لطفا منتظر باشید

روز سوم

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - آبان1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

شنیدید وجود مبارک رسول خدا می‌فرماید هر کسی وارد حوزه محبت پروردگار عالم بشود خداوند از جانب خودش هشت هدیه به او می‌دهد، البته در متن روایت است که او را به هشت خصلت راهنمایی می‌کند. که معنی‌اش همین می‌شود به خاطر ورودش به حوزه محبت حق لایق می‌شود شایسته می‌شود که خداوند مهربان از جانب خودش هشت هدیه به او عنایت کند. یعنی مورد یاری خدا قرار می‌گیرد، و پروردگار برای طلوع این هشت خصلت، این هشت هدیه کمک می‌کند.

حرف این است که چگونه می‌شود وارد حوزه محبت او شد که او انسان را دوست بدارد، مورد محبت خودش قرار بدهد، خود محبت حق به عبد نتیجه است میوه است، ثمر است، عبد باید با یک سلسله امور وارد حوزه محبت بشود تا آن هشت هدیه را خدا به او مرحمت کند. کلی مطلب را دیروز از یکی از آیات سوره مومنون عرض کردم، إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ  ﴿النحل‏، 128﴾.

برای توضیح این آیه نیاز به کمک داشتم، یا با آیات دیگر یا با روایات اهل بیت، خب برای ادامه این بحث قرآن مجید و چند تا کتاب روایت اگر سلسله یادداشت‌ها کنار دستم است بیرون هم که می‌آیم برای منبر می‌آورم در ماشین، یک روایتی را از وجود مبارک امیر المومنین خدا توفیق داد و راهنمایی شدم و دیدم، در شش قسمت است. بسیار روایت مهمی است، و نکات پرارزشی هم دارد این روایت. باید هم اینجور باشد روایت صادر شده از کسی که چشمه علم خداست، در این روایت وجود مبارک امیر المومنین به چند تا مانع سنگین اشاره می‌کنند، که اگر این موانع در زندگی، در روحیه، در دل باشد نمی‌گذارد آدم برای ورود به حوزه  محبت حق قدم بردارد، واقعا آدم را زمین‌گیر می‌کند.

خیلی‌ها را خدا د ر قرآن اسم برده فردی، جمعیت‌هایی را اسم برده و در روایات ائمه اسم بردند، که اینها آدم‌های به شدت زمین‌گیری بودند، تکان نمی‌خوردند، یک تعبیری امام صادق از اینها دارد که مرحوم صدوق در کتاب بسیار پراارزش معانی الاخبارش نقل کرده است. در ذیل یک آیه قرآن که امام صادق آن آیه را توضیح می‌دهد منهم ظالم علی نفسه و منهم معتصب و منهم سابق الی الخیرات، آیه جمعیت‌ها را به سه دسته تقسیم کرده مردم را، منهم گروهی ظالم لنفسه، آدم‌های خودزنی هستند هر چی ارزش استعدادی خدا بهشان داده خودشان با دست خودشان ریشه‌اش را می‌کنند هی خود را کوچک می‌کنند از چشم خدا می‌اندازند خودشان را، از چشم عالم هستی می‌اندازند خودشان را، از چشم انبیا فرشتگان می‌اندازند خودشان را، خیلی جالب است اینها را خدا  نمی‌گوید ظالم لغیره در آیه فرعون را نمی‌گوید، نمرود را نمی‌گوید یزید و معاویه را نمی‌گوید، این ستمگران خائن زمان ما را  نمی‌گوید آنها که پرونده دیگری دارند، اینجا قرآن می‌گوید ظالم لنفسه هر بلائی اینها درمی‌آورند فقط سر خودشان درمی‌آورند کاری به غیر ندارند. ظالم لنفسه متجاوز به خودشان هستند به  چی؟ به ارزش‌هایشان، عقل را می‌زنند وجدان را می‌زنند، فکر را می‌زنند، عبادت را می‌زنند د رهمه زمینه‌ها خودزنی می‌کنند.

یک عده‌ای مقتص دنیا هستند مومن میانه‌رو هستند در هیچی نه اهل افراط هستند و نه اهل تفریط، نه زبانشان افراط دارددر حق دیگران نه فکرشان افراط دارد نه طرح و نقشه‌شان، نه عملشان مقتصم، ظریف‌تر معنی بکنم  اینها هیچکدام کاتولیک‌تر از پاپ نیستند، جلوی خدا و پیغمبر نمی‌آیند لاٰ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ﴿الحجرات‏، 1﴾، مادر مهربان بچه‌تان را ببرید بیرون در آن سالن بعدی که مزاحم کل جلسه نشود. که خانم‌های دیگر بتوانند از این لطائف قرآن استفاده کنند.

خیلی مهم است آدم معتدل باشد این حفظ اعتدال خیلی کار عظیمی است که من در هیچی نسبت به هیچ کس افراط نکنم، یعنی آبروی همه را من حفظ بکنم. آبروی  همه را. مرحوم آیت الله العظمی خوئی یک رساله عربی پرمایه علمی دارد به نام منهاج الصالحین بسیار کتاب خوبی است، من این منهاج الصالحین را که مطالعه می‌کردم ایشان به مناسبتی در منهاج الصالحین می‌فرمایند که سگ نجس العین است، خوک نجس العین است، اما آیا انسان مکلف اجازه دارد به این سگ نجس العین و خوک نجس العین دری وری بگوید و فحش بدهد؟ ایشان می‌فرماید درست است که سگ نجس العین است، خوک نجس العین است، اما اگر شما فحش زشت بدهی به همین سگ و خوک فردای قیامت خدا نمی‌گوید سگ و خوک ارزشی نداشته این ده تا فحش خواهر مادری که به سگ و خوک دادی عیبی ندارد، نه دادگاه جلویت را می‌گیرد می‌گوید جنابعالی زبانت حرام بوده فحش داده، طرف فحش‌خورت سگ بوده یا خوک برای من فرقی نمی‌کند تو گناه کردی. اگر آدم بخواهد مسلمان زندگی بکند اسلام دین دقیقی است دقیق.

خیلی دین دقیقی است مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء نقل می‌کند که حضرت مسیح با  حواریون داشتند رد می‌شدند از محلی، یک خوکی آمد رفت مسیح پیغمبر اولوالعزم است میزان و معیار است، اسوه است، برگشت به این خوک با محبت گفت مر بالسلامة، هر جا می‌خواهی برو از خطر در امان باشی، حواریون گفتند که آقا این که خوک است، فرمود این که خوک است ما هم انسان هستیم، زبان ما درباره حتی خوک باید زبان باادبی باشد، اما من بشینم بدون اطلاع بدون اینکه در جریان باشم، بدون اینکه در بغل دست آن آقا اصلا قرار گرفته باشم حالا هر کسی می‌خواهد باشد می‌دانی چقدر برده؟ می‌دانی چقدر دزدیده؟ می‌دانی چه آدم هیز پست بی‌شرفی است؟ سعدی می‌گوید اگر قیامت همین آدم جزو آبروداران پیشگاه خدا با تو روبرو کردند و به تو گفتند این هیزی که می‌گفتی این است این بی‌شرف این است، آن دزد این است؟ این که مورد قبول من است، حداقل اگر بین خودش و من هم گناهی داشته که من بخشیدم، آن برود بهشت تو در این تپه آتش بایست حرفهایت را درباره او ثابت کن. اگر نتواند ثابت کند امام صادق می‌فرماید در آن تپه هست تا نوبت جهنم رفتنش برسد با همان تپه آتش می‌برند جهنم.

قرآن می‌گوید گروهی میانه‌رو هستند، معتدل هستند، حرفهایشان حساب دارد، نگاه‌هایشان حساب دارد، پول درآوردن‌شان حساب دارد، معاشرتشان هم حساب دارد. اما گروه سوم، و منهم سابق الی الخیرات، یک جمعی هستند که در انجام هر کار خیری از کل بندگان من پیش افتادند، همه را عقب گذاشتند، جلوتر از همه هستند. امام ششم عمق این آیه را د رآوردند برای ما، درباره گروه اول و منهم ظالم لنفسه.

آنهایی که خودزنی می‌کنند، کسی را هم نمی‌زنند فقط خودشان را می‌زنند، می‌فرمایند اینها  این هستند یقوموا قوم نفسه، کعبه اینها که تا آخر عمر دورش طواف می‌کنند شکمشان است و غریزه‌ جنسی‌شان، اینها زمین‌گیر هستند، چقدر زیبا در کمیل امیر المومنین به پیشگاه پروردگار عرض می‌کند قصرت بی اعمالی در عمل برای تو خیلی کوتاهی به من دست داده، کم گذاشتم، و قعدت بی اغلالی زنجیرهای امور معمولی و بیهوده و گناه من را زمین‌گیر کرده، و حبسنی عن نفعی بعد امالی یک سلسله آرزوهای قابل دست نیافتن من را حبس کرده، گیر هستم نمی‌توانم حرکت کنم برای ورود به حوزه محبت تو.

من نیاز دیدم به اینکه قبل از توضیح روایت خود پیغمبر که اصلش هشت قسمت است، یک قسمتش را شیخ بهائی با تکیه بر روایات ده تا ثمره برایش بیان کرده است. که روی هم می‌شود هجده تا حالا به این زمان هم نمی‌رسد، فعلا ببینید چی مانع است که انسان نتواند وارد حوزه  محبت الهی بشود و آن هشت تا هدیه را بگیرد. حالا گفتار امیر المومنین را عنایت کنید،  چی کار کرده. چه کرده امیر المومنین.

من شاید دیروز تا حالا نشمردم ولی نزدیک به پنج بار این روایت را هم نگاه کردم هم چند بار در ذهن خودم برای خودم خواندم، گفتم اول به خودت بخوان و بعد برای مردم، خیلی هم روایت سنگینی است، اما حیف است که من ندانم شما ندانید، طوبی، کلمه طوبی در قرآن ان الذین امنوا و عملوا الصالحات طوبی، این یک معنای دنیایی دارد این است خوش به حالشان، یک معنی آخرتی دارد که برای مفصل معنی آخرتی اگر رسیدید و حوصله کردید مفاتیح را از کنید اول مسائل ماه شعبان یعنی آنجایی که مفاتیح می‌گوید آداب و اعمال ماه شعبان، آنجا مرحوم آقا شیخ عباس از روایات کاملا طوبی را شرح داده بسیار عالی، خب آن را خودتان ببینید. یک معنی دنیایی دارد یک معنی آخرتی.

طوبی این که برادران خواهران علی ابن ابیطالب بگوید خوش به حال کسی که، که شما باید به دست بیاورید که این آدم چقدر باارزش است که امیر المومنین می‌گوید خوش به حالش، حالا آنها هم به این راحتی به کسی نمی‌گویند خوش به حالش، آنها باید یک حقایقی را در طرف ببینند بگویند خوش به حالش، خیلی حرف است. طوبی لمن من خیلی دوست دارم شما دقایق این روایت را دقت کنید، تعبیرات امیر المومنین را، طوبی لمن عصی فرعون هواه.

کلمه هوا در قرآن زیاد آمده است، هوا با معنایی که اهلش کردند یعنی مجموعه خواسته‌های غیرمعقول غیرمشروع حساب نشده، تمام میخواهم‌های غیر معقول و غیرمشروع می‌خواهم، تمامش در هر مرحله‌ای می‌خواهم، حالا پول است شهوت است، غریزه است، شکم است، معاشرت است، می‌خواهم. این مجموعه می‌خواهم‌های غیر معقول که کاملا ضد خواسته‌های خداست در وجود همه هم هست، تنها کسانی که از این می‌خواهم‌ها خالی هستند انبیا و ائمه طاهرین هستند که از اول خالی بودند و اولیاء خدا که جان کندند این می‌خواهم‌ها را چراغش را خاموش کردند ولی در وجود همه اولیاء هم هست می‌خواهم.

طلحه و زبیر بی‌دین نبودند، منافق هم نبودند شما باب حکمت‌های نهج البلاغه را ببینید قبل از اینکه زبیر چپه کند امیر المومنین درباره‌اش فرمودند الزبیر منا، همانی که پیغمبر درباره سلمان گفت السلمان منا، الزبیر منا، طلحه هم آدم بی‌شخصیتی نبود، طلحه آدم متدینی بوده و به نظر من در پدرزن‌های کل عالم منهای امیر المومنین که در پدرزن حرف اول را می‌زند، پیغمبر یک روز به امیر المومنین فرمود سه چیز خدا به تو داده که به من هم نداده، یکی پدرزنی مثل من را به تو داده،  یکی همسری مثل فاطمه زهرا را به تو داده، یکی فرزندانی  مثل حسن و حسین را به تو داده اینها را به من هم نداده.

منهای امیر المومنین که در دامادی و پدرزنی تک است، از زمان آدم تا قیامت پدرزنی عالی‌ترین شانس داماد را مثل طلحه نداشته، یک دامادی گیرش آمد که ای کاش حالیش می‌شد، نشد. چپ کرد، داماد این آدم وجود مقدس حضرت ابی عبدالله الحسین بود، که از دختر طلحه خدا یک دختر به امام حسین داد اسمش را گذاشت فاطمه، این فاطمه را شوهر داد به پسر بزرگ حضرت مجتبی از نسل این زن و شوهر تا الان که شما اینجا نشستید خدا چی به اینها داده به هیچ کس نداده.

یکی از افراد نسل این زن و شوهر آیت الله العظمی بروجردی بوده، یکی از اولادهای این نسل خاندان حکیم عراق هستند آیت الله العظمی حکیم، یکی از اولادهای این نسل تمام طباطبایی‌های زواره و اردستان هستند که یکیشان شهید آیت الله سید حسن مدرسی است. یعنی خدا برای همه همه چیز فراهم کرده اگر خودزنی نکنند. طلحه و زبیر تا کشته شدن عثمان آدم‌های متدین، خوب، و حاضر هم نشدند بروند ثقیفه با سلاطین ثقیفه بیعت  کنند، بهشان هم فشار آوردند خیلی قوی ایستادند و گفتند بعد از مرگ پیغمبر شما لیاقت این که کسی با شما بیعت کند را ندارید، شما غاصب هستید، شما روز روشن حق علی را دزدیدید نساختند، ای کاش حالا ایام جوانی‌تان دوتایی دنبال این شهوت خاص بودید، دیگر هر دویشان پیر بودند و دو قدمی مرده شورخانه، عثمان را که کشتند گفتند حکومت را ما می‌خواهیم، به علی چه ربطی دارد بیعت مردم را قبول کرده؟

امیر المومنین نمی‌توانست بیعت مردم را پس بدهد که حجت برایش تمام بود خودش می‌گوید در نهج البلاغه هم هست که حجت بر من تمام بود که من بیعت مردم را قبول کردم، علی نمی‌تواند بیعت‌شکنی کند. آمدند به امیر المومنین گفتند صندلی می‌خواهیم فرمود حق‌تان نیست. خب درست هم می‌گفت، گفتند حق‌مان نیست؟ گفت نه، آمدند نزدیک پنجاه هزار نفر را با آن زن تحریک کردند علی را بکشند صندلی را بگیرند. این خودزنی. این خواستن نامعقول، این خواستن نامشروع، این اسمش هوای نفس است که اگر انسان عصیان علیه هوای نفس بکند، یعنی خواسته‌ را  که می‌شنود و می‌فهمد نامعقول است و نامشروع، به این فریادزن دیو بگوید خفه شو، من دعوتت را قبول نمی‌کنم.

حالا کسی که به هوای نفسش بگوید نه این چقدر آدم پرقیمتی است و اما در سوره نازعات است آیه چهلوَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ  ﴿النازعات‏، 40﴾ فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِيَ اَلْمَأْوىٰ  ﴿النازعات‏، 41﴾، آنی که به هوای نفسش گفته نه بهشت هم جایگاه اوست، فان الجنة هی الماوی.

حالا  تعبیر امیر المومنین خیلی عجیب است، اسم هوای نفس را گذاشته فرعون، حالا شما محبت کنید سوره مبارکه قصص را آیات اولش را ببینید خدا درباره فرعون چه می‌گوید، إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِي اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ كٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِينَ  ﴿القصص‏، 4﴾، امیر المومنین می‌گوید هوای نفس فرعون است که در سرزمین وجودت اولا در مقابل خدا سینه سپر می‌کند علی فی الارض، و جعل اهلها شیعا بین عقلت و قلبت و روحت و خدا به هم می‌ریزد، جعل اهل این کشور را شیعا قطعه قطعه می‌کند، حزب حزب می‌کند وحدت وجودت را به هم می‌ریزد.

یذبح ابنائهم در درونت دست به قتل می‌زند، مهر را می‌کشد، محبت را هم می‌کشد، فروتنی را می‌کشد، تواضع را می‌کشد، میل به عبادت را می‌کشد، ایمان را می‌کشد، اعتقاد را می‌کشد، نهایتا بنده من انه کان من المفسدین، این فرعون درون فقط فساد می‌کند.

خب امیر المومنین می‌گوید وارد حوزه محبت خدا می‌خواهی بشوی اول کلک این را باید بکنی، این را باید در مملکت باطنت از تخت به زیر بکشی، جلوی کشتار این را بگیری. طوبی لمن عصی فرعون هواه، حالا جمله دوم، چقدر این جمله دوم قیمتی است، و اطاع موسی تقواه، خوش به حال کسی که تقوا را برای خودش فراهم کرده، یعنی یک ترمز الهی ملکوتی برای خودش ساخته است، تقوا عرب‌ها به ترمز ماشین می‌گویند می‌گویند وقایه، این ترمز را کارخانه برای ماشین گذاشته که راننده وقتی با آن حرکت می‌کند، شیشه بزرگ هم جلوی ماشین هست اگر چاله دید، جوب دید، چاه دید، حیوانی جلوی جاده دید، آدم دید زنی دید، مردی دید، که  اگر ترمز نکند در چاله و چاه می‌افتد و در جوب می‌افتد گوسفند را می‌کشد، آدم را می‌کشد ترمز کند که به خطر نخورد. خوش به حال کسی که این ترمز را برای خودش فراهم کرده این چطوری فراهم می‌شود؟ ما هر روز چهار تا گناه کوچک و بزرگ که پیش می‌آید ترک بکنیم این ترک سازنده این ترمز است.

و اسم این ترمز را امیر المومنین گذاشته موسی، حالا شما آیات سوره طه را ببینید، آیات سوره قصص را ببینید، آیات سوره بقره را ببینید، آیات سوره اعراف را ببینید که موسی کی بوده، چی داشته، چه نقشی داشته، من یکیش را می‌گویم برایتان، خیلی مهم است. این یکی هم از قران بگویم برایتان وَ كَلَّمَ اَللّٰهُ مُوسىٰ تَكْلِيماً  ﴿النساء، 164﴾، من مستقیما با موسی بدون واسطه فرشته صحبت می‌کردم، این در قرآن است، فهرست نهج البلاغه را ببینید امیر المومنین یک  خطبه دارد یک صفحه و نیم، غوغا کرده، در توضیح این آیه رجال دارد در فهرست‌ها توضیح این آیه، رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ ﴿النور، 37﴾ در توضیح این آیه می‌گوید این رجالی که خدا می‌گوید کارشان به جایی می‌رسد که پروردگار از درونشان با آنها مناجات می‌کند. نمی‌گوید اینها شب بیدار می‌شوند مناجات می‌کنند از این مرحله عبور کردند یک مدتی اینها با خدا مناجات می‌کردند بعد نوبت خدا می‌شود او با اینها مناجات می‌کند این موسی دوم. این یک بخش روایتشان طوبی لمن عصی فرعون هواه و اطاع موسی تقوا.

یعنی دائم ترمز زیر پایش باشد، که به ربا نخورد، وارد چاه ربا نشود، وارد چاه زنا نشود، وارد چاله گناهان صغیره نشود، وارد چاه گناهان کبیره نشود. خب این پرونده این روایت خیلی گسترده است، یک خرده از دست خودمان امروز حاضر هستید ناله کنیم از دست خودمان، خیلی برای خدا و ابی عبدالله گریه کردیم و ناله زدیم یک خرده هم از دست خودمان بنالیم. این ناله را اول شیخ بهائی زده و خوب هم ناله زده خوب.

 

 

 

برچسب ها :