جلسه نهم
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
سخن درباره افراد یا جامعههای پاکی بود که داستان زندگی آنها و خصلتهایشان در قرآن کریم مطرح است، البته جامعههای پاک یعنی جامعههای مومن در طول تاریخ حیات انبیاء تعدادشان اندک بود، از زمان آدم تا مسیح خوبان امتها را خبر نداریم که به بیش از چهارصد نفر رسیده باشند، قرآن میفرماید اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ ﴿سبإ، 13﴾، بندگان شاکر من اندک بودند.
در آیه شریفه اعملوا آل داود شکرا کلمه شکرا از نظر ادبی مفعول لاجله است، در کتب ادبیات عرب برای جملات عربی برای افعال متعدی پنج تا مفعول ذکر میکنند یکیش مفعول لاجله است، البته این پنج مفعول را متخصصین زبان عرب میتوانند در جملات عربی یا قرآن یا روایات از همدیگر تشخیص بدهند کار عموم مردم نیست.
مفعول لاجله یعنی چی؟ در همین آیه جایگاهش خیلی روشن است امر میکند پروردگار به آل داود که البته این امر در آیات دیگر به انبیا هم شده، به پیغمبر هم شده به مردم مومن هم شده یک پرونده گستردهای دارد این امر در قرآن مجید. اعملوا یعنی به دین من عمل کنید، به خواستههای من عمل کنید، به حلال و حرام من عمل کنید شکرا به خاطر اینکه شکر من به جا آورده بشود. یعنی خوردن و پوشیدن و پولدار شدن و یخچال پر بودن و خانه چند صد میلیونی و میلیاردی شکرش الحمدلله گفتن نیست، عمل شکر خداست. این را شاید خیلیها ندانند ولی اگر آدم به آیات قرآن دقت بکند میبیند مسئله انجام واجبات و ترک محرمات و آراسته شدن به حسنات اخلاقی شکر پروردگار است و اگر انسان اینگونه نباشد یقینا ناسپاس است و مورد نفرت پروردگار است.
چون نمیشود یک عمری بیایم از زمین و آسمانش، از هوا و دریایش از باد و بارانش، از این انبار روزی الهی که زمین است هر جوری دلشان میخواهد استفاده بکنند و بخورند و بخوابند و دستورات او را اطاعت نکنند باز هم و نظر رحمت بهشان داشته باشد اینجور نیست. یک بار ابوذر مورد سوال قرار گرفت سوال را جواب داد طرف یک سوال دیگر کرد دنبال همان سوال ابوذر جواب داد، علم ابوذر از پیغمبر گرفته شده، از خودش که نبود، هی سوال و جواب و سوال و جواب، آخرش پرسنده از کوره دررفت، که اینهایی که تو در جواب سوالات من گفتی یعنی خیلیها در این عالم فردای قیامت باید سرشان را بیندازند پایین بروند جهنم یا اگر نرفتند هلشان بدهند این آخرین سوال این مرد بود به ابوذر گفت فاین رحمت الله؟ پس رحمت خدا چه میشود؟ همین فلهای ملت را میریزد در جهنم ابوذر گفت اتفاقا جواب این سوالت را باریک الله رحمت خدا کجاست، خود خدا داده جوابش را آدرس رحمتش را خیلی روشن در قرآن بیان کرده، آن هم با ادات تاکید یعنی با البته یا حتما مسلما، قطعا.
إِنَّ رَحْمَتَ اَللّٰهِ قَرِيبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ ﴿الأعراف، 56﴾، رحمت من برای بیسر و پا و لات و چاقوکش و عرقخور و رباخور و زناکار و بیحجاب نیست که، رحمت من نزدیک به نیکوکاران است، نیکوکاران چه کسانی هستند؟ و من اسلم وجهه لله، کسی که تسلیم خدا و دین خدا و خواستههای خدا باشد و هو محسن، این نیکوکار است. بنده خدا دیگر درمانده شد دید سوالاتش آخر جاده است بعد از این آیه شریفه جای سوال نیست. فان رحمة الله قریب من المحسنین.
خب شکر البته یک پرونده گستردهای دارد که من آماده کرده بودم مسجد به جمله آیه صد و بیست و یک سوره نحل که برسم در السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله یک ارثی که ابی عبدالله از ابراهیم برده شاکرا لانعمه به این معنا به همین معنایی که در آیه داود شنیدید البته امسال که تمام شد نمیدانم عمری اگر باقی باشد خود پرونده شکر حداقل ده شب مطلب میخواهد گفته شود البته اگر این مطلب شکر را جمعش کنم کوتاهش کنم و محدودش کنم، وگرنه همه آیات شکر و روایات شکر و داستان شاکران اگر بخواهد بیان بشود یک میدان زمانی وسیعی میخواهد این مجموعه الحمدلله زبانی نیست. این مجموعه عمل کل اعضا و جوارح است با حال تسلیم به خدا.
کم بودند قلیل من عبادی الشکور، پاکان کم بودند، جمعشان اندک بود، این یک موضوع قرآن که گاهی داستان پاکان و نیکوکاران را به عنوان داستان یک امت بیان میکند گرچه کم بودند. گاهی هم قرآن یک فرد را داستانش را بیان میکند، حالا آنجایی که امتی را داستانشان را بیان میکند یا آنجایی که فردی را بیان میکند، خصوصیتهایشان را هم میگوید، خصوصیت آن جمعها و این افراد که جدا در قرآن گفته شدند کاملا مشترک است، یک ویژگی اینها دلسوزی سختشان نسبت به بدکاران، فاجران، فاسقان و بیگانگان از نبوت انبیاء الهی و توحید بوده. اینها عجیب آدمهای خیرخواهی بودند، در این خیرخواهی و دلسوزی خسته نمیشدند، اعراض از مردم نمیکردند، داستان این فردی که پنج روز است دارد گفته میشود که در ده آیه خدا در سوره یس بیان کرده است این دلسوز و این خیرخواه دلسوزی و خیرخواهیاش را تا جایی به کار گرفت که شهید شد، یعنی این مردم از بس که تاریک بودند، تحمل خیرخواهی و دلسوزیاش را نیاوردند، هجوم بهش کردند و او را کشتند.
چی میدیدند در مردم که دلشان میسوخت؟ من یک متن خیلی زیبای بسیار مهمی را از وجود مبارک رسول خدا نقل میکنم که ببینید در طول تاریخ خیرخواهی اینها و دلسوزیشان برای چی بوده، اینها به شدت آدمهای فهمیدهای بودند، و با حقایق در ارتباط قرار گرفته بودند، عاقبتها را لمس میکردند، حس میکردند، میفهمیدند، بعد میدیدند که این مردم هم نوع و هم خونشان هستند، همشهریشان هستند، قوم و خویششان هستند دلشان میسوخت، دلشان میخواست اینها را نجات بدهند که اینجور مفت و مجانی به خاطر دو روز شکمچرانی و شهوترانی جهنم نروند، میدانستند جهنم یعنی چی، میدانستند بهشت یعنی چی، آدمهایی نبودند که بهشت را تنها تنها بخورند، اینقدر مهربان و دلسوز بودند که دلشان میخواست این مردمشان هم با اینها سر سفره نعمت ابد پروردگار باشند. من این معنا را از آیه هشتم این ده آیه استخراج کردم که وقتی کشتند و وارد برزخ شد ناله زد آنجا حالا نالهاش را که کسی نمیشنید ولی پروردگار عالم ناله او را در برزخ کشید به قرآن.
یا لیت ای کاش، این یک آرزوی مثبتی است ای کاش قومی یعلمون، این مردمی که حرف من را گوش ندادند، حرف آن سه پیغمبر را گوش ندادند، و در کفر و شرک و گناه و معصیت ماندند ای کاش میفهمیدند، که پروردگار عالم با من چه کار کرد، دو تا کار، بِمٰا غَفَرَ لِي رَبِّي، من را مورد آمرزش قرار داد یک، وَ جَعَلَنِي مِنَ اَلْمُكْرَمِينَ ﴿يس، 27﴾ من را در زمره انبیاء و اولیاءش در این عالم قرار داد، کاش آنها هم میفهمیدند مثل من میشدند، که وقتی وارد این عالم میشوند غفران رب من شامل حالشان میشد، آنها را هم در زمره انبیاء و صالحان قرار میدادند این حال خوبان عالم، یعنی به ما درس دادند نسبت به گنهکاران، گمراهان بیتفاوت نباشید ولو اینکه گوش ندهند به حرفتان ولی شما حق را اظهار کنید، شما بگویید خانمها، دخترها، حجاب چهارده آیه دارد بعضیها میگویند بیست و پنج آیه، از ضروریات قرآن است و طبق فتوای دویست ساله علمای شیعه که من دارم خطشان را امضایشان را، طبق فتوای قرآنی، روایتی، و اجتهادی بزرگترین فقهای شیعه هر مرد و زنی عالم به ضروری حجاب قرآن باشند و انکارش کنند کافرند، یعنی اگر یک دختری را میخواهند عقد کنند بهش بگویند خودت را بپوشان بگوید من قبول ندارم حجاب را، بگویند برای قرآن است دستور انبیاست، بگوید آن را هم قبول ندارم اگر آن آخوند یا محضری ده میلیون بار انکحت و زوجت بگوید دختر کافره به زنیت جوان مسلمان درنمیآید.
چه باید کرد؟ چه خبر است؟ کجا رفت جامعه؟ کجا دارد میرود، بچههای اینهایی که عقدشان باطل است قطعی چه میشود؟ این را از زبان من تند نگویید عالم به ضروری حجاب است ولی منکر است همین قید دارد، عالم است یعنی میداند حجاب حکم الله است، فریضة الله است نه واجب، واجب برای پیغمبر و ائمه است، امر پروردگار اسمش فریضه است یعنی یک پله از واجب بالاتر است، واجب پیغمبر را خیلی جاها خدا اجازه ترکش را داده، خدا نمازهای هفده رکعتش ده رکعتش فریضه است، دو رکعتهای اول کل نمازها فریضه است، رکعت سوم و چهارم نماز ظهر، سوم و چهارم نماز عصر، سوم و چهارم نماز عشاء واجب النبی است این رکعتها را پیغمبر به رضای خدا به نماز اضافه کرد. واجب النبی. ما هم داریم میخوانیم ولی در قرآن خدا گفت اگر سفر رفتید واجب نبی را حذف کنید و نخوانید اما فریضه او هیچ جا قابل حذف نیست.
شما ماه رمضان نمیتوانی روزه بگیری، به جا برایش قرار داده، یا باید تا سال دیگر سی تا روزه بگیری یا اگر به سال دیگر رسیدی نتوانستی کفاره پارسال را باید بدهی، حذف نمیشود. به هیچ عنوان. یکی در طیاره است خلبان اعلام میکند موتورم رفت هیچ راهی نداریم داریم میرویم پایین وقت نماز ظهر هم هست فقط باید مسافرهایی که دارند سقوط میکنند نیت نماز ظهر را بکنند اگر نکنند بمیرند چهار رکعت نماز ظهر گردنشان است و پدرشان را هم درمیآورند فریضه الهی قابل حذف نیست این را بدانند خانمها، دختر خانمها. این هم بدانند که من مسئولیتم را درباره حجاب قرآن به گستردگی ایران و نوارهایی که در دنیا یا سایتی که دائم در دنیا پخش میشود ادا کردم، در و دیوارها را هم شاهد گرفتم هیچ راه عذری برای بیحجابها در قیامت من باقی نگذاشتم. دلم میسوزد خیرخواه هستم، دلم نمیخواهد ما منبریها هیئتیها، گریهکنها، تنها در بهشت سر سفره خدا باشیم، دلم میخواهد هر چی برادر و خواهر ایرانی غیر ایرانی دارم اینها هم اهل بهشت باشند. ناراحت هستم. کینه هم ندارم تا حالا هم نداشتم بدم هم نمیآید دشمنی هم ندارم حرفم هم حرف همین شهید سوره یس است، ولی قبل از مردنم میگویم ای کاش بدان ما، بیحجابهای ما رباخورهای ما، دزدهای ما، زناکارهای ما، بداخلاقهای ما، میفهمیدند که خدا با بندگان پاکش وقت مرگ و در برزخ و در قیامت چقدر برخوردش زیباست، رحیمانه است، کریمانه است، غفورانه است چقدر.
این در و آن در برای چی میزنند؟ برای لباس، برای شکل و قیافه برای صورت زندگی، دست خیلیها به گدایی به طرف طرح زندگی یهود و نصاری دراز است، من که ماهواره ندارم ولی میگویند خیلیها شبها تا سحر چشم به ماهواره دارند ببینند آنها چه لباسی را ارائه میکنند بیحجابی را چطور ارائه میکنند، طلاق گرفتن را چطور ارائه میکنند، ارتباط زن شوهردار بچهدار را با غریبه چطور طرح میدهند خب دستی که دارد به گدایی دراز میشود خب این دست را برگردان به طرف خدا، خدا که همه چیز دارد آنها غیر از جهنم چی دارند به مردم بگویند؟ چی دارند؟ دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر، که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود کرمش نامتناهی، نعمش بیپایان، هیچ خواهنده نرفت از در او بیمقصود، خیلی بیچارگی است که من دستم پیش یهود و نصاری امروز دراز باشد برای گرفتن طرح زندگی و شکل زندگی. آنهایی که در قرآن مغضوب علیهم خوانده شدند و الضالین خوانده شدند آنهایی که در قرآن فرموده وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكٰافِرِينَ ﴿العنكبوت، 54﴾ اینها دین موسی را که ندارند اسمشان یهودی است. دین عیسی را که ندارند اسمشان مسیحی است، مجموع یهود و مسیحیت صهیونیست هستند مجموع الان کلیسا کلیسای عیسوی نیست، همین بابایی که دو سال پیش انتخاب شد به عنوان پاپ برای رهبری دو میلیارد مسیحی، من خودم نشسته بودم دیدمش رفت تلاویو هاخام صهیونیست آمد در فرودگاه استقبالش، پاپ خم شد دست هاخام را بوسید یعنی من تسلیم صهیونیست هستم، آن وقت چهار تا جوان و دختر دستشان از ایران امام زمان، ایران فقه، ایران ولایت اهل بیت، ایران امام حسین، ایران اشک، ایران عذاب، ایران توحید، دراز است که به ما طرح لباس و شکل و مو و زندگی بدهید طرح بدهیدما با نامحرم بخواهیم رابطه برقرار بکنیم با داشتن شوهر و بچه چطوری باید برقرار بکنیم؟ این دلسوزی است.
خب متن پیغمبر را بخوانم فردا معنی کنم امروز نمیرسم. چقدر این متن مهم است، چقدر مهم است. الله اکبر. متن کمرشکنی است، علامة اعراض الله عن العبد، نشانه روبرگرداندن خدا از انسان که روی الهی برگشته کاری دیگر به کار این زن یا مرد ندارد، علامة اعراض الله عن العبد اشتغاله بما لا یعنی، برپا کردن یک زندگی است که نه به سود دنیایش است و نه به آخرتش یک زندگی حیوانی، و ان امرأ یعنی مرد و زن، انسانی که ذهبت ساعة نه همه عمرش، ذهبت ساعة من عمره فی غیر ما خلق له، انسانی که یک ساعت عمرش در غیر از هدفی که خدا برای عمرش قرار داده بگذرد لتطول حسرته، به یک پشیمانی بسیار طول و درازی دچار میشود، و من جاوز عمره اربعین سنه، کسی که از چهل رد شود و لم یغلب خیره شره، خیرش بیشتر از شرش نباشد فالیتجهز الی النار خود را آماده جهنم رفتن کند.
حساب کنید انبیاء و پاکان به خاطر همین جریانی که پیغمبر میگوید چقدر دلشان میسوخت، به خدا هشت شبانه روز کم نیست ابی عبدالله اصرار داشت این جنگ اتفاق نیفتد اینها جهنم نروند، هشت شبانه روز، وگرنه اگر حضرت آماده جنگ بود که همانجا حر وقتی جلویش را گرفت میگفت غلط کردی که آمدی بجنگ یا بجنگیم، یا اینکه همان روز دوم محرم کلک کفار کوفه را میکند، یا همانجا شهید میشد اما هی کشش داد، بلکه جنگ نشود، میترسید؟ حسین ابن علی مالک بهشت است میترسید؟ از چی میترسید؟ حسین ابن علی خودش حیاتبخش است میترسید؟ حسین ابن علی بنده ویژه حق بود از مرگ میترسید؟ از جهنم رفتن اینها ناراحت بود.
مردم میگویند چرا یک کارگزار حکومت دست داده به یک گاو در امریکا، چقدر شلوغ کردند و فحش دادند، امام حسین روز عاشورا حاضر شد یک خیمه بین دو لشگر بزنند با عمرسعد ملاقات کند بنشیند بلکه اینها جهنم نروند یک دست دادن که چیزی نیست، برای نجات یک ملت و یک دین امام روز عاشورا با محبت با عمرسعد ملاقات کرد نهایت حرف این شد که حضرت فرمود این که دل به استان ری بستی از گندم ری نمیخوری، احمق گفت جو هم به ما بدهند بس است فرمود بلند شو برو دیگر دید نمیخواهد برود بهشت، بهش هم ندادند اصلا ری را، برای استاندار شدن این منطقه رفت امام را کشت، این منطقه را یک وجبش هم بهش ندادند خدا هم بیشترین گریه بر ابی عبدالله را به مردم این منطقه داد. هیچ جای دنیا مثل تهران برای ابی عبدالله گریه نمیکنند. هیچ جای دنیا.
ما هر چی مسافر در دنیا داریم وقتی برمیگردد حالا از طیاره و ماشین و قطار تا علائم شهر و چراغهای شهر را اگر شب باشد میبیند خیلی خوشحال میشود میگوید رسیدیم، تنها مسافرهایی که وقتی از دور دیوارهای مدینه را دیدند بیطاقت شدند مسافران کربلا بودند. من از روضه صبح بیجان شدم، بدحالم بدحال آمدم ناتوان آمدم، ولی میخوانم بهترین مرگ مرگ در حال گریه بر ابی عبدالله است. هر چی میخواهد بشود. ام کلثوم تا دیوارها را دید صدا زد مدینة جدنا لا تقبلینا، درهای دروازهها را ببند ما را راه نده، تاج بر سر رفته بودم خاک بر سر آمدم، با برادر رفته بودم بیبرادر آمدم، زین العابدین وقتی صدای عمه را شنید سرش را از محمل بیرون کرد، عمه جان میخواهی پیادهتان کنم؟ یکی را بفرستیم مدینه مردم را خبر کنند ما برگشتیم گفت آره عزیز برادر، فرمود کاروان پیاده شود دستور داد دو تا خیمه زدند، یک خیمه را خودش نشست یک خیمه را زینب نشست، به بشیر گفت برو خبر بده مردم را، بشیر آمد در شهر یا اهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین بکربلا همه خبر نشدند ولی دیدند مرد و زن دارند میریزند بیرون همه ریختند بیرون خانمها در خیمه زینب، مردها و جوانها در خیمه زین العابدین، دیدند یک دستمال سیاه دست زین العابدین است از گریه نمیتواند حرف بزند هیچی نمیگوید فقط اشک میریزد، مردم هی روی زانو بلند میشوند میگویند اگر قافله آمده اکبر کو، قاسم کو، مگر نگفتند قافله برگشت، قمر بنی هاشم کو؟ ابی عبدالله کو.
چند تا خانم آمدند خانه ام البنین گفتند ام البنین میگویند قافله آمده، اما خبر نداشتند یک بچه پنج ساله دارد قمر بنی هاشم، آمد گفت مادر پدرم آمده لباسهای من را عوض کن برویم بیرون لباس بچه را عوض کرد، دست این بچه را گرفت، آمد بیرون راهنمایی میخواستند بکنند خیمه زینب یک کنیزی زودتر آمد به زینب گفت مادر عباس دارد میآید، زینب با پای برهنه دوید بیرون ام البنین را بغل گرفت، اولین سوالی که کرد به زینب گفت حسینم سالم است؟ زینب فقط نگاهش کرد، فهمید چه خبر شده گفت خانم من نمیآیم در خیمه مدینه میآیم خانهتان دست بچه را گرفت برگشت، آن چند تا زن هم با او آمدند به اولین جای مدینه که رسید نشست این خاکها را میریخت روی سرش، میگفت کسی قدرت کشتن عباس من را نداشت، حتما اول آمدند دستهایش را از بدن جدا کردند.