جلسه ششم
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در نکات پرارزش برخورد حبیب نجار با مردم انتاکیه بود، داستان عبرتآموزی که در ده آیه در سوره مبارکه یس نظام داده شده است. این انسان والا و الهی بدون ملاحظه جانش، مالش، وقتی میبیند مردم با سه پیغمبر فرستاده شده خداوند به شدت مخالفت میکنند، مخالفتی که هیچ دلیلی غیر از جهل و نفهمی ندارد. و دارند با اختیار خودشان به سوی جهنم میروند.
از روی دلسوزی و محبت برای نجات مردم از محل زندگیاش که در دورترین نقطه شهر بود آمد بین مردم، وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعىٰ ﴿يس، 20﴾، کلمه رجل که ظاهر لغتش به معنای مرد است یک مردی از دورترین نقطه شهر آمد، یسعی شتابان هم آمد، مثل لغت امرأه که ظاهرش به معنای زن است اما اهل تحقیق میگویند که رجل جنبه فاعلیت انسانی دارد، و این جنبه فاعلیت انسانی در او به خاطر ایمانش، فکرش، اخلاقش، بسیار قوی بود. قوی بود که وقتی احساس تکلیف کرد برای نجات مردم بییار و یاور بیساز و برگ، یک تنه برای نجات مردم سراغ مردم آمد. مردم باید اینگونه افراد را قدردانی کنند، احترام کنند، سخنان الهی آنها را بپذیرند.
مخالفت با این دلسوزان، ناصحان، نصیحتکنندگان موعظهکنندگان جرم است، گناه است، معصیت است، انکارشان، تکذیبشان عمل بسیار زشتی است، بالاخره مردم در حدی خوب و بد را که حالیشان است، خوب را حذف بکنند بد را انتخاب بکنند این کار زشتی است و کار خلاف وجدانی است.
یک مبلغی را پیغمبر اکرم انتخاب کردند برود یمن، همین یمنی که هر روز اخبارش را میشنوید که زیر چکمههای آل سعود اموی یهودی لگدمال میشوند، این واعظ و مبلغ اسمش معاذ ابن جبل بود، بیرون از مدینه پیغمبر اکرم وقتی داشت بدرقهاش میکرد یک سلسله مسائل بسیار بسیار مهم اخلاقی و اعتقادی به خود او سفارش کرد به خود همین مبلغ، به خود همین واعظ، که سفارشات پیغمبر در این روایتشان شاید نزدیک به پنجاه سفارش باشد، یکیش این بود ببینید چقدر مهم است این به درد ماها هم میخورد، ایاک ان تکذب صادقا و ان تصدق کاذبا، خیلی جمله عالی است، خیلی نصیحت سنگینی است، این همیشه به درد همه میخورد یعنی همه آنهایی که بالاخره میگویند ما مسلمان هستیم و مومن و متدین هستیم، بیدینها که این حرفها را گوش نمیدهند ما باید گوش بدهیم، ایاک ان تکذب صادقا، ایاک در حقیقت به معنای احذرک است، بهش فرمود من تو را هشدار میدهم معاذ میترسانم، یعنی از این عملی که میگویم نکن اگر انجام بدهی میترسانمت که دچار خشم خدا بشوی، من میترسانمت از اینکه گفتار راستگویی را منکر بشوی، تکذیب بکنی، حالا این راستگو یا یک پیغمبر است، بیایی جلویش بایستی بگویی اینهایی که میگویی دروغ است یا یک امام است، یا یک عالم ربانی است یا یک آدم پاک شناخته شده دلسوز است، بپا از این برخورد که راستگو را تکذیب کنی و بپا از اینکه دروغگو را تصدیق کنی. این خطرناک است.
الان بعضیها هستند که زندان هستند اینها همین ده پانزده ساله اخیر چند جور دین ساختند، زیر عنوان یک مشت لغات زیبا مثل عرفان حلقهای، کیهانی، ادعاهایشان از یک پیغمبر بیشتر است، حتی ادعای اتصال به عالم غیب را دارند و چرندیات عجیب و کفریات عجیبی دارند که خیلی از مردان و زنان در بعضی از شهرهای ایران اینها را تصدیق کردند و بهشان ایمان آوردند، این بدبختها را از حجاب و نماز انداختند وادار کردند از شوهرهای متدینشان طلاق بگیرند یا از زنهای مومنهشان طلاق بگیرند، جنایت، ظلم، علتش هم این است که دروغگو را تصدیق کردند که تو راست میگویی، خب این راست میگوید چند هزار نفر هم دنبال این مکتبها هستند اما انبیا دروغ میگویند؟ خب اینها همین کار را کردند دروغگو ر ا تصدیق کردند راستگو را تکذیب کردند این خیلی خطرناک است، خطرش هم این است که در تصدیق دروغگو دین آدم از بین میرود، حجاب از بین میرود، عبادت از بین میرود، ایمان از بین میرود، دنیا و آخرت انسان از بین میرود.
اما در تصدیق راستگو خب آدم به مقامات اخلاقی ایمانی، عملی میرسد و مورد رضای پروردگار میشود. این نجار دید این مردم دست به یک کار بسیار خطرناکی زدند و آن هم تکذیب انبیا است، سه تا پیغمبر با هم آمده بودند در این مردم، إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَيْهِمُ اِثْنَيْنِ، اول دو تا پیغمبر فرستادم فَكَذَّبُوهُمٰا آنها را تکذیب کردند، گفتند شما همه حرفهایتان دروغ است خب آنها چه حرفهایی میزدند؟ حرفهایشان را من بعد از مقدمه از سوره اعراف برایتان میگویم که چه حرفهایی میزدند ببینید جا داشته اینها را تکذیب کنند.
فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ، دو تا پیغمبر برای یک شهر فرستادم، اما این دو تا پیغمبر را تکذیب کردند من یک دانه دیگر پیغمبر مبعوث به رسالت کردم که کار این دو تا را کمک کنند و تقویت کنند عززنا بثالث، فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ ﴿يس، 14﴾، اما تکذیبشان کردند سومی را هم گفتند تو هم دروغ میگویی مثل آن سه تا رفیقت، ق إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَكْذِبُونَ ﴿يس، 15﴾ وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَيْءٍ، این که شما سه نفر میگویید از عالم غیب به ما وحی رسیده مسائلی را به ما ابلاغ کردند که به شما بگوییم ان انتم الا تکذبون، هر سه تای شما دروغ میگویید نه وحی در کار است، نه نبوتی نه عالم غیبی.
خب بدبختها چند سال مگر در این دنیا هستید، با انبیا چرا مبارزه میکنید الان هم خیلیها همین ا فکار را دارند خیلیها، یک بزرگواری همین دو شب پیش مسجد آمد پیش من، گفت من خیلی دلم میخواهد پدرزنم، مادرزنم، اینها به اسلام رو کنند، متدین بشوند آخر عمرشان است، دیگر وقتشان دارد تمام میشود داشت میپرسید باز هم بروم یا نروم خانه اینها، من میروم آنجا حرف میزنم میگویند این قرآن را این روضهخوانها نوشتند، نمیگویند ملاها و عالمها میگویند روضهخوانها، اگر این قرآن را روضهخوانها نوشتند روضهخوانها عجب انسانهای پرقدرتی هستند، قرآن که هزار و پانصد سال است از عمرش گذشته ما روضهخوانها که برای بعد از کربلا هستیم، میگوید همه اینهایی هم که اینها در گوش شماها میخوانند دروغ است، گفتم چند سال است بهشان میگویی؟ گفت از وقتی دخترشان را به من دادند. بیست سال است. اما دخترشان خوب است متدین است.
گفتم خب دیگر نرو، اینها از همانهایی هستند که باید به انتظار عذاب استیصال پروردگار بمانند، که دست انتقام خدا بیاید فَأَخَذْنٰاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ ﴿القمر، 42﴾، گلویشان را یک پارچه فشار بدهد که هیچ کاری نتوانند بکنند. البته همه اینها عین اربابشان فرعون که وقتی داشت غرق میشد و دید که کار تمام است هنوز آب دهانش را پر نکرده بود گفت انی امنت برب موسی و هارون، قبول کردم موسی پیغمبر است، هارون پیغمبر است، دین درست است، همان جا در حال خفه شدن بهش گفتند که آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ اَلْمُفْسِدِينَ ﴿يونس، 91﴾، ا لان وقت باور کردن موسی و هارون است تو تا همین لحظه قبل از غرق شدن هر گناهی را مرتکب شدی، اینها بالاخره مومن به انبیاء و کتب انبیاء میشوند ولی وقتی که دیگر آن ایمان لم ینفعهم قرآن میگوید سودی برایشان ندارد به درد نمیخورد. فایدهای ندارد.
آن وقت اینجا آدم حسرت میخورد که خیلیها با همین انکارهایشان و تکذیبهایشان میروند جهنم ولی گاهی یک گنهکارانی یک آدمهای لاتی، یک آدمهای چاقوکشی، یک آدمهای عرقخوری، چنان توبه میکنند که تبدیل به اولیاء الهی میشوند دیده بودم من اینها را، تبدیل به اولیاء الهی میشوند. آن وقت اینها در قیامت آنها را که میبینند میبینند آنها هم یک وقتی هم تیپ خودشان بودند اما الان در کنار انبیا و اولیا خدا دارند میروند بهشت، همین حسرت خوردنشان برای دلشان از آتش دوزخ عذابش بیشتر است.
حسرت در قیامت یک عذاب است، به این خاطر پروردگار میفرماید یوم الحسرة، قیامت تاسف، اندوه، آمد بین مردم، که مسئله تکذیب انبیاء را معالجه کند، مردم را با آن زبان نرم و دل پرعاطفهاش با وحی آشتی بدهد، وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعىٰ قٰالَ يٰا قَوْمِ اِتَّبِعُوا اَلْمُرْسَلِينَ ﴿يس، 20﴾ مردم من همشهریهای من، هموطنهای من، از این سه پیغمبر فرستاده شده از طرف خالقتان رازقتان، پیروی کنید، بعد دلیل برای مردم میآورد چرا میگویم پیروی کنید. که حالا میگویم دلیلش را.
خب حالا برویم سراغ این انبیاء الهی ببینیم چه میگفتند، اولا ببینیم انبیاء هر چی میگفتند از طرف خودشان میگفتند یعنی میگفتند ما میگوییم، یک دانه پیغمبر به ملتها نگفت ما میگوییم، تمام انبیاء گفتند أُبَلِّغُكُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّي ﴿الأعراف، 68﴾ ما پیامهای پروردگارمان را برایتان آوردیم، ما مالک شما نیستیم، که از پیش خودمان چیزی بگوییم ما صاحب اختیار شما نیستیم، همه کاره شما یکی دیگر است، آن از روی رحمت و محبت ما را فرستاده که پیامهای او را به شما برسانیم، ابلغکم رسالات ربی.
خب چی گفتند؟ یک بخشی را دیروز عرض کردم اینهایی که میگویم گفتار تمام انبیاء خداست یک، يٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَكُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَيْرُهُ ﴿الأعراف، 65﴾ ای مردم آفریننده عالم را معبودحق را، روزیدهنده را، عبادت کنید معبود حقی جز او در عالم هستی وجود ندارد. خب ما لکم من اله غیره، این جمله قرآنی از نظر ادبی آنهایی که یک مقدار با ادبیات عرب آشنا هستند نکره در سیاق نفی است، نکره در سیاق نفی یعنی چی؟ معنی آیه این است که غیر از خدا معبود حقی وجود ندارد چون غیر از او معبود حقی وجود ندارد پس هر چی را به نام معبود انتخاب کنید حالا مرد است زن است، زنده است مرده است بت است، دلار است، هر چی را غیر از او علم است به نام معبود انتخاب کنید، به عنوان معبود باطل است و به خودتان هم مهر باطل میزند باطلتان میکند، وقتی باطلتان کرد پروردگار عالم از شما نفرت دارد خشمگین به شما هست انتقام هم میگیرد، جهنم هم میبرد تمام درهای رحمتش هم به رویتان میبندد همه اینها هم تقصیر خودتان است همه اینها.
اگر با خدا مخالفتی نکنید خب برای چی در رحمت بسته بشود؟ برای چی خشمگین به شما باشد، برای چی غضبناک باشد؟ برای چی جهنم ببرد شما را؟ کل گردن خودتان تقصیر خودتان است این یک حرف انبیا، حالا این حرف عاقلانه است یا نه؟ حکیمانه است یا نه؟ که خب مردم کارتان را بدهید دست کارگردان هستی، چرا کارتان را دادید دست معبود باطل که باطلتان کند؟ کارتان را به آنی بدهید که يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ ﴿الأنفال، 24﴾ این قرآن سوره انفال است، لما یحییکم خدا میخواهد زندهتان کند، رشدتان بدهد، تزکیهتان کند، زندگیتان را رو به سلامت ببرد، آخرت آبادی بهتان بدهد. این یک حرف انبیاء
قَدْ جٰاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ ﴿الأعراف، 73﴾، از طرف خدا هم بر صدق نبوت ما و حرفهای ما دلیل آمده، حالا هر کدام دلیلی داشتند مردم به صالح گفتند دلیلت چیست که میگویی پیغمبر هستم، خداوند به صالح گفت ببین چه میخواهند به صالح گفتند از این کوه روبرویمان که در خاورمیانه بود یک شتر ماده زنده بکش بیرون، گفت خدایا اینجوری میگویند فرمود برو کنار کوه یک شتر ماده را صدا بزن من از لای سنگها یک شتر زنده ماده میدهم بیرون. آمد گفت شتر هم آمد بیرون، قول هم داده بودند اگر معجزه بیاوری ایمان میآوریم همه مات مات همدیگر را نگاه کردند گفتند اینها در جادوگری نمونه ندارند، بابا شتر زنده از دل سنگ که جادو نیست، تردستی نیست، چشمبندی نیست، ریختند شتر را کشتند دو روز بعد هم عذاب آمد کل را نابود کرد.
خب مرض داشتید مخالفت کردید با صالح؟ مرض داشتید معجزه الهی را گفتید جادوگری است؟ مرض داشتید آمدید شتر را کشتید، اما این کارها را کردند، اینها را قرآن میگوید که حواس ما جمع باشد یک وقت در زیر و بالا شدن زندگی در جریانات اجتماعی، در این مکتبسازیها، گول نخوریم. باطل نشویم. اشتباه نکنیم، کنار انبیاء و وحی الهی بمانیم. اینجا درست است. این حرف دومشان.
سوم، این سومی جهت اقتصادی دارد نمیدانم چطوری است آن زمانها و این زمان با این حرفهای به این نورانی و روشنی باز منکر هستند، حالا این حرفها به نفع منکران و تکذیبکنندگان هم هست، این یک قانون خداست که انبیاء ابلاغ کردند وَ يٰا قَوْمِ أَوْفُوا اَلْمِكْيٰالَ وَ اَلْمِيزٰانَ بِالْقِسْطِ مردم اگر جنستان لیتری است کیلی است، مثل نفت، مثل گاز، مثل روغن ماشین مثل چیزهای دیگر که کیلی است، اوف الکیل پولی که مردم به شما میدهند ده لیتر شیر میخواهند پولی که میدهند چهار لیتر و نیم روغن ماشین میخواهند، پولی که میدهند نفت و گاز میخواهند، بنزین برای ماشینشان میخواهند چشم مردم را دور دیدید خیانت به کیل و لیتر نکنید.
آنهایی که مخالف با انبیا هستند باید بهشان گفت بیعقلهای احمق انبیا خدا که دارند مال شما را حفظ میکنند به مردم میگویند جیب مردم را نزنید ندزدید از کیل مردم شما میگویید اینها دروغگو هستند شما راستگو هستید؟ اربابان بیرونتان راستگو هستند مکتبسازان داخلی پست و پلید و کافرتان راستگو هستند، این یک حرف دیگر انبیا. حرف دیگرشان المیزان، اگر جنسها کشیدنی است قمپونی است به قول قدیمیها، ترازویی است جنس مردم را پر بدهید، پر بدهید یعنی برابر پولشان بدهید، بعد هم ائمه ما میفرمایند مستحب است مستحب یعنی کاری است محبوب خدا، استحباب لغت حب در دلش است مستحب، یعنی خوب است محبوب است که اگر آمدند گفتند چهار لیتر روغن بده تو چهار لیتر و یک دهم لیتر بده، اگر گفت یک کیلو بده تو یک کیلو ده مثقال بده نترس ده مثقال گدایت نمیکند، کم کردنش هم ثروتمندت نمیکند. پر بده، بالاخره آنی که آمده از تو جنس بخرد کار کرده عرق ریخته، زحمت کشیده خب ندزد از جنسش.
این هم یک حرف دیگر انبیا، حرف دیگر انبیا اینها حرفهای خداست آنها به مردم ابلاغ کردند، وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْيٰاءَهُمْ ﴿هود، 85﴾ در خرید جنس به خصوص از دهاتیها که وارد بازار نیستند، قیمتها را خبر ندارند، نمیدانند بنده خداها اهل این حساب و کتابهای امروزی نیستند چیزی از این حرفها نمیدانند، بورس اصلا نمیدانند چیست بنده خداها الان خیلی دهاتی داریم تولیدکننده هستند یا دام یا محصولات باغی، یا محصولات کشاورزی، هنوز هم دلالها نبض این باغدارها و کشاورزها و دامدارها را به دست دارند. اینها درصد بالاییشان فریبکار و گولزننده هستند. این بنده خدا شش ماه زحمت کشیده پنج هزار کیلو سیب تولید کرده کاری هم به تهران و اصفهان و شیراز و بورس و کامپیوتر و این حرفها ندارد اصلا نمیفهمد اینها چیست، قرآن دارد میگوید نرو در گوشش بخوان کل علی خیلی بازار خراب است حیف، پارسال خیلی خوب بود سیب زمینی را میخریدند کیلو هزار تومان، کل علی ما خودمان را کشتیم الان میدانها صد و پنجاه تومان بیشتر نمیخرند دویست تومان بیشتر نمیخرند، امسال همین امسال تابستان اندازه یک ملت هندوانه دور ریختند، قرآن میگوید نکنید این کار را، در سر قیمت مردم نزنید، و لا تبخسوا الناس اشیاءهم.
حرف بعدشان را ببینید به به، وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِي اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا ، مردم در اقتصاد، در اجتماع، در خانواده، در کوچه و بازار در پارکها، در مدرسهها، در دانشگاهها همه زیر کلمه ارض است، تبهکاری نکنید، فساد نکنید، عفتها را به باد ندهید پاکیها را لطمه نزنید، درستیها را تخریب نکنید، خوبیها را تعطیل نکنید، و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم این مسائل که همش در یک آیه بود من خواندم، وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِي اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا ذٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿الأعراف، 85﴾.
اگر بیایید اهل ایمان بشوید عمل به این مسائل به خیر دنیا و آخرت شماست. آن سه تا پیغمبر همینها را میگفتند. انتاکیهایها میگفتند هر سه شما دروغگو هستید. خیلی هم عاقبت بدی پیدا کردند در شمارهبندی آیات این داستان در آیه دهم خدا میگوید که عاقبت این مخالفان چی شد.
من از آنها تعجب ندارم، من از اهل انتاکیه نابود شده تعجب ندارم، من از این سی هزار نفر در شگفت هستم، که امیر المومنین را دیده بودند، منبرهایش را در کوفه دیده بودند، بعضیهایشان پیغمبر را دیده بودند، امام مجتبی را دیده بودند ولی همه جمع شدند آمدند علنی به ابی عبدالله گفتند کل کارت باطل است، و آمدند گفتند کل کار یزید حق است. برای اینها شگفتآور است، امام حسین به فرزدق گفت لزموا طاعة شیطان، به شدت فرزدق جامعه زمان من پایبند اطاعت از یزید شده، لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الحق، و من را پدرم و جدم را از زندگی حذف کردند.
گفتند شماها نباشید یزید باشد، فرهنگ شما نباشد فرهنگ یزید باشد، باز در انتاکیه یک نجار پیدا شد به این سه تا پیغمبر ایمان بیاورد، این سی هزار نفر تا چهار بعدازظهر عاشورا یکیشان نه شمشیرش را گذاشت کنار نه نیزهاش را و نه خنجرش را، همانها پدرهای همین داعشیها هستند اینها از مردم انتاکیه بدتر هستند، از قوم نوح بدتر بودند، از قوم شعیب و صالح بدتر بودند، دیگر میدانید چه کار کردند.
چقدر در این قرآن و روایات من پریروز به یکی از دوستانم سفارش کردم یک کتاب سیصد صفحه است که یکی از علمایی که با من دوست بود در قم، پنجاه سال پیش نوشته سیصد صفحه است درباره یتیم، گفتم آن را من داشتم از من گرفتند ببین پیدا میکنی امروز برایم آورده که اسلام راجع به یتیم چی میگوید، چند بار قران اسم یتیم را برده، این سی هزار نفر به این دو تا بچه یتیم هم رحم نکردند. اقلا بگویند حالا این دو تا یتیم هستند، عبدالله یتیم است، عبدالله را که در بغل ابی عبدالله با تیر سه شعبه زدند کشتند. قاسم را هم که دیگر دیشب امروز همه جا شنیدید باهاش چه کار کردند، وقتی ابی عبدالله آمد با بدن قطعه قطعهاش روبرو شد مصحف ما چه به هم ریختند وای عمو، چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو، همه رخت تو غارت نشده پاره شده، بس که یک پارچه با پا زدنت وای عمو، آمدم تا که اجازه بدهی یک یک تیرها را بکشم از بدنت وای عمو، جان نداده همه بالای سرت جمع شدند، چه شلوغ است سر پیراهنت وای عمو، آنقدر نیزه زیاد است نمیدانم که بکشم از بدنت یا دهنت وای عمو.