شب هفتم
(تهران هیئت سجادیه نازی آباد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یک بخش از خیر و شر محدود به زندگی دنیاست، آثارش برای انسان چه خیر و چه شر در همین مدتی که آدمی در دنیاست ظهور میکند و قطع میشود انتقال به عالم بعد پیدا نمیکند. اما یک بخش از خیر و شر بیزمان است، آثاری را که از دل آن خیر و شر بیرون میآید هم در دنیا متوجه انسان است هم در عالم بعد در جهان آخرت.
تداوم آثار خیر و شرّ از این دنیا به جهان دیگر بنا بر اراده پروردگار عالم است، خیلی از امور را منقطع قرار داده خیلی از امور را دائمی قرار داده، این مطلب خیلی مهمی که در قران مطرح است و در روایات، این است که اگر آدم خیری را انجام بدهد و آثاری از این خیر طلوع بکند، ممکن است این خیر و آثارش با آلوده شدن به بعضی از گناهان از بین برود و نماند برای انسان، شر هم همینطور است، ممکن است آدم ده تا کار زشت انجام بدهد آثارش هم گریبان انسان را بگیرد چون سازمان جهان خلقت در این پایه ساخته شده که خیر یا شر به خود آدم برگردد جای دیگر نمیرود، اشتباه نمیکند، این امکان به انسان داده شده که اگر شری را مرتکب بشود یک سال، دو سال، پنج سال آثار زیانباری هم به انسان برگرداند میتواند انسان این شر را قطع کند و آثارش هم از بین برود و زدوده شود آن با توبه واقعی میسر است که البته باید توجه داشت رسول خدا برای یک شخصی به نام معاذ ابن جبل که او رادنبال یک ماموریت دینی داشتند میفرستادند، محلی هم که باید میرفت خیلی با مدینه فاصله داشت یک سفر طولانی بود. البته میرفت که کار را انجام بدهد و برگردد.
پیغمبر تا بیرون شهر مدینه بدرقهاش کردند، البته به خاطر آن کار مهمی که به عهدهاش گذاشته بودند، بیرون از شهر مدینه پیغمبر اکرم برای شخص معاذ یک سخنرانی کردند که این سخنرانیشان برابر با نوشته و چاپ نزدیک سه صفحه است، یک مطلبی که در این سخنرانی فرمودند این بود که واحدث لکل ذنب توبة، معاذ بدان که هر گناهی توبه مخصوص به خودش را دارد، یک وقت اشتباه نکنی سی تا چهل تا، پنجاه تا جورواجور گناه کردی و فکر کنی که با یک استغفرالله و با یک پشیمانی و با یک گریه کردن توبه تحقق پیدا میکند.
خب باید بفهمی که قرآن یا ما اهل بیت برای هر گناهی چه توبهای مقرر کردیم، اگر کسی بخواهد توبه واقعی بکند مثلا یک کسی پنجاه سال پیش دو میلیون پول داشته، پنجاه سال پیش دو میلیون خیلی پول بوده این آمده این پول را تقسیم کرده به ده قسمت، ده تا د ویست هزار تومان، و به ده نفر این ده تا دویست هزار تومان را ربا داده، که مردم اشتباها میگویند نزول، نزول یعنی فرود، پایینتر کمتر، ربا یعنی بیشتر، بالاتر، یک وقت من دویست هزار تومان به یک آدم گرفتار قرض میدهم قرار هم با او میگذارم امضا هم میکنم، که شما روز پس دادن صد و نود هزار تومان به من پس بدهید ده تومانش برای خودت، خب اینجور قرض دادن خیلی ثواب دارد و خیلی عالی است این نزول است هیچ اشکالی ندارد خوب هم هست.
یک وقت میگویم که این دویست هزار تومان را یک ساله بهت میدهم درآمد بانکی این دویست هزار تومان مثلا بیست هزار تومان است، من این دویست هزار تومان را یک ساله بهت میدهم تو ماهی بیست هزار تومان به من بده یک سال که تمام شد دویست تومان را پس بده، دوازده تا بیست هزار تومان نزول است؟ نه ربا است، یعنی بالاتر از آن اصل قرض.
حالا آثار قیامتی را کار ندارم خیلی سنگین است، من از کتاب وسائل الشیعه در جلدی که تحت عنوان باب التجارت است یک روایت برایتان نقل میکنم که ببینید گناه ربا یعنی اضافه گرفتن از مردم چقدر سنگین است، یک وقت من میروم بانک میگویم آقا من ده میلیون میخواهم اینجا سپرده بگذارم آنها هم میگویند که عیبی ندارد ما برای ده میلیون تومان علی الحساب برج به برج اینقدر میدهیم و کارمان هم مطابق این رسالهای است که شورای نگهبان نوشته فقهی است، عناوین مختلفی دارد این پول گذاشتن تو یا مضاربه است، یا مشارکت است، یا براساس عقود دیگر اسلامی است، و رئیس بانک هم وکیل کل بانک است که با من اینگونه معامله بکند یعنی براساس آن نوشته فقهی شورای نگهبان.
من پولم را قرض نمیدهم به بانک، بانک هم از من قرض نمیگیرد، بانک میآید با من مضاربه میکند به من میگوید که پول از تو کار از من لازم هم نیست آدم مته لای خشخاش بگذارد تا عمق کار برود ببیند با این پول چه کار میکنند، آنها اطمینان میدهند به مردم که ما طبق نظر شورای نگهبان که شش تا فقیه حوزوی هستند شش تا حقوقدان پول را از شما میگیریم نه قرض، شما پولت را میسپری که برابر آن رساله فقهی عمل بکنند، این قرض نیست ربا در قرض است، اما من پولم را به بانک قرض نمیدهم عنوان قرض ندارد میترسم پولم را دست یکی بدهم کار بکند بخورد، دست یکی هم میدهم قرض نمیدهم به بانک هم قرض نمیدهم سپرده با قرض چند تا تفاوت دارد یعنی جهت ربائی به خودش نمیگیرد، وکیل بانک که رئیس همان شعبه است میگوید آقا طبق همان قرارداد فقهی امضا کن و برو، حالا بانک خدایی نکرده اگر منحرف از آن رساله کاری کرد و دامنش پول من هم گرفت، گناهی من نکردم اگر گناهی باشد گردن خودشان است حتما قدرت جواب خدا را قیامت دارند و خودشان جواب میدهند، شما هم در هیچی مته لای خشخاش نگذار، وقتی از یک عالم وارد سوال کردی تکلیف من در این نماز، در این وضو، در این روزه چیست جواب اول را که بهت داد بردار برو، قرآن میگوید لا تسئلوا ان اشیاء هی سوال روی سوال نیاور. آقا اگر اینجوری بشود چطوری میشود، آقا اگر آنجوری بشود نمازم چی میشود، سوال ندارد. من آمدم از یک عالم متخصص پرسیدم آقا من یک شغلی پیدا کردم ده روز تمام یعنی ده تا بیست و چهار ساعت خود این مسئله را هم خیلیها اشتباه میکنند مثلا میروند مشهد میروند کربلا، ده روز میمانند، که ده روز نمیشود، چون شبها را هم باید حساب بکنند، ده تا بیست و چهار ساعت بدون یک دقیقه کمتر، اگر یک دقیقه کمتر بشود باز شما مسافر هستی و نمازت شکسته است. ده تا بیست و چهار ساعت کامل شما مشهد بمانی نمازت تمام است، اما نه تا بیست و چهار ساعت و بیست و سه ساعت بمانی نه نمازت کامل نیست.
بهت میگوید شما شغلت چیست؟ میگویی شغلم به گونهای است که مجبور هستم زیاد سفر بکنم، خب به شما میگوید ده شبانه روز که تهران بودی و خانهات بودی در ملکت بودی نمازهایت تمام، سفر اول که میروی مثلا میروی قم برای خریدو فروش میروی کاشان و اصفهان، سفر اول نمازت شکسته است، اگر آمدی تهران ده شبانه روز نماندی سفر دوم را رفتی نمازت تمام است، در سفر گرچه دو روز بمانی، شما دیگر مته لای خشخاش نگذار مسئله را پرسیدی جوابش را شنیدی برو عمل بکن، حتما آن عالمی که دارد شما را راهنمایی میکند مسئولیت قیامتی را هم به عهده گرفته.
یک بار من با یکی از مراجع تقلید مزاح کردم، چون قبلا هم در قم شاگردش بودم چهار پنج سال کتابهای مهم علمی را پیشش خوانده بودم، آن وقت مرجع نبود بعد خب رده علمی بالایی داشت و استاد خیلی از بزرگان حوزه بود مرجع شد و معرفی هم کردند به مرجعیت.
من میرفتم پیشش به عنوان اینکه استادم بود کاری هم نداشتم من کار پولی با هیچ کس در عمرم نداشتم نه با مراجع، نه با تجار، نه با پولدارها داشتم زندگی میکردم نداشتم فتیله زندگی را پایین میکشیدم. به من گفت که شما خیلی نیاز به تقلید نداری، چون پیش من درس خواندی من میشناسمت من رده علمیات را میدانم، از خودت تقلید کن، خودت میتوانی کشف کنی وظیفهات را هم از آیات قرآن هم روایات، گفتم آقا من در این مسئلهای که میفرمایید از شما اطاعت نمیکنم، از خودم تقلید نمیکنم، از شما تقلید میکنم گفت چرا؟ گفتم برای اینکه جهنم ما را شما میروید ما چرا دیگر خودمان را درگیر جهنم بکنیم به ما چه، خیلی خندید واقعا به ما چه ما دستور دادند مسائلی که بلد نیستید بپرسید البته از آدم وارد نه از هر کسی که یک عبا دارد و یک قبا دارد و یک چند متر پارچه سیاه یا سفید با اوست نه، مسئله و فقه اهل بیت تخصصی است بسیار هم دقیق است، سخت هم هست، کار هر کسی نیست.
شما از یک عالم شناخته شده یا تهران یا در محل یا در قم، یک وظیفهای را نمیدانید که باید انجام بدهید یا نه میپرسید، خب به شما میگوید تمام همان را قبول کن و برو، هر چی هست گردن آن آقاست، حالا ربا شکلش این است ربای قرضی، آمده پنجاه سال پیش که دو میلیون داشته این دو میلیون را ده تا دویست هزار تومان کرده داده به مردم قرض و گفته مازادش را که مثلا ماهی دویست هزار تومان است صد هزار تومان است شما بیاور به من بده، این میشود ربا، کتاب وسائل بسیار کتاب مهمی است جزو کتابهای کمنظیر ماست، نویسندهاش هم یکی از بزرگترین دانشمندان و علمای زمان صفویه در اصفهان بود که قبرش هم در صحن قدیم حضرت رضا روبروی پنجره فولاد است دو تا پله میخورد میرود پایین ضریح دارد زیارتگاه شیخ حر عاملی که از نسل حر بن یزید ریاحی کربلاست.
یعنی یک توبه حرّ چقدر منفعت بهش برگردانده که نسلش یکیشان این شیخ حرّ عاملی است که از روز شنبه تا چهارشنبه در قم درس مراجع بدون اسم این آدم و کتابش نمیگذرد، حالا چقدر گیر حر میآید از این بچهاش خدا میداند مگر در قران ندارد و نکتب ما قدموا و آثارهم، ما پای پروندهتان آنچه خودتان انجام میدهید و هر چی آثار دارد مینویسیم برایتان.
ایشان که کتابهایش از زمان نوشته شدن اصلا ابزار کار شیخ انصاری است، حاج میرزا حسن شیرازی، میرزای بزرگ، کار آیت الله العظمی بروجردی، خوئی، حکیم، شاهرودی، و چهل سال درس امام از ابزار کار امام بود الان هم از ابزار کار مراجع قم و نجف و هر کجا که مرجع تقلید داریم است که بدانید این کتاب جایگاهش چیست نقل میکند، پیغمبر اسلام به شخص امیر المومنین فرمود یا علی درهم ربا، درهم یعنی یک دانه پول، که به پول زمان بچگی ما درهم دینار، از همین پول خوردهای قدیم دوزار و یک قرانی میشود، علی جان یک درهم ربا گناهش در پرونده مساوی است با بیست بار زنای با محرم، خب این گناه ربا، حالا پنجاه سال پیش یکی دو میلیونش را انداخته در چرخه ربا حالا هشتاد سالش است، میبیند مرگ دو قدمی اوست، اتفاقی هم اتفاقی آمده از نازیآباد رد بشود دیده یک پرچمی خورده و یک مردم پاک و بزرگوار جمع هستند یک گوینده هم دارد صحبت میکند حالا هر گویندهای که مورد اعتماد است و متدین و عالم است، میگوید برویم یک نیم ساعت بنشینیم ببینیم چه میگویند، اتفاقا میآید مینشیند و بحث ربا را آن گوینده مطرح میکند، که پیغمبر فرموده یک درهمش مساوی است با بیست زنای با محرم است در آخر سوره بقره هم پروردگار میفرماید من و پیغمبرم دوتایی به آدمهای رباخور اعلان جنگ داریم. که این را برعکس معنی میکنند من در ترجمه قرآنم اینجور معنی کردم چون معنیاش هم همین است، ترجمههای بعضیها دارد یا بعضی گویندگان روی منبر میگویند که رباخور به خدا و پیغمبر اعلان جنگ دارد رباخور پشه هم نیست به خدا چطور اعلان جنگ دارد؟ مگر در کدام میدان رباخور در جنگ با خدا پیروز بوده؟
خدا میگوید من و پیغمبرم اعلام جنگ میکنیم معنیاش این است که ما روی آشتی با تو را نداریم این جنگ این است نه جنگ اسلحهای، مگر اینکه رباخور توبه کند، توبهاش چیست؟ خود قرآن بیان میکند که توبهاش چیست. به این آدمی که پنجاه سال ربا گرفته همه هم که نخورده الان آن دو میلیون تومانش شده مثلا ده میلیارد تومان در بانک است، قرآن میگوید این رباخور اگر بخواهد توبه بکند توبه ربا این است استغفرالله نیست، گریه نیست، دعای کمیل نیست، کربلا رفتن نیست، مشهد رفتن نیست، توبهاش این است فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِكُمْ لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ ﴿البقرة، 279﴾.
به این جناب رباخور میگوید این دو میلیون تومان پنجاه سال پیشت است بکش بیرون بگذار کنار، آن دو میلیون پنجاه سال پیش را، الان چقدر مانده دو میلیون را که کنار گذاشتی؟ بیست میلیارد، دو میلیارد د ه میلیارد، قرآن مجید میگوید بلند شو برو دم خانه آنهایی که، یا در مغازههایی که از پنجاه سال پیش ربا ازشان گرفتی، به دانه دانه آنها پس بده. اگر رفتی و در زدی و آمدند دم در و مشت عباسی که پنجاه سال پیش بهش ربا دادی قرض ربائی نبود گفتند فوت کرده آنهایی که از مشت عباس گرفتی بده به ورثهاش، یعنی آن دو میلیون که حالا شده بیست میلیارد دو میلیونش کنار بیست میلیارد را باید به کل آنهایی که ازشان ربا گرفتی پس بدهی. آنهایی که مردند بده به ورثهشان، آنهایی که اصلا دیگر وجود ندارند ورثهای هم ندارند به عنوان رد مظالم از طرف آنها بده به مستحق شرعی. حالا بعد از پنجاه سال که یک کاخ در محمودیه شمران داری، یک ماشین هفتصد میلیونی داری، یک هشتصد نهصد میلیون جهازیه به دختر دادی، به پسرت سرمایه دادی مینشینی حساب میکنی که این بیست میلیاردی که من میخواهم پس بدهم خب خانه خودم هم باید بگذارم رویش چون پولش بیست میلیارد نیست، جهازیه دخترم هم باید پس بگیرم بفروشم پولش را بگذارم رویش و مازادی که از مردم گرفتم پس بدهم، شما فکر میکنید در رباخورها چند تایشان توبه میکنند؟ اگر بیایند پیش ما آخوندها بگویند که توبه رباخوری چیست من این شرح قرآن را بهش بدهم از صد تا نود و هشت تا میگویند آقا ما نه قرآن را قبول داریم و نه شما آخوندها را، من حالا بیست میلیارد ببرم پس بدهم با دو میلیارد و دو میلیون چه کار بکنم؟ به دو میلیون یک گاری بگیر هندوانه بفروش، چه کار بکنی؟
اگر میخواهی توبه کنی، اینجور نیست که جمع گناهان توبهاش استغفرالله باشد نه، پیغمبر فرمود و احدث لکل ذنب توبة، خب حالا من بیست سال نماز نخواندم توبهاش چیست؟ هیچی بیست سال نماز بخوان جای خالی را پر کن، جای خالی را پر کن ده تا ماه رمضان روزه نگرفتم خب حالا بگیر، عمدی خوردی برای هر یک روز یک روز قضا شصت روز هم جریمه باید روزه بگیری، اگر دیگر بدنت از حال رفته نمیتوانی برای هر یک روز شصت فقیر را یک وعده باید سیر بکنی این میشود توبه روزه.
خب خیلی گناهان عجیب است امیر المومنین میفرماید انجامش سخت و توبه کردنش سختتر است، توبه به این راحتی نیست، خیلی مشکل است، چون آدم میخواهد از یک چنین چهارچوب پرفشاری مثل ربا دربیاید، توبه کند، خب خیلی کار مشکلی است، بعضی از گناهان هم هست فقط پشیمانی توبهاش است چه نوع پشیمانی؟ این که من از گناه مرتکب شده پشیمان بشوم به این معنا که تکرارش نکنم، مثلا ده بار زنا کردم، حالا میخواهم توبه کنم، توبه زنا ترک زناست، کاری هم ندارد نیازی نیست آدم برود به خانواده زن یا دختر بگوید که یک همچنین پیشامد بدی شده، لازم نیست برود بگوید، این یک گناهی است که بین خودش و خدا باید توبه کند، توبهاش چیست؟ ترک، رها کردن. دیگر تا آخر عمرش نرود سراغ این کار.
خب مطالبی که امشب شنیدید واجب بود بشنوید، خیلی مسائلش هم جدید بود برایتان، برمیگردم به اول سخن که یک خیر و شری هست که آثارش فقط دنیایی است، یعنی رشته این خیر و شرّ به آخرت کشیده نمیشود، همانجا تمام است یک چراغی آدم روشن میکند در دنیا بعد خاموش میشود، آثارش هم میبیند. یک کارهای زشتی میکند آثارش را میبیند ولی ادامه نمیدهد ترکش میکند اینها به قیامت کشیده نمیشود. اما یک خیر و شرّهایی هست که سازمان خلقت یعنی خدا اینگونه قرار داده سازمان خلقت رشته این خیر و شر را میکشاند تا قیامت از قیامت هم تا ابد، قطع نمیشود میماند. کاری هم نمیشود کرد.
خب اینها را پیغمبر اسمش را گذاشته خیر الدنیا و الآخرة، قرآن هم همین است قرآن هم همین عنوان را با تعبیر دیگر دارد که گفتم آیهاش را نکتب ما قدموا و آثارهم. تا زمانی که شصت هفتاد سال در دنیا کار خیر کرده نوشتند پایش آثاری هم که مانده آنها را هم پایش مینویسم، آمده دیده چهار میلیارد پول دارد نیازی هم ندارد بهش بچهها هم زن گرفتند و شوهر کردند آنها از خودش پولدارتر هستند میآید میرود یک جایی که واقعا مردم نیازمند هستند، چهار میلیاردش را میدهد یک مسجد درست و حسابی کنارش یک کتابخانه، کنارش یک درمانگاه کنارش هم یک مدرسه از کلاس اول تا دوازده میسازد، خب این یک خیری است که با مردنش تمام نمیشود، این ادامه دارد یعنی رشته این خیر و آثارش وارد قیامت میشود.
خب این اسمش خیر دنیا و آخرت است، هم بازگشت آثارش در دنیا برایش بوده هم بازگشت آخرتی در آخرت برایش است، عنوان یک روایت را در خیر و شر که پیغمبر میفرماید خیر دنیا و آخرت، حالا شرش را اینجا نمیگوید جای دیگر میگوید من برایتان میخوانم عربی را، یعنی متن گفتار رسول خدا را در جلسه بعد توضیح میدهم با کمک خدا. با توفیق خدا.
اربع من اوتیهن فقد اوتی خیر الدنیا و الآخرة، چهار چیز در این دنیا به هر کسی عطا بشود چهار چیز، بداند که خیر دنیا و اخرت بهش عطا شده، یعنی آثار این چهار خیر هم برای دنیایش است هم برای آخرتش است، گفتم توضیحش برای جلسه بعد فقط متن گفتار رسول خدا را بخوانم که جلسه نورانی بشود چون امام هادی میفرماید سخن پیغمبر و ائمه نور است، کلامکم نور هم جلسه را نورانی میکند هم دل آدم را نورانی میکند.
اربع من اوتیهن فقد اوتی خیر الدنیا و الآخرة بدنا صابرا، خیلی جالب است صبر برای روح است برای روان است، اما اینجا پیغمبر میفرماید بدنا صابرا و لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا چهارمی هم که هم خیر دنیای ادم است هم آخرت زوجة صالحة، یک همسر، یک خانم پاک، پاکدامن، با عفت، شوهر دار، امین شوهر، حافظ آبروی شوهر، چنین زنی هم خیر دنیا و آخرت انسان است. چهار تا خیلی جالب است بدنا صابرا و لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجة صالحا.
یکی از این زنها را برایتان مثل بزنم که از بچگی تا حالا صد دفعه شنیدید، باز هم آدم میشنود لذت میبرد، شاد میشود، زهیر ابن قین به مدیر کاروانش قافلهاش گفت ما اتفاقی امسال از مکه که داریم میرویم بیرون میگویند کاروان حسین ابن علی هم دارد میرود بیرون ما داریم میرویم کوفه او هم دارد میرود کوفه، به حملهدارش گفت هر جا حسین ابن علی قافلهاش پیاده شد برای نماز نهار شام خواب، تو رد شو، که ما با حسین روبرو نشویم. خوشم نمیآید، گفت چشم.
زهیر آدم توانمندی بود نظامی بسیار قوی بود، آمدند آمدند هر جا مدیر کاروان زهیر دید ابی عبدالله پیاده شد این قافله را تند حرکت داد، که به قول زهیر با حسین روبرو نشود، اتفاقی یک جا اینها پیاده شدند ابی عبدالله هم آمد همانجا پیاده شد، باور از بخت ندارم که تو مهمان منی، خیمه سلطنت آنگاه فضای درویش، نمیتوانستند سریع جمع و جور کنند و بروند مجبور بودند سه چهار ساعت بمانند تا کارها درست شود و حرکت کنند سفره نهار را انداختند، زهیر با همسفرهای مکهاش سر سفره است، حالا یا داشتند میخوردند یا لقمه اول را که برداشت پرده خیمه رفت کنار، من زهیر؟ زهیر کدامهایتان هستید؟ زهیر گفت من هستم، کاری داری؟ گفت که عجب حسین ابن علی، امام حسین میخواهد تو را ببیند، گفت من با حسین ابن علی کاری ندارم عذر میخواهم نمیآیم، زوجة صالحة، خانمش هم جوان بود خودش هم جوان بود چهل و پنجاه سالش بود از پشت پرده خیمه زنانه خانمش که دوستش هم داشت گفت زهیر حالا من فارسی میکنم واقعا خجالت نمیکشی؟ پسر فاطمه زهرا پسر امیر المومنین، پسر پیغمبر از تو دعوت کرده بروی ملاقاتش نمیآیم؟ بلند شو خیلی کار زشتی است، با هم رفیق بودند با زن، عاشق و معشوق بودند گفت خانم ناراحت نشو باشد میروم و میآیم، گفت سفره باشد من بروم ببینم چه کار دارد برگردم نهار بخورم، ما دیگر از این به بعد را در هیچ کتابی هیچ خبری نداریم که در این ملاقات بین سلطان دنیا و آخرت و زهیر چی رد و بدل شد.
ای کاش میدانستیم نمیدانیم، ننوشتند، به قول ما تهرانیها درز نکرد، فقط میدانیم از پیش ابی عبدالله که آمد به کسانش گفت کل این دو سه تا چادر من و سفره و اثاث را از جا بکنید و بیاورید بغل ابی عبدالله چادر بزنید، این را میگویند زوجة صالحه، اما زنی که به من بگوید بابا یک سال است عرق ریختی جان کندی حالا آخوندها بهت میگویند سه میلیون خمس درآمد باقیماندهات میشود گوش به اینها نده میخواهند بگیرند خودشان بخورند اگر ما هم خورده بودیم پس این حوزههای علمیه چطور سرپا شد؟ پس این همه مرجع تقلید از کجا درست شد، این همه مفسر قران از کجا کی ما میخواهیم بخوریم؟
این زوجه شریره است، اما همسر زهیر زوجة صالحه است، خب به خانمش گفت که این ملاقاتی که من با ابی عبدالله داشتم من چند روز دیگر بیشتر زنده نیستم چه معرفتی داشتی، چی بهت گفت ابی عبدالله که اینجوری شدی چی گفت، گفت خانم من چیزی به آخر عمرم نمانده طلاقت بدهم که خیالت راحت باشد دیگر کاری به کار ما نداشته باشی، تو برو کوفه جوان هستی پول هم که داری شوهر کن، گفت طلاقم بدهی؟ طلاق چی بدهی؟ دستت را بگذار در دست من تعهد شرعی کن که روز قیامت من را صدا کنی هر جا میبرند با امام حسین من را هم ببری این خیری که به آخرت کشیده میشود، گفت بروم؟ کجا بروم؟ بین من و تو تا خدا خداست جدایی نباید بیفتد، ما باید با هم باشیم خب با هم باشیم. تا روز عاشورا شد، ابوتمامه صیداوی به ابی عبدالله گفت ما یک نماز دیگر بیشتر نمیتوانیم بخوانیم، آن هم نماز ظهر است حسین جان دلم میخواهد با جماعت بخوانم آن هم به پیش نمازی تو فرمود آماده بشوید، صف عرضی نمیشد ببندند چون تمام تیراندازان لشگر آماده تیرباران کردن نماز شدند، طولی صف بستند هجده نفر بیشتر نمانده بودند ابی عبدالله جلو اینها هم پشت سر، آماده تیر زدن شد دشمن، زهیر از صف آمد بیرون یکی دیگر هم سعید ابن عبدالله آن هم آمد بیرون گفتند حسین جان راحت نمازت را بخوان با این شانزده تا، شما نگران نماز نباش هر چی تیر بزنند ما دو تا میگیریم به شما نخورد، وای چه اصحابی داشتی، اینها از جان دریغ نداشتند بعضی از ما مردم از دو قِران خمسی که باید بدهیم دریغ داریم، انها از جان دریغ نداشتند.
رکعت اول سعید شهید شده بود چون چیزی نمانده بود ازش در تیرباران چشم و گوش و گلو و سینه و قلب و همه رفته بود، زهیر تنومند بود توانست خودش را تا رکعت دوم که به رکعت دوم هم نماز تمام میشود نماز وسط میدان جنگ شکسته است، امام سلامش را که داد دو سه نفس از زهیر مانده بود آمد سر زهیر را به دامن گرفت، عجب جایی سر گذاشتی، زهیر اینجایی که سر گذاشتی کجا بود؟ عرش بود، ملکوت بود، کجا بود. فقط یک سوال از ابی عبدالله کرد یک سوال، چون بیشتر هم وقت نداشت، اشک ابی عبدالله جاری شد، سوالش هم این بود ما هم همین سوال را از ابی عبدالله داریم او شنید ولی ما الان نمیشنویم انشالله که دم مردنمان بگویند جواب سوالت این است همانی که به زهیر جواب داد، ارضیت منی یا ابی عبدالله، حسین جان از من راضی شدی؟ جوابی که ابی عبدالله داد این بود زهیر چند لحظه دیگر وارد برزخ میشوی میبینی که پیغمبر آغوشش را باز کرده تو را بغل میگیرد، وقتی رفتی در آغوش جدم به جدم بگو حسین سلام میرساند، و من هم به همین زودی میآیم به شما ملحق میشوم.
خدایا حسین را از ما نگیر، گریه بر ابی عبدالله را از ما نگیر، از زن و بچه و نسل ما حسین و گریه بر او را نگیر، دنیا و آخرت ما را با ابی عبدالله قرار بده.