روز ششم
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
انبیاء خدا و ائمه طاهرین و همه کتابهای آسمانی که حضرت سید الشهدا تعداد آنها را صد و چهارده کتاب میداند، که نام چند عدد از آنها در قرآن آمده قدیمیترین نامی که قرآن ذکر میکند صحف ابراهیم است، تورات موسی ابن عمران است، انجیل حضرت مسیح است، زبور حضرت داود، و خود قرآن. که از قرآن مجید هم خداوند با پنجاه و یک یا پنجاه و دو اسم یاد کرده است.
اگر اسامی قرآن را بخواهید میتوانید در جلد اول تفسیر ابوالفتوح رازی ببینید، این مجموعه یعنی صد و چهارده کتاب نازل شده، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، دوازده امام، فقط و فقط برای اصلاح درون بشر و اصلاح رفتار بشر به بشر عنایت شده است. چرا که شیوع فساد، شیوع گناه، شیوع جرم، گسترش ظلم، و هر نوع جنایتی حاصل تلخ انحراف درون انسان و انحراف اعمال انسان است. اگر مردم پیشنهادات این صد و چهارده کتاب را که حضرت حسین میفرماید تمام مطالب آنها در قرآن خلاصه شده است و پیشنهادات انبیاء خدا را، و ائمه طاهرین را، در امر اصلاح درون و اصلاح رفتار بپذیرد تبدیل به عبدالله واقعی و تبدیل به منبع هر خیری میشود.
پیغمبر اسلام در مورد چنین انسانی دو تا تعبیر خیلی زیبا دارد، آن انسانی که اصلاح درون را از زبان کتابهای الهی و انبیاء و ائمه قبول کرده است و اصلاح رفتار را، میفرماید این انسان الخیر منه مامون، شما مردم امید هر خیری را از او داشته باشید، چون دیگر بدنه وجود چنین انسانی خیرساز است، البته بالاتر از این هم آدم راه دارد برود، یعنی این که ما میگوییم یک انسانی که قبول بکند اصلاح درون و اصلاح رفتار را، پیغمبر میفرماید امید پدید آمدن و ظهور هر خیری به او هست، از این هم حتی بالاتر میتواند برود، بالاترش چیست؟ ا حتمال دارد در ذهن مبارکتان این سوال برایتان پیش آمد که دیگر بالاتر از این چیست؟ ما از قدیم از بچگی شنیدیم بالاتر از سیاهی رنگی نیست، ا ما چرا بالاتر از سیاهی هم رنگی هست، روز بیستم ماه مبارک رمضان کسانی که آمده بودند به عیادت امیر المومنین، حضرت مجتبی از همه عیادتکنندگان خواستند برگردید، پدرم در وضعی نیست که او را عیادت کنید، درست هم بود، نه اینکه حضرت میخواست عیادتکنندگان از زیارت امیر المومنین محروم بشوند، انبیا و ائمه هیچ کسی را از کار مثبت محروم نمیکردند، اینکه فرمود نمانید و برگردید خب به خاطر این بود که حضرت به شدت از نظر بدنی ضعیف شده بودند نمیتوانستند با همه حرف بزنند، به زحمت چشمشان را باز میکردند که ببینند افراد را، خب همه رفتند، امام مجتبی برگشتند آمدند در اتاقی که پدر را خوابانده بودند، امیر المومنین علیه السلام چشمشان را باز کردند و با همان تن صدایی که باقی مانده بود به امام مجتبی فرمودند حسن جان خودت بلند شو برو در خانه حجر ابن عدی و بهش بگو پدرم علاقه دارد و دوست دارد تو را ملاقات کند. این بالاتری که گفتم این بالاتر است، دیگر بالاتر از این که نمیشود کسی در آستانه مردن باشد، در آستانه شهادت باشد هفت هشت ده ساعت مانده به درگذشتش، اظهار عشق و محبت و علاقه کند که من دلم میخواهد فلان کس را ببینم، امامی اظهار علاقه میکند میخواهم حجر را ببینم امامی را مامور میکند برود او را بردارد و بیاورد.
ایشان تشریف میبرند در خانه حجر ابن عدی و پیغام امیر المومنین را میرسانند، حجر ابن عدی هم با یک دنیا شوق و اشتیاق بلند میشود میآید کنار بستر حضرت مولی الموحدین گفت و گویی که بین امام و حجر رد و بدل شده کاری ندارم، آن یک گفتگوی فوق العاده مهمی است که توضیح هم میخواهد، که فکر میکنم من این گفتوگو را در این کتاب هشت جلدی که دو بار چاپش کردند البته نویسندهاش خودم نبودم، نویسندهاش یک مرجع تقلید، یک حکیم، یک عارف و فیلسوف، یک انسان روشنبینی مثل مرحوم حاج میرزا خلیل کمرهای بوده، به نام عنصر شجاعت، که سه جلدش شخصیتشناسی اصحاب ابی عبدالله است، یک جلد هشتصد صفحهاش شخصیتشناسی مسلم ابن عقیل است، سه جلدش هم شخصیتشناسی حضرت ابی عبدالله الحسین است یک جلد هم ما بهش اضافه کردیم فهرست عام و جامع است، این روایت در جلد مسلم ابن عقیل است، گفتگو در آنجاست، یک وقتی این کتاب را خریدید که میتوانید از موسسه دار العرفان قم بخواهید برایتان پست میکنند قم رفتید میتوانید از خود آنجا تهیه بکنید. خود تفسیر آن گفتگو خیلی نکته دارد، اما آنی که مورد نظرم است این است که حضرت به او فرمود اینجا یک بحث ادبی هم دارد میترسم خستهتان بکند، بخواهم مطرح بکنم.
برای دو تا باب است، باب ادبیات، باب علم و باب اضافه، میگویند باب اضافه برای این است که نکره معرفه بشود، اما اگر یک لغتی معرفه بود نیازی ندارند که ببرند در باب اضافه اما امیر المومنین این کار را کرده، یعنی علم را اضافه کرده که این هم یک نکته خیلی مهمی دارد، به او فرمودند یا حجر الخیر، این فرقش با حرف قبلی من این است خیلی روشن است، یک کسی خواستههای کتب الهی و انبیاء و ائمه را برای اصلاح درون و اصلاح رفتار قبول میکند میشود اهل خیر، که حضرت میفرماید الخیر منه مامون، شما د یگر میتوانی به این آدم امید خیر داشته باشی، و الشر منه مامون، خیالت هم راحت باشد که این آدم ضرری ندارد، شرّی ندارد، ولی اینجا امیر المومنین به حجر نفرمودند ای اهل خیر، فرمودند ای خود خیر، این یعنی چی؟ یعنی حجر تو یک طرف نیستی، و خیر هم یک طرف که تو اهل خیر باشی، بلکه خودت شدی خیر و دیگر به تو نمیگویند اهل خیر، سراپای تو، وجود تو، رفتار تو، کردار تو، و همه حالات درون تو خیر است این بالاتر، این که میگویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست چرا هست یکیش اینجاست.
خب عمق یک مسئله این است، که تمام پیشنهادات اصلاح درون و اصلاح رفتار داده شده است، در نهج البلاغه یک خطبه است امیر المومنین میفرماید در این زمینه کم نگذاشتم این خیلی حرف مهمی است، خب ببینید صد و چهارده کتاب، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، دوازده امام چی کم گذاشته شده؟ کمتان نگذاشتند هیچی، آنچه که باقی میماند این است که شما این پیشنهادات را قبول بکنید، شما به کار بگیرید این پیشنهادها را، شما عمل بکنید.
در یک جای دیگر نهج البلاغه هست که خداوند متعال با کامل کردن پیشنهادهای اصلاحیاش در هر عذری و هر بهانهای را در دنیا و آخرت به رویتان بسته است، این را هم یادتان باشد. این خیلی چیز سنگینی است، یعنی فکر نکنید که روز قیامت بتوانید برای یک عمل بدتان یا برای یک حال انحرافیتان عذری بیاورید و خدا هم بگوید عذرت قبول است، بهانه بیاورید پروردگار بگوید بهانهات قبول است گیری نداری ما هم در این گناه، در این خرابی باطن محاکمهات نمیکنیم محکومت نمیکنیم اینجوری نیست.
یک روایتی را امام صادق دارند چون من با روایات خیلی سروکار دارم به نظر خودم یکی از زیباترین روایات وجود مبارک حضرت صادق علیه السلام است. در همین زمینه که خداوند در هر بهانهای را به رویتان بسته است، راه هر عذر آوردنی را به رویتان مسدود کرده است، امام صادق در یک مورد این روایت را دارند که اتفاقا در این یک مورد ممکن است نود درصد در پیشگاه خدا عذر و بهانه بیاورند نود درصد، آن هم در مورد شهوات جنسی است، که فردای قیامت بگویند جوان بودیم و غریزه پرفشار داشتیم و زمانمان اینجور بود و ماهوارهها اینجور بود و سریالهای تلویزیونی با این دختران زیباروی و جوان و عشوهگر اینجور بود و تمام فرودگاهها پر از زنان پرجاذبه بودند، در قطارها همینطور و در پارکها همینطور، در دانشگاهها همینطور، و ما به ناچار در روابط نامشروع افتادیم و در زنا افتادیم نهایتا، و شما عذر ما را بپذیر ، نود درصد در این زمینه دم درمیآورند در این زمینه، اما امام صادق چه میفرماید ، امام صادق میفرماید کل جوانان گنهکار را، گناهکار در امر غریزه جنسی، میگویم حضرت حالا به این مطلب مثل زده است وگرنه همه جا این مسئله گسترده است، یعنی پر این مطلب همه را میگیرد در همه امور، تمام جوانانی که به قول شماها دوست دختر داشتند و به قول سوره نساء و مائده روابط پنهان داشتند، چون هنوز هم بیشتر دخترها و پسرها که با هم هستند به دور از چشم پدر و مادر و خواهر و برادر با هم هستند، قرآن تعبیر میکند به روابط پنهان، سوره نساء سوره مائده، معلوم میشود زمان پیغمبر هم این آلودگی در بعضیها بوده که قرآن مجید ذکر میکند، تمام جوانانی که روابط نامشروع داشتند یا حد نهائی گرفتار زنا شدند، حالا اینهایی هم که گرفتار رابطه نامشروع یا زنا میشوند یک بار که نیست چون شهوت با یک بار که چراغش خاموش نمیشود ادامه دارد. تداوم دارد.
امیر المومنین میفرماید این به سلمان مینویسد، این یک مار خوش خط و خالی است که لمس کردنش لذت دارد، به به عجب نرم است، مار است دیگر مار پوستش خیلی نرم و حریری و تقریبا مثل ابریشم میماند به سلمان مینویسد لمسش خیلی لذتبخش است، برای آنی که حالیش نیست و شهوت کورش کرده، لمسش لذتبخش است ولی سمّ آن بسیار خطرناک است، خب خدا در قیامت به این جوانها میگوید چون طولانی هم بوده دیگر خیلی طولانی بوده، بله اگر با یک بار رابطه نامشروع با یک بار زنا آدم برای همیشه ارضا و سیر بشود خب گناه ادامه پیدا نمیکند، ولی اینجور که نیست، همینجوری این آب تلخ و شور تا وقتی نیروی غریزه در انسان است جریان دارد، تعجب نکنید از شدت جریانش پیغمبر اکرم میفرماید یکی از آنهایی که قیامت به شفاعت من نمیرسد بزرگسال زناکار است، یعنی هشتاد سالش شده زنا میکند، شیخ زان، شیخ در زبان شما ایرانیها یعنی آخوند، در زبان عربها یعنی کهنسال، یعنی هشتاد به بالا، پیرمرد هشتاد ساله، میفرماید در امت من آنی که سنی ازش گذشته است و شیخ شده یعنی کهنسال شده، هشتاد سالش است، هفتاد سالش است، خجالت نمیکشد باز هم دارد زنا میکند این نباید امید شفاعت به من ببندد چون من از این آدم متنفر هستم، خب این خاموش نمیشود به این راحتی.
سعدی یک داستان خیلی زیبایی را نقل میکند من وقتی این داستان را اول بار در کتاب دیدم در یادداشتهای منبرم یادداشت کردم دیدم خیلی مطلب پرقیمت و پرارزشی است، میگوید من یک شب یک جا مهمان بودم این روایت پیغمبر در مهمانی مورد بحث قرار گرفت، این روایت اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک، دشمنترین دشمنانت غریزه جنسی است، چون حضرت بین جنبیک میگوید بین دو پهلو، بین دو پهلو کلیه است کلیه که دشمنترین دشمن ما نیست رفیق ماست، کلیه مرکز تصفیه آشغالها و کثافتهای بدن ماست این را که نمیگویدپیغمبر، دو تا پهلوی بیرونمان را نمیگوید چه دشمنی دارد پهلوی راست و چپ با ما، کنایه است از شهوت جنسی، اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک.
سعدی میگوید خود من که سی سال تحصیل کردم، شیراز، بغداد، ترابلس، آسیای صغیر، هر استادی را که دیدم رفتم درس خواندم سی سال، معنی این حدیث را درست نمیفهمیدم که پیغمبر میگوید دشمنترین دشمنانت غریزه جنسی است یعنی چی، میگوید یک کسی در آن جلسه بود گفت که نه اینکه من بپرسم گفت خودش توضیح داد گفت که به هر دشمنی بخورانید، رفیقت میشود، اصلا یک کسی با تو بد است، شما ده دفعه دعوتش میکنی نهار و شام میدهی رفیق میشوی، یک کسی با تو مخالف است برادرت است، دامادت است، عروست است، کی است میروی دیدنش یک پنج میلیون میگذاری در دستش با تو خوب میشود، اما این غریزه جنسی هر چی بهش بخورانی دهان بازتر میشود و میگوید باز هم بریز هر باری هم که زنا میکنی یا نامحرمی را لمس میکنی عرش خدا به لرزه میآید، خب این دشمنترین دشمنان است.
اما با همه قدرت غریزه جنسی، با همه بستر آماده در جهان امروز نه فقط در کشور ما، بستر آماده، الان سفره فساد تا آخرین نو احی دهاتهای ما هم رفته، من یک شهری میخواستم بروم مسیرش خیلی کوهستانی بود، خیلی جاده بدی هم بود، خاکی هم بود، حالا جدیدا آسفالت کردند شاید صد و پنجاه کیلومتری این جاده را باید میرفتم تا به آن شهرستان میرسیدم این داستانی که میگویم برای ده سال پیش است، در این صد و پنجاه کیلومتری که داشتم با ماشین میرفتم با یکی از دوستانم که اهل آن شهر بود راست و چپ جاده دهات بود، شاید مثلا ما تا رسیدیم به آن شهر مقصد صد تا ده راست و چپ جاده دیدیم، آن ده سال پیش هم تمام این دهاتها خانهها کاهگلی بود، درها چوبی بود، بعضی از این دهاتها لب جاده بود ما رد میشدیم در حیاط باز بود گاو و گوسفند در آن بود کاه و یونجه ریخته بود، اما د ر این صد و پنجاه کیلومتر ده راست و چپ من حالا جایش را نمیخواهم بگویم کمترین خانهای دیده نمیشد که دیش ماهواره با لای پشت بامش نباشد یعنی دهاتی با دو تا گوسفند و یک دانه گاو و یک د انه گوساله با یک تکه زمین خدا میداند شبها چه بلائی صهیونیست از طریق این ماهواره به سر زن جوان، دختر جوان، و پسر جوان میآورد و اینها حالیشان نبود که این ماری که امیر المومنین میفرماید چه زهری دارد در دین اینها خالی میکند.
خب جوانها را خدا جمع میکند محشر امام صادق میگوید خدا بهشان میگوید چرا روابط نامشروع؟ چرا زنا چرا گناهان غریزه جنسی، میگویند خدایا ما را خوشگل آفریدی تو دل برو بودیم، دخترها دنبالمان افتادند زنها دنبالمان افتادند، خیلی هم شهوت ما پرزور بود، دیگر آنی که باید نشود شد، خدایا اگر ما را خوشگل خلق نکرده بودی اینجور نمیشد یعنی زنای ما و روابط نامشروع ما گردن خودت است معنیاش این است دیگر، حالا چطوری در عذر و بهانه را به رویشان میبندد، پروردگار به ملائکه میفرماید بروید یوسف را بیاورید و روبروی اینها نگه دارید ببینند، یوسف را میآورند، دیگر خوشگلتر از یوسف را که خدا خلق نکرده و نیافریده، انقدر زیبا بود که قرآن میگوید وقتی زلیخا او را مجبور کرد از در بالای کاخ فقط وارد شود از در پایین هم برود بیرون تمام مهمانان زن یک نظر که قیافهاش را دیدند به جای اینکه با کارد تیز میوه ببرند دستشان را داشتند میبریدند یعنی زنها از آن قیافه مدحوش شدند، به جوانها میگوید کدامتان خوشگلتر از این هستید؟ کدامهایتان مثل این هفت سال در خلوت کاخ گیر یک زن عیاش طناز غمزهدار جاذبهدار افتادید، شما چهار تا زن و دختر در کوچه میرفتند از بغلشان رد شدید، هیچ کدامشان هم شما را دعوت نکردند، خب این در عذر بسته میشود.
حالا زناکار و روابط نامشروعدار تکلیفش چیست؟ این که سرش را بیندازد پایین و با ادب برود جهنم و همین مسئله را با دختران میگوید، آنها هم همین بهانه را میآورند که موی ما قشنگ بود، روی ما قشنگ بود، جاذبه داشتیم، بچهها ما را دیدند شماره تلفن دادند عکس و نامه دادند، خدا میفرماید فرشتگان من مریم مادر مسیح را بیاورید، مریم هم در زیبایی حرف اول را میزده یک خانم پانزده شانزده ساله که عمرش هم خیلی طولانی نشد و از دنیا رفت، آن هم در فلسطین آن زمان که مرکز انواع مفاسد بود ولی این دختر در آنجا به گونهای خودش را نگه داشت چون قرآن میگوید خودش خودش را نگه داشت، ببینید احصنت، حفظ کردن قوی، احصنت فرجها، خودش خودش را از شهوات حرام نگه داشت، آن وقت به این دخترها میگوید شما محیطتان آمادهتر بود برای روابط نامشروع و زنا یا این مریم؟ چنان خودش را نگه داشت که قرآن دربارهاش میگوید إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفٰاكِ عَلىٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِينَ ﴿آلعمران، 42﴾.
گیر فقط سر این است که بیشتر مردم روش اصلاحی کتابهای الهی و انبیاء و ائمه را نمیپذیرند، خدایا به حقیقت صدیقه کبری و یازده فرزندش و شوهر بینظیر باکرامتش تمام جوانان پسر و دختر این مملکت را از هجوم فساد، افتادن در فساد، حفظ بفرما.
چه جوانی تربیت کرد ابی عبدالله، چقدر زیبا تربیت این پدر را برای درون و برونش پذیرفت، که وقتی به طرف میدان حرکت کرد ابی عبدالله این مطلب را برایش بر صفحه عالم ثبت کرد. اللهم اشهد علی هولاء القوم، خدایا تو بر این مردم شاهد باش.