شب اول
(خـــــــــــــــوی آرامگاه شیخ نوایی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
از مباحث بسیار مهمی که دانستنش بر همه واجب است در قرآن کریم در روایات به صورت گسترده مطرح است بحث بسیار زیبا و پرفایده دنیا و انسان و وضع انسان است.
دنیا یعنی این مجموعه ساختمانی که به دست پاک قدرت و علم و اراده و حکمت حضرت حق برپا شده است از نگاه قرآن و روایات و مخصوصا نهج البلاغه تجارتخانه است. این لفظ را ما در معارف الهیه میبینیم که از دنیا تعبیر شده به ماتجر، کلمه ماتجر اسم مکان است یعنی تجارتخانه، یعنی محل تجارت، تبعا وقتی که این مجموعه بنا و ساختمان از دیدگاه قرآن انبیاء، ائمه طاهرین، تجارتخانه باشد انسان در اینجا یک تاجر است، سرمایه تجارت مجموعه نعمتهای پاکی است که پروردگار مهربان از باب لطف و احسانش در اختیار انسان گذاشته است. طرحی هم که برای تجارت این تاجر داده است قرآن مجید است و فرمایشات انبیاء الهی و ائمه طاهرین است. این یک مطلب.
اما مطلب دوم، پروردگار عالم در قرآن مجید هشت بار مسئله تجارت را مطرح کرده است، شش بار تجارت مادی است داد و ستد، خرید و فروش، پول درآوردن، دو بار هم تجارت معنوی را مطرح کرده است. اما تجارت مادی که شش بار مطرح شده است لازمه زندگی ظاهر انسان است انسان خوراک میخواهد، لباس میخواهد، مسکن میخواهد و مرکب، پنجمی ندارد. هر چه در زندگی جریان دارد به زلف این چهار مسئله گره خورده است.
از آنجا که انسان را خدا تاجر آفریده است در همین تجارت مادی که کشاورزی و صنعت و کار را اقتضا کرده است اگر انسان همین تجارت مادی را بنابر طرح خداوند انجام بدهد، در حقیقت در رشته عبادت الله قرار گرفته است و باطن این تجارت مادی تجارت معنوی است، یکی دو روایت در این زمینه برایتان میخوانم از مهمترین کتابهایمان مثل فروع کافی، من لا یحضر شیخ صدوق. خیلی مهم است اما به شرطی که این تجارت مادی برابر با طرح الهی تحقق پیدا بکند.
الکادّ العیاله کسی که برای تامین معاش زندگیاش زحمت میکشد، تا تامین مسکن و مرکب و طعام و لباس بکند، و در این چهارچوب خودش و زن و بچهاش زندگی بکنند، دختر شوهر بدهد، پسر زن بدهد زیارت برود، این آدم که داد و ستد مادیاش برابر با طرح حضرت رب العالمین صورت میگیرد کالمجاهد فی سبیل الله، مثل یک رزمندهای است که برای دفاع از دین رفته چه پاداشی میبرد حلالخور هم همان پاداش را دارد این هم یک نوع جنگ است، که به امر خدا دارد انجام میگیرد و ابتغوا من فضل الله، این امر است. جنگ با چیست؟ جنگ با فقر است، جنگ برای حفظ آبرو است، جنگ برای حفظ شخصیت است، جنگ برای این است که انسان برای شکم و بدن و مرکب و مسکن نیازمند به یهود و نصاری نباشد، سر سفره کافران که سفره ابلیس است غذا نخورد، لباس نپوشد.
امیر المومنین میفرماید ملت بخور و بدون کار که خودش میتواند کار کند، خودش میتواند تولید کند، ولی وابسته به سفره دیگران است این ملت ملعون است، یعنی مطرود از رحمت پروردگار است، یکی از مسائلی که به شدت رسول اکرم ازش نفرت داشت بیکاری بود، برو کار میکن مگو چیست کار، که سرمایه جاودانی است کار، همه انبیاء کار داشتند، چون تجارت مادیشان آخرتساز بود جهاد بود، انبیاء شغل آهنگری داشتند مثل حضرت داود، شغل بافتنی داشتند مثل حضرت سلیمان، شغل سدسازی داشتند مثل ذوالقرنین، شغل خیاطی داشتند مثل ادریس، شغل دامداری داشتند مثل شعیب همه در قران است این شغلهایی که شنیدید همه در آیات قرآن مجید است.
ولی نکته مهم تجارت مادی در قرآن و روایات این است که این کشاورزی، این صنعت، این کار و زحمت، این خرید و فروش، این داد و ستد مطابق خواست خدا باشد این یک روایت.
روایت دوم که هیچ فرهنگی در کره زمین نمونه یک میلیونیوم این روایت را ندارد، رسول خدا میفرماید کل عبادت الهی هفتاد جزء است حالا مطابق آنچه که در باطن وجود مقدسشان در عددگیری بوده است، خیلی من نمیدانم ولی در روایاتمان در همان کتابهای معتبر آمده العبادة سبعون جزءا، بندگی خدا هفتاد جزء است شصت و نه جزء فی طلب الحلال، اینی که مردم پول را مطابق خواست خدا دربیاورند همین، هیچ آیهای نداریم دنبال دنیا نروید هیچ آیهای نداریم دنبال آباد کردن نرویم هیچ آیهای نداریم دنبال پول نروید، آیات میگوید دنبال بروید ولی مطابق با طرح پروردگار چرا؟ چون اگر شما در داد و ستد خارج از طرح پروردگار پول دربیاورید بنا به نظر پروردگار پول حرام است قیامت جریمه دارد، دنیا جریمه دارد، ذرهای از این پول حرام هم در فرش و لباس و شکمتان باشد عبادتتان باطل است، این خیلی خطر سنگینی است، که من همه لباسهایم حلال باشد میخواهم بیایم نماز واجب بخوانم یک دکمه حرام باشد، یک نخ کت و شلوارم حرام باشد، یک میلیمتر نخ احرامم حرام باشد، در ایران با یک ذره حرام در لباس و فرش و زمین خانه و یک ذره حرام در شکم عبادات از حرکت به سوی قبولی بیپا و دست هستند و مرده، و در حج من لبیک را که میگویم با دو تا حولهای که یک میلیمتر نخ حرام دارد محرم میشوم ولی کل حجم باطل است وقتی میآیم ایران محرم هستم تا سال دیگر دوباره با حوله حلال بروم و حج را انجام بدهم.
خدایا تو با این کرمت، آقایی، بزرگواری، رحمتت، لطفت، احسانت، چرا اینقدر سخت گرفتی؟ که یک دکمه حرام یک نخ حرام، یک تکه فرش حرام، کل عبادات من را باطل میکند مکهام را باطل میکند جواب میدهد بندگانم را دوست دارم نمیخواهم مال بندگان من را ظالمانه ببرید، من ظالم را دوست ندارم حرام یعنی ظلم، ان الله لا یحب الظالمین. دوست ندارم.
چرا شدیدترین حمله را به کمفروش میکند، یک پمپ بنزینی که یک صدم لیتر کمتر در باک میریزد، یک شیرفروش که یک پنجاهم ظرف کمتر شیر میریزد یک عدسفروش که از دو هزارتا که مشتری هم حوصله شمردنش را بیست تا دانه کمتر میدهد، یک قمپان دار که از یک خروار سی کیلو کمتر میدهد، یک طلافروش با ترازوی الکترونیکش یک هزارم گرم کمتر میدهد اینقدر خدا از این حرامخوری متنفر است که یک سوره علیه این حرامخوران نازل کرده است. هفت بار در قرآن کلمه ویل آمده تفاسیر میگویند ویل دو تا معنی دارد یعنی وای بر تو خوشم نمیآید آدم بسیار عوضی هستی، یک معنی هم یک چاه در جهنم است که به اندازه همه جهنم عذاب دارد هر کدامش را میخواهید شما قبول بکنید، یا خدا دارد میگوید وای بدم میآید یا دارد میگوید این چاه برای تو حرامخور، وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿المطففين، 1﴾، این داستان حرام در پیشگاه حق است اروپا و امریکا حرامی ندارند آنها میگویند ربا نوعی از اقتصاد است، آنها میگویند این بیع نوعی از اقتصاد است، آنها میگویند میلیاردها دلارپولهای کشورها را در بانکهایمان میگذاریم و بعد به یک مناسبتی میخوریم هیچ هم حرام نیست میلیاردها دلار مال چند صد میلیون مسلمان را میبریم، مسئله حرام در قرآن و روایات جایگاه شدید و بسیار سختی دارد، چون خدا به بندگانش محبت دارد، برای مال بندگانش احترام قائل است، تا جایی که وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی صاحب به چاپ زمان ما پانصد جلد کتاب در محجة البیضاء که چهار هزار صفحه است از رسول خدا نقل میکند میروی قصابی انگشتت را میگذاری روی ران لاشه، روی سردست، روی گردن، روی ماهیچه، به قصاب میگویی از این گوشت به من بده، اگر قصاب به خاطر اینکه انگشت گذاشتی روی گوشتش راضی نباشد هیچی نگوید، تو هم ازش حلالیت نطلبی برای این یک ذره چربی سر انگشتت قیامت دادگاه برپا میکنند. چی کار کنیم خدا ر ا؟ بهش بگوییم بندگانت را دوست نداشته باش مگر به حرف ما گوش میدهد ما چه کاره هستیم؟ بهش بگوییم برای مال مردم احترام قائل نباش به ما چه آن مولای ماست، او سرور ماست، او سید و آقای ماست او باید به ما حکم بدهد ما باید گردن به حکمش بگذاریم بگوییم چشم، او دارد در قرآن اعلام میکند و من یعمل مثقال ذرة شرا یره، او دارد اعلام میکند چی کا ر کنیم قرآنش را بگوییم جمع کند؟
من حدود ده سال با مرحوم حاج میرزا علی آقای محدثزاده فرزند بزرگ حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح همسایه بودیم، خانهمان یک جا بود در یک کوچه بود، من طلبه قم بودم منبری هم نداشتم، خیلی هم من را نمیشناختند تهران که دعوتم کنند، درس میخواندم فقط، گاهی روزها قم که تعطیل بود من میآمدم تهران از خانه میآمدم بیرون جایی بروم ایشان را در کوچه میدیدم یا در بقالی میدیدم، یک بقالی در کوچه بود، ایشان میفرمودند این را دیگر نمیشود گفت واقعیت ندارد نه، حرف میزد و در چشمش اشک جمع بود میگفت پدرم حاج شیخ عباس قمی که هفتاد جلد کتاب نوشته است، یکیش مفاتیح است، حدودهای دو یا سه بعدازظهر دقیقا پانزده شانزده قدمی قبر امیر المومنین دفنش کردند من هر وقت میروم نجف میروم سر قبرش چون خیلی آقا شیخ عباس را بهش ارادت دارم خیلی آدم خالصی بود.
زمان زنده بودن پدرش یک کتاب نوشت به نام منازل الاخرة، جدیدا هم چاپ کردند یک روزه میشود همش را خواند جیبی است، پنجاه منزل قیامت را بعد از مرگ ایشان توضیح داده است، منزل اول ما را کجا میبرنددوم و سوم، البته اگر ما پروندهمان صاف باشد هیچ منزلی ما را نمیبرند، ما از قبر که درمیآئیم ما هستیم و بهشت، میگویند اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِينَ ﴿الحجر، 46﴾، آنهایی که حساب زندگیشان با خدا و پیغمبر و قرآن و اهل بیت اختلاف دارد اینها پنجاه دادگاه را باید عبور کنند تا پنجاهمی باید قبول بشوند که نجات پیدا کنند، که خیلیها همان دادگاه اول محکوم میشوند و فلهای میریزند جهنم.
یک واعظی بود قم، منازل الآخرة که تازه چاپ شده بود دیده بود عجب کتابی است برای منبر، این کتاب را روزها در صحن ایوان طلای حضرت معصومه میبرد بالای منبر باز میکرد میخواند برای مردم توضیح میداد گریه میکرد. آخرت است دیگر، اسم آخرت آدم را باید بلرزاند اسم دادگاه آدم را باید بلرزاند، شما در قرآن ندیدید انبیا از آخرت با آن پرونده صافشان میترسیدند، ندیدید؟ ببینید. این نترسیدن از آخرت جامعه را به این همه فساد و حرام کشیده است، وگرنه من اگر از آخرت را باور داشته باشم و بترسم در همه کارهایم با ترمز حرکت میکنم، دیگر در چاله گناه نمیافتم، در دستانداز گناه نمیافتم، پدر آقا شیخ عباس عصرها میآمد پای منبر این روحانی منازل الآخرة گوش میداد، آن روحانی هم نمیگفت این کتاب را کی نوشته همین باز میکرد و میخواند، یک شب آقا میرزا محمد رضا پدر آقا شیخ عباس قم میآید خانه میگوید عباس میگوید پدر امرتان؟ میگوید این آخوندی که روزها هر روز بعدازظهر در صحن حضرت معصومه منبر میرود یک کتاب خیلی خوبی میآورد بالای منبر اصلا آدم را با خدا پیوند میدهد، با قیامت پیوند میدهد با ائمه پیوند میدهد، تو این همه داری کتاب مینویسی نمیشود یک دانه از اینها بنویسی، به پدرش میگوید دعایم کن و تا پدر زنده بود آقا شیخ عباس نگفت مولف این کتاب من هستم که به خلوصش تلنگر نخورد.
پدر مرد، نفهمید این کتاب برای بچهاش است، حاج میرزا علی آقا میگفت ما دفنش کردیم شب دور هم نشسته بودیم و همچنین پدری کمتر گیر فرزندان میآمده چقدر برایش گریه کردیم، ما در قرآن چهار پنج تا خواب خدا نقل میکند امضا میکند این خوابها درست است، خوابها فی الجمله درست است یعنی مقداری، بالجمله نه، کل خوابها نه درست نیست پریشان است به قول قرآن احلام است مگر خوابهایی که یک واقعیت اتفاق افتاده گذشته را نشان بدهد یا یک اتفاق مثبت آینده را بخواهد نشان بدهد مثل خواب یوسف نسبت به چهل سال دیگرش که درست بود.
گفت خود من شب پدرم را خواب دیدم آقا شیخ عباس را، به من گفت علی از بیست و چهار جلد بحار الانوار علامه مجلسی که هنوز چاپ جدید نشده بود بیست و چهار جلد بزرگ و ضخیم، اما الان چاپش کردند صد و ده جلد است، تا قبل از این چاپ بیست و چهار جلد بود گفت علی من که داشتم کتابهایم را مینوشتم یک مدرکم بحار بوده، یک جلدش را نداشتم، این یک جلد را از فلان عالم امانت گرفتم در مریضیام یادم رفت پس بدهم، من در برزخ ناراحت این یک جلد هستم صبح زود ببر پس بده، رنج دارم میکشم، برزخ را دارم میگویم، آقا شیخ عباس عبد صالح خدا را دارم میگویم، آقا شیخ عباسی که خدا بهش توفیق داد یک کتاب بنویسد در کل کره زمین همه جا بغل قرآن باشد قرآن مفاتیح، گفت من ناراحت هستم، صبح بیدار شدم نمازم را خواندم، هوا روشن شد، آمدم در کتابهای پدرم طبق آدرسی که داده بود آن جلد را برداشتم، کتابهای قدیم بیشتر جلدهایش چرمی بود عبا و عمامه را پوشیدم، بحار را گذاشتم زیر بغلم، خانههای قدیم نجف را که دیدید گفت از در آمدم بیایم بیرون پایم به پاشنه چهارچوب در گیر کرد خوردم زمین کتاب پرت شد، کتاب را برداشتم با عبایم گرد و خاکش را پاک کردم بردم در خانه آن عالم گفتم این امانتی بوده که پدرم گرفته بود گفت خدا رحمتش کند نمیآوردی هم من خودم میآمدم میگرفتم او هم لازم داشته، گفت فردا شب بابا را خواب دیدم گفت که علی جان جلد این کتاب سالم بود امروز زمین خوردی خراش برداشت، این را برو رضایت بگیر اینجا بیچاره میکنند آدم را. خدا به مال مردم احترام گذاشته، بندگانش هستند بد هستند بندگانش، به امام صادق گفت میخواهم بروم مکه، امام فرمود کارت صاف است؟ گفت بله اما یک آدم بیپدر و مادر عوضی بیدینی در مدینه زندگی میکند من با او معاملهای داشتم یک خرده بهش بدهکار هستم حضرت فرمود بدهی او را بدهی پولی میماند بروی مکه و برگردی؟ گفت نه فرمود تو مستطیع نیستی همین الان برو پول مردم را بده، به تو چه که بیدین است، کی گفته مال بیدین را میشود خورد؟
یک آیه هم برایتان بخوانم کنار این آیه بگویم کوه تحملش را ندارد، آدرس آیه سوره مبارکه مومنون جزء هجده، آیه را شما باید تحلیل به زمان بکنید، من از زمان آدم تا پیغمبر اکرم را نمیدانم چند سال بوده، معلوم میشود خدا به تک تک انبیائش خطاب کرده است، امر واجب، همه را آن وقت در یک آیه جمع کرده، یا ایها الرسل تجزیهاش ا ین است من به آدم به نوح به ابراهیم به یونس، به ادریس، به یعقوب، به شعیب به موسی و عیسی و صالح و به ارمیا و به ادریس و به تمام انبیا تک تک خودم گفتم، کلوا من الطیبات، کلوادر اینجا به معنی خوردن تنها نیست این یک معنی عامی دارد، یک معنی عامی. ما در خودمان هم میگوییم خانه مردم را برد و خورد، خانه را که نمیشود خورد خانه مردم را برد و خورد، فرش مردم را برد و خورد، جنس مردم را برد و خورد، کارخانه مردم را برد و خورد یعنی جزو اموال خودش کرد.
به تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر گفتم کلوا مال به دست بیاورید لازم است، من الطیبات مرحوم فیض میگوید منظور از این من الطیبات یعنی کلوا من حلال الله انبیاء من اول تمام زندگیتان را حلال کنید، و اعملوا صالحا بعد من را عبادت کنید. من با زندگی حرام عبادت قبول نمیکنم، من با پول حرام کار خیر قبول نمیکنم، مرحوم فیض از پیغمبر نقل میکند آنهایی که از مال حرام یک ساختمانی میسازند یک مسجدی میسازند، یک بیمارستانی میسازند یک درمانگاهی میسازند، میگوید پیغمبر میفرماید روز قیامت کل این بار را میاندازند روی دوشش و با او پرتش میکنند در آتش. این یک تجارت. این یک آیه. کدام آیه که کلمه تجارت را برده برای نمونه اسم برده.
سوره بقره، آخر سوره، إِلاّٰ أَنْ تَكُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِيرُونَهٰا ﴿البقرة، 282﴾، تجارت داد و ستد نقدی که دست به دست میگردانید، من این را دوست دارم، موافق هستم، زیربار نسیه نروید، بدهکار به مردم شب نروید صورت روی متکا بگذارید ممکن است صبح بلند نشوید ورثهتان هم پول مردم را ندهند. بهترین معامله از نظر خدا معاملات نقدی است بگیر آقا پولش را بده خداحافظ، نه تو گیر قیامتی داشته باشی نه ما اگر بشود، خب بعضیها میگویند نمیشود اسلام هم که قانون نسیه دارد، خب اسلام روی چشم ما اگر من بتوانم داد و ستدم تدیرونها همان وقت دست به دست بشود پول را بگیرم جنس را بدهم، من یک رفیقی داشتم هشتاد وپنج سالش بود مرد، یک بار هم این آدم از داد و ستدی که خدا فرموده بود تخلف نداشت، ما تحملش را نداریم طاقتش را نداریم، این هشت صبح از خانه میآمد بیرون سرپا کار میکرد، مغازه نداشت، پنج یا شش بعدازظهر که کار را تعطیل میکرد میآمد در خانه من تهران، در میزد، پنجاه تومان، شصت تومان، هفتاد تومان صد و بیست تومان، بهش میگفتم چیست؟ میگفت خمس کارکرد امروزم است که قران در سوره انفال بهم واجب کرده است، بهش میگفتم خب خمست را ماهانه بده روزها که کار میکنی سر برج خمسش را بده، سال بده، گفت نوشته بده امضا کن که من کار بکنم تا یک ماه دیگر زنده میمانم خمسش را بیاورم بدهم، تا یک سال دیگر میمانم گفت من را مدیون امام زمان نگذار بمیرم، من طاقت دشمنی امام زمان را قیامت ندارم چون امام زمان اعلام کرده آنی که خمس ما را نمیدهد ما دشمن او هستیم.
غروب به غروب خمسش را میداد، فکر نکنید ما آخوندها هم خمس نمیدهیم ما هم از درآمد منبر و کارمان و کتابهایمان اضافه بیاوریم میرویم دست مرجع تقلید را میبوسیم خمسمان را میدهیم من اصلا یاد ندارم سالی بر من گذشته باشد خمس مالم را نداده باشم مگر اینکه درآمدم به خمس نرسیده باشد. قیامت روز سنگینی است. یک بار دیگر این آیه را عنایت کنید چه آیه سنگینی است يٰا أَيُّهَا اَلرُّسُلُ ﴿المؤمنون، 51﴾ ای صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، كُلُوا مِنَ اَلطَّيِّبٰاتِ، حلال بخورید، وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً بعد برای من عبادت کنید و کار خیر انجام بدهید.
پدر من در بازار تهران دلال برنج بود، هشتاد نود تا مشتری داشت در شهر در محل خودمان، صبحها پیاده میرود بازار تهران یک دستمال هم داشت میرفت پیش تاجرها هشت تا، ده تا پانزده تا نمونه برنج میگرفت در کاغذهای آبی اینها را میبست میگذاشت در دستمال میبرد پیش خریداران برنج، بیست تا کیسه، سی تا، پنجاه تا بهشان میفروخت میرفت به آن تاجر میگفت از این نمونه برنج بفرست این نمونهها جمع میشد یک مرتبه بیست کیلو میشد در خانه من میدیدم دائم این نمونهها را در کاغذ آبی پنجشنبهها که میرفت دلالی بگیرد بهشان میگفت من این ده مثقال نمونه برنجها را خانهام مانده چی کار کنم؟ پولش را بدهم، میگفتند حاج آقا اختیار داری میگفت برگردانم میگفتند آقا این نمونهها برای خودت نمیخواهد برگردانی ده مثقال یک سیر برنج چیزی نیست. میگفتند حلالت باشد. بیشتر از این میخواهی؟ خدا میداند روی منبر پیغمبر میگویم گاهی به من میگفت حسین رفتی بیرون دم حمام محل به دلاک حمام بگو بیاید در خانه تمام این نمونه برنجها را میداد به دلاک میگفت هر چی را میخواهی خودت بردار اگر رفیقهایت هم برنج میخواهد به آنها بده، میگفتم پدر تاجرها که گفتند راضی هستیم، خب بده به مادرم بپزد خودمان بخوریم گفت دلم برنمیآید مال مردم است بگذار از جانب مردم صدقه بدهم. خودم نمیخواهم.
در قرآن میگوید هر کسی در دنیا کار خوب دارد همینجا پاداش میدهم من پاداشهایی که خدا به پدرم داد خیلیهایش را دیدم یکیش این بود که روز هفتم محرم اول اذان روی تخت افتاده بود ناله میکرد تسبیح تربت ابی عبدالله را از بغل تخت و مهر را برداشت خوابیده الله اکبر نماز صبح را گفت تسبیح و مهر در دستش بود وسط نماز از دنیا رفت، این پاداش دنیا.
خب این یک آیه که کلمه تجارت مادی برده آخر سوره بقره. آیه دوم هشت تا آیه است شش تا لغت تجارت مادی در آن است، دومیش من نمونه میخوانم هشت تا را نمیخواهم شش تا را بخوانم دو تا آیهای که تجارت معنوی را گفته میخوانم در جلسه بعد اگر زنده بمانم.
آیه بعد در سوره فاطر است دو تا آیه گره خورده به هم است، غوغا آیهای است این دو تا آیه تجارت معنوی را میگوید ولی یک نکته عظیمی که تجارت مادی را کنار این تجارت مادی میگوید مست میکند آدم، هر دو را باید فردا شب بخوانم حیف است نیمهکاره بشود حرف.