شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد: «او عابد ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. اين جمله را زياد تکرار مي کرد: «اللهم اني أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » (خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کني عفو را به من ارزاني دار ). امام موسي بن جعفر (ع) بسيار به سراغ فقرا مي رفت. شب ها در ظرفي پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلي به فقراي مدينه مي رساند، در حالي که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسي است. هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشي قرآن مي خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعي به دل مي داد، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند، مردم مدينه به او لقب «زين المجتهدين» داده بودند. مردم مدينه روزي که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغايي عجيب کردند. آن روزها فقراي مدينه دانستند چه کسي شبها و روزها براي دلجويي به خانه آنها مي آمده است. بدخواهاني بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را - روي در روي - بد مي گفتند و سخناني دور از ادب به زبان مي راندند، ولي آن حضرت با بردباري و شکيبايي با آنها روبرو مي شد، و حتي گاهي با احسان آنها را به صلاح مي آورد، و تنبيه مي فرمود. تاريخ ، برخي از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است. لقب « کاظم » از همين جا پيدا شد. کاظم يعني: نگهدارنده و فروخورنده خشم. از ابوحنيفه نقل شده است که گفت: «او را در کودکي ديدم و از او پرسش هايي کردم چنان پاسخ داد که گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است. براستي امام موسي بن جعفر (ع) فقيهي دانا و توانا و متکلمي مقتدر و زبردست بود ». محمد بن نعمان نيز مي گويد: « موسي بن جعفر را دريايي بي پايان ديدم که مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهاي دانش به هر سو مي پراکند ».
نفوذ معنوي امام موسي (ع)در دستگاه حاکم به حدي بود که کساني مانند علي بن يقطين صدراعظم (وزير) دولت عباسي، از دوستداران حضرت موسي بن جعفر (ع) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند. سخن چينان دستگاه از علي بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها کرده بودند، ولي امام (ع) به وي دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک خاص اغفالگرانه (تقيه) که در مواردي، براي رد گمي حيله هاي دشمن ضروري و شکلي از مبارزه پنهاني است، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علي (ع) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق، همچنان پاي فشارد - بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهي حاصل شود - سرانجام بدگوئي هائي که اطرافيان از امام کاظم (ع) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفري که در سال179 ه. به حج رفت، بيش از پيش به عظمت معنوي امام (ع) و احترام خاصي که مردم براي امام موسي الکاظم (ع) قائل بودند پي برد. هارون سخت از اين جهت، نگران شد. وقتي به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم (ص) را زيارت کرد، تصميم بر جلب و دستگيري امام (ع) يعني
فرزند پيامبر گرفت. هارون صاحب قصرهاي افسانه اي در سواحل دجله، و دارنده امپراطوري پهناوراسلامي که به ابر خطاب مي کرد: «ببار که هر کجا بباري در کشور من باريده اي و به آفتاب مي گفت بتاب که هر کجا بتابي کشور اسلامي و قلمرو من است !» آن چنان از امام (ع) هراس داشت که وقتي قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام (ع) بستند و بعضي را نابهنگام و از راههاي ديگر ببرند، تا مردم ندانند که امام (ع) را به کجا و با کدام کسان بردند، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقي خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام (ع) بي خبر بمانند. و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود، از امام (ع) و از ياراني که - گمان مي کرد - هميشه امام (ع)آماده خدمت دارد مي ترسيد، اين ياران با وفا - در چنين هنگامي - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام (ع)را فريبکارانه و با احتياط انجام داد. باري، هارون، امام موسي کاظم (ع)را -با چنين احتياط ها و م6راقبت هايي از مدينه تبعيد کرد. هارون، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسي بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت، يک سال حضرت امام کاظم (ع) را زنداني کند، پس از يک سال والي بصره را به قتل امام (ع) مأمور کرد. عيسي از انجام دادن اين قتل عذر خواست. هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتي حضرت کاظم (ع) در زندان فضل بود. در اين مدت و در اين زندان امام (ع) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام (ع) کرد ولي فضل هم از اين کار کناره جست. باري، چندين سال امام (ع) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت. در زندان هاي تاريک و سياهچال هاي دهشتناک، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقي خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وي شده است سپاسگزاري مي نمود. عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجري در سن 55 سالگي به دست مردي ستمکار به نام «سندي بن شاهک » به دستور هارون مسموم و شهيد شد. شگفت آنکه، هارون با توجه به شخصيت والاي موسي بن جعفر (ع) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسي بن جعفر (ع) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند. بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکي بغداد- به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا گرديد، و مورد توجه خاص واقع گرديد، و شهر «کاظمين» از آن روز بنا شد و روي به آبادي گذاشت.
*اين روز به روايتي، شهادت امام حسن مجتبي (ع) هم هست، هر چند قول مشهور در اين رابطه 28 ماه صفر است.
منبع: نشريه نسيم وحي، شماره 25.
منبع : راسخون