شب اول
(تهران هیئت سجادیه نازی آباد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در ده جلسه گذشته سخن درباره خیر و شر از دیدگاه قرآن کریم و روایات اهل بیت بود، این خیری که در قرآن مجید و روایات مطرح است چیست؟ و شرّ کدام است. با توجه به اینکه یک سلسله خیر ظاهری و باطنی هست و همینطور شر ظاهری و باطنی، خیر یعنی آن حالات، حرکات، اعمال، رفتار، و کرداری که یا به سود ظاهر زندگی است، و یا به سود باطن زندگی است، به عبارت دیگر یا به نفع دوران زندگی دنیای انسان است، یا به نفع آخرت ابدی انسان است.
با توجه به این معنا برای خیر معنای شر هم روشن است، هر چه که برای زندگی دنیای انسان واقعا ضرر و زیان دارد شر است، و برای آخرت انسان ایجاد خسارت میکند، زیان میآورد، این شر است، یک نمونه شر را برایتان از آیه صد و هشتاد سوره مبارکه آل عمران بگویم، البته خداوند متعال این شر را هم چهره دنیاییاش را بیان کرده و هم چهره آخرتی را یک شرح است، ولی یک شاخه در دنیا ازش روئیده میشود و یک شاخه در آخرت ازش روئیده میشود.
وجود مقدسی هم دارد مطلب را توضیح میدهد که انسان را آفریده، دنیا به انسان عنایت کرده، اخرت برای انسان مقرر فرموده باید نظر او را، گفته او را، گفته صدق و نظر صدق دانست. چرا؟ چون هر نظری که در قرآن مجید درباره انسان داده مصلحت انسان را رعایت کرده است، خوبی دنیا و آخرت انسان را خواسته است. او که به ما نیازی ندارد، که با ما حرف بزند. اگر او ندهد به صورت سی جزء قرآن با ما حرف زده به خاطر این بود که ما نیاز به حرفهای او داشته، اگر ما را هم در رده حیوانات آفریده بود نه نیازی به حرف زدن او به صورت قرآن کریم نداشتیم.
چون مکلف نبودیم، مسئول نبودیم، عاقل نبودیم. خب یک موجودی که تکلیف ندارد، مسئولیت ندارد و عقل ندارد، خدا حرفی با او ندارد، تنها کاری که خدا درباره او بعد از آفرینشش میکند این است که سفره شکم برایش پهن بکند، و زمینه حیات جسمی او را تا وقتی که زنده است فراهم بکند، قرآن شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه است، شما یک دانه آیه در قرآن پیدا نمیکنید که خدا روی سخنش با یک حیوان باشد، چون حیوان نیازی به سخن پروردگار سخن تشریعی او ندارد، اگر برای حیوانات هم خیر دنیا و آخرت به این کیفیت مقرر بود با آنها هم به زبان خودشان حرف میزد.
چنانکه در سوره نحل میفرماید وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى اَلنَّحْلِ، من با زنبور تماس دارم، کل تماسش هم با زنبور این است أَنِ اِتَّخِذِي مِنَ اَلْجِبٰالِ بُيُوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا يَعْرِشُونَ ﴿النحل، 68﴾، یا برو روی کوهها لانه بساز، یا برو روی داربستها لانه بساز، یا برو روی درختها لانه بساز، لانهسازی هم یادش داده که حالا اگر رفتی روی کوه و درخت و داربستها، داربستهایی که برای میوهها، برای انگور و کیوی میزنند، یعرشون یعنی داربست، این یک حرف که با زنبور دارد. یک حرف دیگر هم این است که ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ﴿النحل، 69﴾، از هر میوهای، گلی، بخور و این ساختمانسازی و خوردن لقمه پاک راه خداست که برایت قرار داده همین جاده را برو، خب این حرفها مطابق با نیاز آن حیوان است آخر این حرفها چیست؟ تولید عسل. دیگر نیامده درباره دنیا و آخرت با زنبور حرف بزند یا درباره تکلیف و مسئولیت و حلال، یا حرام، آن نیازی ندارد با موجودات عالم حرف بزند، موجود نیازمند است که پروردگار با او حرف بزند، تازه حرفهایش هم باید روی سرمان بگذاریم که با آن عظمت بینهایتش حاضر شده با ما شصت هفتاد کیلوییها حرف بزند. آن هم در شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه و ما را مخاطب خطاب خودش قرار بدهد.
یک وقت بگوید یا ایها الناس، یک وقت بگوید یا ایها الذین آمنوا، چرا با ما حرف میزند؟ ما برای چی نیاز داریم؟ ما چون حیوان آفریده نشدیم، احتیاج داریم یک د نیای صاف و پاک و سالم، آرام، بیدردسر داشته باشیم خب با ما حرف زده برای ساختن دنیای پاک و بیدردسر و آرام و پررفاه این کارها را بکنیم، حلال بخوریم، حرام نخوریم. رابطه نامشروع برقرار نکنیم اینها حرفهای صادقانه است.
یک کسی در رابطه نامشروع مریض شده بود حالا به من نگفت آمد پیش من گفت من جوان هستم بیست و هفت هشت سالم است بیماری دارم، به یک دکتر من را معرفی کنید پول هم نمیخواهم من معرفی کردم نمیدانستم هم که چه شده، یک شب دکتر آمد پای منبر همین تهران، گفت یک مریضی را برای من فرستادی خوب نمیشود، مردنی است، خب وقتی که در قران مجید میگوید ارتباط نامشروع نداشته باش چند جور بیماری در این ارتباط به انسان هجوم میکند، بیماری روانی، فکری، اخلاقی، و بیماریهای جسمی، که بعضیهایش قابل علاج نیست.
یک جوانی روز ماه رمضان آمد پیش من، خیلی جوان بلند قد خوش قیافه آراسته، گفت من تک پسر هستم، بیست و شش سالم است، پدر و مادر متدینی دارم، مذهبی هستند، من یک بیماری دارم نه به پدرم میتوانم بگویم نه به مادرم نمیدانم چی کار کنم طبیب هم به من گفته تا یک و نیم سال بیشتر زنده نیستی و میدانم داغ من پدر و مادرم را میکشد، من نمیخواستم بفهمم چش است ولی یک مرتبه خودش گفت گفت من یک سفر خارجی برای کار تجارتی رفتم و کنار یک زن خارجی قرار گرفتم یک شب، یکی دو ماه که برگشتم ایران میبینم یک تب در بدن من میچرخد، رفتم طبیب آزمایش داده گفته بیماری ایدز وارد خونت شده علاج هم نداری. باید بسازی تا بمیری چی کار کنم؟
گفتم من که هیچ کاری برایت نمیتوانم بکنم من یک راهنمایی قرآنی میتوانم بکنم بگویم واقعا برو در پیشگاه پروردگار توبه کن، من راه دیگری را ندارم تو را راهنمایی کنم ولی این هم بهت بگویم که قرآن راست گفته، وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً ﴿الإسراء، 32﴾ به زنا نزدیک نشوید زنا فاحشه است، کلمه فاحشه در عرب یعنی عمل بسیار زشت، وَ سٰاءَ سَبِيلاً و راه بدی است همین راهی که الان تو در آن افتادی راه ایدز و راه بیماری ناعلاج، راه مردن در بیست و شش هفت سالگی، راه داغ گذاشتن به جگر مادر و پدر این راه بد.
باز هم بگویم اگر ما را مانند حیوانات آفریده بود نیازی نبود این حرفها را به ما بزند، چون ما تکلیف نداشتیم، مسئولیت نداشتیم، خب ما هم یک موجود زنده ولی روی دوپا راه میرفتیم، یک شام و نهاری میخوردیم فردا میآمد، دوباره شام و نهاری میخوردیم فردا میآمد، یک پنجاه سال شصت سالی بودیم و میمردیم. نیاز نداشتیم. او نیاز نداشته با ما حرف بزند، ما نیازمند بودیم چون ما را انسان عاقل مکلف آفریده بود و دو دنیا در اختیار ما گذاشته این دنیا و آخرت، نیازمند بودیم با ما حرف بزند و کل حرفش هم در این دو محور باشد چی کار بکنید و چی کار نکنید، کل قرآن مجید همین دو کلمه است. و به تعبیر یکی از فلاسفه که در کتابش دیدم خیلی زیبا به نظرم رسید که این دو کلمه حرف خدا در سی جزء قرآن این است که هذه الاعمال یجوز، آزاد هستید جایز است این کارها را بکنید، بعضیهایش هم بهتان واجب است، و هذه الاعمال لا یجوز، این دو کلمه. یجوز که وارد این عرصههای عملی و اخلاقی بشوید، لا یجوز جایز نیست وارد عرصههای عملی و اخلاقی این شکل کار و اخلاق بشوید، بعد هم این حکیم ادامه داده بود مطالبش را، با این جمله که بیایید این لایجوز و یجوز را از خودتان در نیاورید، هلاک میشوید. خودت برای خودت فتوای یجوز و لا یجوز نده، چون الان از این هفت میلیارد جمعیت کره زمین نود درصدشان میگویند لا یجوز ولی به فتوای خودشان، میگویند یجوز ولی به فتوای خودشان، سراسر اروپا زنا برای مردم یجوز است، ازدواج مرد با مرد یجوز است، خوردن انواع مشروبات یجوز است، رفتن در انواع کابارهها یجوز است، ارتباطات نامشروع یجوز است، فتوای خودشان است.
اما حالا سراسر زندگی این هفت میلیارد یک خرده کمترش است، نماز لا یجوز، روزه لاا یجوز، عدالت لا یجوز، شما کلمه عدالت را بردار در سراسر اروپا و امریکا ببر، میگوید آقا من قانونی غیر از عدالت دارم، این قانون هم الان حاکم بر کل دولتها و ملتهاست، عربی این قانون این است انگلیسیاش هم به زبان انگلیسی و فرانسه انگلیسی است، الحکم لمن غلب میگوید زندگی فقط برای آنی خوش است که زور دارد، و بتواند هر حقی را از مردم غارت کند، این فتوای دولت آمریکاست حدود دویست سال، فتوای انگلیس است چهارصد سال، یک زمانی انگلستان صد کشور ثروتمند د نیا د ر استعمارش بودند، امریکا که آمد کمتر شد، روسیه هم که قوی شد کمتر شد، آن امد بلوک شرق را استعمار کرد، آن یکی هم آنچه در استعمارش بود توانست نگه داشت نتوانست لقمه افتاد در کام امریکا. این یجوز و لایجوز بشر زمان ما.
یک تعداد کمی مثل ماها گوشه و کنار دنیا، گوشه و کنار ایران نه همه ایران ماندیم، که میگوییم آن چه را آفریننده ما میگوید یجوز، عمل میکنیم خودم فتوا ندادم، چون اگر خودم فتوا داشته باشم یعنی در برابر پروردگار عالم قد علم کردم، اگر خودم فتوا داشته باشم، چون در خود فتوایی میگویم یکی خدا یکی من، خدا آن طرف جوی من این طرف جوی، چرا قارون جهنمی شد؟ در سوره مبارکه قصص بخوانید وقتی موسی ابن عمران بهش گفت زکات این ثروت سنگین را بده گفت قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِيتُهُ عَلىٰ عِلْمٍ عِنْدِي ﴿القصص، 78﴾، من با دانش خودم این ثروت را به دست آوردم لا یجوز به من که زکات بدهم، خدا میگوید یجوز قبول ندارد من یجوز خدا را لا یجوز میدانم اما یجوز خودم را یجوز میدانم همین. این از متن آیه درمیآید.
ما چون انسان آفریده شدیم و عاقل هستیم و مکلف، و نیازمند به این بودیم که خدا با ما حرف بزند برای یک دنیای آباد ساختن و برای یک آخرت آباد ساختن حرف زده با ما، هیچ احتیاجی هم به ما نداشته، اینجور سخن که من حسابی امشب برایتان توضیح دادم بار اولم هم بود این توضیح را میدادم اسمش سخن صادقانه است، اسمش سخن راست است، اسمش سخن حق است، چون گویندهاش هیچ نیازی به شنوندهاش ندارد، و گویندهاش علم بینهایت است و گویندهاش حق است، و گویندهاش رحیم است به بندگانش.
خب این سخن راست این سخن درست، این سخن صدق، این سخن حق، عقل چه میگوید؟ میگوید ردش کن یا قبولش کن؟ اگر از زمان آدم تا امشب عقل سخن حق را قبول نمیکرد اصلا علمی به وجود نمیآمد کتابخانهای به وجود نمیآمد، عالمی به وجود نمیآمد، دانشمندی به وجود نمیآمد همه گوشها اگر حق را میشنیدند و حق را دور میانداختند یا به قول قرآن نبذ من ورائهم، این یک اصطلاح است. لغتش این است انداختند پشتشان، ولی سخن که عنصر نبود که بگیرند و بیندازند پشتشان، نبذ من ورائهم یعنی حق برایشان آمد ارزشی برای حق قائل نشدند و نپذیرفتند و اگر این نپذیرفتن همگانی بود، یعنی همه وقتی سخن حق را میشنیدند به گوینده حق و به خود سخن حق میگفتند برو خدا پدرت را بیامرزد بگذار کنار این حرفها را، خب اگر همه جهانیان از زمان آدم تا حالا این اخلاق پلید را داشتند، که به حق میگفتند برو پی کارت، هیچ علمی به وجود نمیآمد هیچ کتابی نوشته نمیشد، هیچ عقلی پخته نمیشد هیچ دانشمندی به وجود نمیآمد، این مقدمه را شنیدید.
حالا حرف خدای حق را که حرفش صدق است و قولک صدق در دعای عرفه است، عقل چی میگوید این سخن عقل را میگوید دور بینداز بگو برو پی کارت قبول ندارم، نمیخواهم، یا میگوید قبول کن؟ عقل که میگوید قبول کن، عقل بوده که حرف حق را قبول کرده این همه رشتههای علمی به وجود آمده، حالا در قران آیه صد و هشتاد سوره آل عمران میگوید یک حالت شرّی برای شما ممکن است پیش بیاید که اگر به این حالت شرّ گره بخورید دنیای خوبی نخواهید داشت، آخرت را هم یک گوشهاش را توضیح داده.
وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ ﴿آلعمران، 180﴾ما نیاز داشتیم خدا با ما حرف بزند، عقل هم که میگوید حرف صادق را قبول کن خب قبول میکنیم، میفرماید در کنار آنچه بهتان دادم که از زندگیتان اضافه است، هر چی دادم، زمین است، باغ است، کارخانه صنعتی است، کشاورزی است، زراعت است، تجارت است، که پول خوبی درمیآید، در کنار این پول بخل نکنید، این پول به دلتان نچسبیده باشد، یک آدمی باشید که در مقابل فقر فقیر، مشکل مشکلدار، پدر و مادر ندار، خواهر و برادر ندار، مسجدی ندار، هیئتی ندار، رفیق ندار راحت دستتان در جیبتان برود و در بیاورید فی سبیل الله، به بندگان دیگر من کمک بکنید. اگر دستتان در جیبتان نرود، گمان نکنید که این بخل خیرا لکم، به خیر شماست، خوب است، برای دنیایتان زینت است، شکل است، خوشگلی است، نه. بل هو شر لکم، ضرر دارد این بخل، چه ضرری دارد؟ ضررش این است که آتش دل آنی که باید بهش کمک کرد و کمک نمیشود میافتد در زندگیات، سازمان جهان را به صورتی آفریدم که سوز دل سوزداران به شکلهای مختلف گریبانت را در دنیا میگیرد. میخواستی دو میلیون بدهی بخیل بودی ندادی من هم یک غده یک جای بدنت، بدن زنت و بچهات میگذارم دویست میلیون میدهی دلت هم نمیخواهد بدهی،دویست میلیون میرود یا بچه یا زن یا خودت میمیری، این به خیرت نبود این بخل، تو هر کاری هم بکنی جلوی سازمان خلقت من را بگیری که عکس العمل بخل بهت برنگردد راه برگشت بخل بسته نمیشود. آن میآید و میزند. این برای دنیایت.
و اما آخرت، شر است برایت، شر آخرتش چیست؟ این خیلی عجیب است، گفتم عقل میگوید سخن صادق و حق را قبول کنید، شر آخرتی چیست؟ سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ، متن قرآن است، یقینا این در آیه است یقینا در آیه است، روز قیامت تمام ثروتی که بهش بخل کردی، و بعد از مردنت ماند، این را گردنبند فلز آتشی میکنم میاندازم گردنت و تا من خدا هستم این گردنبند به گردنت خواهد بود. این هم شر قیامت.
خب خیر یعنی چی؟ یعنی آن حالی، آن فکری، آن نیتی، آن حرکتی، آن عملی که آجر ساختن دنیای آباد برایم میشود و ساختن آخرت آباد، این معنی خیر است، شر یعنی چی؟ یعنی حالی، نیتی، فکری، کاری که در دنیا تیشه به ریشه زندگیام میشود و در آخرت هم آتشساز است. این شر. این مسائل را عنایت فرمودید، خوب گرفتید؟ حالا باید به انتظار باشید اگر خدا لطف کند توفیق بدهد فردا شب یک آیه مانده به تمام شدن سوره حج درباره خیر، برایتان بخوانم و تا جایی که امکان دارد توضیح بدهم، یکی از آیات بسیار مهم، پربار، و کاربردی قرآن کریم است.