد، پسرش دهانش را گذاشت در گوشش گفت آقاجان فلان کس آمده دیدنتان اسم من را برد، به زحمت چشمش را باز کرد، دو تا حرف به من زد و ساکت شد که بعدا پسرش گفت بعد از این دو تا حرف دیگر حرف نزد تا از دنیا رفت، یک حرفش این بود چقدر هم زیبا بود، گفت که فلانی البته صدایش درنمیآید خیلی آهسته حرف میزد گفت فلانی در خزانه پروردگار عالم چون آدم نزدیک مردن که برود به خصوص اینجور آدمها، پروردگار عالم یک چیزهایی را برایشان پردهبرداری و کشف میکند، اینها به یک سلسله واقعیات میرسند که قبلا به صورت سربسته رسیده بودند ولی دم مرگ دیگر پرده میرود کنار قرآن میگوید فَكَشَفْنٰا عَنْكَ غِطٰاءَكَ ﴿ق، 22﴾ ما پرده را از جلوی دیدت کنار میزنیم، فَبَصَرُكَ اَلْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴿ق، 22﴾ تو یک چشم بسیار تیزبینی پیدا میکنی، یادتان میماند این آیه را فَكَشَفْنٰا عَنْكَ غِطٰاءَكَ فَبَصَرُكَ اَلْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴿ق، 22﴾.
آن لحظه پرده را که کنار بزنم تو یک نگاه تیزبینی پیدا میکنی حقایق را همه را عریان میبینی، دیگر جنبه اعتقادی ندارد آنور، جنبه تماشایی دارد، یک وقت با قلبت با این حقایق سروکار داشتی حالا دم مرگ با چشمت هم سروکار پیدا میکنی، گفت فلانی در خزانه پروردگار حالا خزانه پروردگار کجاست؟ کل عالم هستی خزانه پروردگار است، گفت در خزانه پروردگار گوهری پرقیمتتر از تبلیغ دین نیست، شما تا نفس آخرت این گوهر را از دست نده، این یک سفارش به من کرد، من از قول او همین سفارش را به شما میدهم دین را تبلیغ کنید حالا لازم نیست برای تبلیغ دین لباس ما را داشته باشید همین مقداری که از ماها یاد گرفتید تبلیغ کنید، برای زن و بچهتان، برای دوستانتان، برای رفقایتان، برای مردم کوچه و بازار، برای آنی که در اتوبوس بغل دستتان است، من یک بار در هواپیما از مشهد به تهران برای بغل دستیام سه چهار کلمه از دین گفتم نمیشناختم اینقدر تحت تاثیر قرار گرفت که وسط هوا نیم ساعت بود به تهران برسیم دست کرد در جیبش نهصد هزار تومان پول نقد درآورد حدود ده سال پیش گفت این سهم امام من است من تا حالا سهم امام ندادم تو من را راهنمایی کردی، گفتم مرجعات کیست؟ گفت نمیگویم گفتم خودت اسمت چیست؟ گفت نمیگویم، گفتم میخواهم رسید بگیرم برایت بیاورم گفت رسید هم نمیخواهم فقط قیامت به خدا میگویم من دینم را ادا کردم و به این بندهات دادم دیگر به من چه مربوط است میخواهی چی کار بکنی.
دین را تبلیغ کنید، نرم هم تبلیغ کنید، آرام هم تبلیغ کنید بدون خشونت و عصبانیت هم تبلیغ بکنید، دین را بیاندازید روی موج محبت و نرمخویی، اثر هم میکند، بگویید به مردم عمل صالح را یادشان بدهید، پیغمبر میگوید شتاب در انجام عمل صالح داشته باشید قبل از اینکه گرفتار بشوید یعنی گرفتار چی بشوید؟ گرفتار چنگال مرگ هیچی، گرفتار چنگال مرگ خیلیها میشوند به پروردگار آن لحظه میگویند رَبِّ اِرْجِعُونِ ﴿المؤمنون، 99﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صٰالِحاً فِيمٰا تَرَكْتُ ﴿المؤمنون، 100﴾ خدایا ما را نبر ما را برگردان اول زندگی ما هر چه عمل صالح پیش آمد و انجام ندادیم برایت انجام بدهیم، اما جوابشان را میدهند كَلاّٰ إِنَّهٰا كَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا حرف تو به شوخی نزدیکتر است مرگت رسیده و برگشتی در کار نیست.
قبل از اینکه گرفتار بشوید به سوی عمل صالح خیز بردارید، نگذارید هیچ عمل خوبی از دستتان برود، سوم و اصلح الذی بینکم و بین ربکم، بین خودتان و خدا هر چه که هست و ناباب است اصلاح بکنید، هیچ بار منفی را در درون و در برونتان نگذارید، صاف کنید خود را، به گونهای خودتان را اصلاح کنید که قیامت یک دانه چرا هم بهتان نگویند چرا اینجوری بودی، چرا حسود بودی، چرا دورو بودی، چرا کینهورز بودی، چرا بیدین بودی، چرا نماز نخواندی، یک دانه چرا بهتان نگویند، و اصلحوا الذی بینکم و بین ربکم، حالا این ربکم هم خیلی جالب است نکته دارد ربکم.
و امروا بالمعروف تحسنوا، امر به معروف کنید برای اینکه مملکتان امنیت پیدا کند، و انهوا عن المنکر، نهی از منکر کنید تنسروا که یاریتان کند خدا و اکثروا من السبقة ترزقوا، تا میتوانید دست به جیب باشید برای مشکلداران، تا در روزی به رویتان باز بشود. این شش تا پیشنهاد یک دو سه خط دیگر هم خطبه خواندند بعد رفتند خطبه دوم و بعد هم نماز جمعهشان را خواندند یعنی کل خطبه اولشان پنج دقیقه نشده، خطبه دومشان هم همین حدود بوده ولی اینقدر پربار، اینقدر پیشنهادهای عالی تمامش هم برای اصلاح رفتار.
خب یک سوال هم از شما بکنم البته یک بیست دقیقهای به نماز مانده دیر نمیشود در ذکر مصیبت ابی عبدالله پشت به جلسه نکنید بلند نشوید به عشق نماز جماعت بدوید بروید که پشت کردن به روضه ابی عبدالله صدیقه کبری را مکدر میکند، سوال بکنم از شما اولا بچه شیرخواره را دکترها میگویند تا شش ماه آب ندهید، غذا ندهید شیر مادر را بخورد ولی بعد از شش ماه که دیگر یک خرده قوی شده بیشتر میخواهد یواش یواش غذای کمکی و آب بدهید، حالا شما اگر بخواهید یک بچه شش ماهه را آب بدهید چطوری آب میدهید؟ یک لیوان پر میکنید میگذارید دم لبش؟ بچه که با آن لب کوچکش که لیوان نمیتواند بگیرد، با آن گلوی کوچکش یک لیوان آب را نمیتواند ببلعد، قدیمها بچه را که میخواستند آب بدهند مادر یک ذره آب در نعلبکی میریخت یک پنبه تمیز میزد در آب میکشید روی لب بچه، بعد که این شیشهها درآمد دکترها میگفتند بیست سی سی یعنی ته شیشه را آب کن با سر پستونک بده به بچه، چون نمیتواند بیشتر بخورد به گلویش نپرد، شش ماهه کربلا بیشتر از این آب میخواست؟ نه. بیشتر که آب نمیخواست، کربلا آب کم بود؟ شریعه فرات که دریاوار آب داشت، پدران این داعشیها در کربلا به قول محتشم از آب هم مضایقه کردند کوفیان، خوش داشتند حرمت مهمان کربلا، بیمروتها ابی عبدالله را که خودتان دعوت کرده بودید، امام که مهمان شما بود، چطور به مهمانتان آب ندادید حالا به مهمان آب ندادید به بچه شش ماهه چرا آب ندادید؟ به جای آب با تیر سه شعبه من خیلی خبر نداشتم چون بیشتر روضهها را در کتابهای خودمان میخواندم اما راجع به علی اصغر در کتابهای اهل سنت خواندم که در آنجا نوشتند تیر سه شعبه که آمد بیدرنگ یعنی بیمعطلی سر بچه را از بدن جدا کرد.
ابی عبدالله این بدن بیسر را میخواهد برگرداند خیمه، خیلی برایش مشکل بود، که حالا اگر برگرداند مادر این بچه را با این حال ببیند چه خواهد شد.