نويسنده: حجة الاسلام دکتر قاسم ترخان
آيا يزيد و امام حسين (عليه السّلام) مجبور نبودند که بر طبق آنچه در علم الهي براي آنان مقدر شده بود، رفتار نمايند، بر اين اساس چه سرزنشي بر يزيد است و چه فضيلتي براي امام اثبات مي شود؟
سؤال:
ما معتقديم که خداوند از آغاز به سرنوشت و سرشت موجودات علم و آگاهي دارد، در اين صورت؛ اولاً: انسان هاي بدي مانند يزيد، مجبورند که در سرکشي به سر برند و نمي تواند طور ديگري رفتار کنند و گرنه خدا علم جهل مي شود؛ ثانياً: خدايي که مي دانست يزيد با اختيار خود اهل جهنم مي شود؛ چرا او را خلق کرده است؟، ثالثاً، شهادت امام حسين (عليه السّلام) براي آن حضرت فضيلتي محسوب نمي شود؛ زيرا شهادت از پيش برايش مقدّر بوده است و آن حضرت نمي توانست جور ديگري رفتار کند؟
چکيده پاسخ:
اصل خلقت انسان، لطفي است که از سوي خداوند نصيب او شده است و بعد از خلقت نيز خداوند از هيچ وسيله و سببي براي هدايت انسان ها فروگذار نکرده است. بر اين اساس؛ اگر انساني از اين شرايط فراهم آمده استفاده ننمايد، مسئوليت چنين اقدامي متوجه خود اوست نه بر عهده خداوند. اين در حالي است که هدف از خلقت انسان ها رسيدن آنان به تکامل بوده است، و بديهي است که تکامل بدون وجود شياطين جن و انس امکان پذير نيست؛ البته معناي اين سخن آن نيست که شياطين جني و انسان هاي بد، مجبورند که بد باشند، بلکه مقصود آن است که نقش شيطان هاي جني و انسي يک نقش ضروري است و بايد وجود داشته باشد، اما اين که چه کسي اين نقش را بازي کند با انتخاب و اراده خود شياطين جني و انسان هاست و جبري از ناحيه ي خداوند وجود ندارد.
خداوند نيز اگر چه از ازل مي دانست که چه کسي معصيت مي کند، اما اين بدان معنا نيست که انسان در انجام معصيت مجبور باشد؛ زيرا متعلِّق علم الهي صدور معلولات از ناحيه ي علل خاص خود آنهاست. در نظام عيني خارجي، علت ها متفاوت اند گاهي علت ها طبيعي اند و گاهي شعوري؛ يعني در بعضي از علت ها، اراده و اختيار جزء العلة است مثل آنچه را که انسان انجام مي دهد و اگر علم ازلي خداوند به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است، به اين معناست که او از ازل مي داند که چه کسي از روي اختيار و آزادي خود اطاعت مي کند و چه کسي مرتکب معصيت مي شود، بله انسان در داشتن اختيار مجبور است؛ يعني نمي تواند
مختار نباشد. به عبارت ديگر؛ معناي اين که خداوند افعال اختياري انسان را از پيش تقدير کرده، اين است که شخص خاصي در زمان و مکان معيني با بهره گيري از اختيار خويش - و نه به صورت جبري - آن کار را انجام مي دهد و علم به وقوع حتمي آن عمل نيز بر اساس شرايط فراهم آمده است که يکي از آن شرايط، اختيار آدمي است و اين يعني وقوع جبري و غير اختياري چنين فعلي محال است، از آن جهت که قضا و قدر الهي به وقوع اختياري اين فعل تعقل گرفته است و اگر اين فعل از روي جبر و غير اختياري واقع شود، خلاف قضا و قدر الهي است و در اين صورت علم خدا جهل مي شود؛ زيرا علم خدا به وقوع اختياري اين عمل تعلق گرفته است. بر اين اساس؛ مي توان گفت: قضا و قدر سبب نمي شود که از يزيد سلب مسئوليت شود يا فضيلتي براي امام اثبات نگردد؛ زيرا راهي که يزيد و امام برگزيدند هم مقدر بوده است و هم اختياري. آنان آزاد بودند در انتخاب راهي که در پيش رو داشتند و همين هم مقدر بود؛ يعني خدا از ابتدا و ازل مي دانست که آنان با اختيار خود چه راهي را بر مي گزينند. به هر حال، امام با اختيار خود اين راه را انتخاب کرد و به شهادت رسيد، و اين اگرچه در علم ازلي معلوم بود و عده اي نيز به دلايلي از وقوع اين حادثه باخبر شدند، پيش از آن که اين حادثه اتفاق افتد، اما اينها نه حادثه عاشورا را از اختياري بودن خارج مي کند و نه از قبح جنايت عاملان آن مي کاهد و نه خدشه اي به فضايل امام حسين (عليه السّلام) و يارانش وارد مي کند.
پاسخ تفصيلي:
در پاسخ به پرسش هاي سه گانه فوق بايد نکاتي، مورد دقت و بررسي قرار گيرد؛
1. مفهوم قضا و قدر
تلقي صحيح از قضا و قدر و فهم دقيق آن مي تواند در حل اشکالات مطرح شده راه گشا باشد.
واژه « قدر » به معناي اندازه است و تقدير الهي يعني اين که خداوند براي هر پديده اي، اندازه و حدود کمي، کيفي، زماني و مکاني خاص قرار داده است و تحت تأثير علل و عوامل تدريجي، تحقق مي يابد.
واژه « قضا » به معناي تمام کردن و به انجام رساندن (1)، حکم تشريعي (2)، داوري کردن (3) (که آن هم نوعي به انجام رساندن اعتباري است) و اراده الهي (4)، است. منظور از قضاي الهي آن است که خداوند پس از فراهم شدن مقدمات، اسباب و شرايط يک پديده، آن را به مرحله ي نهايي و حتمي مي رساند.
طبق اين تفسير، مرحله ي تقدير، قبل از مرحله ي قضا و داراي مراتب تدريجي است، ولي مرحله قضا دفعي و مربوط به فراهم شدن همه شرايط و اسباب، و نيز حتمي و غير قابل تغيير است. البته گاهي اين دو واژه به صورت مترادف و به معناي « سرنوشت » نيز به کار مي روند و به حتمي و غير حتمي تقسيم مي شوند. ازاين رو است که در آموزه هاي ديني ما از « تغيير قضا » نيز بحث شده است و دادن صدقه، نيکي به پدر و مادر، صله رحم و دعا، از عوامل تغيير قضا، معرفي شده اند.
به عبارت ديگر؛ « قضا » يعني حتميت حادثه اي که البته اين حتميت از ناحيه علل و اسباب اوست و « قدر » يعني کسب حدود و مشخصات و خصوصيات که آن هم از ناحيه علل و اسباب آن حادثه است و قضا و قدر الهي در واقع عبارت است از: انبعاث و سرچشمه گرفتن همه ي علل و اسباب از اراده و مشيت و علم حق تعالي که « عله العلل » است؛ يعني هر عاملي که درجهان خودنمايي مي کند، تجلي علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و وسيله اجراي قضا و قدر اوست.
البته ممکن است عامل و سببي، قضا و قدر الهي را تغيير دهد، اما اين يعني عاملي که خود از مظاهر قضا و قدر الهي و حلقه اي از حلقات علت بوده، عامل تغيير و تبديل سرنوشتي شده است. به بياني ديگر؛ اين تغيير را نيز قضا و قدر الهي اقتضا کرده است؛ مثلاً اگر کسي به بيماري خاصي مبتلا گردد، اين سرنوشتي که براي او رقم خورده، از علت خاصي ناشي شده است. حال اگر اين بيمار دارو بخورد، دارو علت ديگري است که سرنوشت ديگري را به همراه دارد و موجب از بين رفتن بيماري مي شود؛ يعني سرنوشت قبلي بيمار را تغيير مي دهد، ولي اين شفاي از بيماري نيز به موجب قضا و قدر است و البته اگر دارو را هم نخورد و رنجور شود، يا دواي زيان بخشي را بخورد و بميرد، باز به اقتضاي قضا و قدر الهي است. همچنين است اگر از بيماري دوري گزيند و مصون بماند و در نهايت هر
کاري بکند نوعي سرنوشت و قضا و قدر است و نمي تواند از حوزه قضا و قدر بيرون باشد. سرّ اين مطلب آن است که قضا و قدر عاملي در عرض ساير عوامل جهان نيست، بلکه مبدا و منشاء و سرچشمه همه عامل هاي جهان است، هر عاملي که بجنبد و اثري از خود بروز دهد، مظهري از مظاهر قضا و قدر است و تحت قانون عمومي عليت. حال در مورد هر حادثه اي، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جريان هاي متفاوت وجود داشته باشد، قضا و قدرهاي گوناگوني هم متصور است. آن جرياني که واقع مي شود و صورت مي گيرد به قضا و قدر الهي است و آن جرياني که متوقف مي شود نيز به قضا و قدر الهي است.
2. رابطه ي قضا و قدر با اختيار انسان
از آيات قرآن به دست مي آيد که همه چيز حتي افعال اختياري انسان، مشمول تقدير و قضاي الهي است. (5) به عبارت ديگر؛ قضا و قدر الهي داراي دو حوزه است: الف. حوزه اي که خارج از اختيار آدمي است؛ ب. حوزه اي که شامل افعال اختياري انسان مي شود.
اما سؤال اين است که آيا در حوزه اخير نيز قضا و تقدير الهي، منافاتي با اراده و تصميم گيري آزاد انسان ندارد؟ و آيا مي توان مسئوليت افعال آدمي را بر عهده خود او دانست؟ و آيا انسان هاي بد مجبور به سرکشي اند؟، در پاسخ بايد گفت: تقدير و قضاي الهي بر دو نوع علمي و عيني تقسيم مي شود:
الف. قضا و قدر علمي بدين معناست که خداوند مي داند هر چيزي در چه زمان و مکاني و به چه صورتي، حتماً تحقق مي يابد. اين معنا، به علم الهي و فراهم شدن مقدمات و شرايط و نيز علم به وقوع حتمي آنها بر مي گردد.
ب. قضا و قدر عيني و خارجي آن است که هر چيزي در خارج داراي اندازه و حدود مشخصي است و در شرايط و ويژگي هاي خاصي تحقق مي يابد و اين سير تدريجي پديده ها و نيز تحقق عيني آنها به خداي متعال انتساب دارد.
گفتني است که هيچ يک از قضا و قدر علمي و عيني با اختيار انسان منافات ندارد. در ادامه هر يک از اين چهار قسم به اجمال بررسي مي شود:
1. تقدير علمي با اختيار موجودات مختار منافاتي ندارد؛ زيرا معناي تقدير علمي، علم خدا به فراهم شدن شرايط پيدايش پديده يا عمل است. برخي از اين خصوصيات به ويژگي هاي زماني و مکاني باز مي گردد و پاره اي نيز به فاعل آن مربوط مي شود. يکي از خصوصيات افعال اختياري، آن است که از سرِ اختيار و بر پايه گزينش آزادانه فاعل انجام شود. بنابراين؛ معناي اين که خداوند افعال اختياري انسان را از پيش تقدير کرده، اين است که شخص خاصي در زمان و مکان معيني با بهره گيري از اختيار خويش - و نه به صورت جبري - آن کار را انجام مي دهد؛ يعني خدا مي داند موجود مختار با وصف اختيار خود، چه کاري را انجام مي دهد يا نمي دهد.
2. از آنچه در تقدير علمي گفته شد روشن مي شود که قضاي علمي نيز با اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا قضاي علمي، علم به وقوع حتمي آن عمل بر اساس شرايط فراهم آمده است که يکي از آن شرايط، اختيار آدمي است و اين يعني وقوع جبري و غير اختياري چنين فعلي محال است از آن جهت که قضا و قدر الهي به وقوع اختياري اين فعل تعلق گرفته است، بر اين اساس اگر اين فعل از روي جبر و بدون اختيار واقع شود، خلاف قضا و قدر الهي خواهد بود (6) و در اين صورت است که علم خدا جهل مي شود؛ زيرا علم خدا به وقوع اختياري اين عمل تعلق گرفته بود.
از اين جهت مي توان گفت: قضا و قدر علمي سبب نمي شود تا انسان از خود سلب مسئوليت کند و خدا را مقصر بداند. براي روشن شدن مطلب، از مثالي بهره مي گيريم: اگر شما بر بالاي ساختمان يا مکاني مرتفع، شاهد رانندگي دوست خود باشيد و ببينيد که با اين طرز رانندگي، حتماً سقوط مي کند و نسبت به عاقبت ناخوشايند رفتار خارج از ضابطه و عقلانيت او، علم و آگاهي کامل داشته باشيد، و پس از دقايقي هم وي عاقبت کار خود را ببيند، آيا شما مقصريد؟ آيا شما باعث سقوطش به دره شده ايد؟ آيا علم شما به سرنوشت انتخاب نادرست وي در شيوه رانندگي، او را مجبور به سقوط کرده است؟ آيا دولت ها و مهندسان راه و سازندگان اتومبيل که يقيناً مي دانند، بسياري از تصادفات به دليل اتومبيل راني و استفاده نادرست و نابجا از ماشين و جاده است، عامل جبري سوانح جاده اي اند؟
خداوند هرگز تقدير و سرنوشت کسي را به گناه و معصيت ثبت و ضبط نکرده است. اين حديث را بسياري از پيامبر بزرگوار (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده اند که، « خداوند لعنت کند کساني را که دم از تقدير زده و مي پندارند معصيت و عذابشان از تقدير و سرنوشتي است که خدا براي آنان مقدر کرده است » (7).
از اين رو؛ متکلمين گفته اند: خدا به طاعات و معصيت بندگان علم دارد و اين علم، کاشف (8) و تابع (9) آن کردار بندگان است. (10)
3. در تقدير خارجي نيز يکي از شرايط و اجزاي علت در افعال اختياري، اختيار و اراده ي فاعل آنهاست، پس تقدير خارجي هم نمي تواند جبري را در پي داشته باشد.
4. قضاي خارجي نيز با افعال اختياري منافاتي ندارد؛ توضيح اين که اگرچه بر اساس توحيد افعالي، همه موجودات عين ربط به الله هستند، هيچ استقلالي نه در وجود و نه در افعال، از خود ندارند؛ و قضا و اتمام نهايي کار به دست حق تعالي است، اما اين تفسير به هيچ وجه به معناي نفي فاعليت ساير موجودات در طول فاعليت خداوند و سلب اختيار و اراده انسان ها نيست. (11) به عبارت ديگر؛ اتمام و ضرورت معلول (تحقق عيني پديده ها)، در گرو تحقق علت تامه است و دانستيم که در افعال اختياري، آخرين جزء علت تامه، اراده و اختيارِ وجود مختار است، اما بر طبق توحيد افعالي اين عليت و اتمام در طول عليت و اتمام خداوند است. بنابراين در تحقق عيني افعال، هم جايگاه اختيار انسان، و هم انتساب نهايي افعال به خداي متعال، تؤامان حفظ شده است.
از آنچه گفته شد، روشن گرديد که اگر چه خداوند از ازل مي دانست چه کسي معصيت مي کند، اما اين بدان معنا نيست که انسان در انجام معصيت
مجبور باشد؛ زيرا دانسته شد که متعلَّق علم الهي صدور معلولات از علل خاص خود آنهاست و علت ها نيز در نظام عيني خارجي، گاهي طبيعي و گاهي شعوري هستند؛ يعني در بعضي از علت ها، ارائه و اختيار جزء العله است مثل آنچه را که انسان انجام مي دهد و اگر علم ازلي خداوند به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است، به اين معناست که او از اول و ازل مي داند که چه کسي به موجب اختيار و آزادي خود اطاعت مي کند و چه کسي معصيت، بله انسان در داشتن اختيار مجبور است يعني نمي تواند مختار نباشد.
3. خلقت انسان هاي بد و چراييِ آن
ممکن است گفته شود، حال که خدا مي داند کساني با اختيار خودشان اهل جهنم مي شوند پس چرا خلقشان مي کند؟ در جواب بايد گفت: اولاً: اصل خلقتِ انسان، لطفي است که از طرف خداوند که نصيب انسان شده است تا در پرتو آن به مدارج کمال راه يابد و از بهشت رضوان و نعمت هاي الهي برخوردار گردد؛ مثل اين که ميزباني سفره اي را پهن کند و عده اي را دعوت کند که بيايند و از غذاهاي آماده روي سفره ميل کنند. حال اگر در اين بين کسي با اختيار خود از اين غذا نخورد و اين گرسنگي عوارض جبران ناپذيري را بر او تحميل کند، آيا اشکالي بر ميزبان وارد است و بايد او را بازخواست کرد که چرا چنين مهماني را دعوت کرده است؟! يا بايد اين حرکت را دليل بر بي لياقتي مهمان دانست و او را بر اين کار سرزنش کرد، چه اين که اگر ميزبان دعوتش نمي کرد و به علم خود (که فلان ميهمان از غذا نمي خورد) بسنده مي کرد، ممکن بود از طرف همان مهمان مورد مؤاخذه قرار بگيرد که چرا از من دعوت به عمل نياورده اي و اگر از من دعوت مي کردي من از آن غذا مي خوردم و... .
ثانياً: اين اعتراض، وقتي موجه است که خدا هيچ وسيله و سببي را براي هدايت و رهيابي انسان به کمال نفرستد، اما زماني که خداوند نعمت خلقت را
ارزاني انسان مي کند، او را از کتم عدم به دار وجود مي آورد و اين لطف را با لطفي ديگر تکميل مي نمايد، پيامبر و راهنماي دروني (عقل سالم و فطري) و هدايت گران بيروني (انبيا و ائمه (عليهم السّلام) و کتاب و علماي رباني) را براي او تدارک مي بيند، مقصر کيست؟ آن که « صدها چراغ دارد و بيراهه مي رود »؟ يا آن که متخلف را به جهت شکستن چراغ، تنبيه مي کند؟
ثالثاً: خداوند انسان را خلق کرده و اراده نموده است که او به تکامل برسد، اما آيا اين تکامل بدون شيطان جني و انسي امکان پذير است؟ ! ما معتقديم که وجود شيطان، براي انسان هاي با ايمان و آنها که مي خواهند راه حق را بپيمايند، مضر نيست، بلکه وسيله ي پيشرفت و تکامل است؛ چرا که پيشرفت، ترقي و تکامل، همواره در ميان تضادها صورت مي گيرد. (12)
اما بايد دقت کرد که معناي اين حرف ما (آفرينش اهل شقاوت و خلق آنها يک ضرورت است، و شيطان بايد وجود داشته باشد، تا در اين بستر امکان رشد و تکامل انسان ها فراهم گردد)، آن است که نقش شيطان هاي جني و انسي يک نقش ضروري است و بايد وجود داشته باشد، اما اين که چه کسي اين نقش را بازي کند با انتخاب و اراده ي خود انسان ها است و جبري از ناحيه ي خداوند وجود ندارد.
خداوند حتي شيطان را، شيطان خلق نکرده است! دليل ما آن است که او سال ها (6 هزار سال) (13) هم نشين فرشتگان و اهل عبادت بود، ولي بعد به خواست خود و بر اثر تکبر راه طغيان و انحراف را در پيش گرفت و از رحمت خداوند دور شد.
همچنين است کاري که يزيد انجام داده است؛ يعني يزيد با انتخاب خود اين نقش را پذيرفته است. پس يزيد نمي تواند بگويد که خدايا چرا خلقم کردي؟؛ زيرا
خداوند مي فرمايد خلق نقش تو يک ضرورت بوده است اگر او بگويد که چرا من بايد اين نقش را بازي کنم؟ خداوند جواب خواهد داد که اين نقش را با اراده و اختيار خود انتخاب کردي و مي توانستي يزيد نباشي و از اين جهت مورد مؤاخذه قرار مي گيري.
به عبارت ديگر؛ در اين نظام حتماً بايد انسان هاي بد وجود داشته باشند تا انسان هاي ديگر در تعامل با آنها به کمال راه يابند؛ يعني حتماً بايد يزيدي باشد، تا امام حسين (عليه السّلام) و کاري که آن حضرت انجام داده است، معنا پيدا کند و در اين بستر است که بايد امام حسين (عليه السّلام) به مقام شهادت راه يابد و به عالي ترين مقام نايل آيد، اما خداوند کسي را مجبور نکرده است که حتماً او بايد مصداق يزيد باشد، بلکه اين خود انسان است که با اختيار خويش، خود را در آن جايگاه قرار مي دهد و از اين جهت نمي تواند خدا را مورد باز خواست قرار دهد که چرا من بايد نقش يزيد را بازي کنم؛ زيرا اساساً بايدي در کار نيست؛ زيرا او مي توانست اين گونه نباشد.
دقت در مثال زير مي تواند به وضوح اين بحثِ دقيق، کمک رساند. گاهي توصيه مي شود که براي سلامتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دعا کنيم و در حالي که مي دانيم خداوند به يقين آن حضرت را حفظ مي کند و اراده ازلي اش بر اين تعلق گرفته، پس چه نيازي به آن دعا است؟
يکي از جواب هايي که به اين پرسش داده مي شود آن است که از عوامل سلامتي آن حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) همين دعاهاست، اما خدا مي داند که بالاخره در هر زماني عده اي براي سلامتي آن حضرت دعا مي کنند. لذا مي توان تضمين داد که در هر صورت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حفظ مي شود و اين تضمين به اين معنا نيست که اگر کسي دعا نکند، حضرت سالم نمي ماند، بلکه شبيه تضميني است که خداوند در مورد دين خود داده و فرموده است دين خدا حفظ مي گردد ولو اين که گروهي مرتد گردند. به عبارت ديگر؛ تأثير دعاي ما در سلامتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به معناي اين نيست که اگر ما دعا نکنيم حضرت سالم نمي ماند؛ چون در هر صورت افراد بسياري هستند که همواره براي آن حضرت دعا مي کنند، بلکه اصل دعاي افراد، به صورت علي البدل مؤثر است، مثل اين که اگر عده خاصي مرتد شوند، دين از بين نمي رود چون به هر حال « فقد و کلنا بها قوماً ليسوا بها بکافرين »؛ (14) يعني اگر به فرض نسبت به آن کفر ورزند، آيين حق زمين نمي ماند؛ زيرا کسان ديگري را نگاهبان آن مي سازيم که نسبت به آن، کافر نيستند. ولي اين افتخار ماست که ما از آن عدّه باشيم.
بر اين اساس؛ بر طبق قانون عام بايد در مقابل امام حسين (عليه السّلام) کسي باشد که... اما اين که آن کس يزيد و شمر و... باشد به اختيار اوست و اعمال او در اجراي اين قانون عام تأثير داشته است.
4. اختياري و مقدر بودن قيام امام حسين (عليه السّلام)
از آنچه بيان شد پاسخ سؤال سوم نيز روشن گشت؛ زيرا همان گونه که بيان شد مقدر بودن حادثه کربلا منافاتي با انتخاب و اختيار خود امام ندارد. از سويي؛ امام مي فرمايد: « قَد شاءَ اللهُ عَزَّوجَلَّ أن يَرَانِي مَقتُولاً مَذبُوحاً ظُلماً وَ عُدوَانا »؛ خدا خواسته مرا به واسطه ي ظلم و دشمني دشمنان مقتول و سر بريده بنگرد (15) و پيامبران (صلي الله عليه وآله و سلم) به ويژه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم) و امام علي (عليه السّلام) از وقوع حادثه کربلا خبر مي دهند. (16) از سويي ديگر؛ آن گاه که امام حسين (عليه السّلام) از طرفِ سپاه عبيدالله بين دو راهِ
بيعت ذليلانه با يزيد يا روبرو شدن با شمشيرهاي سپاه، آزاد گذاشته شد، راه دوم را انتخاب نمود. (17) بنابراين راهي که امام بر مي گزيند هم مقدر است و هم اختياري. به عبارت ديگر؛ امام خود را آزاد مي دانست، ولي فقط خواست و اراده ي خدا را مي پسنديد او مي دانست که در شرايط فعلي خواست خدا شهادت در راه او است. از اين رو همين مسير را انتخاب کرد. البته اين که امام با اختيار خود اين راه را انتخاب مي کند و به شهادت مي رسد، در علم ازلي معلوم بود و عده اي نيز به دلايلي از وقوع اين حادثه باخبر شدند، پيش از آن که اين حادثه اتفاق افتد، اما همان گونه که بيان گرديد، اينها نه حادثه عاشورا را از اختياري بودن خارج مي کند و نه از قبح جنايت عاملان آن مي کاهد و نه خدشه اي به فضايل امام حسين (عليه السّلام) و يارانش وارد مي کند.
پينوشتها:
1. « وَ غِِيضَ الماءُ وَ قُضِيَ الأمرُ »؛ و آب فرو نشست و کار پايان يافت؛ هود، 44. همچنين نک: قصص، 15؛ طه، 114.
2. « وَ قَضَي رَبُّکَ ألاَّ تَعبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ »؛ اسراء، 23.
3. « وَ اللهُ يَقضِي بالحقِّ »؛ غافر، 20.
4. « وَ إِذا قَضي امراً فانَّما يقولُ لهُ کُن فيکونُ »؛ بقره، 117؛ آل عمران، 47؛ مريم، 35؛ غافر، 68؛ اين آيه شبيه آيه: « إِنَّمَا أمرُهُ إِذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ کَن فَيکُونُ » است.
5. « وَ خَلَقَ کلَّ شَيء فَقَدَّرَهُ تَقدِيراً »؛ فرقان، 2. همچنين نک: يس، 38 و 39؛ مؤمنون، 18؛ فصلت، 10؛ حجر، 60. « ليقضي الله امراً کان مفعولا:؛ انفال، 44؛ همچنين نک: زمر، 42.
6. نک: سعيدي مهر، محمد و ديواني، امير، معارف اسلامي، ج 1، ص 106-107.
7. انه (صلي الله عليه و آله وسلم) قال: لعنت القدريه علي لسان سبعين نبياً. و من القدريه يا رسول الله؟ فقال: قوم يزعمون ان الله قدر عليهم المعاصي و عذبهم عليها. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 5، ص 47.
8. مانند معلمي که در ايام تحصيل از آينده ي شاگردان خبر دارد و به دفعات هم آينده ناخوش آيند را به تنبل ها تذکر مي دهد، علمش کشف از کردار بچه ها مي کند نه جبر آنها بر تنبلي.
9. تابع در اين جا به معناي اينست که علم مطابق با معلوم است.
10. قال: و هو تابع بمعني أصاله موازيه في التطابق. أقول: اعلم أن التابع يطلق علي ما يکون متأخرا عن المتبوع و علي ما يکون مستفادا منه و هما غير مرادين في قولنا العلم تابع للمعلوم فإن العلم قد يتقدم المعلوم زمانا و قد يفيد وجوده کالعلم الفعلي و إنما المراد هنا کون العلم و المعلوم متطابقين بحيث إذا تصورهما العقل حکم بأصاله المعلوم في هيئه التطابق و أن العلم تابع له و حکايه عنه و أن ما عليه العلم فرع علي ما عليه المعلوم و علي هذا التقدير يجوز تأخر المعلوم الذي هو الأصل عن تابعه فإن العقل يجوز تقدم الحکايه علي المحکي؛ علامه حلي، جمال الدين حسن بن يوسف، کشف المراد شرح تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسي، تحقيق آيه الله حسن زاده الآملي، ص 335.
11. نک: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ص 151-152؛ خسروپناه، عبدالحسين، قلمرو دين، ص 86-90.
12. نک: بيستوني، محمد، شيطان شناسي از ديدگاه قرآن کريم، ص 17.
13. نهج البلاغه، خطبه ي قاصعه. 14. انعام، 89.
15. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 331.
16. براي آگاهي بيشتر از رواياتي که در اين باره وارد شده است و رواياتي که به وقوع حوادثي مانند: توقف کشتي حضرت نوح (عليه السّلام) در کربلا، از بالاي اسب افتادن حضرت ابراهيم (عليه السّلام) در سرزمين کربلا و جاري شدن خون از سر مبارکشان و آرام شدن باد و فرود آمدن بساط حضرت سليمان (عليه السّلام) در زمين کربلا و باخبر شدن انبياي الهي از وقوع حادثه کربلا، اشاره دارند، نگاه کنيد به: مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 223-250، باب 30 إخبار الله تعالي أنبياءه و نبينا (صلي الله عليه و آله و سلم) بشهادته.
17. « الا و انّ الدّعي بن الدّعي قد رکزني بين اثنتين بين السّله و الذّله هيهات من الذّله يأبي الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت... »؛ حراني، حسن بن علي شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص 170.
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول
منبع : پایگاه حوزه