لطفا منتظر باشید

روز هفتم سخنرانی استاد به همراه مداحی حاج حسن خلج

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

ارزش مؤمن نزد خداوند

عشق حقیقی قدرت فوق‌العاده‌ای است و هر انسان بهره‌مندی را از عالم خاک به عالم پاک می‌رساند. مَرکب این راه به‌ فرمودهٔ قرآن در سورۀ فاطر، عمل صالح است و عمل صالح محصول سه حقیقت: ایمان به خدا و قیامت، معرفت به حقایق الهیه و نیت خالص.

اهل ایمان از بالاترین ارزش برخوردارند. امام هشتم از پدران گذشتۀ خود تا پیغمبر(ص) با سند می‌فرماید: از پدرم موسی‌بن‌جعفر، از امام صادق، از امام باقر، از زین‌العابدین، از سیدالشهدا، از امیرالمؤمنین، از پیغمبر نقل می‌کند: «مُؤْمِنٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَثَلُ‏ مَلَکٍ‏ مُقَرَّبٍ‏ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ»[1] نه از یک فرشته عادی، بلکه ارزش مؤمن از ملک مقرب برتر است. اسرافیل، ملک‌الموت و جبرئیل از سنخ ملائکه مقرب پروردگار مهربان عالم‌اند. زمینیان مؤمن فوق ملائکهٔ مقرب و فرشتگان حریم قرب پروردگارند. 

خداوند در آخرین آیهٔ سورۀ مبارکۀ بینه به مردم مؤمن اشاره می‌کند: «أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ اَلْبَرِيَّة»[2] مؤمنان از همۀ جنبندگان آفریده‌شده بهتر هستند. این وزن ایمان است.

 

زیرانداز امام زیر پای أبان‌بن‌تغلب

أبان‌بن‌تغلب در مدینه کاسب بود، محبوب امام ششم و مؤمن بامعرفتی بود. یک روز خدمت امام ششم آمد، وقتی وارد اتاق شد، تعدادی در اتاق بودند و جا نبود، می‌خواست کنار در ورودی بنشیند که امام صادق(ع) تمام‌قد از جا بلند شد و فرمود: أبان، بیا کنار من. افتخار نشستن کنار امام با دعوت ایشان قابل‌بیان نیست. اول باید امام را شناخت که «كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنٰاهُ فِي إِمٰامٍ مُبِين»[3] هستی را با همۀ موجوداتش در کتاب وجود امام قرار داده‌اند. 

مرده‌ای را در نیشابور دفن کردند، امام هشتم وارد قبر شد، بند کفن میت را باز کرد، صورتش را بوسید و بیرون آمد. شخصی به حضرت گفت: مدینه خدمتتان رسیده بود؟ فرمود: نه. پرسید: او را می‌شناختید؟ فرمود: پدران و مادرانش را تا زمان آدم و آیندگانش را هم تا قیامت می‌شناسم. شیعیان ما در ما هستند.

امام صادق(ع) بلند می‌شود، یعنی «كُلَّ شَيْءٍ» بلند شده است. امام ایستاد و أبان آمد. فرمان امام واجب است و تعارف معنا ندارد. شخصی که اهل ایمان و معرفت است، هرچه امام بگوید، روی چشمش است و چون‌و‌چرا ندارد؛ چه امام در دنیا باشد و چه نباشد. 

أبان آمادۀ نشستن شد. امام فرمود: صبر کن و ننشین. به فرزندش فرمود یک زیرانداز و پشتی بیاور. وقتی آورد، فرمود خودت زیرانداز را بینداز و پشتی را هم بگذار. بعد به أبان فرمود: حالا بنشین. أبان مؤمن و اهل معرفت به حقایق است. وقتی خداحافظی کرد و رفت، کسی به حضرت گفت: در او چه دیدی؟ فرمود: دیدم که در سینه‌اش سی‌هزار روایت از ما اهل‌بیت جمع است. این معرفت است.

 

مقایسۀ ایمان علی(ع) و کل دنیا

چرا پیغمبر(ص) فرمود «لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن‌»؟[4] حمزه، مالک، عمار و دیگر یاران خوب پیغمبر هم شمشیر زدند و از نظر فیزیکی کار همۀ آنها یکی بود، اما چرا برای امیرالمؤمنین(ع) بهتر از عبادات انس و جن شد؟ عیار خلوص خیلی بالاست و برای شمشیر و دست و حرکت نبود. آنها هم یقیناً خالص بودند، ولی عیار خلوص امیرالمؤمنین(ع) بر اثر ایمان کشفی‌‌اش بود. او خدا را با چشم دل می‌دید و همۀ زیبایی‌های خدا را لمس می‌کرد، نیتش براساس آن معرفت و ایمان بود. 

پیامبر زمانی‌که امیرالمؤمنین(ع) 24-25‌ساله بود، فرمود: اگر ایمانش را تبدیل به جِرم و عنصر و جسم بکنند و در یک کفه ترازو بگذارند، کل آفریده‌های خدا را هم در کفۀ دیگر قرار بدهند، ایمان علی سنگینی می‌کند. ما هم نمی‌فهمیم یعنی چه؟ اما بنا دارند قیامت نشانمان بدهند که ما عاشق و دل‌بستۀ چه کسانی بودیم.

 

خبر آخوند خراسانی از دیار باقی

برای آنهایی که نشنیده‌اند، می‌گویم. خیلی‌ها هر سال جدید می‌آیند، شما نکاتی را می‌دانید که آنها نمی‌دانند و حیف است ندانند. بخل در علم هم حرام است.

150سال است که شیعه عالم پرعلمی مانند مرحوم آیت‌الله‌العظمی آخوند خراسانی (اگر بخواهید او را بشناسید، نوه‌اش کتابی در هشتصد صفحه به نام «مرگی در نور» نوشته که باید بخوانید) را ندیده. اولین‌بار بوده که شیعه فقیه‌اش روی منبر تدریس می‌نشسته و نزدیک هزار نفر شاگرد مجتهد مسلّم پای درسش بودند، درحالی‌که بزرگ‌ترین مرجع قبل از او با هفتادهشتاد نفر درس را اداره می‌کرد. تمام حوزه‌های شیعه تحت‌تأثیر افکار علمی آخوند است. 

بعضی از شاگردهایش را که یادم است، برایتان بگویم؛ افتخارشان تا آخر عمر این بود که شاگرد آخوند بودند: آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی اصطهباناتی، آیت‌الله‌العظمی حکیم، آیت‌الله‌العظمی شیخ مرتضی طالقانی، آیت‌الله‌العظمی سید جمال‌الدین گلپایگانی (خدا در بیست‌سالگی چشم برزخی‌اش را باز کرده بود)، آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری، آیت‌الله‌العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری (صاحب دعای باران). بیش از هزار شاگرد این فنی داشت و در زهد و تقوا حرف اول را در نجف می‌زد. ایشان در راه یک سفر ناگهان از دنیا رفت و کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفنش کردند. اگر به نجف رفتید، حتماً در حول‌وحوش حرم سر قبرش بروید. 

بعد از مرگ آخوند، یکی از فقها و علمای بزرگ ما خیلی اشتیاق داشت که خدا اجازه دهد آخوند به خوابش بیاید و خبری از عالم برزخ بدهد. متوسل شد و آخوند را دید، گفت: چه خبر؟ آخوند گفت: یک خبر می‌توانم به تو بدهم. آخوند در هفت‌هشت قدمی قبر علی(ع) دفن است؛ اما از علی(ع) و پیغمبر(ص) خبر نداد، بلکه گفت: تا زمانی که زنده بودم (هشتاد سال)، با آن امواج علمی‌ام، فکر می‌کردم حسین(ع) را شناخته‌ام. وقتی وارد برزخ شدم، دیدم در آن هشتاد سال عمر علمی‌ام نفهمیدم حسین(ع) کیست و اینجا نشانم دادند. 

این دنیا بسیار تنگ است و وسعت دید چشم ما هم خیلی کم، اینجا فقط با گوش می‌توانیم بشنویم: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[5] یا «إِنَّ الْحُسَیْنَ ... مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ»؛[6] ولی با گوشمان نمی‌توانیم تغذیه بشویم. حسین(ع) نه در عقلو نه در هوش ما جا می‌گیرد، روز قیامت این گستردگی را به هوش و ذهن ما می‌دهند و می‌فهمیم.

 

عمل به احکام الهی

عیار نیت امیرالمؤمنین(ع) بالا بود. خداوند در سورۀ فاطر می‌فرماید: «مَنْ كٰانَ يُرِيدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّب وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»؛[7] «کَلِم طیب» یعنی ایمان، معرفت و نیت، اما «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» نیت و معرفت و ایمان بدون عمل در زمین حبس است. اگر کسی بخواهد آسمانی بشود (از عالم خاک به عالم پاک برود)، قرآن می‌گوید مرکبش عمل صالح است. این یادتان بماند! 

یکی از اعمال ما، احکام مالی است. خمس مالک دارد و طبق قرآن، روزگاری مالکش پیغمبر(ص) بود: «فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُول»،[8] زمانی مالکش امیرالمؤمنین(ع) و زمانی مالکش ابی‌عبدالله(ع) بوده، الان هم مالکش امام عصر(عج) است. بیش از سی روایت دربارۀ خمس (عمل مالی) در مهم‌ترین کتاب‌هایمان هست. امام زمان(عج) می‌فرماید: حق ما در مال هر کسی هست که اگر آن را نپردازد، قیامت به‌عنوان دشمن با او رودررو خواهیم شد. عمل، ما را از خاک به عالَم پاک می‌برد. البته شما حسینی‌ها الحمدلله اسیر پول نیستید. شما مالتان پاک است و وقتی سر سال می‌رسد، حق امام زمان(عج) را از مالتان به نواب عام می‌دهید. 

عمل یعنی نماز، روزه، خمس و اعمالی که بر ما واجب شده: حقوقی، بدنی و مالی. «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» کسی ‌که اهل عمل است، چه‌چیزی باعث عملش شده؟ ایمانش، یعنی خدا را شناخته و او را مستحق عبادت دانسته است. وجود مقدس خداوند شایستۀ این است که انسان صورتش را در پیشگاه او روی خاک بگذارد؛ یک نمازِ ایمانیِ معرفتی خالص، مانند نمازی که روز عاشورا به نمازگزارانش دعا کرد. امام حسین(ع) به ابوثمامه فرمود: «جَعَلَکَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»[9] حالا که به من گفتی یک نماز دیگر بیشتر به گردن ما نیست و آن هم نماز ظهر است، دلم می‌خواهد این نماز را با جماعت با تو بخوانم، خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد. این‌قدر «مصلین» در پیشگاه خدا ارزش دارند. «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» این عمل محصول ایمان و معرفت قوی و نیت پاک است.

 

روایت اول؛ زندگی زاهدانۀ پسر ثروتمند

سه روایت مختصر برایتان بگویم؛ روایت اول در جلد دوم اصول کافی است، مقدمه‌اش را بگویم و بعد متنش را بخوانم. یک جوان هفده‌هجده‌ساله که پدر و مادر بت‌پرست و مصرّ بر بت‌پرستی داشت، در مسجدالحرام روبه‌روی پیغمبر(ص) زانو زد و گفت: دین را یادم بده. حضرت دین را یاد او داد. گفت: قرآن هم یادم بده که برای اهل مکه بخوانم. قرآن را یادش داد. پدر و مادر ثروتمندش مخالفت با این پسر را شروع کردند، اما مخالف کجا می‌تواند ایمان و معرفت و نیت مؤمن را بدزدد! من نمی‌توانم به پدر و مادرم بگویم چون می‌گویید الان شب است، من هم بگویم شب است؛ من مخالف تو هستم، الان روز است. 

اسعدبن‌زراره از مدینه برای جریانی آمده بود، به پیغمبر(ص) برخورد کرد و مسلمان شد، به پیغمبر(ص) گفت یک مبلّغ برای ما بفرست که مدینه را مسلمان کنم. پیغمبر(ص) به مصعب‌بن‌عمیر فرمود با این‌ها به مدینه برو. پسر ثروتمند مکه وقتی وارد مدینه شد، نان برای خوردن نداشت. به آنها گفت به من کار بدهید، گفتند: در باغ‌های مدینه آب بکش و پای درخت‌ها بریز، روزی دو درهم می‌دهیم. او هم کار کرد و هم مدینه را تنهایی مسلمان کرد.

به قول قرآن، اگر تهران را نمی‌توانید مسلمان کنید، خودتان و زن و بچه‌تان را نگه دارید، «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰارا»[10] حداقل خودت به جهنم نرو و نگذار زن و بچه‌ات هم بروند. 

هجرت تحقق پیدا کرد و پیغمبر(ص) به مدینه آمد. چند سال است پدر و مادر ثروتمند این تک‌پسر او را ندیده‌اند و فراقش آنها را می‌سوزاند. عمویش را به مدینه فرستادند و گفتند مصعب را بیاور. پیغمبر(ص) دنبال او فرستاد و وقتی آمد، فرمود: مصعب! عمویت از طرف پدر و مادرت آمده که تو را ببرد. گفت: یا رسول‌الله! ببینید رأی خدا چیست، من بروم یا بمانم؟ این مؤمن بامعرفت است. جبرئیل نازل شد، به پیغمبر(ص) گفت: خدا می‌فرماید مصعب برای من است، در دارالشرک نرود و بماند. مصعب 28 سالش بود که شهید شد و کنار حمزه(ع) دفنش کردند. 

روزی پیغمبر(ص) نشسته بود، دیوار مسجد کوتاه بود و بیرون پیدا بود، مصعب یک پوست گوسفند دباغی‌نشده را به تن کرده بود، چون پول نداشت یک پیراهن بخرد، پوست را بندکشی کرده و به جای پیراهن تنش کرده بود، از آنجا رد می‌شد، پیغمبر(ص) فرمود: به این مرد نگاه کنید، عشق به خدا و من او را به چنین زندگی‌ای کشیده است که این‌طور تحمل می‌کند. بعد فرمود: خود خدا دل او را برای ایمان روشنایی داده است. محبت چه می‌کند!

 

روایت دوم؛ عرب بیابان‌گرد

یک عرب بیابانی، پابرهنه و با لباس کهنه وارد مدینه شد، از پیغمبر(ص) سؤال داشت. عباس می‌گوید ما خیلی تعجب کردیم، یک بادیه‌نشین بی‌سواد پابرهنه آمده که از پیغمبر(ص) سؤال بپرسد. سؤالش را پرسید: «يا رسولَ اللّه متى قِيامُ السّاعةِ»[11] قیامت چه زمانی است؟ «فحَضَرَتِ الصَّلاةُ» وقت نماز شد، پیغمبر(ص) فرمود نماز می‌خوانم. نماز به جماعت خوانده شد، پیغمبر(ص) فرمود: سؤال‌کننده کجاست؟ عرب جلو آمد. فرمود: حالا سؤالت را بپرس. این یعنی اول نماز، بعد گفت‌وگو؛ اول پیشانی به خاک‌ساییدن، بعد گفت‌وگو.

گفت: يا رسول‌اللّه، قیامت چه زمانی است؟ پیغمبر(ص) فرمود: حالا هر وقت باشد، تو برای قیامت چه‌چیزی آماده کرده‌ای؟ عجب بیابانی عاقلی بود، گفت: «ما أعْدَدْتُ لَها مِن كثيرِ عَملٍ لا صَلاةٍ و لا صَومٍ إلاّ أنّي اُحِبُّ اللّه و رسولَهُ»[12] نمازخوان هستم، ولی نماز زیادی ندارم؛ روزه گرفته‌ام، ولی خیلی تکیه به روزه‌هایم ندارم؛ تنها چیزی که در قیامت دلم به آن خوش است، عشق به خدا و شماست. پیغمبر(ص) فرمود: «المَرءُ مَع مَن أحَبَّ»، پس قیامت با خودم هستی. عشق آدم را به کجا می‌کشاند! عشق آدم را از بادیه‌نشینی و از خاک تا قرب عالم پاکی مثل پیغمبر(ص) می‌رساند. این قدرت عشق است.

 

روایت سوم؛ فراق در بهشت

شخص عاشقی به پیغمبر(ص) گفت: یا رسول‌الله این‌قدر عاشق تو هستم که وقتی از پیشت به خانه می‌روم، «فأترُكُ ضَيعَتي»[13] نه می‌توانم آب و نان بخورم، نه می‌توانم در خانه بند بشوم و راحت باشم. «و اُقبِلُ حتّى أنظُرَ إلَيكَ حُبّا لكَ» به مسجد برمی‌گردم و یک گوشه می‌نشینم، نگاهت می‌کنم به‌خاطر اینکه عاشق و بی‌قرارت هستم؛ اما یک ناراحتی هم کنار این عشق دارم. حضرت پرسید: چیست؟ گفت: یا رسول‌الله، قیامت که بشود، مرا جایی می‌برند و تو را در اعلی علیین درجات بهشت قرار می‌دهند. آنجا چطوری فراق تو را تحمل کنم؟ آنجا چه کار کنم؟ 

آدم تا عمق قیامتش را فکر کند که آنجا با چه کسی روبه‌رو می‌شود و او را پیش چه کسانی می‌برند؟ صدای علی(ع) را دلتان می‌خواهد بشنوید؟ «فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ فَهَبْنِی»[14] یک معنی این جمله دعای کمیل این است (علی به خدا می‌گوید): اگر قیامت بین من و حسین جدایی بیندازی، «یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ‏» مرا به جهنم ببر، ولی فراق را نمی‌توانم تحمل کنم. 

آن عاشق به پیامبر(ص) گفت: قیامت چه‌کار کنم؟ همان‌جا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقا».[15] جبرئیل آیه را آورد و رفت. پیغمبر(ص) صدایش زد و گفت: غصه قیامتت را نخور، با توجه به این آیه، روز قیامت با من و اهل‌بیت و انبیا و شهدا و صالحین هستی؛ روز قیامت با ما هستی.

 

شعرخوانی کمیت برای امام حسین(ع)

کیمت‌بن‌زید اسدی عارف و عاشق مؤمنی است که نیت پاک دارد، وارد خانه امام صادق(ع) شد و نشست. سه‌چهار نفر در اتاق بودند، امام فرمود: «یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلمّا اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبة الامام بَکیَ الإمام بُکاء شدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجراتهن»[16] خوب شد آمدی کمیت! روضه بخوان. امام صادق(ع) امر به روضه کرد، ما هم امروز امام صادق(ع) را اطاعت کردیم. اطاعت امام اطاعت پیغمبر است و اطاعت پیغمبر هم اطاعت خداست. 

امام به کمیت امر کرد که روضه بخواند و کمیت شروع به خواندن کرد. شعرهایش سنگ را آب می‌کند، «بَکیَ الإمام بُکاء شدیداً» نه گریه آرام، نه اینکه سرش را بیندازد پایین و دستش را بگیرد روی پیشانی، بلکه داد و ناله می‌زد، گریه می‌کرد. امام که صدایش بلند شد، «وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه» زنانی که در اتاق‌های دیگر بودند، شروع به گریه کردند؛ گریه‌شان گریه بود، اما «وصَحنَ فی حجراتهن» زن‌ها گیسشان را می‌کَندند، عربده می‌کشیدند و همه داد می‌زدند «واحسینا». 

زن‌ها ناله می‌زنند، داد می‌کشند و امام صادق(ع) «بکاء شدید» دارد. یک‌مرتبه در اتاق باز شد، یکی از خانم‌ها یک بچه شیرخواره در بغلش بود، بچه را گذاشت در دامن امام صادق(ع)، امام داشت جان می‌داد! 

 

روضه

امام حسین(ع) بچه را بلند کرده بود.

کوفیان این قصد جنگیدن نداشت 

این گلوی تشنه بُبریدن نداشت

لاله‌چینان دستتان بُبریده باد 

غنچهٔ پژمرده‌ام چیدن نداشت

این‌که با من تا میدان آمده 

نیتی جز آب‌نوشیدن نداشت

با سه‌شعبه غرق در خون کرده‌اید 

این‌که حتی تاب بوسیدن نداشت

اگر منِ بابا می‌بوسیدمش، دردش می‌آمد. او تشنه‌اش بود، چطور با تیر سه‌شعبه زدید؟ وقتی دید سر از بدن جدا شد، زارزار وسط میدان گریه کرد و گفت: خدایا، شاهد هستی چه کار می‌کنند!

گریه‌ام دیدید و خندیدید وای 

کشتهٔ شش‌ماهه خندیدن نداشت

دست من بستید و پای‌افشان شدید 

طفل کوچک پای‌کوبیدن نداشت

از چه دادیدش نشان یکدیگر 

شیرخوار غرق خون دیدن نداشت

چرا می‌رقصید؟ بچهٔ کوچک که پاکوبیدن ندارد.

 


[1]. کفایةالأثر، ص119. 
[2]. سورۀ بینه، آیۀ 7.
[3]. سورۀ یس، آیۀ 12.
[4]. إقبال‌الأعمال، ج1، ص467.
[5]. كامل‌الزيارات، ج1، ص52.
[6]. عیون أخبارالرضا(ع)، ج1، ص59.
[7]. سورۀ فاطر، آیۀ 10.
[8]. سورۀ انفال، آیۀ 41.
[9]. تاریخ طبری، ج4، ص334.
[10]. سورۀ تحریم، آیۀ 6.
[11]. علل‌الشرایع، ج2، ص139.
[12]. همان.
[13]. الأمالی طوسی، ص621.
[14]. فرازهایی از دعای کمیل.
[15]. سورۀ نساء، آیۀ 69.
[16]. معالی‌السبطین، ج1، ص160.

برچسب ها :