شب هشتم
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کسانی را که خداوند متعال در سوره مبارکه آل عمران به عنوان عباد خوانده است سیر پاک پرمنفعت زندگی آنها را بیان میکند. در پنج قسمت.
یا به عبارت دیگر پنج خصلت، هر کدام از ما مردان، زنان، بخواهیم این پنج خصلت را در خودمان تحقق بدهیم اگر نداریم، کار مشکلی نیست، این که گفته میشود کار مشکلی نیست این جمله تکیه به یک آیه دارد، که پروردگار عالم در ارائه مسائلش به انسان میفرماید لا یرید بکم العسر، من برای شما سختی نمیخواهم در عبادات، در مسائل اخلاقی، اعتقادی، و لا یرید بکم العسر، برایتان مشکل را دوست ندارم که حکمی، قانونی، عملی، مشکل باشد و من بهتان ارائه بدهم نمیکنم این کار را.
خیلی آیه زیبایی است خیلی به آدم آرامش میدهد اگر آدم اهل خدا باشد یرید الله بکم الیسر من آسانی برای شما میخواهم، و لا یرید بکم العسر، مشکل نمیخواهم.
تمام قرآنش یعنی صد و چهارده سوره، سی جزء، شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه بر همین مبنا پایهگذاری شده است، نزدیک شدن به این مسئله دیگر در اختیار خودتان است، قرآنها با ترجمههای خوبی در این سی چهل سال اخیر در ایران در اختیار مردم گذاشته شده، آدم بنشیند وقت بگذارد، سی تا سی تا، چهل تا چهل تا پنجاه تا پنجاه تا، آیه را ببیند معنیاش را هم ببیند، خواستههای خدا را ببیند، لمس میکند که یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر.
خب من اگر طاقت نداشته باشم و خارج از طاقت من حکمی و عملی به من تحمیل بشود ظلم نیست؟ کرارا قرآن مجید ظلم را از خدا دور دانسته است، دو سه تا آیه را برای نمونه بخوانم اینها را آدم میفهمد ازخدا حظ میکند و لذت میبرد. که با چه خدایی سروکار دارد.
إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَظْلِمُ اَلنّٰاسَ شَيْئاً ﴿يونس، 44﴾، علمای بزرگ میگویند درست هم میگویند کلمه شیء کوچکترین عنصر را در جهان شامل میشود و بزرگترین عنصر را، یک معنی آیه برایتان روشن شد إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَظْلِمُ اَلنّٰاسَ شَيْئاً معنیاش این میشود که خداوند هیچ ظلمی ندارد هیچی، خب خدایی که هیچ ظلمی ندارد قرآنی که برای ما فرستاده و هر چه که در این قرآن ما را به آن دعوت کرده میشود رحمت، میشود لطف، لذا یکی از اسمهای قرآنش از پنجاه و دو اسم یا یکی از اوصاف قرآنش رحمت است.
وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ ﴿الإسراء، 82﴾، واقعا رحمت است. یعنی دل آدم وقتی نورانی باشد از این قرآن لذت میبرد. لذت عقلی میبرد وقتی میفهمد، لذت روحی میبرد وقتی متخلق به مسائل اخلاقی میشود، لذت قلبی میبرد وقتی لمس میکند با دل، این یک آیه. در یک آیه میفرماید وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ ﴿الحج، 10﴾، عبید یعنی کل مردم، از زمان آدم تا قیامت همه عبد هستند، آزاد که نیستند، در هیچی دست خودشان نیست نه به دنیا آمدنشان نه مرگشان، نه گذر عمرشان، نه تپش قلبشان نه گردش خونشان نه هضم غذایشان، نه پیر شدنشان، هیچی دست خودشان نیست، آنی که هیچی دست خودش نیست آقا بالا سر دارد این عبد است و عبید است. این عبیدها بهترین و نازنینترین آقا بالاسر را دارند که پروردگار است.
ان الله یقینا مسلما خدا لیس بظلام للعبید، اهل ستم به کسی نیست، اگر من یک بار تکلیفی را حد حملش برایم پنج کیلو باشد اگر پنجاه کیلو بار بگذارد روی دوشم خب این ظلم است، یک کار غیرحکیمانهای است، در سوره آل عمران سیر زندگی عبادش را در پنج خصلت بیان میکند. خب این پنج خصلت تحققش، طلوعش در وجود همه ما مردان و زنان آسان است، راحت است، و با تحقق این پنج خصلت در دنیا و آخرت چی گیرمان میآید خودش میداند چون این پنج خصلت را خودش از بندگانش خواسته خودش برای بندگانش طرح داده. بندهاش وقتی که این پنج خصلت را در خودش طلوع میدهد همین کارش عبادت الله است.
خصلت اول الصابرین، اینها در مسیر زندگیشان اهل صبر هستند کلمه صبر از نظر عربی یعنی چی؟ مهمترین کتب لغت عرب که قابل تکیه کردن هستند این کتابها قابل استناد هستند، اصلا ما وقتی میخواهیم قران و روایات را بفهمیم یکی از ابزارمان همین کتب لغت است، الصبر حبس النفس، این معنی صبر است، یعنی چی؟ حبس النفس، رهبر عظیم الشان اسلام پیغمبر مکرم، میفرمایند صبر در سه جاست، چهارمی هم ندارد، شما در این سه جا خودت را حبس کن یعنی بیحرکت باش، یعنی قدم برندار، حبس کن خودت را، در رده بندی خود پیغمبر اکرم این است، صبر در پیشامدها، یعنی اگر یک پیشامد تلخ مالی برایت شد یک پیشامد تلخ بدنی برایت شد، یک پیشامد تلخ اجتماعی برایت شد، خودت را حبس کن که این پیشامد تو را از دست خدا در نبرد، من یک روز صبح از خانه آمدم بیرون بروم چیزی بخرم، شش صبح بود یک جوانی هم آمده بود نان بخرد بیست سالش بود کابل برق پاره شده بود این جوان هم متوجه نشد افتاد رویش و درجا مرد، جنازهاش کنار خیابان بود، خب هیچ کاری نمیشد کرد، باید میآمدند آمبولانس خبر میکردند میبردند بیمارستان اهل محل میشناختند رفتند در خانهشان، پدرش را صدا زدند گفتند یک زمینی خورده بچهات نمیدانست مرده وقتی آمد جنازه را دید کلی به پروردگار بد و بیراه گفت، صبر یعنی مواظب باش پیشامد تو را از دست خدا در نبرد بایست پیش خدا، بچهات خودکشی که نکرده، کابل پاره شده افتاده رویش برق است چند هزار ولت است، بهش حمله کرده از دنیا رفته، پرونده بچهات در دنیا تا همان لحظه بود. تو گریه کن. از گریه که منع نکردند. بعد هم با محبت به پروردگار عالم بگو امانتی به من دادی ملت کشید این وقت این امانت را از من بگیری، من به رقمی که برایم زدی راضی هستم. تسلیم هستم. بالاخره چند روز دیگر خود من هم باید بمیرم داخل همین کاروان هستم اینجور نیست که حالا من دو هزار سال بمانم و داغ بچهام من را اذیت کند.
پیغمبر هر وقت میآمد قبرستان نگاه به این قبرها میکرد میفرمود انا انشالله بکم لاحقون، خدا بخواهد ما هم چند روز دیگر به شما ملحق میشویم. نظامی میگوید نظامی از قویترین شعرای ایران است آدم حکیمی بوده بسیار باسواد بوده، میگوید که یکی روز من نیز در عهد خویش، سخن یاد میکردم از عهد پیش، غم رفتگان آنهایی که با ما بودند رفیق بودند، هم سفره بودند، هم مسجدی بودند، هم هیئتی بودند، هم کلاس بودند، غم رفتگان در دلم جای کرد، دو چشم مرا اشکپیمای کرد، گریه میکردم برای دوستانی که داشتم و نیستند دیگر. یا پدرم مادرم، خالههایم، عمههایم، شب آمد یکی زان غریبان آب، یکی از آنهایی که مرده بود شب به خوابم آمد، چنین گفت با من به هنگام خواب، غم ما به آن شرط خوردن توان که باشی تو بیرون از این کاروان، اگر میخواهی ببینی عالم بعد چه خبر است باید از این کاروان زندهها بیرونت بیاورم، آنجا بیایی ببینی چه خبر است.
زین العابدین میفرماید برای مردم مومن آنجا جای راحتی است، جای خوبی است، جای لذتبخشی است، یکی پسرش مرده بود گریه میکرد زین العابدین بهش فرمود خیلی غصه بچهات را نخور، بچهات مگر اهل لا اله الا الله نبوده یعنی متدین و مسلمان نبود جوان خوبی نبود؟ گفت چرا یابن الرسول الله فرمود خب چرا به هم ریخته هستی؟ از این که بچهات رفته یک جای خوبی به هم ریخته و ناراحت هستی؟ خودت را باختی گریه کن خود باختن ندارد، جزع و فزع ندارد، آرام بشین برای بچهات گریه کن عیبی ندارد.
این یک حبس نفس است در برابر پیشامدها حالا یا مرگ است، یا مشکل مالی است، خیلی برایم عجیب است من ایام طلبگیام در قم خودم هم مشکل مالی داشتم اما یک عدهای دیگر را هم میدیدم از منی که نان و پیاز میخوردم، نان و سیب زمینی میخوردم میدیدم مشکلشان بیشتر است، پول خریدن آن سیب زمینی را هم ندارند، درنرفتند ایستادند، خواندم، به جاهای خوبی هم رسیدند حالا بعضیهایشان از دنیا رفتند، بعضیهایشان را چون خودم هم الان قم هستم یا قم میبینم یا گاهی که میآیم قم میبینم. احوال خوشی دارند یعنی امروزشان خوش هستند که حالا یک خانهای دارند، زن و بچه دارند آن روزشان هم که پول یک کیلو سیب زمینی نداشتند دو زار بود یک کیلو سیب زمینی، دو ریال آن روز هم خوش بودند.
گاهی یک همدرسیهایی من در شهرها، یک وقت من را در آن شهر منبر د عوت میکنند همدورهایها آنجاها میبینم میگویم احوالتان چطور است اینقدر زیبا جواب میدهند آدم لذت میبرد جواب درست، جواب خوب. که در جوابشان بوی گلایه، بوی شکایت، بوی شکوه، نمیآید. هر وقت در آن چهل سالی که یعقوب در فراق یوسف بود بهش گفتند حالت چطور است گفت اشکوا بسی رنجم را و حزنی، غصهام را به پروردگار میگویم، من یک کسی را دارم که مشکل من را حل بکند. بالاخره بچهام را به من برمیگرداند.
به همه چیزش هم یقین داشت، یک روز قرآن میگوید به بچههایش گفت اگر به من نگویید لولا ان تفندون، اگر به من نگویید پدرمان عقلش به هم ریخته اگر نگویید چون احتمال داشت بچههایش بگویند اختلال فکری پیدا کرده به هم ریخته است، اگر نگویید لو لا ان تفندون من بوی یوسف را استشمام میکنم اگر نگویید دیوانه شده، تحمل کرد، بالاخره به نتیجه رسید کارش، یعنی یک بچهای را در این چهل سال فراق تحویل داد که به تنهایی یک مملکت را از فرهنگ شرک و از اقتصاد نزدیک نابود شدن نجات داد.
گاهی پایان حادثه تلخ این است من دارم رنج میکشم، خبر ندارم که بچه من در آینده چه تاثیراتی از خودش خواهد گذاشت، جواب احوالپرسی را در حوادث باید از یعقوب یاد گرفت، حالا این روایتی که میخواهم بگویم من به آن حال که نرسیدم بگویم خیلی خوب میفهمم این را، نه جاهل به حقیقت حال هستم، ولی روایت را میگویم. وقتی ابراهیم را در منجنیق انداختند آماده کردند منجنیق را بچرخانند و ابراهیم را از راه دور پرت کنند در آتش و هیچ کس نمیتوانست جلو برود، در روایات دیدم نمرود هزار متر زمین مربع را دورش را دیوار کشیدند و به مردم گفت برای سوزاندن ابراهیم هر کسی هر کمکی میتواند بکند، هر چی عنصر آتشزا در آن روزگار بود آوردند ریختند در این چهاردیواری وقتی آتش زدند نمیتوانستند بیایند جلو خیلی آتش سنگین بود و شعله میکشید پرندگان هم از بالای آنجا نمیتوانستند پر بزنند میسوختند چون جلو نمیتوانستند بیایند مجبور بودند با منجنیق بیندازند در آتش.
جبرئیل به پروردگار گفت الهی در این مملکت بابل، نینوا، ابراهیم برای همین منطقه عراق بود، بابلی بود، الان یک استانی در عراق است اسمش استان بابل است برای چند هزار سال پیش است این اسم، جبرئیل گفت خدایا در این مملکت یک دانه فقط بنده د اری، دو تا که نداری، که بگویی حالا این را خاکستر کنند آن یکی هست یک دانه است، باید بسوزد؟ به قول ما خداوند فرمود خیلی دلت برایش میسوزد خب برو پیشش ببین اگر کاری دارد برایش انجام بده، آمد گفت برایت چه کار کنم؟ گفت آنی که دارد من را میبیند میخواهند بسوزانند همین بینایی و علمش برای من کا فی است این برای او، یک خواسته هم از تو دارم برگرد سر جایت بین من و محبوبم فاصله نشو.
استقبال از حادثه، با این اعتقاد خیلی زیباست که اگر خواسته من بسوزم بهترین حال تسلیم به خواسته اوست، تا اینجا من را نگه داشته رزق من را داده حالا پل خروجی من را به عالم آخرت آتش قرار داده از روی آن پل باید رد بشوم خب بشوم کجا میخواهم بروم؟ این آیه نمیدانم در سوره شعراء باید باشد کجا میخواهم بروم وَ قٰالَ إِنِّي ذٰاهِبٌ إِلىٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ ﴿الصافات، 99﴾ دارم میروم پیش پروردگارم او هم من را راهنمایی میکند که برسم به خودش حالا از آتش میخواهد باشد یا از روی تخت بیمارستان از پل بیماری سرطان یا از پل تصاد ف یا بهترین پل در این عالم پل شهادت است. بالاخره کجا میخواهم بروم؟ این صبر است.
حبس النفس، خیلی معنی جالبی دارد یعنی خودت را در برابر پیشامدها نگه دار و حبس کن، پیشامد دستت را از دست رحمت خدا بیرون نکشد، بین تو و بین پروردگار عالم جدایی بیندازد. این جدایی خدایی نکرده اگر اتفاق بیفتد ادامه پیدا بکند دنیا و آخرت قابل جبران نیست.
میدانید کی جدای از خدا شد؟ ابلیس، فاخرج برو، نمیخواهمت، انک رجیم مطرود هستی، و علیک لعنتی الی یوم الدین، تا روز قیامت بر تو لعنت باد. این جدایی است. این صبری که قرآن در صد و سه آیه مطرح کرده برای این است که خطر این جدایی پیش نیاید صد و سه آیه که حالا یک موردش در همین آیه سوره آل عمران است. و الله بصیر بالعباد ، عبادت کی هستند؟ پنج خصلت دارند یکی این است که در مسیر زندگی و حوادثی که برمیخورند حبس نفس میکنند خودشان را، یعنی به حادثه میگویند پیش آمدی که پیش آمدی اما اینکه بخواهی دست من را بگیری از خدا جدا کنی من دست به تو نمیدهم. من میمانم پیش خدا.
یک کسی بچهاش مرد در روایت است بچه را از آن اتاقی که خوابیده بود کشاند زن مادر در یک اتاق دیگر رویش را انداخت در اتاق را بست، سریع آمد لباسهایش را عوض کرد لباس نو پوشید اینها دیگر تربیتشدههای خاص دین بودند، خودش هم آرایش کرد شوهرش بعد از نماز مسجد آمد دید وضع زن عوض شده لباس خیلی تر و تمیز و آرایش، چی شده؟ گفت بچهمان خوب شد، کجاست؟ گفت آن اتاق استراحت میکند سر و صدا نکن، شامت را بخور بگیر بخواب. شامش را خورد خب زن و شوهر با هم حرف میزنند تا خوابشان ببرد، به شوهرش گفت که این همسایه اگر فرشی دیگی پولی به ما امانت بدهد بعد که ما کارمان تمام شد آمد امانتش را خواست باید بدهیم یا ندهیم؟ گفت نه واجب است بدهیم، گفت اگر ندهیم خیلی آدم بدی هستیم، گفت خیلی خب بعد کنار هم قرار گرفتند و آن شب زن حامله شد بعد از اینکه عادی شد جریان بهش گفت که تو گفتی اگر ما امانت مردم را پس ندهیم کار زشتی است گفت آره؟ گفت این بچه ما امانت خدا بود سر شب ملک الموت را فرستاد گفت امانتم را پس بدهید گفتم بفرمایید مرد، حالا میخواهد گریه کند بخندد، گیرش انداخته بود زن، صبح آمد پیش پیغمبر، گفت آقا یک همچنین جریانی اتفاق افتاده اصلا ما ماندیم گریه کنیم، ناله کنیم، نکنیم، نه گریه بکن فرمود شما زن و شوهر دیشب حامله شدید خداوند بنده شایستهای را به شما دو تا به جبران این صبر عنایت میکند، بچه به دنیا آمد و بزرگ شد و تربیت شد و در جنگ صفین در رکاب امیر المومنین شهید شد.
در قرآن هم میگوید من پاداش اهل صبر را دو تا میدهم، إِنَّمٰا يُوَفَّى اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسٰابٍ ﴿الزمر، 10﴾، یک پاداش در دنیا یک پاداش در آخرت. این یک صبر.
دو تا صبر دیگر هم پیغمبر فرمودند صبر در طاعت رده دوم، صبر در معصیت، دو تا را انشالله جلسه بعد توضیح میدهم که خیلی هم مهم است، خیلی به درد ما میخورد چون روزگار ما واقعا روزگار صبر است. کششهای ضد خدا تا کنار تختخوابمان آمده خیلی هم پرزور است، و ما اگر بخواهیم برنده دنیا و آخرت بشویم باید در چهارچوب صبری که قرآن میگوید قرار بگیریم.
لا اله الا الله خب ما در دوره عمرمان ممکن است شش تا بلا ببینیم یا صد تا گناه جلویمان سبز بشود صبر بکنیم، اما یک طلوع آفتاب تا چهار بعد از ظهر هر چی حادثه در دنیا بوده سر ابی عبدالله آمده، هر چی حادثه بود. که من فرصت تحلیلش را ندارم، فرق هم داشته حوادث در سنگینی، یک حادثه شهادت جوانش بود که در اهل بیت نمونه نداشته، لقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک، بینمونه بوده.