عطاء از راويان حديث و معاصر با رسول با كرامت اسلام است ميگويد به نزد عايشه همسر رسول خدا آمدم و به او گفتم شگفت آورترين چيزى كه از رسول خدا ديدى به من خبر ده، عايشه گريه كرد و گفت: كدام برنامه پيامبرعجيب و شگفت نبود، شبى نزد من آمد و در بستر من قرار گرفت بدن مباركش كنار بدن من بود كه پس از چند لحظه به من گفت دختر ابوبكر مرا رها كن كه ميخواهم پروردگارم را بندگى كنم به حضرت گفتم دوست دارم نزديك تو باشم ولى خواسته تو را بر خواسته خودم مقدم ميدارم، او را آزاد گذاردم، برخاست و با آب كمى وضو گرفت سپس به نماز ايستاد، و چنان گريست كه اشكش به سينهاش جارى شد، سپس در ركوع و سجودش گريست و پس از برخاستن از سجده گريهاش را ادامه داد، به همين وضع بود تا بلال آمد و آن حضرت را به رسيدن وقت نماز خبر داد، به رسول خدا گفتم سبب گريهات چيست در حالى كه گذشته و آيندهات غرق معرفت و آمرزش است؟ پاسخ داد آيا بنده شاكر خدا نباشم و چرا خدا را عبادت و بندگى نكنم؟! «1» از رسول خدا روايت شده:
«ينادى مناد يوم القيامة ليقم الحمادّون فيقوم زمرة فينصب لهم لواء فيدخلون الجنة قيل ومن الحمادون فقال: الذين يشكرون الله تعالى على كل حال وفى لفظ آخر: الذين «يشكرون الله على السراء والضراء:» «2»
ندا دهندهاى در قيامت ندا ميدهد شكرگزاران قيام كنند، پس گروهى بر ميخيزند، و پرچمى براى آنان نصب ميشود، و در نهايت وارد بهشت ميشوند پرسيدند شكرگزاران كيانند؟ فرمود آنان كه خدا را در هر حال و وضعى شكر ميكردند و در عبارتى ديگر در اين روايت آمده:
آنان كه خدا را در خوشى و سختى شكر ميكردند.
همه روايات زير دركتاب شريف اصول كافى جلد دوم عربى و سوم مترجم از صفحه 150 ببعد نقل شده است.
حضرت صادق (ع) از رسول خدا روايت ميكند:
«الطاعم الشاكر له من الاجر كاجر الصائم المحتسب، والمعافى الشاكر له من الاجر كاجر المبتلى الصابر، والمعطى الشاكر له من الاجر كاجر المحروم القانع:»
خورنده شكرگزار، اجر و پاداش روزه دارى را دارد كه در پى رضاى خداست، و تندرست شاكر مزد گرفتار و دردمند صابر را دارد، و عطاكننده شكرگزار پاداش محروم قانع را دارد.
امام ششم از رسول الهى روايت ميكند:
«مافتح الله على عبد باب شكر فخزن عنه باب الزياده:»
خداى مهربان بر بندهاى درى از شكر باز نكند، كه درى از افزايش را بر او ببندد.
از حضرت صادق (ع) روايت است كه فرمود
«مكتوب فى التورات: اشكر من انعم عليك وانعم على من شكرك، فانه لازوال للنعماء اذا شكرت ولابقاء لها اذا كفرت، الشكر زيادة فى النعم و امان من الغِيَر:»
در تورات نوشته است، سپاسگزارى كن نسبت به هر كه به تو نعمت داده، و نعمت بخش بر كسى كه از تو سپاسگزارى نموده، زيرا با شكر نعمت نابود نشود و با كفران نعمتى نماند.
شكر مايه افزايش نعمت است، و مصون ماندن از دگرگونى.
از حضرت صادق (ع) روايت شده است:
«ثلاث لايضرمعهن شيئى: الدعا عندالكرب، والاستغفار عندالذنب، والشكر عندالنمعة:»
سه چيز است كه با وجود آنها چيزى زيان به انسان نزند، دعا هنگام گرفتارى، آمرزش خواهى هنگام گناه، و شكر گزارى به وقت نعمت.
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«ما انعم الله على عبد من نعمة فعرفها بقلبه وحمدالله ظاهراً بلسانه فتم كلامه حتى يؤمر له بالمزيد:»
خداوند هر نعمتى به بندهاى عنايت كند و او از دل آن را بشناسد و با زبانش آشكارا خدا را سپاس گويد، تا سخنش تمام شود خدا فرمان افزايش نعمت براى او صادر كند.
امام صادق (ع) در پاسخ كسى كه از آن حضرت پرسيد براى شكر اندازهاى هست كه چون عبد آن را انجام دهد شاكر باشد فرمود: آرى، آن شخص گفت آن چيست؟ امام فرمود:
«يحمدالله على كل نعمة عليه فى اهل و مال، وان كان فيما النعم عليه فى ماله حق ادّاه ...»
خدا را از هر نعمتى كه دارد مانند اهل و مال سپاس گويد، و اگر در مالى كه به او داده شده حقى «از خمس، زكات، صدقه» باشد آن را بپردازد.
معمربن خلاء ميگويد از حضرت ابوالحسن (ع) شنيدم ميفرمود:
«من حمدالله على النعمة فقد شكره وكان الحمد افضل من تلك النعمة:»
هر كه خدا را بر نعمتى حمد كند او را شكر كرده و حمد عبد از نظر ارزش از آن نعمت برتر است.
مجلسى در توضيح اين حديث ميگويد: توفيق اداى حمد هر نعمتى نعمت بهترى است و شكر ديگرى را ميطلبد كه از عهده كسى بر نميآيد.
صفوان جمال از امام صادق روايت ميكند كه آن حضرت به من فرمود:
«ما انعم الله على عبد بنعمة صغرت او كبرت فقال: الحمدلله الا ادى شكرها:»
خداوند هر نعمتى به بندهاى دهد كوچك يا بزرگ و آن بنده بگويد: الحمدلله شكر آن نعمت را ادا كرده است.
عمربن يزيد ميگويد: به حضرت صادق گفتم:
«انى سألت الله عزوجل ان يرزقنى مالافرزقنى، وانى سألت الله ان يرزقنى ولداً فرزقنى ولداً وسألته ان يرزقنى داراً فرزقنى و قدخفت ان يكون ذلك استدراجاً فقال: اما والله مع الحمد فلا:»
از خداى عزوجل خواستم مالى را نصيب من كند پس نصيبم فرموده و از خدا خواستم فرزندى به من عنايت كند، عنايت نمود، و خواستم خانهاى به من دهد، خانه داد ترسيدم كه اندك اندك مرا به عقوبت دچار كند حضرت فرمود:
به خدا سوگند با شكرگزارى چنين وضعى پيش نخواهد آمد.
حمادبن عيسى ميگويد: حضرت صادق از مسجد بيرون آمد درحالى كه مركوب او گم شده بود، فرمود اگر خدا آن را به من برگرداند شكر كنم چنان كه شايسته شكر اوست، حماد ميگويد درنگى نشد كه مركوب را آوردند آن
حضرت فرمود: الحمدلله گويندهاى به حضرت گفت: فدايت نفرموديد چنان كه شايسته شكر اوست شكر كنم حضرت فرمود: نشنيدى گفتم الحمدلله.
از امام ششم روايت شده:
«كان رسول الله اذا ورد عليه امر يسرّه قال الحمدلله على هذه النعمة واذا ورد امر يغتم به قال: الحمدلله على كل حال:»
رسول خدا را عادت بر اين بود كه چون امرى شادكننده برايش پيش ميآمد ميگفت: خدا را بر اين نعمت سپاس، و چون امر غم آورى برايش رخ ميداد ميگفت: خدا را به هر حال حمد.
از حضرت صادق (ع) روايت است:
«اذا ذكر احدكم نعمة الله عزوجل فليضع حذه على التراب شكراً لله، فان كان راكبا فلينزل فليضع حذه على التراب وان لم يكن يقدر على النزول للشهرة فليضع حذه على قربوسه وان لم يقدر فليضع حذه على كفه ثم ليحمدالله على ما انعم الله عليه:»
هرگاه يكى از شما نعمت خداى عزوجل را ياد كند به شكرانه از خدا گونه بر خاك نهد، و اگر سوار باشد پياده شود و گونه بر خاك نهد، و اگر از بيم شهرت نتواند پياده شود گونه بر غاشيه زين نهد و اگر نتواند بر كف دست خود نهد، سپس خدا را به آنچه نعمت بر او بخشيده سپاس گويد.
حضرت صادق (ع) فرمود: در آنچه خداى عزوجل به موسى وحى كرد فرمود:
«ياموسى اشكرنى حق شكرى فقال: يا رب وكيف اشكرك حق شكرك وليس من شكر اشكرك به الا وانعمت به على قال: يا موسى الآن شكرتنى حين علمت ان ذلك منى:»
اى موسى حق شكر مرا به جاى آور، عرض كرد پروردگارا چگونه حق شكرت را به جاى آورم درحالى كه شكرى نگزارم جز آن كه همان شكر هم نعمتى است كه تو به من عنايت فرمودى، خطاب رسيد: اى موسى اكنون حق شكر مرا ادا كردى كه دانستى آن شكر هم از من است.
در روايتى آمده: عيسى (ع) بر مردى گذشت كه از چشم نابينا بود، بدنش مبتلا به جذام بود، برص بر پوستش نشسته بود، و عارضه فلج داشت ولى خدا را شكر ميكرد و ميگفت: خدا را سپاس كه مرا از بلائى كه اكثر مردم به آن گرفتارند سلامت و صحت داد، عيسى گفت: بلائى نمانده كه به تو نرسيده است، مرد بيمار گفت: خدا مرا از بزرگترين بلاها كه كفر است به سلامت داشته، عيسى به بدن او دست كشيد و خدا او را از همه بيماريها شفا داد، صورتش نيكو شد، و همراه مسيح به عبادت خدا مشغول گشت.
ابوبصير از حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه رسول خدا با برخى از اصحابش در راهى از راههاى مدينه عبور ميكرد، ناگهان پاى مبارك از ركاب مركب درآورده و به حال سجده به زمين افتاد و سجدهاش طولانى شد سپس سربرداشت و سوار مركب شد، ياران به حضرت گفتند: پاى از ركاب گرداندى، سپس به زمين افتاده سجده كردى و سجدهات طولانى شد! فرمود جبرئيل نزد من آمد و از جانب خدا به من سلام رسانيد و به من بشارت داد كه مرا در امتم خوار و كوچك نخواهد كرد «كنايه از اين كه خواسته هايم را نسبت به امتم ميپذيرد» من به خاطر اين بشارت مالى ندارم كه آن را صدقه دهم، و غلام و كنيزى ندارم كه در راه خدا آزاد كنم، دوست داشتم به اين صورت پروردگارم را شكر نمايم.
از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است:
«شكر كل نعمة الورع عما حرم الله:» «3»
شكر هر نعمتى دورى گزيدن از همه حرامهاى خداست.
از حضرت باقر (ع) روايت شده:
«العبد بين ثلاثة: بلا و قضاء و نعمة: فعليه فى البلاء من الله الصبر فريضته، وعليه فى القضاء من الله التسليم فريضته، وعليه فى النعمة من الله عزوجل الشكر فريضته:» «4»
عبد ميان سه برنامه است: بلا و قضا و نعمت، بر او واجب است در بلاى از جانب حق صبر كند، و در قضاى از طرف خدا تسليم باشد، و در نعمت از سوى خدا سپاس گزارى نمايد.
از حضرت صادق نقل شده مردى به اميرمؤمنان گفت:
«بماذا شكرت نعماء ربك؟ قال: نظرت الى بلاء قد صرفه عنى وابلا به غيرى، فعلمت انه قد انعم على فشكرته:» «5»
به چه چيزى نعمتهاى پروردگارت را شكر كردى؟ حضرت فرمود: به گرفتارى و مشكلى نظر كردم كه از من گشته و ديگرى را مبتلا نموده، دانستم كه خداوند به من انعام كرده است، پس شكرش را به جاى آوردم.
از حضرت رضا درباره سپاسگزارى از كسى كه نعمتى به انسان داده روايت شده:
«من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكرالله عزوجل:» «6»
كسى كه نعمت بخشى مخلوقين را شكر نكند خداى عزوجل را شكر نكرده است.
و نيز از حضرت رضا روايت شده:
«اخذ الناس ثلاثة من ثلاثة: اخذو الصبر عن ايوب والشكر عن نوح، والحسد عن بنى يعقوب:» «7»
مردم سه چيز را از سه نفر گرفته اند: صبر را از ايوب، شكر را از نوح، حسد را از فرزندان يعقوب.
آرى كسى كه صابر است هم اخلاق ايوب، و آن كه شاكر است هم روش نوح، و حسود در زمره آزار دهندگان به يوسف است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- محجة البيضاء، ج 7، ص 142.
(2)- محجة البيضاء، ج 7، ص 143.
(3)- خصال، ج 1، ص 11.
(4)- خصال، ج 1، ص 43.
(5)- بحار، ج 68، ص 24.
(6)- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 45.
(7)- عيون اخبار الرضا.
برکرفته از
کتاب: تفسير حكيم ج5
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان