شهداى كربلا بهترين شاهد براى شناخت مشتاقان واقعى هستند كه نخوردند و نياشاميدند و در دنیا ساكن نشدند و خدا را شب و روز عبادت كردند تا آنكه خود را به آنچه مشتاق بودند رسانيدند. حضرت سيّدالشهدا (ع) در شأن آن شهداى والامقام مى فرمايد:
«لا يَجِدُونَ ألمَ مسِّ الحَديدِ.»[1]
در نمونه هاى دنيايى نيز اين حقيقت روشن است كه وقتی افرادى مشتاق انجام عملى و يا ديدار محبوبى هستند مشكلات و سختى هايى كه بر سر راه آنان قرار مى گيرد را متوجه نمى شوند. سرما، گرما، سختى راه و آنچه در حال عادى موجب آزار و اذيت انسان است را در حال شوق احساس نمى كنند تا آن عمل را انجام دهند و يا به لقاى محبوب خود نائل آيند.
مشتاق حقيقى، بهره و نصيبى از لذت قرب الهى را برده و نور جمال حق به قلب او تابيده و مرتبه اى از مراتب قرب را يافته و طالب كمال آن است.
پروانگان شمع وجود سیدالشهدا (ع)
شواهد تاريخي به خوبي اين حقيقت را نشان ميدهد كساني كه از مكتب پاك و الهي حضرت امام حسين (ع) و يارانش فاصله گرفتند، از درون تهي شده و حيات معنوي آنان به پايان ميرسد؛ امّا كساني كه از اين مكتب، درس عشق و مردانگي آموختند تا روز قيامت بر حيات معنوي خود استمرار دارند و اگر روزي درس عشق را به فراموشي بسپارند، تمام درهاي رحمت الهي به رويشان بسته ميشود. ياران حضرت سيّدالشهدا (ع) نيز از اين مكتب درسهاي زيادي آموختند و آن را در واقعة عاشورا نشان دادند:
ياران امام حسين (ع) در اين مكتب چنان تربيت شدند كه فقط دوست داشتند در كنار حضرت باشند ولو آنكه در اين راه سختيهاي فراواني ديده و دستها، چشمها و ديگر اعضا را از دست دهند. آنان همچون پروانهاي دور شمع وجودي حضرت سيّدالشهداء (ع) طواف میکردند و نور عشق را در درون خود شعلهور ميكردند.
چنان ساقي نمود از باده مستش
اگر دستم ز دستم رفت غم نيست
بزن تيري به چشم نازنينم
كه داد از فرط مستي، هر دو دستش
سرم را ميدهم كز دست كم نيست
كه غير از دوست، چيزي را نبينم
مکاشفه حضرت سيّدالشهدا (ع) در عصر تاسوعا
لشکر عمر سعد و یزید در واقعة كربلا بسیار عجله ميكردند تا نبرد هر چه سريعتر پايان پذيرد و آنان به ثروتها و مقامهايي كه عبيدالله بن زياد به آنان وعده داده بود برسند؛ از اين رو آنان ميخواستند در روز تاسوعا به خيمههاي حضرت سيّدالشهدا (ع) حمله كنند. عمر بن سعد[2] به سربازان خود فرمان داد: «به لشكر مقابل يورش بريد و مردانشان را به قتل برسانيد، زنان و كودكان را اسير كنيد تا امشب به كوفه بازگرديم[3].»
نداي حمله دشمن به گوش حضرت زينب3رسيد. ايشان وارد خيمه حضرت سيّدالشهدا (ع) شده و قصد داشت اين خبر را به برادر بزرگوارشان برساند؛ امّا مشاهده كرد حضرت سيّدالشهدا (ع) سر را به زانو گذاشته و در عالم رؤيا به سر ميبرد، پس اندكي صبر نمود؛ ولي از آن جايي كه خبر مهمّي بود، ناچار شد حضرت را بيدار كرده و اين خبر را به ايشان بفرمايد. وقتي حضرت چشمان مباركشان را گشود به حضرت زينب3 فرمود: «در عالم رؤيا، رسول خاتم (ص) ، حضرت زهرا3، اميرمؤمنان (ع) ، حضرت امام حسن مجتبي (ع) و فرشتگان الهي را مشاهده كردم كه همه آغوشهاي خود را گشوده و به من ميفرمودند: حسين جان! وقت بازگشت فرا رسيده است! سپس خود را تنها در بياباني يافتم، مشاهده كردم كه سي هزار حيوان درّنده در اطراف من هستند و به من حمله ميكنند. در ميان آنان موجود قوي هيكلي كه دندانهای پیشینش، برآمدگي داشت مرا كشت.[4]»
در اين خواب اسرار و حقايق زيادي نهفته شده است. در عالم برزخ، اعمال انسان، به صورتهاي حقيقي در مقابل او قرار ميگيرد و آن شخص ميفهمد كه آيا به صورت انسان در روز قیامت محشور ميشود و يا به صورت حيوان درّنده و یا بدتر از آن:
(كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)[5]
امّا لشكريان يزيد و شمر ملعون مرتكب اعمال قبیحی شدند كه به صورت موجودات درّنده محشور خواهند شد! گناهان زياد موجب ميشود انسان از حقيقت انساني خود فاصله بگيرد و كارش به جايي برسد كه دستش به خونِ یکی از والاترين انسانهای عالم آفرينش يعني حضرت سيّدالشهدا (ع) آلوده شود.
اين نكته تذكّر مهمي براي افراد بیتوجه به معارف دینی، زنان بيحجاب و جوانان گنهكار است. آنان بايد به تجزيه و تحليل منابع تاريخي بپردازند تا هشیار گشته و بدانند کسانی كه امامان معصوم: را به شهادت رسانده چه ويژگيهايي داشتند و كساني كه حامي مقام ولايت و امامت بودند، چه اوصافی و ویژگیهایی را در زندگی داشتند.
پی نوشت ها:
[1] . بحارالأنوار:45/80؛ آنان درد آهن را احساس نكردند. متن کامل روایت: «قال الحسين7 لأصحابه قبل أن يقتل: إن رسول الله9 قال لي: يا بني إنك ستساق إلى العراق، وهي أرض قد التقى بها النبيون وأوصياء النبيين، وهي أرض تدعى عموراً، وإنك تستشهد بها ويستشهد معك جماعة من أصحابك لا يجدون ألم مس الحديد.»
[2]. عمر بن سعد: فرماندة سپاه ابن زياد در كربلا بود كه با امام حسين7 جنگيد و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير كرده به كوفه بردند. عمرسعد، پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. وى قبل از حادثة عاشورا آماده حركت به سوى رى بود كه حكمرانى آنجا را به او داده بودند، ولى به دستور ابن زياد همراه با سپاهى مأمور جلوگيرى از ورود امام حسين7 به كوفه و وادار كردن او به بيعت با يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و برای مقابله با حسين بن على8به كربلا رفت. عمر سعد، در ايام قيام مختار از كوفه گريخت، اما وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدّ مختار خروج كردند، بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت، ولى باز هم به سوى بصره گريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد. در مجلس مختار، به دستور وى او را كشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستادند(فرهنگ عاشورا، با تلخیص).
[3] . انساب الاشراف 3/391؛ تاریخ الامم و الملوک، 5/418؛ الارشاد 2/90 الاخبارالطوال256.
[4] . الاخبار الطوال: 256.
[5]. أعراف(7): 179؛ آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند.
برگرفته از
کتاب: آیین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا علیه السلام
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان