روز هفتم
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیات قرآن و روایات مخصوصا روایاتی که از ائمه طاهرین در کتابهای معتبر نقل شده است برای اصلاح درون انسان و برون انسان نظام داده شده است، درون انسان وقتی دچار انحراف باشد در برون انسان اثر میگذارد، برون وقتی انحراف داشته باشد انسان و دیگران را در معرض زیان و ضرر قرار میدهد.
اگر انسان درونش را، برونش را، اصلاح نکند، یقین بدانید که تمام درهای فیوضات الهیه به روی انسان بسته خواهد بود. هم در دنیا و هم در آخرت، یک نمونه آخرتی را از سوره مبارکه آل عمران برایتان بگویم. در یک آیه میفرماید این مفسدان درونی و برونی وَ لاٰ يُكَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ روز قیامت که ملجأ و پناه فقط پروردگار عالم است، و انسان هیچ راه گریزی به جایی ندارد، و قرآن مجید میفرماید شفاعت شفیعان هم به اذن او میتواند صورت بگیرد، پروردگار میفرماید با اینها حرف نمیزنم، وَ لاٰ يُكَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ خب آدم در آن صحرا در آن غربت، در آن تنهایی، هزار بار دو هزار بار ده هزار بار خدا را صدا بزند، میگوید من جواب نمیدهم، با پروردگار عالم وارد حرف بشود میگوید جواب نمیدهم، فکر کنید در یک چنین حالی که دوزخ هم روبروی انسان دارد شعله میکشد، چه وضعی خواهد داشت انسان وقتی که وجود مقدس ارحم الراحمین اکرم الاکرمین، ودود، غفور، رحیم، رحمان، جواب آدم را ندهد، این چه خسارت سنگینی است که قیامت انسان از شنیدن پاسخ پروردگار عالم محروم باشد.
در همین آیه میفرماید وَ لاٰ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ ﴿آلعمران، 77﴾ روز قیامت به اینان ابدا نظر رحمت نخواهند کرد، باز فکر کنید آدم دچار چه وضعی خواهد بود. وَ لاٰ يُزَكِّيهِمْ پاکشان هم نمیکنند، حالا یک پرونده آوردند در صحرای محشر با گناهان مختلف ظاهری و باطنی و کبیره و صغیره ولی میفرماید من این پرونده را پاک نمیکنم. یک وقت انسان وارد قیامت میشود مومن است، در حد خودش در دنیا اهل عبادت بوده، اهل کار خیر بوده، حالا یک گناهانی هم در گوشههایی از پروندهاش ثبت است، این مورد آمرزش قرار میگیرد یقینا. برای اینکه به گونهای در دنیا زندگی کرده که درهای فیوضات به رویش بسته نشود، اما آنی که نه باطن درستی داشته نه ظاهر درستی داشته، باطنش آلوده بوده به شرک و نفاق و کفر و بدی و لجاجت و غرور و کبر، و نیتهایش هم نیتهای فاسدی بوده، نیتهای خرابی بوده، این خرابی باطن در ظاهرش هم اثر گذاشته است، نه چشم درستی داشت، نه گوشی، نه دستی، نه قدمی، نه شکمی، نه شهوتی، خب همه درها بسته است، بعد در پایان آیه میفرماید اینها عذاب دردناک برایشان خواهد بود، چه کاری است سوال میکنم من در باطنمان جواب بدهیم، مثل سوالاتی که قرآن میکند جواب نمیدهد جوابش را واگذار به خود انسان میکند. انسان عقل دارد، فکر دارد، خیلی سوالات جوابش در باطن خود انسان ثبت است، میتواند جواب بدهد، سوال میکنم من چه کاری است برای چهل سال، برای پنجاه سال، برای شصت سال آدم با باطن آلوده زندگی بکند با ظاهر آلوده زندگی بکند، و این ظاهر آلوده و باطن آلوده هم همه جا مزاحم همه باشد، چون مومن است که مزاحم کسی نیست، اما آلودگان تاریخ مزاحم بودند.
داستان قابیل و هابیل را حتما در متن قرآن کریم خواندید، برادر هم بودند از یک پدر و مادر بودند، اما قابیل آلوده نسبت به برادرش مزاحم بود تحملش را نداشت، نهایتا این مزاحمت به کجا رسید؟ به اولین قتلی که در کره زمین اتفاق افتاد، کشت برادرش را، با کشتن برادر مزاحم قلب پدر و مادر هم شد چون یک پدر و مادری را داغدار کرد، داغ سنگین است، فراموش شدنی نیست، و آدم را دچار رنج و غصه و حزن کرد قبل از او هم که آدمی نبود که داغ دیده باشد اولین انسانی بود که داغ دید خیلی برایش سنگین بود، اما الان آدم داغ میبیند میگوید خب میلیونها نفر هم د ارند داغ میبینند من هم یکیش، اما آدم داغ ندیده بود این داغ برای آدم سنگین بود و تا زنده بود وقتی که چهره آن فرزند باکرامت بزرگوارش را به خاطر میآورد گریه میکرد، که در روایاتمان دارد مرحوم مجلسی هم نقل کرده جزء پنج نفر گریهکنندگان جهان شد، این مزاحمت.
یعنی وجود آدم یک وجودی میشود که به همه رنج میدهد، برای همه درد درست میکند، برای همه مشکل ایجاد میکند، دل میسوزاند، مال مردم را میبرد آبروی مردم را میبرد اما یک انسانی که روشهای اصلاحی قرآن کریم و روایات را پذیرفته است، درونش اصلاح شده است، امام صادق علیه السلام که ایام شهادتشان است، درباره قلب اصلاح شده ببینید چی فرمودند خیلی مهم است خیلی، برای خود من که پنجاه سال است در کنار قرآن و روایات دارم کار میکنم و مسائل بسیاری را از بزرگان دین و اولیاء خدا در کتابها خواندم خیلی مسئله مهمی است، یک قلب اصلاح شده، قلب المومن حرم الله، این خیلی حرف است.
خداوند متعال چهار تا حرم دارد در دنیا، بزرگان از اهل حال در کتابهایشان شمردند هر چهار تا را، یک حرمش بیت الله است کعبه، که روزی یک میلیارد و خردهای انسان به طرف ا ین حرم نماز میخوانند، واجب و مستحب خب شما از اینکه هزار و پانصد سال است میلیاردها نفر به طرف این حرم نماز خواندند به دست بیاورید در باطنتان که این حرم چقدر قیمت دارد، برای ساخت این حرم پروردگار یک پیغمبر اولوالعزم ویژه خودش را ابراهیم و یک پیغمبر غیر اولوالعزمش را که ریشه رسول خدا و ائمه طاهرین و صدیقه کبری است برای بنایی و عملگی انتخاب کرد. صحبت چهار تا سنگ روی هم دیگر نیست، صحبت این است که پروردگار یک قطعه کوچک زمین را در اراده وجود مقدسش انتخاب کرد که اینجا حرم من باشد، حا لا این حرم را کی بسازد؟ دست یک پیغمبر اولوالعزمی چون ابراهیم و یک فرستاده غیر اولوالعزمی چون اسماعیل این حرم، یک حرمش که در خیلی از تفاسیر نوشتند بیت المامور است میگویند یک حرمی است در عالم ملکوت که فرشتگان در عباداتشان به این حرم عبادت میکنند، یک حرمش هم بیت المقدس است که در قرآن مجید هم اسمش را آورده به عنوان قبله، که آنجا را به احتمال قوی یک پیغمبر عظیم القدری چون سلیمان ساخته است، و چهارمین حرمش هم قلب مومن است که بنایش خودش بوده، آن را دیگر نداده به انبیا بسازند و میگویند چون بنای این حرم خودش بوده این حرم اگر هویت حرم بودنش را انسان حفظ بکند بتکدهاش نکند، یعنی محل بت پول، بت شهوت، بت زن، یا زن آن را بت مرد جای بت وجود مرد، بت صندلی، اگر این حرم را بتخانه نکند و سالم نگه دارد، پاک نگه دارد، حرم باطن را جای جلوه نور ازل و ابد قرار بدهد، جای ایمان به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر قرار بدهد، جای ایمان به قیامت قرار بدهد، جای ایمان به فرشتگان و به قرآن قرار بدهد، این میشود حرم الله، اگر شما این حرم را برداری ببری در مسجد الحرام و این حرم با تو باشد و طواف بکنی، پیغمبر میفرماید فان این را مرحوم ملا مهدی نراقی نقل کرده است من اولین بار این روایت را در جامع السعادات این مرد واقعا کمنظیر دیدم، که مرد عجیبی بوده ملا مهدی، ملا مهدی جوانها پدرش کارمند آن زمان میگفتند بلدیه آن زمان یعنی دویست و پنجاه سیصد سال پیش که حالا به تعبیر امروز برگردانیم کارگر رفتگر بوده، کارمند شهرداری کارش رفتگری بوده، خب خدا این پسر را بهش میدهد، بعد از ده دوازده سالگی به پدرش میگوید من میخواهم بروم دنبال علم، پدرش میگوید من مانع تو نمیشوم چون من دارم خرج خانواده را از رفتگری میدهم نمیرسد که من جداگانه هزینه تو را بدهم ولی مانع نمیشوم میخواهی بروی دنبال علم اما پسرم هزینه نمیتوانم بدهم، یک بچه سیزده چهارده ساله میگوید من هزینه نمیخواهم همین که تو راضی هستی من بروم درس بخوانم این برای من کفایت میکند، دو تا حوزه بسیار پربار در آن زمان بیشتر نبوده حتی مشهد هم نداشته آن حوزه را، یکی حوزه اصفهان بوده که محل اجتماع بزرگترین فقها و اصولیین و ادیبان و شاعران و عارفان و مربیان نفوس بوده، یکی هم نجف، و آن زمان اصفهان در بعضی از رشتهها گستردهتر از نجف بوده.
جوانها که بیشترتان خیلی حال کار و فعالیت ندارید، من این جاده را رفتم، از نراق این جوان سیزده چهارده ساله پیاده از جادههای مالرو حرکت میکند، جاده هم کامل کوهستان است و پیچ و خم دار، یک جوانی که تا حالا این مسیر را نرفته میآید دلیجان، وارد دلیجان که میشود روبرویش میرفته محلات و خمین، پشت سرش میرفته قم، دست چپش هم میرفته اصفهان، از دلیجان من الان یادم نیست دویست و چند کیلومتر است تا اصفهان، پیاده میآید اصفهان خب هیچ کس نمیشناخت، مدرسههای مهم شهر افراد شناخته شده را تایید شده را، نامهآورده را راه میدادند، خب محلههای پایین اصفهان یک مدرسه علمیه بوده کهنه، قدیمی، آنجا میآید یک کتابخانه معمولی هم داشته مدرسه با همان کتابهای کتابخانه خودش که پول نداشته کتاب بخرد درست شروع میکند، برای نوشتن درس و مطالعه درس شبها چراغ نداشته، چون باید پول میداده چراغ میخرید، روغن چراغ و فتیله میخرید نداشته، شبها طلبهها که در حجرههای خودشان درس میخواندند حاضر نبوده به یکی بگوید من چراغ ندارم کتاب و قلم و کاغذ را میآورده کنار توالت مدرسه با چراغ دستشویی کنار توالت مینشسته درس میخوانده. برای شکمش هم روزها نیم ساعت ده دقیقه در کوچههای محل قدم میزد ببیند کی نان خشک گذاشته بیرون، پوست خربزه و هندوانه ریخته بیرون، اینها را یواشکی که کسی نبیند جمع میکرده میآورده، پوست هندوانهها و خربزهها را میشسته مینشسته با این نانهایی که بیرون ریخته بودند، نان خشکهایی که همه در خانه میپختند نا نوایی نبوده با اینها اداره میکرده شکمش را.
گاهی مثلا مرجعیت آن زمان یک ریالی دو ریالی به عنوان تشویق طلبه میاوردند مدرسه میدادند آن هم کنار میگذاشت برای اینکه پیرهن و زیرشلواری بخرد با یک عبای کهنه، یک روز بقال در محل صدایش میزند اول زمستان هوا سرد، میبیند این طلبه پوشش به اندازه ندارد که او را از سرما حفظ بکند، صدایش میزند، میگوید شما اینجوری میآیی بیرون عبای ضخیم نداری؟ قبای ضخیم نداری؟ خیلی آرام و بدون اینکه چهره درهم بکشد و رنجیده حرف بزند، خیلی شاد میگوید نه ندارم، این همه ندار در عالم است یکیش هم ما مهم نیست، یک دانه پالتو برایش میآورد حالا پالتوهای آن زمان مثل قباهای ما بوده، یک پالتو تمیز ضخیم زمستانی بهش میگوید این سه چهار ماه که برف میآید باران میآید، بوران میآید و سرما میآید پالتو را تن کن، میگوید باشد پالتو را میاندازد روی دستش میبرد در همان حجره خرابه، فردا پالتو را برمیگرداند، میگوید نمیخواهم، چرا نمیخواهی؟ من با کمال رضایت این را به تو دادم، میگوید یک بار در حجره پوشیدم عین کوه بر بدنم سنگین آمد من همانجوری که خدا دارد من را میگرداند با همان قناعت میکنم هر کاری میکند میگوید نمیخواهم پالتو را پس میدهد، سه بار از نراق نامه برایش آمد نامه را باز نکرد بخواند گذاشت زیر همان زیلوی پاره حجره، گفت مبادا نامه را بخوانم نوشته باشند بلند شو بیا نراق با ببینیم، یا مثلا برایت زن بگیریم، به درسم لطمه میخورد، نامهها را باز نکرد، آخر به استادش ملا اسماعیل خواجویی اصفهانی نامه نوشتند که ما سه بار با همین چاپارهای قدیم که با قاطر و اسب نامهها را جابجا میکردند برای مهدی نامه نوشتیم نمیدانیم به دستش نرسیده نخوانده شما محبت بکنید بهش بگویید در یک نزاعی پدرش را کشتند یک سری بیاید نراق، ملا اسماعیل میخواهد، میگوید شما باید یک سری بروی نراق، میگوید برای چی؟ درسم میماند، میگوید مانعی ندارد ما درس عقب افتادهات را بهت میگوییم پدرت مرحوم شده، به استاد میگوید شما امر میکنید من بروم، اگر امری نمیکنید من همینجا برای پدرم قرآن و فاتحه بخوانم، زیارت بخوانم، دعا بخوانم میگوید نه من امر میکنم برو، میگوید پس شما به من امر بکنید من مسیر را بروم یک شب آنجا بمانم خانوادهام را ببینم فردایش دوباره برگردم، میگوید مانعی ندارد برو.
این بچه فقیر نان خشکخور، پوست هندوانه جمع کن و پوست خربزه جمع کن، بعدا شد ملا مهدی نراقی، اصلا ایران را از وجودش پر کرد پسرش شد ملا احمد نراقی که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه یکی از مهمترین تکیهگاههای علمیشان در اثبات ولایت فقیه دو تا کتاب این پدر و پسر بود. شما الان منافع ولایت فقیه را ببینید، عزت دین، عزت ملت، عزت اسلام، ولایت فقیه مشت بر دهان متکبران جهان بر دهان اوباما، بر دهان انگلیس، این سگ پیر هار خب اینها را از کجا آورد حضرت امام؟ و در رساله ولایت فقیه به کرسی نشاند، از دو کتاب مستند و معتمد، هر دو هم برای یک پدر و پسر است، آنها جان کندند حقایق الهیه را با دلیل ثابت کردند و بعد امام از جان کندن آنها بهره علمی برد، پسر ملا مهدی کسی است که شیخ انصاری بزرگترین استاد علما و فقهای بعد از خودش تا الان که شما اینجا نشستید که من قم بودم امام سر درسش وقتی میخواست اسم شیخ انصاری را ببرد نمیگفت شیخ انصاری میگفت شیخ اعظم، یعنی میگفت ما در علما آقایی بزرگتر و بالاتر از این نداریم، امام میگفت امام که برای خیلی از آیت الله مینوشت حجت الاسلام، شیخ را میگفت شیخ اعظم، علمای بزرگ شیعه میگویند آدم با دیدن شیخ انصاری میفهمد مقام عصمت انبیا و ائمه یعنی چی، میگویند تالیتلو معصوم است شیخ، شیخ میگوید تمام استفادههای ویژه علمی من و به تعبیر من شیخ انصاری شدن من محصول چهار سال درس خواندن در کاشان پیش ملا احمد نراقی است، آن وقت اینها کتابهایی که نوشتند طلای بیست و چهار عیار است، من در کتاب پدر دیدم این روایت را، که یک مومن یعنی آنی که درونش اصلاح شده و برونش با آیات قرآن و روایات، اصلح الذی جمله خطبه نماز جمعه پیغمبر است، اصلح الذی بینکم و بین ربکم، درون و برونتان را بین خود و خدا اصلاح کنید. تا تمام درهای فیوضات به رویتان باز باشد آن آدمی که درونش اصلاح شده، برونش اصلاح شده، برای همه منفعت دارد، آنی که اصلاح نشده برای همه ضرر دارد مزاحم است، مزاحم گاهی هم آدمها را میکشد، برادرش را میکشد، پدر و مادرش آدم و حوا را داغدیده میکند.
مرحوم نراقی نقل میکند، ملا مهدی، که در طواف کعبه پیغمبر دیدند خود پیغمبر در حال طواف بود، دیدند یک آقایی چفت در خانه را گرفته خانه آن وقتها کوتاه بود یعنی کامل چفت در را میشد بگیری در کعبه نزدیک کف زمین بود، به این بلندی هم نبود چفت در کعبه را گرفته، دارد میگوید خدایا به حرمت این کعبه مثلا جواب من را بده، مشکل من را حل کن، حاجت من را برآورده کن، پیغمبر اکرم دست گذاشتند روی شانهاش، برگشت دید رسول خداست، فرمود چرا خدا را به قسم مهمتر قسم نمیدهی؟ چرا میگویی خدایا به حرمت کعبه؟ گفت یا رسول الله من قسم بالاتر بلد نیستم چیست؟ فرمود اگر مومن هستی خدا را به حق خودت قسم بده فان المومن اعظم حرمة من الکعبه، آنی که ظاهر و باطنش اصلاح شده است احترامش، ارزشش، حرمتش، در پیشگاه پروردگار بالاتر از کعبه است.
بنابراین تمام آیات قرآن، که بالاترین کتاب و بالاترین گوهر هستی است، و روایات ائمه طاهرین برای اصلاح درون و برون نظام داده شده است، کاری به ما دارد قرآن و روایات به حیوانات کاری ندارد. حیوانات که قابل تغییر نیستند، به دنیا که میآیند تا وقتی میبرند غسالخانه همان هستند کاری به ما دارد که قابلیت رشد، قابلیت کمال، قابلیت حرکت داریم و به قول امیر المومنین در خطبه هشتاد و شش میتواند تمام وجودمان کلید شود، صار مفاتیح ابواب الهدی، تمام وجودمان میتواند کلید شودو تمام درهای فیوضات خدا را به رویمان باز کند، اینقدر ما توانمندی بهمان عنایت شده است اینقدر توانمندی.