جمعی اندک از مورخان و صاحب نظران نیز بر این عقیده اند که نظریه یاد شده از اعتبار تاریخی لازم برخوردار نیست، بلکه مبنای بزرگداشت این روز ورود جابر و عطیه به کربلاست.
مقاله حاضر در یک بررسی و تحلیل تاریخی، در مقام اثبات نظریه نخست است.
مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تایید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند. این مراسم عبارتند از:
1- زیارت مخصوصه: در استحباب و سنت زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین (بیستم صفر) - از دور یا نزدیک - اختلاف نظر وجود ندارد، چنان که در زیارت ایام متبرکه نیمه شعبان و شبهای قدر اختلافی مشاهده نمی شود.
2- ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر: این مساله مورد شک و استبعاد مرحوم سید بن طاووس قرار گرفته است.
3- دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به بدنهای اطهر در روز اربعین: که میان علما، فقها و مورخان شیعه شهرت دارد.
4- ورود اهل بیت (ع) در روز اربعین به کربلا.
در باره این مساله دیدگاههای مختلف و متضادی اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدی قرار گرفته است. این موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به کربلا; تاریخ ورود.
اما در مورد اصل ورود اهل بیت (ع) به کربلا باید گفت که گروه بسیاری از علمای برجسته و مشاهیر متقدم و متاخر و مورخان شیعه و سنی آن را تایید کرده اند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد. در برابر، جمعی از متاخران و برخی از متقدمان این جریان را بعید بلکه ممتنع و محال عادی دانسته اند (1) و به تعبیر بعضی نیز کذب محض و افسانه است. (2)
استدلال این گروه در استبعاد و استحاله و تکذیب این موضوع، دو امر است:
اول: سکوت و عدم تعرض مورخان و کتب تاریخ، با این که موضوع مهم و قابل ذکر و شایسته تعرض بود در نتیجه از نگاه این گروه «عدم الدلیل، دلیل العدم » ; یعنی چگونه می توان باور داشت این جریان تا قرن هفتم پنهان مانده باشد و تنها به وسیله سید بن طاووس ابراز و اعلان شود.
دوم: مساله فاصله میان شام و عراق یا دمشق و کوفه است البته این در صورتی است که مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت (ع) در دمشق را یک ماه (چنان که نقل شده) در نظر بگیریم، به علاوه مدتی که ابن زیاد برای کسب تکلیف از یزید نیاز داشت. خصوصا این که گوینده جریان اربعین - سید بن طاووس - در کتاب دیگر خود که بعدا تالیف نمود، (3) این نظریه را رد کرده آن را بسیار بعید دانسته است و به تبعیت از استبعاد ایشان، مرحوم حاج میرزا حسین نوری نیز آن را بعید شمرد. (4)
علامه شعرانی و شهید مطهری نیز با تعبیرهای مختلف همین نظریه را ابراز داشته اند.
از آنجا که هدف این نوشتار بررسی علل استبعاد اربعین در کلام سید بن طاووس و اثبات جریان اربعین می باشد، لازم است به ذکر نام عده ای که جریان اربعین را تصریح یا تایید نموده اند بپردازیم:
قائلان به اربعین دو دسته اند، دسته ای صراحتا اظهار نموده اند که اهل بیت (ع) در روز اربعین به کربلا آمده اند و دسته دیگر بر این باورند که سر مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهای مطهر به وسیله امام سجاد (ع) به بدنهای مطهر الحاق شد.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعا به دست مبارک امام سجاد (ع) انجام شد و ورود ایشان به همراه سرهای مطهر شهدا به کربلا نیز فقط در بیستم صفر بود و هیچ یک از مورخان شیعه و سنی قائل نشده اند که سرهای مطهر - مخصوصا سر مطهر امام حسین (ع) - به وسیله کسی غیر از امام سجاد (ع) دفن شده و یا این که امام سجاد (ع) در غیر بیستم صفر سال 61 برای دفن سرهای مقدس به کربلا آمده باشد، از این رو اعتراف و تصدیق به دفن سر مطهر امام حسین (ع) در کربلا توسط امام سجاد (ع) در روز بیستم صفر خود گواه و شاهدی است صادق و عالی بر آمدن اهل بیت (ع) در روز اربعین به کربلا.
الف) آثار مستقل
عده ای از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت (ع) به کربلا تالیف کرده اند. از جمله:
1- «فاجعة الاربعین » یا «حدیث الاربعین » تالیف عالم بزرگوار شیخ حسن بلادی.
2- «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهدا (ع)» تالیف علامه محقق سید محمد علی قاضی طباطبایی شهید محراب مصلای جمعه تبریز. این کتاب افزون بر هشتصد صفحه است که با مراجعه و بررسی بیش از پانصد و هفتاد کتاب به نگارش درآمده است. در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفاده بسیاری شده است. (جزاه الله خیرا) همچنین بسیاری از ادبا و علما موضوع اربعین و ورود اهل بیت به کربلا را در قالب اشعار عربی و فارسی بازگو و ضبط کرده اند.
علل استبعاد از زبان سید بن طاووس
قبل از نقل جریان اربعین، بررسی ادله ای که سید بن طاووس برای بعید شمردن جریان ذکر می کند، لازم است.
دلایل استبعاد از نظر او عبارتند از: 1- استجازه; 2- اقامت یک ماهه; 3- بعد مسافت; که به بررسی هر یک می پردازیم:
2- اقامت یک ماهه اهل بیت (ع)
سید بن طاووس با استناد به روایتی که بر اقامت یک ماهه اهل بیت (ع) در شام دلالت دارد آن را با جریان اربعین سازگار نمی داند.
این موضوع نه تنها از نظر تاریخی قابل تایید نیست بلکه از استدلال استجازه هم ضعیفتر است; چون در استجازه، نقل ابن اثیر و طبری - هر چند به طور مبهم - وجود داشت. سید نیز در کتابهای دیگر خود به آن اشاره ای نمی کند و فقط در کتاب اقبال به عنوان استبعاد می گوید:
«اربعین با روایت اقامت یک ماه در دمشق سازگار و هماهنگ نیست » . (31)
علاوه بر این، تتبع نقلهای تاریخی، شاهد خوبی بر عدم اقامت یک ماهه اهل بیت (ع) در شام است، و از قراین متعدد و عبارات مختلف استفاده می شود که از هشت یا ده روز بیشتر نبوده است.
کلمات محدث قمی و دیگران گویای این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان، فرزندان پیغمبر (ص) و اسرا، خاندان نبوت می باشند، شرایط و اوضاع کاملا بر علیه یزید برگشت; به همین سبب وجود اهل بیت (ع) در شام، مایه نفرت بیشتر شامیان از بنی امیه و تزلزل سلطنت این دودمان می شد. بنابراین یزید با تظاهر به احترام این بزرگواران، سعی در برگرداندن آنها به مدینه نمود.
ابن اثیر می گوید یزید گفت:
لعن الله ابن مرجانة... فانه بغضنی - بقتل الحسین - الی المسلمین و زرع فی قلوبهم العداوة فابغضنی البر و الفاجر بما استعظموه من قتلی الحسین. مالی و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب علیه » . (32)
یعنی: خدا پسر مرجانه را لعنت کند که با قتل حسین، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنی با ما را در دلهایشان کاشت در نتیجه نیکوکار و بدکار را به دلیل قتل حسین، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه کار؟ خداوند او را لعنت کند و بر او خشم نماید.
شیخ مفید نیز می گوید:
«و لما وضعت الرؤوس بین یدی یزید و فیها راس الحسین علیه السلام قال یزید... ثم امر بالنسوة ان ینزلن... فافرد لهم دارا یتصل بدار یزید فاقاموا ایاما ثم ندب النعمان بن بشیر و قال: تجهز لتخرج بهؤلاء النسوة الی المدینة » . (33)
یعنی: آنگاه که سرهای شهدا در برابر یزید قرار داده شد و سر مقدس امام حسین (ع) در میان آنان بود گفت: ... سپس دستور داد که اهل بیت (ع) فرود آیند... اهل بیت (ع) در کنار منزلگاه یزید، چند روزی اقامت داشتند تا این که - روزی - یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت: آماده باش تا با اهل بیت (ع) به مدینه بروید.
این کلمات بوضوح بر عدم اقامت یک ماهه در شام دلالت می کند.
همچنین طبری می گوید:
«ثم ادخلهم علی عیاله فجهزهم و حملهم الی المدینة » . (34)
یعنی: سپس آمد و آنان را آماده نموده و به سوی مدینه حرکت دادند.
و در جای دیگر می گوید:
«و لما حبس یزید دعا بعلی بن الحسین و صبیان الحسین و نسائه فادخلوا علیه و الناس ینظرون... ثم قال یزید: یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم و ابعث معهم اجلا من اهل الشام فیسیر بهم الی المدینه ثم امر بالنسوة ان ینزلن فی دار... فدخلن دار یزید... فاقاموا علیه المناحة ثلاثا..» . (35)
ظاهر این عبارت این است که در همان روز اول ورود اهل بیت به شام و مجلس یزید، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدینه را فراهم آورند. «ثم امر بالنسوة ان ینزلن » از واژه «ثم » استفاده می شود که پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدینه، دستور داد «نزول » کنند; یعنی بار سفر بازکنند. چون نزول وارد و داخل شدن نیست، بلکه فرود آمدن و پیاده شدن از وسایل نقلیه است. پس پیش از بارانداختن مسافران کربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.
ابن کثیر نیز می گوید:
«اهل تحقیق گفته اند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت (ع) در شام نبود» . (36)
در مقتل ابی مخنف نیز عباراتی با همین مضامین وجود دارد.
نتیجه بحث این که اقامت یک ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارک تاریخی قابل قبول و مورد تایید نیست.
کبوتر نامه بر
یکی از پاسخها و توجیهاتی که برای رفع شبهه بعد مسافت و تصدیق ورود اهل بیت (ع) در بیستم صفر به کربلا، مطرح می شود و در عبارات مرحوم شهید قاضی طباطبایی تکرار و مورد استفاده قرار گرفته، جریان استفاده از کبوتر نامه بر برای استجازه از یزید است.
گویا نخستین کسی که این احتمال را مطرح کرد، مرحوم فاضل قزوینی باشد. البته او نمی گوید ابن زیاد حتما یا احتمالا از کبوتر استفاده کرد; فقط گفته است: «قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک » . (44)
یعنی کبوتران نامه ها را در کمتر از این مدت می رسانند.
قابل توجه است که استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بر تنها در حد یک فرضیه است و احتمال استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بر برای کسب اجازه از یزید گر چه احتمالی قابل قبول و تصدیق می باشد، اما هیچ شاهد و سند تاریخی در مورد استفاده ابن زیاد، یزید یا پیشینیان آنان از کبوتر برای نامه رسانی وجود ندارد. حتی مطرح کنندگان این پاسخ نیز هیچ موردی را نقل نکرده اند.
بنابراین موضوع مهم تاریخی اربعین را با تکیه بر حدس و گمان به این که از کبوتر استفاده شده باشد، نمی توان به اثبات رساند. اساسا در امور تاریخی معیار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، مطلقا هیچ ارزش علمی ندارد.
چگونه می توان با استناد به چیزی که در تاریخ اسلام - تا آن روز - هیچ سابقه ای نداشت نظریه پردازی کرده و حل مشکل نمود. نه خلیفه ای از آن استفاده کرد و نه یک والی و امیری آن را به کارگرفت!
مراسم دفن سر مطهر
یکی دیگر از موضوعاتی که به عنوان دلیل معتبر و سند قانع کننده، در رابطه با ورود اهل بیت (ع) به کربلا می تواند مورد استفاده قرار گیرد، جریان دفن سر مقدس امام (ع) در کربلا و ملحق شدن آن به پیکر مطهر است.
طبق اسناد و مدارک یاد شده بازگشت سرهای مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهای پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعی و مسلم است. اهل سنت نیز از این شهرت بین شیعیان آگاهی دارند و به گفته برخی مؤید به عقل و نقل است. و دفن سر مطهر امام حسین (ع) در غیر کربلا مورد تایید بزرگان نیست.
یادآوری 2:
سید جلیل ابن طاووس که در کتاب لهوف، جریان آمدن اهل بیت (ع) در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخی نقل می کند، در کتاب اقبال با دیده شک و تردید و استبعاد به این موضوع می نگرد ولی از آنجا که دفن سرهای مطهر در کربلا و ملحق شدن آنها به بدنهای طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعی است، متوسل به نوعی استدلال ظریف و قابل توجه و دقت می شود و می گوید:
«آیات قرآن دلالت قطعی بر لحوق سرها به بدن دارد مثل «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء» (54) خدا می فرماید: شهیدان زنده اند با این که حیات و زندگی بدون سر ممکن نیست. پس باید سر به بدن ملحق شده باشد تا زندگی و حیات شهیدان کربلا قابل تصور باشد، گر چه ندانیم به چه وسیله به کربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد، و شاید تحقیق و اظهار نظر در این مورد نوعی عدم رعایت ادب و احترام به آن بزرگان باشد» . (55)
اما کسانی که منکر ورود اهل بیت (ع) به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا هستند و یا با شک و تردید به این جریان می نگرند، در برابر یک پرسش جدی و اساسی قرار دارند، که پاسخ صحیح آن جز با التزام به ورود اهل بیت (ع) امکان پذیر نیست; اولین کسی که به این پرسش پاسخ صحیح داده، شیخ طوسی است.
با ذکر مقدمه ای به طرح این پرسش می پردازیم:
به طور مسلم و قطعی تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعین یعنی بزرگداشت شهیدان یا مردگان، عرفا یا شرعا، رسم نبود. قبل از اسلام بین طوایف عرب و ملت یهود مراسم اربعین از قبیل سر خاک رفتن، اطعام نمودن یا برپایی برنامه های سوگواری و عزاداری رسم نبود (البته سید مقرم نظر دیگری دارند که به نقد آن نیز خواهیم پرداخت.) . در اسلام نیز برای مرگ بزرگانی همچون ابو طالب و خدیجه و شهادت بزرگوارانی چون حمزه سید الشهدا، جعفر طیار و دیگران، عملا هیچ گونه اثری از اربعین دیده نشده و از کسی هم نقل نشده است.
اینک پرسش قابل طرح این است که در روز بیستم صفر - غیر از اربعین بودن - (56) چه اتفاق تازه ای رخ داد که زیارت امام حسین (ع) با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد، تا آنجا که یکی از پنج نشانه تشیع خاص و ولاء و ایمان خالص قرار گرفت؟ چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکری (ع) روایت شده است. (57)
به عبارت دیگر پرسشی در اینجا مطرح است که دقت و تامل شایانی را می طلبد و آن اینکه در روز بیستم صفر دو برنامه مذهبی ویژه ای برگزار می شود:
1- زیارت عارفانه امام حسین (ع) . 2- مراسم سوگواری و عزاداری امام حسین (ع) .
با توجه به اینکه، زیارتهای مخصوص امام (ع) فقط در ایام و لیالی خاص مورد سفارش قرار گرفته است مانند شبهای جمعه و غره رجب (که در ایام شرک و کفر نیز حرمت ویژه ای داشت.) و نیمه شعبان، لیالی قدر، عیدین و عرفه. بنابراین هرگز سراغ نداریم شب و روزی را که هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد ولی تشرف به کربلا و زیارت و تجلیل آن بزرگوار در آن ایام یا لیالی مورد سفارش قرار گرفته باشد. بدین جهت برگزاری آیین سوگواری در سالروزی که هیچ خاطره و حادثه مصیبت باری در آن اتفاق نیفتاده باشد تعجب آور خواهد بود. به ضمیمه این نکته که روز بیستم صفر هیچ ویژگی خاصی مانند جمعه و عرفه و... ندارد. از این رو پرسش اساسی این است که چرا دو برنامه یاد شده، در روز بیستم صفر مورد توصیه قرار گرفته است؟
البته فراوانی ایام زیارات مخصوصه امام حسین (ع) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبی اسلام از هر فرصت مناسبی، برای زنده نگه داشتن خاطره حساس و حیات بخش جریان عاشورا، استفاده می کردند، بدین سبب در هر روز و شب ویژه و ممتازی که توجه به خدا و عبادت حضرت حق، شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص خود را به سوی حسین (ع) و کربلایش بسیج می کردند و با انواع تشویق و توجه سعی می کردند یاد آن امام مظلوم (ع) در دلها تازه بماند و نامش بر زبانها رایج باشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و با وفا، مملو و آکنده شود. و از این طریق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان - هر چند زیر پوشش عنوان مقدس خلیفه مسلمین پنهان شده باشند - که مهمترین هدف و انگیزه قیام و مقاومت خونین و خدایی آن حضرت بود، برای همیشه و همه جا در طول تاریخ و عرض جغرافیا زنده و شاداب، حرکت آفرین، پایدار و جاودانه بماند. استحباب مؤکد زیارت آن بزرگوار در شبهای جمعه و قدر و عید فطر و قربان و نیمه شعبان و... حضورا و غیابا، از دور و نزدیک، گواه و شاهدی بر این مدعا است.
در عین حال با این همه آثار پر برکت زیارات ذکر شده، هیچ مناسبتی - هر چند کوچک و مختصر - وجود ندارد که زیارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعین سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زیارت روز اربعین چه چیزی می تواند باشد؟ آیا صرف حضور و آمدن جابر بن عبد الله انصاری در آن روز می تواند علت تاسیس چنین سنتی گردد؟
حاشا; هرگز چنین نیست. چرا که اولا: گر چه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شیعه مخلص بود، لکن در بعد سیاسی و یا نظامی آن روز هیچ نقش و جایگاه مهمی نداشت; آیا زیارت چنین شخصی ممکن است به عنوان یک سنت برجسته و هنر آموزنده در تاریخ ثبت شود و به نام یک عمل قهرمانانه و آموزنده سرمشق برای مبارزان و مجاهدان و ایثارگران و از جان گذشتگان آینده روشن جهان سرخ و خونین تشیع باشد؟
ثانیا: آیا عمل سالگرد اولین زیارت، سابقه و نمونه ای به عنوان الگو و شاهد دارد؟ طبعا هر شهید و متوفایی، اولین زائر دارد. آیا عاقلانه و قابل قبول است که چون کسی اولین زیارت را انجام داد، دیگران نیز به تبعیت و پیروی او همه ساله آن روز را به مناسبت تجدید خاطره زیارت آن زائر گرامی بدارند و مراسم با شکوه و مفصلی مانند روز درگذشت یا حتی مفصلتر از آن برپا کنند؟ !
چرا اولین زیارت پیغمبر اکرم (ص) و سایر امامان (ع) و شهیدان دیگر تاریخ، ثبت و ضبط نشد و گرامی داشت و زیارت مخصوصه آن روز، شیوه و سنت قرار نگرفت؟
آیا اگر امام سجاد (ع) بر فرض، سی و هشتم یا چهل و پنجم و یا پنجاهم، با اهل بیت (ع) به کربلا می آمدند و سرهای مطهر را دفن می کردند و مراسم تدفین را برگزار می نمودند، باز هم روز اربعین - به مناسبت زیارت جابر - روز برجسته معرفی و مراسم تدفین سرهای مطهر شهیدان به فراموشی سپرده می شد؟ !
آیا اگر جابر روز سی ام شهادت امام حسین (ع) - دهم صفر - به زیارت می آمد و امام سجاد (ع) با اهل بیت و سرهای مطهر، روز چهلم - بیستم صفر - وارد کربلا می شدند، باز هم ثلاثین - دهم صفر - در مکتب تشیع، روز ممتاز و برجسته ای معرفی شده و اربعین فراموش می شد؟
آیا اگر جابر روز دیگری - غیر از بیستم صفر - به کربلا می آمد و امام سجاد (ع) اصلا به کربلا نمی آمد - چنان که بعضی معتقدند - باز هم همان روزی که جابر به کربلا آمده بود - ثلاثین یا خمسین - در مکتب و مذهب تشیع به عنوان یک سنت مؤکد ثبت می شد؟ و آیا در برابر اعتراض غیر شیعیان پاسخ و توجیه قابل پذیرش و منطقی داشتیم؟
ثالثا: آمدن جابر به کربلا در روز اربعین (جدا از دیدار با اهل بیت) توسط کسی قبل از سید بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفرائنی که قبل از سید می زیست (متوفای 406ق.) در مقتل خود نقل نموده است که جابر در روز اربعین برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا آمده و در آنجا با اهل بیت (ع) دیدار کرده است ولی مرحوم سید بن طاووس و دیگران آمدن جابر «به صورت جداگانه » و بدون دیدار با اهل بیت (ع) را نقل نکرده اند. بنابراین «پذیرش آمدن جابر» و «انکار آمدن اهل بیت (ع)» از نظر تاریخی قابل قبول نیست.
توجیه اربعین از دیدگاه سید مقرم
مرحوم علامه مقرم به منظور تفسیر و تحلیل اربعین، سعی دارد که مراسم اربعین امام حسین (ع) را منطقی و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد از این رو می گوید:
«من النوامیس المطردة، الاعتناء بالفقید بعد اربعین یوما مضین من وفاته... و النصاری یقیمون تابینیة یوم الاربعین من وفاة فقیدهم یجتمعون فی الکنیسة و یعیدون الصلاة علیه... والیهود یعیدون الحداد علی فقیدهم بعد مرور «ثلاثین » یوما» . (59)
«اربعین » - برگزاری مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ - از سنت و آداب و رسوم رایج و شایع در همه امتها و ملتهاست، مسیحیان نیز ملتزم می باشند و یهودیان این مراسم را روز سی ام برگزار می کنند.
بررسی این دیدگاه
1- اگر مراسم بزرگداشت و تجدید خاطره، هیچ ریشه مذهبی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی نداشته باشد چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثین » یهودیان چه نقصی داشت که متروک و مهجور شد؟ و چرا آنان «اربعین » را انتخاب نکردند با این که «فتم میقات ربه اربعین لیلة » . (60) در مورد آنان است و همچنین آیه: «و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل » . (61) خطاب مستقیم به یهودیان است.
2- چه شاهدی از قبل یا بعد از اسلام بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آیا برای پدر و جد پیغمبر (ص) قبل از اسلام مراسم اربعین انجام شد؟ و آیا مشرکان عرب برای مردگان خود در روز چهلم اطعام می کردند؟ یا سر خاک می رفتند؟ یا تجدید عزا می کردند؟
ملت یهود - به گفته خود سید - روز سی ام مراسم برگزار می کنند که آن هم معلوم نیست از چه تاریخی و با چه انگیزه ای مرسوم شد؟ مسیحیان که به یاد مردگان خود روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپامی کنند آیا سابقه دار است؟ و آیا متخذ و برخاسته از سنت حسنه رایج در میان مسلمانان نیست که به نام و به یاد مراسم تدفین سر مطهر امام (ع) و همیاری با عزاداری خاندان داغدیده اش برگزار می شود؟
مراسم امام حسین (ع) محکوم و تابع آداب و رسوم عرفیات رایج بین یهود و نصاری و جاهلیت نیست بلکه سنت شکن و حاکم بر سنتها و خود بنیانگذار سنتهای حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزاری مراسم اربعین سنت ضروری الانعقاد است یکی از خیرات و برکات بازتاب حرکت و قیام الهی امام حسین (ع) و یکی از آثار حسنه آن بزرگوار است. نه از این جهت که چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعین برگزار می شود، بر امام حسین (ع) نیز چنین رفتار می شود. اگر این گونه بود چرا برای امامان دیگر، مراسم اربعین انجام نمی شود؟ و نیز اگر چنان بود چرا اربعین امام حسین (ع) هر سال تکرار می شود در حالی که برای اموات و شهدا - حتی برای معصومان (ع) - مراسم اربعین تکرار نمی شود؟ و نیز می بینیم برای مردگان، رسم و عادت نیست که هر سال مراسم اربعین تکرار شود.
پس به خوبی می توان چنین نتیجه گیری نمود که اربعین امام حسین (ع) مانند بقیه مراسم و سنتهای مذهبی، همگی دارای محتوای حقیقی و پیام آموزنده و مشتمل بر رمز و راز قابل توجیه و تصدیق و شایسته پیروی همه جوامع و طوایف بشری است; نه این که مراسم امام (ع) ریشه در آداب و رسوم یهود و نصاری و جاهلیت اعراب داشته باشد.
----------------------------------------------------------
1) شعرانی، ترجمه نفس المهموم، ص 269.
2) شهید مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 30 و ج 2، ص 255.
3) سید بن طاوس، اقبال، ص 589.
4) حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص 149.
5) مقتل ابو مخنف، به نقل از مرحوم حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص 157.
6) شیخ صدوق، امالی، 1349 ش.، ص 168، مجلس 31.
7) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص 341، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج 2، ص 200 و نیز نقل شیخ طبرسی در اعلام الوری، ص 250، ج بیروت 1399ق.
8) همان، ص 344 به نقل از الاثار الباقیه، ص 331 چاپ اروپا، و نیز ص 22 ج دوم به نقل از ترجمه الاثار الباقیه ص 392، تهران 1321.
9) به نقل از مرحوم محدث قمی، نفس المهموم، ص 466، و شهید قاضی، پیشین، ص 341.
10) سید بن طاووس، اقبال، ص 58.
11) شیخ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 230.
12) بشارة المصطفی، به نقل سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 47.
13) اعلام الوری، چاپ بیروت، 1399ق.، ص 250.
14) به نقل از سید مقرم، مقتل الحسین، ص 469.
15) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص 342و349 چاپ 2، به نقل از تذکرة الخواص، و نیز مقتل مقرم ص 470 به نقل از تذکرة الخواص ص 150 همچنین اعیان الشیعه ج 1، ص 626، ق 2.
16) ص 588.
17) مثیر الاحزان » ، 1318ق، ص 59، به نقل از شهید قاضی، پیشین، ج 2، ص 20، و نیز سید مقرم، پیشین، ص 469.
18) مقصود از این اصطلاح، اجازه نقل روایت است که تا چندی پیش میان دانشمندان اهل حدیث رایج بوده است.
19) ج 19، ص 349.
20) خواند میر، حبیب السیر، ج 2، ص 60.
21) مقتل مقرم، ص 469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف ص 12.
22) سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.
23) عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص 467، چ 1383 ق
24) همان، ص 469.
25) همان.
26) شهید قاضی، تحقیق اربعین، ص 260.
27) ابن اثیر، الکامل ج 4، ص 84.
28) شیخ مفید، ارشاد، ص 261.
29) شیخ مفید، ارشاد، ص 261.
30) قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص 42.
31) سید بن طاووس، اقبال، ص 589.
32) ابن اثیر، الکامل، ج 4، ص 87.
33) شیخ مفید، ارشاد، 1308، صص 261- 263.
34) تاریخ طبری، ج 4، ص 293.
35) همان، ص 353.
36) البدایه و النهایه ج 8، ص 9- 198، به نقل از شهید قاضی طباطبایی، پیشین، ص 370.
37) همان، ص 33 و 34 چ دوم به نقل از سید محسن امین عاملی دمشقی.
38) رجال کشی، ص 75، تنقیح المقال، ج 3، نفس المهموم، ص 129، تحقیق اربعین، ص 34.
39) فاضل قزوینی، تظلم الزهرا، ص 172.
40) نفس المهموم، محدث قمی، ص 463.
41) دکتر سید رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 6، ص 33.
42) تاریخ طبری، ج 4 (ده جلدی)، ص 127، استقامت، مصر و ج 6، ص 96.
43) مقتل الحسین، پاورقی ص 344.
44) فاضل قزوینی، تظلم الزهرا، ص 172.
45) اعیان الشیعه، ج 1، ص 626 ق 2، مقتل مقرم ص 470 به نقل از تذکرة الخواص تالیف سبط بن الجوزی 150 و تحقیق اربعین شهید قاضی، ص 342 و 349، چ دوم.
46) مقتل مقرم، ص 363، چ قم به نقل از «مثیر الاحزان » ص 58.
47) سید بن طاووس، لهوف، قم، 1378، ص 232.
48) بحار، ج 45، ص 145.
49) مصائب الهداة، به نقل از شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، چ دوم، ص 337.
50) نفس المهموم، ص 466.
51) مقتل مقرم، ص 470 به نقل از الکواکب الدریة، ج 1.
52) زاد المعاد، اعمال روز بیستم صفر.
53) جلاء العیون، علامه مجلسی.
54) ال عمران/169.
55) سید بن طاووس، اقبال، ص 58.
56) چون مسلم شد «اربعین » ویژگی و امتیاز خاصی از روزهای قبل و بعد از خود ندارد.
57) شیخ طوسی، التهذیب، ج 6، ص 52.
58) کامل الزیارات.
59) مقتل مقرم، چاپ قم، ص 354 و 365.
60) اعراف/142.
61) بقره/51.
منبع : پایگاه حوزه