لطفا منتظر باشید

شب پنجم

(خـــــــــــــــوی آرامگاه شیخ نوایی)
محرم1437 ه.ق - آبان1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کتاب خدا در روزگاری و در شهری نازل شد که دانش بشر در کشورهای اهل دانش بسیار ناچیز بود در دانشگاه‌های ایران و یونان و اسکندریه مصر در رشته‌های گوناگون مسائلی را تعلیم می‌دادند که غلط بود اشتباه بود ولی به عنوان علم جا افتاده بود.

در شهری که قرآن نازل شد امیر المومنین می‌فرماید یک نفر نبود که بتواند بنویسد، یک نفر نبود که بتواند بخواند، عرب در مکه نه اهل نوشتن بود نه اهل خواندن، برای اینکه بدانید در مکه و مدینه در  این دو شهر بی‌سواد جاهل، وجود مبارک امیر المومنین از چه گستره دانشی برخوردار بود یک قطعه کوتاهی را از نهج البلاغه برایتان عرض می‌کنم که این قطعه در کتاب‌های پیش از به وجود آمدن نهج البلاغه هم هست.

امام می‌فرماید خداوند پیغمبر را با کتابی فرستاد که این کتاب مایه تصدیق حق بودن نبوت پیغمبر بود، هیچ کس نمی‌توانست بگوید تو پیغمبر نیستی کتابت هم الهی نیست. قلب‌ها همه باور داشتند که قرآن وحی است، پیغمبر نبوت است اما صاحبان خیلی ا زاین قلب‌ها امیر المومنین می‌فرماید معاند بودند و منکر بودند. ولی حقیقت مثل خورشید روشن بود، که قرآن الهی است پیغمبر هم فرستاده خداست، بعد حضرت می‌فرماید مردم فاستنطقوه، قرآن را به حرف بیاورید تا برایتان بگوید چی دارد. و لم ینطق اما قرآن با شما حرف نمی‌زند، و لکن اخبرکم عنه، زبان قرآن من هستم من بهتان بگویم که قرآن چی دارد، این علم امیر المومنین علی ان فیه علم ما یاتی، من با این آیات قرآن از کل آینده جهان تا پایان کار که مردم بروند بهشت و جهنم و پرونده بسته شود خبرتان می‌کنم. و الحدیث عن الماضی، از تمام جریانات گذشته عالم تا شروع خلقت من از قرآن برایتان می‌گویم، و دواء دائکم من تمام داروهای درمان بیماری‌های عقلی و قلبی و روحی و عملی و اخلاقی قرآن را برایتان در اختیار می‌گذارم. و نظم ما بینکم، و تمام مقررات نظام‌بخش عادلانه قرآن را بهتان خبر می‌دهم. این علم امیر المومنین است.

من ناچار هستم یک روایت عجیبی را هم درباره قرآن برایتان بگویم، از زمان نزول قرآن تا امروز تعداد تفاسیری که به قرآن نوشته شده نمی‌دانیم، در همه کشورهای اسلامی دانشمندان تفسیر برای قرآن نوشتند، علامه مجلسی بالای چهارصد سال قبل در اصفهان بوده، پول داده، شاگردهایش رفتند در کشورهای اسلامی از کتابخانه‌ها برایش خبر آوردند، ایشان می‌فرماید تا زمان من که سال هزار و صد هجری بوده، بیست هزار نوع تفسیر بر قرآن مجید برای من خبر آوردند که گاهی هر یک تفسیری چهل جلد است، سی جلد است، تا هفتاد جلدش را من دیدم. بیست هزار یک  جلدی و دو جلدی تا هفتاد جلدی از زمان مجلسی تا الان معلوم نیست چقدر تفسیر نوشته شده.

پیغمبر می‌فرماید حالا تا هر وقتی تفسیر می‌نویسند و هی مطلب جدید از قرآن کشف کنند، پیغمبر می‌فرماید روز قیامت کل دانایان به قرآن غیر از ائمه، وقتی وارد قیامت می‌شوند قران را هم خدا وارد قیامت می‌کند، یات القرآن یوم القیامة بکرا، تمام دانایان به قرآن می‌بینند قران دست نخورده مانده و اینها در هزاران سال تفسیرنویسی تا لب دریا آمدند داخل نرفتند نمی‌دانند داخل این دریا چه خبر است، ولی کل علوم قرآن در مغز امیر المومنین بود یک نفر. این امیر المومنین با این دانش قرآنی و دانش پیغمبری، و دانش‌های اختصاصی که خدا بهش داده برای ما دنیا را تعریف کرده است. جایی که زندگی می‌کنید چیست.

در تعریف دومشان تعریف اولش را یک شب شنیدید، تعریف دوم‌شان شب سوم است توضیحش را می‌شنوید، دار عافیة لمن فهم  عنها، من امشب مطالب شگفت‌آوری را در کنار این جمله با کمک آیات و علوم طبیعی برایتان می‌گویم که شاید بگویم محصول چهل سال گرچه شصت سال است با کتابها سروکار دارم ولی بحث امشب را باید بگویم محصول چهل سال ورق زدن انواع  کتاب‌هاست که سرفصل‌های مطالبش در قرآن مجید است. می‌گوید دنیا تجارت‌خانه‌ای است که در این تجارتخانه داروهای ایجاد سلامت همه جانبه عقل و قلب و جان و عمل در این داروخانه وجود دارد.

یعنی هیچ تجارتخانه‌ای در عالم هستی این داروها را ندارد، این بیمار است که باید بیاید در داروخانه این تجارتخانه خودش را عرضه کند به دکتر داروخانه که پروردگار است داروی لازم علاجش را بگیرد و عمل کند، خوب می‌شود خیلی هم خوب می‌شود.

یکی از سنگین‌ترین و به فرموده پیغمبر بدترین شدیدترین، بیماری‌ها جهل به حقایق و معارف است، که انسان هشتاد سال زندگی بکند نه خودش را بفهمد، نه داروهایش را بفهمد، نه وظائفش را بفهمد، نه جایی که در آن زندگی می‌کند بفهمد، نه عالم هستی را بفهمد نه خدا را بفهمد، شما ممکن است بگویید فهم اینها دو هزار سال طول می‌کشد، کجای قرآن و روایات به ما  گفتند شما فهم تفصیلی پیدا بکنید، به ما گفتند به اندازه درمان دردهایتان بفهمید، حالا فهم تفصیلی لازم نیست که من بشینم ببینم قرآن مجید اسم آسمان‌ها و زمین را برده خب در این آسمان‌ها و زمین چند میلیارد ستاره و منظومه و کهکشان و صحابی و نقاط دیگر وجود دارد نه این لازم نیست. به اندازه‌ای که این فهم و معارف به من برای سلامتی کامل جهت بدهد که می‌دهد کافی است.

قرآن مجید شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه دارد به ما گفته تا اعماق آیات من را بروید؟ خب وقت نمی‌شود، به اندازه‌ای که علاج بشوم باید با قرآن در ارتباط قرار بگیرم، جهل سخت‌ترین، بدترین، و مادر همه بیماری‌هاست، یعنی من وقتی هیچی ندانم خودم را دارم می‌گویم با گاو چه فرقی می‌کنم؟ گاو هم هستی را نمی‌شناسد خودش را نمی‌شناسد قران مجید را نمی‌شناسد، فقه را نمی‌شناسد تکالیفش را نمی‌شناسد خب من چه فرقی می‌کنم با گاو؟ یعنی خدا اگر بخواهد من را ارزیابی بکند قیمتی که روی من می‌گذارد باید قیمت گاو بگذارد که نمی‌گذارد، چون به من می‌گوید تو بل هم اضل هستی خیلی قیمتت از گاو کمتر است، چون گاوان و خران باربردار به ز آدمیان مردم آزار، آدم نفهم ظالم است.

خب برای علاج بیماری جهل که پیغمبر می‌گوید لا فقر اشدّ من الجهل، چه می‌کند این داروخانه؟ داروخانه سه تا کتاب به من معرفی می‌کند که کلی‌اش را دیشب شنیدید، آیاتش را من نخواندم، این سه تا کتاب این است. سَنُرِيهِمْ آيٰاتِنٰا فِي اَلْآفٰاقِ ﴿فصلت‏، 53﴾، کتاب طبیعت، کتاب هستی، کتاب خلقت، کتاب آفرینش، من خدا می‌گوید به طور یقین آیات این کتاب را در اختیارتان می‌گذارم، تمام موجودات عالم طبیعت آیات خدا هستند، آیه یعنی چی؟ یعنی نشانه، یک جا کارگردان یک جلسه به مردم گفت بعد از من حضرت آیت الله اسم من را برد، ایشان سخنرانی می‌کند، من تا نشستم روی منبر گفتم برادر بزرگوارم کلمه آیت یعنی نشانه، شما اسم من را بردی آیت الله کجای من نشانه خداست؟ این چشم کورم؟ این گوش تمام شده‌ام، این بدن ضعیفم، این نفهمی، این کم علمی من، این کم فضیلتی من، من روی منبر می‌نشینم به من ثابت کن این دروغ شاخداری که در حق من گفتی کجایش راست است؟ آیت یعنی نشانه یعنی کل موجودات کتاب هستی را ارائه می‌دهم بهتان مطالعه کنید من را پیدا می‌کنید.

اصلا برای پیدا کردن من من این کتاب را به شما ارائه می‌دهم، وَ فِي أَنْفُسِهِمْ کتاب خلقت خودتان را هم آیاتش را در اختیارتان می‌گذارم، یک دهان بهتان دادم حالا لب‌تان هیچی، دندان‌هایتان هم هیچی، زبانتان هم هیچی، عصب‌های گلویتان هم هیچی، بلع‌تان هم هیچی، جویدن‌تان هم هیچی، هضم کردنتان هم کنار، مری‌تان هم کنار، اینها همه کنار یک آیه  کتاب وجودت سه جفت چشمه آب شیرین زیر زبانت است با اینکه تو آبلیمو می‌خوری، دوای تلخ می‌خوری، شربت شیرین می‌خوری، ولی من یک تصفیه‌خانه در وجودت گذاشتم همه اینها را تصفیه می‌کند سه جفت چشمه تولید آب شیرین زیر زبانت گذاشتم که یک بیست و چهار ساعت این سه تا چشمه را جلویش را بگیرم همه چیز آن تو خشک می‌شود می‌شکند می‌ریزد. این آیه وجود است. یک ذره بالاتر از دهانت چشمه آب گذاشتم هشتاد سال آب شور می‌دهد یک جای آنورتر دهانت در گوشت چشمه گذاشتم آب تلخ بودار می‌دهد که بویش را خودت استشمام نمی‌کنی ولی وقتی خواب هستی هر حشره‌ای از بوی گند آب گوشت درمی‌رود، وگرنه می‌آمد آنجا تا می‌خواستی بیدار شوی حداقل پرده سماخ گوشت را می‌خورد و برای همیشه کر می‌کرد، این آیه وجود من در کتاب وجود تو.

یک تکه جاست  اما سه تا چشمه هشتاد نود ساله شیرین و شور و تلخ باز هم من را پیدا نکردید؟ باز هم نفهمیدی من کی هستم؟ به من دارد می‌گوید نه به شما، باز هم با این دهان و زبان و چشم و گوشت روزی صد دفعه علیه من جفتک می‌اندازی؟ این دو تا کتاب، کتاب حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ  آیات کتاب آفاق و کتاب وجود خودت اگر بیایی بخوانی روشن می‌کند که من حق ثابت دائم  ازلی ابدی هستم. یعنی خدا را از درون خودت ببین و فی انفسکم پیشت هستم، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ  ﴿ق‏، 16﴾، از رگ گردن بهت نزدیکتر هستم.

این عجب‌تر که من از وی دورم، یار نزدیک من و من خوابم، وین عجب‌تر که من از وی دورم، کتاب سوم، أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ ﴿محمد، 24﴾، در آیات قرآن من اندیشه نمی‌کنید؟ که این کتاب ساخته شده از بیست و هشت حرف است، الف، ب ت ث ج تا ی، ساختمان این قرآن از حروف روز اول کلاس اول بچه‌های شش ساله است، می‌گوید تمام جن، تمام انسان‌ها، از زمان آفرینش‌شان تا قیامت یک جا جمع بشوند در سوره اسراء، عقلها و علم‌هایشان را روی هم بگذارند مانند این قرآن سی جزئی من را بخواهند بیاورند لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ ﴿الإسراء، 88﴾، نمی‌توانند این دلیل بر این است که این کتاب برای من است نه برای پیغمبر، ساخت زمین نیست، ساخت آسمان است یعنی غیب، اگر ساخت زمین بود خب عناصرش که در اختیارتان است بشینید یک سوره بسازید مثل آن را، خب با این مسئله معلوم می‌شود که کتاب من حق است وَ لَوْ كٰانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اِخْتِلاٰفاً كَثِيراً  ﴿النساء، 82﴾، اگر ساخت بشر بود پر از اختلاف بود در این قرآن.

اما هیچ اختلافی آیاتش با همدیگر ندارد با اینکه در طول بیست و سه سال نازل شده. این سه تا کتاب، مطالعه این سه تا کتاب عقل را بارور می‌کند، یعنی ظرف عقل را از علم به آفاق، به انفس، به علوم قران پر می‌کند در حد ظرفیت، وقتی که عقل من از این معارف و علوم سیراب شد به قلب من این اثر را این علم می‌گذارد که عقربه دلم را از هر بتی، مالی، مردی، زنی، ثروتی، صندلی جهتش را تغییر می‌دهد می‌دهد طرف خدا، یعنی دل من می‌شود خدانما، با این علم. که ابوذر چطوری خدانما شد دلش؟ میثم دلش چطوری خدانما شد، اینها چرا قلبشان عقربه‌اش به طرف بت جاندار و بی‌جان زمان نرفت؟ چرا به طرف پول نرفت؟ چرا به طرف شهوات نرفت، چرا همه جا گفتند خدا، چرا؟ این علم کاربردش این است عقربه دل را به طرف وجود مقدس او جهت می‌دهد، دل می‌شود افق طلوع توحید.

یک داستان کوتاه از این دل برایتان بگویم، عجب داستانی است دلی که عقربه‌اش به طرف توحید خداست، هفت هشت نفر از مدینه برای یک مقصدی حرکت کردند، این را خیلی دقت بفرمایید خیلی عالی است، این را من از یک کتابی هزار سال پیش به نام التصفیه گرفتم، من برای منبرها از کتابهای قرن سوم تا الان را مطالعه کردم آنهایی را که لازم داشتم نه همه کتابها را دارم، کتابهای قرن به قرن را، علمی، آفاقی، انفسی، سی چهل فرسخ آمدند، نزدیک ظهر یک روز رسیدند به یک چوپان، سیاه چهره، لباس کهنه، چهل پنجاه تا گوسفند و بره و بز داشت می‌چراند، بهش گفتند یک بره به ما بفروش ما برای ظهرمان غذا درست کنیم، گفت فروشی نیست، چرا؟ گفت بره‌ها مالک د ارد من چوپان هستم به من گفته بره‌ها را ببر بچران غروب برگردان، راضی به فروش هم نیست به من گفته بره‌فروشی نکن، گفتند بره دانه چند؟ گفت پنج درهم، گفتند ما پنج برابر بهت می‌دهیم وضعمان خوب است پنجاه دینار بگذارد در جیب خرج کن، عصری که برگشتی بره‌ها را برگرداندی به اصطبل به آغل، اگر مالک بره‌ها گفت یک دانه  کم است بگو گرگ زد من نتوانستم از دهان گرگ دربیاورم پاره کرد و خورد و برد و رفت، جهت‌داشتن دل به سوی خدا به سوی حق، گفت که این مالک گوسفندها صددرصد به من اعتماد دارد من اگر عصری بهش بگویم گوسفندت را گرگ پاره کرد باور می‌کند فقط به من می‌گوید مواظب باش دوباره بره‌های من به خطر نیفتد، من این را به اربابم می‌قبولانم اما شماده پانزده تا قیامت به من بگویید این دروغ را به پروردگار چگونه بقبولانم؟ چطوری به باور خدا بدهم که آن بره را  گرگ پاره کرد. ما در اداراتمان چه می‌کنیم؟ در مغازه‌ها و سر زمین‌ها و سر آب دادن‌ها و سر فروختن‌ها و سر خریدن‌ها چه می‌کنیم؟

هیچ اتفاق می‌افتد ما در کارهایمان یاد خدا باشیم؟ خدا را به حساب بیاوریم، چی کار می‌کنیم؟ حالا برای جهت گرفتن عقربه دل به خدا، من گوشه‌ای از مسائل خلقت را برایتان گفتم، پروردگار در قرآن انواع نباتات را، حیوانات را، حشرات را، نام می‌برد، نمی‌دانم چقدر در قرآن از موجودات نام برده شده فقط می‌دانم بالای هفتصد آیه راجع به آسمان‌ها زمین، ابر، دریاها، بادها، صحراها، کوه‌ها، حشرات، ماهیان و حیوانات  مختلف در قرآن است، خب اینهایی که من برای شما می‌گویم کجای قرآن است؟ قران در این هفتصد آیه سرفصل‌های موجودات را بیان کرده، اما یک راهنمایی کرده غوغا کرده، اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا خدا آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است آفرید فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ، در شش دوره، ثُمَّ اِسْتَوىٰ عَلَى اَلْعَرْشِ اَلرَّحْمٰنُ و بعد از آفرینش کل عالم بر فرمانروایی بر کل هستی چیره شد، الرحمان، کار خلقت کار خدای مهربان است، حالا می‌خواهید بفهمید چی کار کردم من که همه  مسائل خلقت را  نمی‌شد در قرآن بیاورم می‌شد دو هزار جلد، فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً  ﴿الفرقان‏، 59﴾، این مسائل هفتصد آیه را تفصیل و شرحش را از آگاهان به علوم مختلف بپرسید.

این چه راهنمایی آزادی است، چقدر عالی است وقتی که پرسیدید و مغزتان شد ظرف حقایق، و به دلتان جهت داد، می‌شوید بنده واقعی من تازه وقتی شدید بنده واقعی من در بندگی و عبادت هماهنگ با کل موجودات عالم و همسفر کل به سوی من می‌شوید. اگر بنده من نشوید پشت به من باید حرکت بکنید که بیفتید در آغوش ابلیس که قسم خوردم در قرآن هر دو را با هم می‌اندازم در جهنم وقتی بیگانه از کل عالم من و موجودات من بشوید. بنده شدن شما را هماهنگ می‌کند با کل، کل بیماری‌هایتان هم علاج شده که هماهنگ شدید.

این آیه در سوره نور است جوانان عزیزم ببینید قرآنی که دست شماست هزار و پانصد سال پیش چی گفته، دویست سال است اروپا و امریکا دارد یقه پاره می‌کند ببیند موجودات چی هستند، دورنمایی از موجودات کشف کرده که موجودات نه همشان دارای شعور و هوش هستند، دورنمایی. قرآن می‌گوید کل موجودات دارای شعور و هوش هستند، حتی لباس‌های تن شما، حتی سنگریزه‌ها همه چی، این آیه را ببینید اصلا این آیه دیوانه‌کننده است به پیغمبر می‌گوید، الم تر این هم خیلی آیه عجیبی است، الم تر آیا ندانستی؟ طلبه‌ها می‌گویند الم الف و لم اسمش استفهام انکاری است به پیغمبر می‌گوید آیا ندانستی، یعنی تو یکی همش را می‌دانی، چی را می‌دانی؟ ان  الله یقینا خدای تو خدایی است که أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّيْرُ صَافّٰاتٍ  ﴿النور، 41﴾، که آنچه در آسمان‌ها و زمین است و کل پرندگان بال‌گشوده خدا را از هر عیب و نقصی تنزیه می‌کنند، کل موجودات حبیب من كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ، تمام موجودات عالم در نماز هستند و در تسبیح هستند و خودشان هم به نماز و تسبیح‌شان عالمند.

وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ بِمٰا يَفْعَلُونَ، خب وقتی شما با این علم، با این مطالعه کتاب آفاق و انفس و قرآن قلبتان به طرف خدا جهت‌گیری کند بشوید عبدالله شدید هماهنگ با کل موجودات، آن وقت اینجا امام صادق می‌گوید وقتی هماهنگ شدید در دنیا به طرف دو چیز کشیده می‌شوید عبادت الله، خدمت به خلق الله، در قیامت هم به سه چیز کشیده می‌شوید، لقاء الله، جنة الله رضوان الله.

خب گوشه‌ای از مسائل قران را که سرفصل است ما از آگاهان می‌پرسیم طبق خود قرآن، می‌دانید زمین جاذبه دارد، یعنی ما بپریم بالا زمین ما را می‌کشد پایین، سنگ را بیندازیم بالا زمین می‌کشد پایین، هر چی از روی زمین بخواهد برود بالا زمین می‌کشد پایین، اما خدا این است شما یک دانه گندم را یک دانه عدس را، یک دانه نخود را، یک حبه را، یک هسته سیب را، پرتقال را، نارنگی را، آلبالو و گیلاس و زردآلو را دفن کنید و بکارید، خودش را در تاریکی زمین باز می‌کند، بر علیه جاذبه زمین ریشه‌اش را می‌دهد پایین بر علیه جاذبه ساقه‌اش را می‌دهد بالا، یعنی ساقه گندم بر علیه قدرت جاذبه حرکت می‌کند، اگر در حوزه جاذبه بود زمین ساقه را می‌کشید پایین نمی‌تواند، ریشه را می‌کشد پایین هیچ ساقه‌ای را نمی‌تواند ببرد پایین، ساقه درمی‌آید یک دانه گندم خودش را تبدیل به دویست تا، صد تا، هشتاد تا می‌کند. یک دانه گردو خودش را تبدیل به ده هزار گردو می‌کند هر سال، یک دانه دانه سیب خودش را تبدیل به چهارصد هشتصد دو هزار تا سیب می‌کند و آلبالو و گیلاس اینها بماند، جوان‌ها این ریشه که همش ریشه است نخ است، تار است، که در زمین است چه قدرت پمپاژی بهش دادند که آب را و غذا را تا هفتاد هشتاد متری سر گردو به همه برگها، شاخه‌ها میوه می‌رساند، دویست سال کار پمپاژ آب و املاح را انجام می‌دهد یدکی نمی‌خواهد، روغن‌کاری نمی‌خواهد مکانیک نمی‌خواهد، اوستا نمی‌خواهد کی دارد کار می‌کند؟

درختان و نباتات عالم عجیبی هستند، نبات گوشتخوار قرار داده نمی‌تواند از زمین چیزی بگیرد از بالا بهش دهان داده، یک بوی خوبی را پخش می‌کند پشه حشرات دیگر دنبال این بو می‌آیند روی برگ می‌نشینند برگ چسب دارد، نمی‌توانند بلند شوند برگ خودش را جمع می‌کند این گوشت خیلی لذیذ را می‌خورد دوباره خودش را باز می‌کند، چه خبر است در آیات خدا در عالم تکوین، در عالم آفاق چه خبر است؟

حیوانات، می‌گوید من در اروپا اسم‌هایشان خیلی مشکل بود من حفظم نشد اینهایی که نوشتم، می‌گوید روی یک تپه صبح‌ها هر روز سربالا می‌رفتم پیاده‌روی، یک روز گفتم بروم روی یک تپه دیگر، دیدم یک نیمچه استخری بالای تپه است آب فوران می‌کرده در آن پر می‌شده، سرما بالای ده درجه زیر صفر بود یخ زده بود ضخیم، یک مرتبه چهارصد پانصد تا گنجشک که هر روز می‌آمدند آب بخورند آمدند برای آب هر چی نوک زدند دیدند آب سفت است، تشنه‌شان هم هست، گفت سیصد چهارصد تا از روی یخ‌ها آمدند کنار یک د انه از این گنجشک‌ها رفت از پشت افتاد روی یخ، گفتم بیچاره چی شد، چند ثانیه ماند بلند شد یکی دیگر آمد جایش خوابید، بلند شد یکی دیگر آمد بعد از ده دقیقه معلوم شد با حرارت بدنشان هی یخ را آب کردند نازک که شد نوک زدند آب زد بیرون همه خوردند و رفتند. کی یادشان داده؟ این هوش، این ذکاوت، کجای کله گنجشک نهاده شده؟ چه قدرتی است خدا به مورچه داده که اسمش را در قرآن برده هشتاد برابر وزن خودش بار می‌کشد چه قدرتی است.

چه قدرتی که بهش یاد داده این پینه‌دوزها که پر قرمز خال سیاه دارند اینها را برو بغل درخت‌ها با شاخکت به اندازه این مقدار سی سی سم بهشان بزن، که نه بمیرند و نه دیگر سرپا بشوند در بروند، اینها را کرخ می‌کنند یک مقدار می‌برند می‌چلونند چاقشان می‌کنند، می‌برند در لانه می‌کشند گوشتشان را تابستان در لانه می‌گذارند به شکلی و در هوائی و در موقعیتی به حالت کنسرو که سه ماه زمستان گوشت داشته باشند بخورند و گوشت بو نمی‌گیرد و فاسد هم نمی‌شود هنوز بشر به اینجا نرسیده هنوز که کنسروی درست کند خراب نشود تاریخ می‌زنند، مواد می‌زنند.

بعد هم اینقدر شخصیت دارند که شما هیچ مورچه مرده‌ای را روی زمین می‌بینید چون هر مورچه‌ای لگدمال بشود مورچه می‌آید جنازه‌اش را می‌برد در طبقه چهارم لانه دفن می‌کند، احترام به جنازه همنوعشان می‌گذارند. دانشگاه دارند در لانه برای پرورش نسل، یکی از دانشمندان می‌گوید من یک روز در یک صحرا یک گله آهوی نر دیدم یک گله اما یک دفعه دیدم این آهوها اضطراب پیدا کردند، چی شد؟ نگاه کردم دیدم دو تا گربه وحشی آماده حمله به آهوهای نر هستند، یک مرتبه آهوهای نر به شکل هفت شدند، خودشان را دقیق به شکل هفت درست کردند آهوهای نر کوچکتر ضعیف آمدند در این هفت بستند همه با همدیگر یک جا، منتظر فرمان بزرگترها بودند فرمان داده شد کل این آهوهای نر با ایجاد سر و صدا با دهان و پا به این دو تا گربه حمله کردند دو تا گربه در رفتند تا جایی که توانستند گربه‌ها را دنبال کردند گربه‌ها گم شدند دوباره برگشتند و با امنیت شروع کردند به چریدن، کی بهشان گفت در مقابل خطر به شکل هفت بشوید؟ کی گفت نرهای ضعیف‌تر بیایند داخل هفت، کی گفت فرمان حمله بدهید با صدا و با سم‌کوبیدن، خدا را نمی‌بینید؟

خدا که به قول ابی عبدالله ان یات عین لا تری، کور باشد آنی که تو را نمی‌بیند تو که همه جا پیدا هستی. این داستان را هم بشنوید از عجایب است باز یکی از اینها می‌نویسند که من صبح اول آفتاب دیدم یک گربه پشت سر هم معو معو می‌کند گفتم به من پناه آورده گرسنه است یک کاسه شیر بردم بیرون، گذاشتم جلویش، نخورد، فقط نگاه به من می‌کرد و صدا می‌کرد بالاخره به من فهماند دنبال من بیا من دنبالش راه افتادم دیدم آرام شد، آورد من را در زمین کشاورزی یک گوشه یک کلبه گلی وارد کلبه شد من هم وارد شدم کلبه یک مقدار کاه ریخته بود، دیدم چهار تا بچه گربه اینجا هستند، رفتم. فردا صبح صدای گربه در گوشم بود گفتم یک کاسه شیر بردارم برایش ببرم، رفتم  دیدم مادر مرده بچه‌ها افتادند به سینه‌اش ناله می‌کنند و شیر نیست در جنازه  مادر، فهمیدم دیروز آمده من را برداشته برده بچه‌هایش را نشانم داده که دوباره سر بزن فردا عمر من تمام است، از این بچه‌های من پرستاری کن، کی خبر مرگش را بهش داده؟ کی بهش گفت برو یکی را بیاور بچه‌هایت را ببیند، کی؟

چه کردیم تا حالا، چی می‌دانیم؟ چقدر عقربه قلب ما به سوی او جهت دارد؟ یک شعر دلسوز هم بخوانم دوش مرغی به صبح می‌نالید، عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش، یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش، گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش، گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح‌گوی و من خاموش.

خدایا از عمر گذشته‌مان که خیلی باطل شد توبه می‌کنیم، عذر می‌خواهیم، خدایا از خوب نشناختنت عذر می‌خواهیم خدایا از اینکه بنده خوبی برایت نبودیم عذر می‌خواهیم، خدایا از اینکه خیلی سراغ فهم قرآنت و جهانت نیامدیم عذر می‌خواهیم، توبه می‌کنیم شب جمعه است، شب دو نفر است، شب خدا است و شب ابی عبدالله. توبه قبول است.

 

 

 

برچسب ها :