شب دهم
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در دو مسئله از شروع مجلس شب اول محرم بحث بود یک مسئله این که گروهی از انسانها شکل طرح و صورت زندگی را خودشان انتخاب کردند با اینکه در هر روزگاری یا انبیاء الهی را دیدند یا در حدی از اهداف نبوت آنها و حقایق ارائه شده از جانب آنها خبردار شدند. اما بدون آنها، بدون هدایت آنها، شکل زندگی را انتخاب کردند علتش هم چنانکه از آیات و روایات استفاده میشود کبر در برابر حق بود، یعنی خودشان را برتر از آن میدانستند که یک شخصی مثل خودشان طرح زندگی به آنها بدهد. این اشتباه را در آن فضای تاریک کبرشان داشتند قرآن میفرماید از قول چند تا ملت به انبیا میگفتند قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا، شماها هیچ فرقی با ما ندارید، وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَيْءٍ، این که میگویید ما این دین را، این طریق را، این راه را از جانب خدا آوردیم هیچی را از جانب خدا نیاوردیم، إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَكْذِبُونَ ﴿يس، 15﴾ دروغ هم میگوییم این حاصل کبر، هم قبول نکردند، هم گفتند خدا هیچی نازل نکرده، و هم گفتند این که شما میگویید خدا نازل کرده دروغ میگویید.
ما با دقت در این آیات میفهمیم که معارف الهی میگویند اگر مرد و زنی ذرهای از این کبر در قلبشان باشد به طور یقین اهل نجات نیستند. چون همین یک ذره هم خیلی کار دست آدم میدهد، چون مطابق همان یک ذره کبر انسان بعد از خدا پیدا میکند و جلوی خیلی از کارها را میگیرد، من نمیخواهم امشب در این زمینه مثالهایی را بزنم نکند کسی بین ما باشد و رنجیده خاطر بشود ناراحت بشود، ولی خودتان میتوانید از متن این حقایق دربیاورید مسئله را، در کجای دین ما گیر داریم، در کجای دین ما ایستائی داریم نمیتوانیم حرکت کنیم، در کجای دین ما توقف داریم مثل اینکه نمیتوانیم به دین عمل بکنیم.
علتش هم این کبر است، تمام مشکلی که برای ابلیس پیش آمد از سوره بقره تا جزء آخر پروردگار عالم به جز کبر درباره او هیچی مطرح نکرد الا ابلیس ابی و استکبر، کبر در مقابل حق، همینی که امتها گفتند، ما انتم الا بشر مثلنا، چه معنی دارد که یکی مثل خودمان که در قرآن باز میگوید در بازارها راه میرود ازدواج میکند، یاکلون الطعام، غذا میخورد مریض میشود این بیاید سرپرست زندگی ما بشود و ما پیرو او بشویم مطیع او بشویم. توهینهای دیگر هم داشتند قرآن مجید نقل میکند خیلی دلسوزانه است مثلا مومنین واقعی به انبیاء را میگفتند افراد پست و اراذل، این لغت اراذل در قرآن است. اینهایی که دور این پیغمبران را گرفتند یک مشت اراذل هستند رذل یعنی آدمهای پست و پوک و پوچ و بیمایه یعنی ما پوک نیستیم ما مایهدار هستیم و شخصیت داریم، ما آگاه هستیم و برای خودمان کسی هستیم. و تا کبر معالجه نمیشد اینها نجات پیدا نمیکردند.
خیلی هم به انبیاء سخت گذشت تا این بیماری را علاج بکنند، و خدا را بپذیرند نبوت را بپذیرند، طرح زندگی الهی را بپذیرند. اینها یک گروه. که تمام هم نشدند، بلکه بیشتر هم شدند. یک زمانی کل جمعیت کره زمین به یک میلیون نمیرسید، اما الان هفت میلیارد جمعیت نود درصدش متکبر، فکر هم نکنید که میلیاردرهایشان متکبر هستند نه در این گروه گدای متکبر، رفتگر متکبر، زن متکبر، استاد دانشگاه متکبر، میلیاردر متکبر گدای متکبر، وجود دارد یعنی هر کسی که حق واضح روشن با دلیل را نپذیرد این متکبر است شاید دوستان خیال بکنند تکبر برای پولدارهای خیلی بزرگ و صندلیدارهای خیلی بزرگ است. همینهایی که آمده بودند کربلا چند تایشان مگر صندلیدار بودند؟ پنج شش تا، اینها هم صندلیهای خیلی بزرگی نداشتند روزها میآمدند در دار الاماره روی چهار تا چوب شکسته روبروی ابن زیاد مینشستند و سمعا و طاعتا میگفتند، یعنی عبیدالله ابن زیاد را که زینب کبری جلوی روی خودش گفت یابن مرجانه همه هم فهمیدند به ابن زیاد گفت تو از یک مادر زناکار به دنیا آمدی اصلا پدرت معلوم نیست کی هستند، آنهایی که دور و برش بودند مثل خولی و سنان و شمر و عمرسعد، اینها ابن زیاد را در زندگی به جای خدا گذاشته بودند. این بدترین نوع کبر است. این یک گروه، خب این گروه که فرموده حرف پروردگار است وارد بهشت نمیکنم بندهای را که ذرهای کبر در قلبش باشد آنها که ذره نبود در قلبشان، اصلا قلب پر از کبر بود.
و اما طایفه دوم که بیشتر ده شبه را درباره این طایفه حرف شنیدید، زیباترین مسائل را از کتاب خدا قرآن مجید شنیدید، اینها در مقابل حق کبر نداشتند، یک انسانهای نرم در برابر حق، یک انسانهای خاکسار در برابر حق، یک انسانهای پذیرای واقعیات در کنار حق بودند، رأس این جمعیت انبیاء خدا بودند و ائمه طاهرین. اینها در قرآن عنوانشان مقربین است که شب گذشته مفصل من این مقربین را توضیح دادم.
رده بعد اینها طبق قرآن مجید اصحاب یمین هستند، یمین یعنی چی؟ بیشتر ترجمههای قرآن که در اختیارتان است ترجمه کردند اصحاب یمین را به اصحاب راست، یا دست راست، و این ترجمه درست نیست، یمین از یمن است، یمن یعنی سعادت، وَ أَصْحٰابُ اَلْيَمِينِ سعادتمندان، مٰا أَصْحٰابُ اَلْيَمِينِ ﴿الواقعة، 27﴾، چه بزرگ هستند چه آقا هستند، چه پرارزش هستند سعادتمندان، در کل قرآن مجید برای سعادتمندان همین آیه کافی است سعادتمند یعنی کی؟ ببینید وقتی حر ابن یزید ریاحی آمد چطوری آمد؟ چه تعلقاتی داشت و اینها را قطع کرد آمد، اگر این تعلقات قطع نشده بود قطعا نمیآمد اولا سردار هزار نفر بود، یعنی یک آدم مافوق هزار نفر خب معلوم است سردار هزار نفر حقوق میلیونی دارد دندان سرداری را کند دیگر سردار نبود یعنی دیگر نیروی گروه خورده به هزار نفر نبود، هزار نفر فروکش کرده بود، سبک شد. در سبکی میشود راحت حرکت کرد.
قرآن مجید خیلی بیحرکتها را میگوید اذ ذاقلتم علی الارض، چسبیدید به زمین اینقدر سنگین شدید در این چسبیدن به زمین که دعوت پیغمبر من رد میشود از طرف شما گوش نمیدهید، خب باد است سرداری هزار نفر است خالی شد این یک.
دو میماند همسر، حر ابن یزید یک آدم بااخلاقی بود آدم درک میکند که در خانه اهل دعوا و جنگ و فرمانروایی و خشم و عصبانیت نبوده، یعنی رابطه بین او و همسرش نبریده بود، وقتی رابطه نبریده بود یعنی عاشق همسرش بود، خب باید همسرش هم زمین بگذارد بیاید، از این تعلق هم درآید چون اگر از این تعلق درنمیآمد سوار اسبش میشد برمیگشت کوفه، نه در لشگر میماند و نه میآمد پیش ابی عبدالله، حجابها باید برود کنار، تعلقی که میخواهد من را از رسیدن به سعادت متوقف بکند خب باید ببرم، دو میماند بچههایش، یک بچهاش علی که هجده سالش بود با او بود، بچههای دیگر هم کوفه داشت بعد از شهادت پدر هم بچهها آنهایی که ازدواج نکرده بودند کردند و نسل ادامه پیدا کرد که یکی از بالاترین علمای شیعه شیخ حر عاملی نویسنده بیست جلد کتاب وسائل که هر روز در حوزههای علمیه دست مراجع است روی منبر برای درس خارج از این کتاب استفاده میکنند، ایشان از فرزندان حر ابن یزید ریاحی است عالمان دیگر هم داشتند در خانوادهشان، باید آن روز آن بچهها را زمین میگذاشت تا خدا فردا این بچهها را به جایش بدهد.
شما مشهد که میروید صحن قدیم معروف به صحن اسماعیل طلایی پنجره فولاد قدیم، آن زمانی که حضرت رضا حرمشان دو تا صحن داشتند در صحن قدیم یک پنجره است معروف است به پنجره فولاد، شما پشتتان را به پنجره فولاد بکنید روبرویتان یک در بازی است چهار تا پله مرمر میخورد میروید پایین یک حرم است آینهکاری است و ضریح دارد آنجا قبر شیخ حر عاملی این عالم از نسل حر ابن یزید است، بچهها نباید آدم را بکشند که از خدا دور بشود همه بریده شد، فقط مانده جان، حالا گذشت از جان. این دیگر خیلی توان میخواهد. خیلی قدرت میخواهد، اینقدر باید سبک بشوند و انکسار پیدا بکنند و فروتنی پیدا بکنند که به پروردگار بگویند این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست، روزی رخش ببینم و جان را فدا کنم.
یک خرده بیاید اینورتر، بگوید جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم، این متاعی است که هر بیسرو پایی دارد تعلقات که تمام شد پر درآورد، دو پر معنوی، دو بال معنوی، یک بال توبه، یک بال ایمان خالصی که قاطی کششهای جان و پول و سرداری و زن و بچه نبود، چشم به هم زدنی رها کرد همه را، امام از خیمه آمد بیرون این یک نوع روایتش است و همین را من قبول دارم چون این حالات که برای آدم بیاید همینجوری میشود. امام از خیمه آمد بیرون دید یکی با تمام بدن روی خاک افتاده تکان هم نمیخورد، اینجا باید چگونه بود، چرا با تمام بدن روی خاک است چون کبری دیگر نمانده تعلقی نمانده، تنها چیزی که مانده یک خجالت و شرمساری است که رویش نمیشود ابی عبدالله ر ا نگاه کند لذا افتاده روی خاک و صورتش هم روی خاک است.
امام فرمودند من انت کی هستی؟ یک ذره گردنش را از روی خاک بلند کرد گفت هل لی من توبه؟ در باز است به روی من؟ امام فرمودند بلند شو، اینجا دیگر آدم مطیع صرف است نه آقا بگذار روی خاک باشم بلند شو حر تمام قد بلند شد ، یک نگاه به چهرهاش کرد، جوابش را اینجور داد انت سعید فی الدنیا و الآخرة، یعنی آمد روش زندگی که انبیاء ارائه کردند را به راحتی قبول کرد، روش زندگی چیست؟ يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ ﴿النساء، 59﴾، تمام اگر چهارمی هم بود اضافه میکرد پروردگار، جابر ابن عبدالله آمد پیش پیغمبر گفت آقا این آیهای که جدید نازل شده خواندید من دو بخشش را میفهمم، اطیعوا الله این را میفهمم و اطیعوا الرسول این هم میفهمم اولی الامر منکم مراد خدا چه کسانی هستند چون جمع است، خدا چند بار در قرآن فرموده پیغمبر من معلم این کتاب است، معلم این کتاب است یعنی حالیتان نمیشود بروید از خودش بپرسید من تمام مرادهای خودم را از آیات به او گفتم اگر میگویم و اولی الامر منکم یادش دادم اولی الامر چه کسانی هستند، وقتی میگوید و یعلمهم الکتاب یعنی بدون پیغمبر سراغ قرآن نروید جهنمی میشوید. قرآن آدم را جهنمی میکند؟ بله مگر خود قرآن نمیگوید وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ، یعنی آنی که ایمان به پیغمبر و خدا دارد میرود میپرسد وَ لاٰ يَزِيدُ اَلظّٰالِمِينَ إِلاّٰ خَسٰاراً ﴿الإسراء، 82﴾، قرآن همه ستمگران را به آتش دوزخ میکشد تمام ستمگران را، چه ستمی بالاتر از ستم به قرآن است که آدم برود سراغ قرآن و آنچه خودش دلش میخواهد به قرآن تحمیل بکند چنانکه آخوندهای عربستان به قرآن معنی تاویل کردند در گذشته تا زمان ثقیفه و الان.
شما اگر الان بروید عربستان از قویترین آخوند باسوادشان ابن شیخ ملعون سوال بکنید معنای اولی الامر در این آیه چیست میگوید ملک سلمان، بهش میگویی این آدم که هفت ماه است دارد کل مظلومان یمن و سوریه و عراق را قطعه قطعه میکند میگوید قرآن به ما گفته اطاعت کن از اولی الامر حرف هم نزن این قرآن است، این معنی قرآن است؟
آدم درست جابر است، گفت یا رسول الله اولی الامر را نمیفهمم چون اطاعتش واجب است اولی الامر در طول خدا و پیغمبر است، اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، چه کسانی هستند؟ دستش را گذاشت روی شانه امیر المومنین فرمود این اولی الامر است، بعد از او فرزندش حسن اولی الامر است، بعد فرزندش حسین، بعد علی ابن الحسین، بعد باقر العلوم جابر تو این را میبینی، سلام من را بهش برسان، بعدش جعفر است، بعدش موسی است، بعدش علی ابن موسی است، بعدش جواد است، بعدش هادی است، بعدش عسکری است و آخرین اولی الامر دوازدهمی اینهاست که خدا عمرش را طولانی میکند تا زمانی که زمین پر از ظلم و جور است بیاید و پر از عدل و داد کند. این روش زندگی صحیح.
یعنی شکل دادن به زندگی با طرح خدا، طرح خدا را هم همتان بلد هستید هم طرحهای مالیاش را بلد هستید زکات است، خمس است، انفاق است، صدقه است، کار خیر است، هم طرحهای عبادتیاش را بلد هستید واجبات است، هم طرحهای محرماتیاش را بلد هستید، گناهان، پیغمبر هم دنبال طرح خدا به اذن الله طرح داده ائمه طاهرین هم طرح دادند. طرح ائمه در همین کتابهای مثل کافی، من لا یحضر، بحار، مجموعه ورام، این بیست جلد وسائل الشیعه شیخ حر عاملی از نسل حر است، اینها را یا ما فرصت میگذاریم خودمان میرویم درس میخوانیم و طرح را خوب میفهمیم. لیتفقهوا فی الدین، قرآن میگوید فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي اَلدِّينِ یک عدهای وقت میگذارند میروند دینشناس میشوند، برمیگردند به مردم در حوزهها نمیمانند بپوسند و بمیرند، جان میکنند بیست سال، سی سال، درس میخوانند دین فهم میشوند وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا، برمیگردند به مردم گفتند اینها هم شرائطی باید داشته باشند که قبولشان بکنند. نه هر کسی.
ای بسا ابلیس آدم رو که هست، پس به هر دستی نباید داد دست، به ما گفتند آخوند شیعه باید با تقوا باشد، آلوده به گناهان کبیره نباشد، بنا به احتیاط واجب در رسالهها، دلار دوست نباشد، تمایل به دنیا نداشته باشد، خوب دین را بتواند ارائه بدهد، فرمودند فقط دنبال اینها باشید آنها بروند دین را بفهمند و بیایند دین را برای شما بگویند، آنی که یک ساعت منبر میرود نه آیه دارد نه روایت دارد نه دین میگوید حرف میبافد فقط سر و ته هم ندارد، پیغمبر میفرماید مطابق حرام کردن ساعت عمر مردم قیامت باید برود دوزخ. دین برایتان بگوید.
وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ﴿التوبة، 122﴾، به گونهای دین من را برای مردم بگوید که مردم با ترس از عذاب قیامت و اینکه عاقبتشان بد بشود از پای منبر بلند شوند و بروند بترسند برای خودشان، دغدغه پیدا کنند برای خودشان، بعد هم خودشان را با آن حرفها میزان بگیرند اگر کم دارند پر کنند وجودشان را، کم هم ندارند امام صادق میگوید شکر کنند خدا را، اگر درشان هست بگویند الحمدلله، اگر درشان نیست تا نمردند جبران بکنند.
این شکل زندگی سالم، صحیح، و سعادتآور، خب من همه شما را از روی منبر با عینک قرآن نه با چشم خودم سعادتمند میدانم، اگر اهل سعادت نبودید اینجا چی کار میکردید؟ در دنیا مگر حرف نیست، چند هزار ماهواره دارند حرف میزنند، چند هزار رادیو دارند حرف میزنند، هفتصد میلیون سایت دارند حرف میزنند، خب چرا دنبال آن حرفها نرفتید؟ خب این علامت سعادت است، شما اهل خمس و زکات هستید علامت سعادتتان است، شما اهل نماز و روزه هستید علامت سعادتتان است، شما با زن و بچه رفتارتان طبق قرآن عاشروهن بالمعروف است، این امر واجب پروردگار است واجب، با زن و بچه پسندیده رفتار بکنید، یعنی چی پسندیده؟ یعنی جوری رفتار بکنید من بپسندم، این علامت سعادت است.
خیلیهایتان هم به قول قرآن مجید و یزیدهم من، اضافه هم دارید هم نمازهای واجبتان را میخوانید هم نیم ساعت یک ساعت به سحر بلند میشوید میروید سراغ آن یازده رکعت نماز این دیگر سعادت اضافه است، خمستان را میدهید باز هم پول میدهید باز هم برای مسجد، برای سید الشهدا، برای حوزههای شیعه، برای چاپ شدن کتاب، این دیگر اضافه سعادت است.
پس شما به قول حضرت رضا علیه السلام نسبت به وضعتان خوشحال باشید، اذا خیلی جالب است حرف حضرت رضا، که هر وقت اینها وارد کار خیر میشوند وارد عبادت میشوند، وارد یک زندگی پسندیده با زن و بچهشان میشوند استبشروا، جای خوشحالی است آن کلمهای که قرآن میگوید برایتان بس بس است این است، سوره هود آیه صد و پنج، وَ أَمَّا اَلَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي اَلْجَنَّةِ ﴿هود، 108﴾، تمام.
اگر قانع نشدید من ادامه بدهم حرفها را ولی دیگر چیزی نماند از این مسئله، این دیگر نهایت کار است این وعده خدای شماست، این امضای پروردگار شما در قرآن است، وَ أَمَّا اَلَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي اَلْجَنَّةِ، یعنی ما داریم میرویم بهشت، تمام. یقین به قرآن اعتماد دارید شما؟
نمیدانم چی بخوانم برایتان نه فردایم را میفهمم چی بخوانم در مجلس صبح، نه امشب را، برای اینکه فقط یک اشاره میکنم تمام حوادثی که برای آن هفتاد و یک نفر آمد جمعی برای شخص ابی عبدالله آمد، و من نمیدانم کدام ورق پرونده ایشان را بخوانم. نمیدانم هم آنچه یادداشتبرداری کردم از ائمه، از حضرت صادق باقر، زینب کبری که دو تایشان خودشان شاهد بودند امام باقر و زینب کبری چه مقداری را میتوانم فردا بگویم، اصلا چه مقدارش را طاقت میتوانم بیاورم فکر نکنم چهار پنج خط را بیشتر بتوانم بگویم فردا تصمیم دارم یک بخش کامل را بگویم اگر خودم طاقت بیاورم، مردم طاقت بیاورند.
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را، امشب وداع هجرت فردا کنم تو را، حسین من جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان، با شوق و اضطراب تمنا کنم تو را، در حیرتم که از چه بجویم نشان تو، نه سر، نه پیراهن، ز چه پیدا کنم تو را. برگیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو، خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را، ریزم به حلق خشک تو این اشک دیدهها، سیراب تا ای گلم را کنم تو را، حسین من ای آنکه داغهای جگرسوز دیدهای، اکنون به اشک دیده مداوا کنم تو را. خواهم که سیر بینمت حسین من، کو طاقتی که تماشا کنم تو را. سر نداری لباس نداری، جای درستی نداری من دلم را چگونه آرام کنم خیلی دلم میخواهد حسینم صورتت را ببوسم دستم نمیرسد سرت را بالای نیزه زدند میخواهم بدنت را ببوسم جای درستی ندارد، بچهها دیدند خم شد لبهایش را روی گلوی بریده گذاشت.